افزایش جنگگرایی آمریکا در قرن ۲۱
جیمز پتراس، برگردان: آمادور نویدی
سیا، نیروی دریایی و نیروی هوایی آمریکا، که بطور قابل ملاحظه ای از بودجه جنگی غیرمتعادل اوباما سود برده است، سیاست رویارویی نظامی جهانی با روسیه و چین و جنگهای متعدد علیه متحدان آنها، مانند ایران را پیگیری میکنند، صرفنظر از ویرانی که چنین سیاستی بر اقتصاد داخلی داشته باشد… آمریکا شاهد یک رویارویی مرگبار بین دو امپریالیسم بشدت قطبیست. نظامیگری، شکل ایجاد شده توسط امپریالیسم آمریکا عمیقاً با دستگاههای دولتی ثابت سنگربندی شده است. این شامل ۱۷ سازمان اطلاعاتی، بخشهای تبلیغاتی، نیروی هوایی و زمینی، همچنین بخش فنآوری بالا و نخبگان سرمایه داری تجاریست که از واردات خارجی و نیروی کار ماهر ارزان خارجی بهحساب کارگران آمریکایی سود میبرند. رکورد آنها یکی از جنگهای مصیبتبارست، بازارهای از دست رفته، کاهش دستمزدها، استاندارد زندگی رو به وخامت و انتقال مشاغل با درآمد خوب بهخارج است. در بهترین حالت، آنها با هزینه گزاف نوکری چند رژیم ضعیف را تأمین کردهاند… درحالیکه بودجه سال ۲۰۱۷ اوباما شامل ۷ میلیارد و نیم دلار برای «عملیات داعش» (یک افزایش ۵۰ درصدی) و ۸ میلیارد دلار جهت جنگ سایبری و (مبارزه با) تروریسم بود، اما بزرگترین افزایش برای هواپیماهای جنگنده رادار گریز، زیردریایی های هسته ای و ناوهای هواپیمابر بکار رفت، که به روشنی روسیه، چین و ایران را هدف گرفته بودند. نیروی دریایی و نیروی هوایی سه چهارم بودجه را به خود اختصاص داده بود… صرفنظر از اینکه چه کسی رئیس جمهور آمریکا باشد، و بدون درنظرگرفتن شعارهای انتخاباتی متداول وتوده پسند رؤسای جمهور منتخب جهت کاهش هزینه نظامی در حمایت از اقتصاد داخلی، افزایش شدید هزینه نظامیگری ثابت بوده است.
افزایش جنگگرایی امپریالیسم آمریکا در قرن ۲۱
نوشته: جیمز پتراس
برگردان: آمادور نویدی
افزایش روند نظامیگری آمریکا در قرن ۲۱: از کلینتون و بوش گرفته، تا اوباما و ترامپ
مقدمه:
توان نظامیگری آمریکا در سراسر دو دهه اول قرن بیست و یکم گسترش یافته، و توسط هر دو رؤسای جمهور دمکرات و جمهوریخواه پذیرفته شده است. حمله رسانه های جمعی به رئیس جمهور ترامپ جهت افزایش هزینه های نظامی، عمداً افزایش شدید جنگگرایی را در تمام اشکال آن، تحت رئیس جمهور اوباما و دو رئیس جمهور پیشین او، «بیل» (۱) کلینتون و جورج بوش (پسر) نادیده میگیرند.
ما در این مقاله به مقایسه و بحث پیرامون افزایش بدون وقفه میلیتاریسم آمریکا در طول بیش از هفده سال گذشته اقدام میکنیم. و سپس نشان میدهیم که جنگگرایی آمریکا یک ویژگی ساختاری ضروری جهت الحاق امپریالیسم آمریکا در نظام بین المللیست.
میلیتاریسم آمریکا
صرفنظر از اینکه چه کسی رئیس جمهور آمریکا باشد، و بدون درنظرگرفتن شعارهای انتخاباتی متداول وتوده پسند رؤسای جمهور منتخب جهت کاهش هزینه نظامی در حمایت از اقتصاد داخلی، افزایش شدید هزینه نظامیگری ثابت بوده است.
تحت «بیل» کلینتون، بودجه جنگ از ۳۰۲ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۰ به ۳۱۳ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۱ افزایش یافت. تحت جورج دبلیو بوش (پسر)، هزینه نظامی از ۳۵۷ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۲ به ۴۶۵ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۴، و تا ۶۲۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۸جهش کرد. تحت ریاست اوباما (این «کاندید جایزه صلح»)، هزینه نظامی از ۶۶۹ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۹ به ۷۱۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱ افزایش یافت و سپس ظاهراً به ۵۹۶ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۷ کاهش یافت. اکنون، ترامپ رئیس جمهور منصوب خواهان افزایشی معادل ۶۵۰ میلیارد دلار برای سال ۲۰۱۸ شده است.
در سفارشات نظامی اوباما چندین نکته رعایت شده است: بودجه نظامی اوباما در سال ۲۰۱۷ هزینه های چندین بخش «مرتبط به دفاع»، از جمله یک افزایش ۲۵ میلیارد دلاری جهت سلاحهای هسته ای وزارت نیرو را بهحساب نیاورده است. کل هزینه نظامی اوباما برای سال ۲۰۱۷ به ۶۲۳ میلیارد دلار یا ۲۷ میلیارد کمتر از پیشنهاد ترامپ است. علاوه براین، هزینه نظامی اوباما برای عملیات احتمالی خارج از کشور که در لیست پیشنهادی بودجه سالانه نیست ، و شامل هزینه جنگها در افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لیبی و دیگر کشورهای متعدد نمیشود که در طول ریاست اوباما سر به فلک کشیده است. در واقع، در هشت سال ریاست جمهوری اوباما هزینه نظامی آمریکا ۸۱۶ میلیارد دلار از هزینه نظامی دوره جورج دبلیو بوش بیشتر بوده است.
برخلاف ادعای رسانه های جمعی، پیشنهاد افزایش هزینه نظامی توسط رئیس جمهور ترامپ در مسیر خط سیر رئیس جمهور دمکرات است. به وضوح، هر دو جمهوریخواهان و دمکرات ها اتکای خودشان را بر ارتش آمریکا به عنوان نیروی محرکه قدرت جهان بشدت افزایش داده اند. درحالیکه بودجه سال ۲۰۱۷ اوباما شامل ۷ میلیارد و نیم دلار برای «عملیات داعش» (یک افزایش ۵۰ درصدی) و ۸ میلیارد دلار جهت جنگ سایبری و (مبارزه با) تروریسم بود، اما بزرگترین افزایش برای هواپیماهای جنگنده رادار گریز، زیردریایی های هسته ای و ناوهای هواپیمابر بکار رفت، که به روشنی روسیه، چین و ایران را هدف گرفته بودند. نیروی دریایی و نیروی هوایی سه چهارم بودجه را به خود اختصاص داده بود.
تحت اوباما، افزایش تدریجی سلاحهای آمریکا نه به سوی «گروههای تروریستی»، بلکه در عوض، به سوی روسیه و چین هدایت شده بود. واشنگتن در نظر داشت که روسیه را ورشکسته سازد تا بدین منظور آنرا به بندگی دهه پیش از پوتین برگرداند. سیا – اوباما – و کمپین وحشیانه حزب جمهوریخواه علیه ترامپ برمبنای پیشنهادات او نسبت به برخورد به روسیه است. محور دهه های طولانی تلاش آمریکا برای فرمانروایی (جهان) تکقطبی اکنون به سلب قدرت از ترامپ و منصوبین او بستگی دارد، که در بخشی یا در کُل، به عنوان تضعیف کل ساختار امپریالیسم نظامی – محور آمریکا دیده میشود، همانگونه توسط چهار دولت قبلی پیگیری شده بود.
افزایش هزینه نظامی توسط ترامپ ظاهراً یک «برگ برنده» در طرح اوست که فرصتهای اقتصادی آمریکا را گسترش دهد روابط با روسیه را قطع کند، تجارت با چین، شرق آسیا (سنگاپور، تایوان و کره جنوبی) و آلمان را دوباره مذاکره کند، که همه شامل بخش عمده ای از مقدار تریلیون دلار کسری تجاری سالانه آمریکاست.
عقبنشینی های مکرر ترامپ، فشار ثابت بر منصوبین او و خسارت تحمیلشده توسط رسانه های جمعی بر هر جنبه ای از زندگی شخصی و سخصیت او، حتی در مواجهه با افزایش تاریخی بازار سهام در سراسر تابلوی سهام، شکاف عمیق میان الیگارشهای آمریکا بر قدرت و اینکه «چه کسی حکومت میکند» را نشان میدهد. از زمان شروع جنگ جهانی دوم ما شاهد شکاف اساسی بر سیاست خارجی نبوده ایم. مفاهیم قبلی از بحث های طرفدارانه کهنه شده است. مطبوعات مالی (فایننشال تایمز و وال استریت ژورنال) آشکارا با جنگگرایان همسو هستند، در حالیکه بازاریابان مالی در وال استریت از سیاستهای حامی بیزنس و پیشنهادات آشتی جویانه ترامپ نسبت به روسیه و چین حمایت میکنند. اکثر آسیابهای تبلیغاتی، ملقب به «اندیشکده»، با اصطبلهای دانشگاهیان، کارشناسان، سرمقاله نویسان، و نظریه پردازان لیبرال و نومحافظه کار، تهاجم نظامی علیه روسیه را ترویج میکنند. در همین حال، رسانه های اجتماعی مردمی، حامیان ریشه ای ترامپ، تولیدکنندگان داخلی و اتاق بازرگانی کشور برای کاهش مالیات داخلی و اقدامات حمایتی فشار می آورند.
ارتش طرفدار ترامپ و حامی تصور کلی او از جنگهای منطقه ای جهت منافع اقتصادیست. در مقابل، سیا، نیروی دریایی و نیروی هوایی آمریکا، که بطور قابل ملاحظه ای از بودجه جنگی غیرمتعادل اوباما سود برده است، سیاست رویارویی نظامی جهانی با روسیه و چین و جنگهای متعدد علیه متحدان آنها، مانند ایران را پیگیری میکنند، صرفنظر از ویرانی که چنین سیاستی بر اقتصاد داخلی داشته باشد.
درک دونالد ترامپ از امپریالیسم برمبنای صادرات محصولات و تسخیر بازارهاست، درحالیکه در صدد است سرمایه کورپوراتهای چند ملیتی را برای سرمایهکذاری مجدد سود خود (که اکنون بیش از یک تریلیون دلارست و در خارج از کشور نگهداشته شده)، به بازار داخلی آمریکا برگرداند. او مخالف آن شیوه اتحاد اقتصادی و نظامیست که کسری تجاری و بدهی آمریکا را افزایش دهد، و این در تضاد با دولت قبلی جنگگرایانست که کسری تجاری فلج کننده و هزینه نامتناسبی را برای مداخلات نظامی، پایگاهها و تحریمات علیه روسیه و متحدانش قبول کرده اند.
هدف رئیس جمهور ترامپ از شریک کردن اروپای غربی در پرداخت سهم بیشتری از ناتو (و درنتیجه کاهش وابستگی اروپا به هزینه های ارتش آمریکا) توسط هر دو حزب سیاسی رد شده است. هرکدام از گامهای کوچک ترامپ بسوی بهبود روابط با روسیه منجر به برانگیخته شدن خشم امپریالیستهای نظامی (جهان) تکقطبی شده که رهبری دمکراتها و جمهوریخواهان را کنترل میکنند.
امپریالیسم نظامی چند امتیاز به متحدان روسیه ارائه داده است – توافقات ناپایدار با ایران و لبنان و پیمان صلح بی دوام در اوکراین. در همان زمان واشنگتن در حال گسترش پایگاههای نظامی خود از مناطق نوردیک – بالتیک تا آسیاست، و تهدید به حمایت از کودتا در برزیل، ونزوئلا و اوکراین میکند.
هدف استراتژیک از این حرکات خصمانه، محاصره و نابودی روسیه به عنوان یک پتانسیل مستقل برابر با سلطه جهانی آمریکاست.
سیاست اولیه رئیس جمهور ترامپ ساخت « آمریکای مستحکم» بوده است:
افزایش بودجه نظامی، افزایش قدرت نظامی و پلیس در امتداد مرز مکزیک و در درون کشورهای سرشار از نفت حوزه خلیج فارس. دستور کار ترامپ باعث تقویت ارتش در آسیا و جاهای دیگر میشود و موقعیت چانه زنی اقتصادی آمریکا را در مذاکرات دوجانبه بمنظور گسترش بازارهای صادراتی آن افزایش میدهد.
نتیجه گیری
آمریکا شاهد یک رویارویی مرگبار بین دو امپریالیسم بشدت قطبیست.
نظامیگری، شکل ایجاد شده توسط امپریالیسم آمریکا عمیقاً با دستگاههای دولتی ثابت سنگربندی شده است. این شامل ۱۷ سازمان اطلاعاتی، بخشهای تبلیغاتی، نیروی هوایی و زمینی، همچنین بخش فنآوری بالا و نخبگان سرمایه داری تجاریست که از واردات خارجی و نیروی کار ماهر ارزان خارجی بهحساب کارگران آمریکایی سود میبرند. رکورد آنها یکی از جنگهای مصیبتبارست، بازارهای از دست رفته، کاهش دستمزدها، استاندارد زندگی رو به وخامت و انتقال مشاغل با درآمد خوب بهخارج است. در بهترین حالت، آنها با هزینه گزاف نوکری چند رژیم ضعیف را تأمین کردهاند.
تلاش رژیم ترامپ از طریق یک آلترناتیو استراتژیک امپریالیستی با فرقی جزییتر اطراف رویکردی دیگر میچرخد: او بدنبال استفاده از قدرت نظامی بمنظور افزایش بازار کار داخلی و تأمین حمایت توده ای برای مداخله اقتصادی خارج از کشورست.
اول و مهمتر از همه، ترامپ متوجه شد که روسیه نمیتواند از بازارهای اروپایی خود منزوی شود و توسط تحریمات شکست بخورد. این منجر به آن شد که او جهت معاملات تجاری با مقیاس بزرگ پیشنهاد مذاکره یک توافق جهانی را بدهد، که بهنفع بانکها ، نفت، کشاورزی و صنایع مجلل آمریکا باشد. دوم، ترامپ از «سوسیال امپریالیسم» حمایت میکند، که بموجب آن بازارهای صادرت آمریکا، برمبنای صنایع داخلی آمریکا، نیروی کار و بانکها، بتوانند منجر به دستمزدهای بالا و سود برای بیزنس و کارگران آمریکایی بشود، وامپریالیسم آمریکا نتواند متکی به مداخلات پرهزینه و شکست نظامی شود، بلکه بر «مداخلات» خارج از کشور توسط صنایع و بانکهای آمریکا باشد که پس از آن بتوانند سودهای خود را جهت سرمایه گذاری و ترقی بیشتر بازار سهام به آمریکا برگردانند، که اکنون توسط برنامه اعلام شده او برای مقررات زدایی و کاهش مالیات تحریک شده است.
رئیس جمهور ترامپ در تلاش جهت گذار به این برنامه امپریالیستی جدید با یک مخالف سرسخت روبروست که تابحال در مسدود کردن دستور کار او موفق بوده و رژیم ترامپ را تهدید به سرنگونی میکند.
از آغاز، ترامپ موفق به تحکیم قدرت دولتی نشد، اشتباهی که دولت او را تضعیف کرد. درحالیکه پیروزی انتخاباتی به او دفتر ریاست جمهوری را ارائه داد، اما رژیم او تنها یک جنبه از قدرت دولتیست، که آسیب پذیرست و در معرض تحلیل فوری و برکناری توسط زور و اجبار مستقل و شاخه های قانونگذاریست، که قصد مرگ سیاسی او را دارند. شاخه های دیگر دولت با سناتورهای اوباما و رژیم قبلی پُر شده اند – و عمیقاً متعهد به میلیتاریسم هستند.
دوم، ترامپ موفق به بسیج حامیان نخبه و پایگاه توده ای خود حول یک رسانه جایگزین نشد. «توییت های صبح زود» او یک ضدحمله بی دوام علیه حمله رسانه های جمعی بر حکومت اوست.
سوم، درحالیکه ترامپ با موفقیت جهت تأمین حمایت بین المللی با ژاپن و انگستان حرکت کرد، اما او از معامله با روسیه، که مرکز تضعیف دشمنان امپریالیستی اش بود، عقب نشینی نمود .
چهارم، ترامپ در اتصال سیاستهای مهاجرتی خود به یک برنامه جدید مؤثر اشتغال داخلی شکست خورد و موفق به افشاء و سرمایه گذاری بر روی سیاستهای شدید ضدمهاجر تحت دولت اوباما نشد، که طی آن میلیونها نفر زندانی و اخراج شدند.
پنجم، ترامپ موفق نشد که ارتباط بین سیاستهای اقتصادی حامی بازار خود و هزینه نظامی و چگونگی ارتباط آنها را با یک الگوی کاملاً متفاوت توضیح دهد.
درنتیجه، موفقیت حمله میلیتاریستهای لیبرال نومحافظه کار بر رئیس جمهور جدید استراتژی مرکزی او را به عقب نشینی کشاند. ترامپ تحت محاصره و در موضع دفاعیست. حتی اگر او از این یورش متمرکز جان سالم بدر ببرد، درک اصلی او از «بازساخت» امپریالیسم آمریکا و سیاست داخلی تکه تکه شده است و تکههایش، بدترین ترکیب از هردو جهان خواهد بود: بدون گسترش بازارهای خارج از کشور برای محصولات آمریکایی و یک برنامه اشتغال داخلی موفق آمیز، چشم اندازها برای رئیس جمهور دونالد ترامپ، بازگشت به جنگهای خارج از کشور و طلیعه سقوط بازارست.
درباره نویسنده:
جیمز پتراس استاد جامعه شناس بازنشسته در دانشگاه بینگهامتون نیویورکست، که مقالات زیادی در مورد مسائل سیاسی خاورمیانه و آمریکای لاتین نوشته است.
توضیح برگرداننده:
(۱) – استاد پتراس جهت طعنه، بیل، نام رئیس جمهور دمکرات پیشین – کلینتون را در دو جای مقاله در گیومه گذاشته است، که به معنای صورتحساب است.
برگردانده شده از:
The Rising Tide of Militarism in the 21st Century: From Clinton, Bush, Obama and Trump
By James Petras
http://petras.lahaine.org/?p=2130