بخدا حرام است!

امین الله مفکر امینی 2015-13-10
باید زدل زدود وصف سنبل و کاکل
وصف می و جام و ساقی ی گلرخ
وصف پریوشان نبایدبعد ازاین
که دلها ودیده گان هم میهن بخون اند
آنها خورند خون وشما می ناب
بخدا این حرام است و جفا
این خواب و خیال
این عیش و نوش و چنگ ورباب
بشما گوییم ایکه بی خبر زدرد ورنج اید
بشما قصر نشینان
بشما تاراجگرا ن
بشما زاده های جرم وگناه
بشما که ز کانون دشمنان
قد بر افراشته اید
وبر بساط خونین وطن
گسترده اید بساط عیش ونوش
بشما گوییم ای جانباختگان ره حق
بشما سوگند، طفلکان معصوم و بی پناه
بشما گوییم ای مادران و پدران
که زدست داده اید لختان جگر
با اشکهای شما آمیزیم
با درد و غم تان گریه کنیم
گوشن فلک کر کنیم
ز ترانه های بی کسی وبی پناهی شما
تا ببارد باران رحمت بر بساط کدورتها
بشوید غبار تیره گیها
آسمان آبی جلوه گر شود
ز پرده ای کدورتها
آنگاه خوش سراییم ترانه های خوشی
بهر شادی دلهای پر زغم ودرد شما
همه شادی کنیم و پای کوبی
که درد و غم وخوشی ما جمله یکیست
دیگر نباشد ز گرگان درنده نشانی
اولاد صدیق وطن تکیه زنند بر سکوه افتخار
عدل و انصاف باشد
وبرادری و برابری
تاجران دین و مذهب رخت بر بندند
زدیار آزاده گان
زدیار میهن نیاکانی ما
که دیگر رنگ رفته ز بازار این راه و رسم
جوهر انسانی محک هر خوبی و بدی باشد
تول شود به ترازوی حق هر نیکی و بدی
تول شود به ترازوی حق هر نیکی وبدی