اشکریزانم

امین الله مفکر امینی
2017-19-09
گـریزانم زآن دوست ورفیقی که دورنــگ است
اشکریزانم رفیقان! این چه فریب ونیرنگ است
من شاهدم بسوگند خوری دغل بازان حــز بــم
من شاهدم بتهمت بستگا ن بر دامان حــز بـم
من شاهدم به نمک شناسان حزب رزمنده ای ما
که جان فدا کردند بآرمان حزب رزمنـده ای مـا
آنکـــه درمیدان نبــرد کردند قربان جان وهم تن
یــا که بر گشــته با افتخار زقلـع و قمع دشمـن
آنکه با شمشیر قلم بر خا ســته بر ضـد ارتجاع
چسان دسته ها ی جان فدا را داد پـیو ند ارتجاع
این سر سپردگان اولاد صدیق حزب ومیهن انـد
بربساط میهن وتاریخ، گوهر تابناک روشن انــد
نگردد کم ز شان و شرف و ســربازیهای شـا ن
براکاذیب نــــرود زتــاریخ جانبــازیهـا ی شــان
بـه شما گویم ایکه داد ازصدق راستین میزنید
چرابررفیق ناحـــق ، نیش چومارآستین میـزنید
لعــــنت برهمچون رفیقان ودوستان دغــــل بـاز
لعنت بر چون رفیق که با دشمنان گشته دمساز
ایـــــن دشمنان هر که باشند زخود وآشنا وغیــر
شرف باختگانی اند که برخاسـته اندزگنداب شـر
رفیق آن نیست کـه بثبت حزب باشدنام ونشــانش
یا پیوند خورده بـــا رفیــق همرزم وهـم پیمانش
رفیق آن اســــت که نبندد داغـــی بدامان رفیــق
گفته های بیدانش هر لایعقل را نـــداند د قیـــق
نام دوست و رفیق نزیبد به هــر لایعقل و مســت
که با هرنا پاک دامن وعاری ازخرد داده دسـت
رفیق آنست که آرمان حزب ومردم است مرامش
جـــز داد وبــرادری وبرابری نیـــست کلامـش
مفکرحزب راستین ماوآرمانش عاری زخطاست
رهروان راستینش عاری ازهرکذب وریا ســــت