نوشته: وین نیلیس ـــ
منبع: مارکسیسم ـ لنینیسم تودِی، ۲ اکتبر ۲۰۱۴
انتخابات ۲۰۱۶ باید صحنۀ مبارزه و آموزش ضدامپریالیستی باشد و به رفراندوم و جایگزینی برای سیاست خارجی جنگطلبانه و تجاوزگرانه دو حزب اصلی بدل شود.
سال ۲۰۱۴، مقارن با صدمین سالگرد جنگ جهانی اول و هفتاد و پنجمین سالگرد جنگ جهانی دوم است. دو جنگ بزرگ امپریالیستی قرن بیستم منجر به کشتار قریب به ۸۰میلیون سرباز و غیر نظامی شد. تحلیل حاضر با این امید ارائه میشود که سال ۲۰۱۴ شاید سرآغاز دورانی باشد که در آن گامهایی برای ایجاد جنبش صلح و نیز جنبش ضدامپریالیستی در آمریکا برداشته شده باشد. در زیر، منظوراز این گفته را با جزئیات تشریح خواهیم کرد.
لحن، هدفها و روح این تجزیه و تحلیل را تحقیقی در مورد جنبشهای صلح تشکیل میدهد، بهویژه جنبشهایی که در جلوگیری از جنگ جهانی اول فعال بودند. همچنین جنبشهایی که علیه کاربرد سلاحهای اتمی سازماندهی شدند. پس از آنکه جهان در جریان جنگ جهانی دوم شاهد ویرانی هیروشیما و ناکازاکی گردید.
بهرغم آنکه این جنبشها در متوقف کردن تجاوز امپریالیستی و جنگ موفق نبودهاند، اما درسهای فراوانی را میتوان از آنها آموخت. در درجه اول نیاز به برقرار کردن ارتباط با میلیونها مردم عادی بهصورت چهره به چهره.
در مورد جنبش صلحی که بهطور مرتب با مردم آمریکا در مورد سرشت امپریالیسم به گفتوگو میپردازد، مباحثات متعددی وجود دارند. اما، در درجه اول برای تغییر تفکر و نگرش مردم آمریکا نسبت به سیاست خارجی امپریالیستی این کشور، مردم باید بدانند که دلیل اصلی برپایی جنگ و تجاوزگری عبارت است از رقابت سرمایهداران امپریالیستی برای کسب سود، تسخیر بازارها و منابع طبیعی [۱].
بدون چنین درکی از امپریالیسم، مردم جنگ را پدیدهای اجتنابناپذیر تلقی میکنند، و جنگ را شکست اخلاقیات بشر میدانند. کسانی که فعالانه مخالف جنگاند بهطور مستمر علیه جنگهای پیدرپی اعتراضاتی را سازمان میدهند، با این وجود پس از هر جنگ، بمباران، یا افزایش تحریمها، فعالیتها کم رنگ میشود و آمریکاییها بهندرت از دلایل تجاوز سیستماتیک آگاه میشوند. درک رویکرد امپریالیستی ممکن است به همین اندازه دشوار باشد، ولی بدون چنین درکی، مفهوم منازعه ژئوپولیتیکی اسرارآمیز خواهد ماند.
دور از انتظار نیست که گمراهی بسیاری از افراد بهدلیل تبلیغاتی باشد که تحت پوشش دلایلی شرافتمندانه از جمله جنگ بهخاطر آزادی و دموکراسی یا پیامهای آکنده از ترس، بهمنظور ترویج جنگ و تجاوز انجام میشود. این روش تبلیغاتی اکنون تحت عنوان جنگ با ترویسم بکار برده میشود. این ماسک که هدف واقعی را پنهان میکند دلیل دیگری است بر این که چرا رویکرد ضدامپریالیستی ضروری است، زیرا انگیزههای نهانی سیاست خارجی آمریکا را فاش میکند.
فعالیت روشنگرانه مستمر ضدامپریالیستی این توان را دارد که با افزایش آگاهی مردم به این فریب خاتمه دهد، بهنحوی که دیگراز تجاوزهای امپریالیستی پشتیبانی نکنند. و، این امر، کار آموزشی و سازماندهی را میسر میکند، علاوه بر این، این منازعه، پایه و شالوده گسترش مستمر جنبش صلح را تشکیل میدهد.
بهنظر نگارنده، هر سازمان یا ائتلاف جدیدی که تأسیس میشد، میتوانست واژه «ضدامپریالیسم» را در نام خود بگنجاند. نام اتحاد ضدامپریالیستی در مورد هدف از تشکیل این اتحاد یا دشمنی این اتحاد با امپریالیسم برای مردم تردیدی بهجا نمیگذاشت. افزون بر این، این انتخاب میتواند طرح مأموریتی را برای سایر سازمانهای طرفدار صلح ترسیم کند که ممکن است با استراتژی ضدامپریالیستی موافقت نداشته باشند و یا نتوانند آشکارا این کار را انجام دهند. هر یک از این دو که باشد، نباید به غلط انتقادی به گروههای موجود هوادار صلح به حساب آید. این بار سنگین بر دوش کسانی است که رویکرد ضدامپریالیستی را انتخاب کردهاند تا مؤثر بودن آن را نشان دهند.
با این حال، دلیل دیگر برای تشکیل جنبش آشکار ضدامپریالیستی عبارت است از ایجاد اتاق سیاسی برای سیاستمداران صلحطلب آزادیخواه و پیشرو، سازمانها و اتحادیههای کارگری تا تهدیدهای امپریالیستی و ساختارهای آن را جسورانه به چالش کشند. آنگاه مردم درسهای بهتری را از این کنش و واکنش و نتایج حاصله از پدید آمدن یک چنین فضای سیاسی خواهند آموخت.
نشانههای تغییری بنیادی در تفکر آمریکاییها
برخی از نظرسنجیهای افکار عمومی نشانگر تغییر بنیادی در طرز تفکر آمریکاییها در چند سال گذشتهاند که امکان ایجاد جنبش تودهای هوادار صلح بر مبنای اصول ضدامپریالیستی را فراهم میکند. این چرخش افکار دارای اهمیت است، با در نظر گرفتن این که حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، اکثریت قابل توجهی از مردم را به حمایت بی چون و چرا از سیاست خارجی آمریکا و اهداف نظامی آن متقاعد کرده بود. ظرف چند سال، آمریکاییها نسبت به جنگ و تجاوز بدبین شدند و از آن به ستوه آمدند، زیرا شاهدند که سیاستهایی که قرار بود دنیا را امنتر، باثباتتر و صلحآمیزتر کنند با شکست مواجه شدهاند.
در تابستان ۲۰۱۳، برای نخستین بار، آمریکاییها حکومتشان را از اتخاذ یک اقدام نظامی آشکار بازداشتند. مخالفت گسترده با نقشه ایدئولوژیک دولت اوباما در حمله به سوریه، شاید قویترین شاخص برای نشان دادن این تغییر افکار عمومی بود، و نشان داد که جنبش صلح میتواند گسترش یابد و مردم را متشکل کند.
یک نظرسنجی نشان داد که ۶۰ درصد آمریکاییها بهشدت مخالف طرح اوباما بودند، در حالی که فقط ۹ درصد از او پشتیبانی میکردند. و بعدها، پس ازآن که چند هفته دولت و رسانههای آمریکایی کوشیدند افکار عمومی را با تبلیغات ساختگی متقاعد کنند، این تعداد فقط به ۲۵ درصد رسید و این با فرض آن بود که دولت سوریه از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده است. نزدیک به اکثریت رأیدهندگان، ۴۶ درصد همچنان به مخالفت خود با حمله ادامه دادند، صرفنظر از این که اسد از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده است یا خیر [۲].
دومین نشانه این که آمریکاییها به سیاست خارجی بدبین شدهاند، چگونگی واکنش آنها به ماجرای سرقت پروندههای اطلاعاتی توسط ادوارد اسنودن است. مردم بهفوریت تلاش سیاسی جهت اهریمن جلوه دادن اسنودن بهعنوان وطن فروش و خائن را رد کردند. درست برعکس، گویی آمریکاییها قهرمانی یافتهاند، کسی که بدگمانی بنیادی آنها را در مورد تجاوزات حکومت و سیاست خارجی مبتنی بر دروغ بیان کرده است. یک اکثریت ۵۵ درصدی گفتند که اسنودن یک هشدار دهنده است نه خیانتکار [۳]. اینها دو نمونه از بدبینی فزاینده در مورد مشروعیت حکومتاند.
بدون تردید، نهضت تغییرافکار عمومی، بهخاطر ترس از پیروزیهای داعش تا حدی به دشواری پیش میرود. با وجود این، حتی پس از پخش تصاویر وحشتناک گردن زدنها، خشونت نیروهای داعش و جنگافروزیهای رهبران دموکرات و جمهوریخواه ، نظرسنجیها نشان میدهند که اکثریت قریب به اتفاقی از طرحهای دولتی بیمناکاند و ۷۰ در صد مخالف هر نوع استفاده از لشکر نیروی زمینی. آونگ به عقب چرخش میکند، شاید حتی بیشتر، چرا که راهحل نظامی بار دیگراوضاع را وخیمتر خواهد کرد، همان طور که آمریکاییها بارها و بارها شاهد آن بودهاند، از لیبی گرفته تا سومالی تا عراق، و تا پاکستان و افغانستان.
در مورد مسأله جنگ و صلح این رویدادها نشان میدهند که اکثریت قابل توجه آمریکاییها دیگر به هیچ یک از این دو حزب اعتماد ندارند. آمریکاییها به جولانگاهی نیاز دارند تا این نارضایتی، عدم اعتماد و خشمشان را نشان دهند. آنها از جنگ خسته شدهاند.
پیشبرد پرالتهاب سیاست خارجی
گرایشی که در سخنرانی چاک هیگل Chuck Hagel، وزیر دفاع در مه ۲۰۱۴ در شورای شهر شیکاگو در مورد مسایل بینالمللی خود را نشان داد حاکی ازاین است که پیشبرد سیاست خارجی امپریالیستها دچار التهاب است. هیگل که به حالت موعظه سخن میگفت اظهار داشت:
«اگرچه آمریکاییها امروزه بهطرز روزافزونی نسبت به مشارکت در امور خارجی و مسئولیتهای جهانی بدبین شدهاند، ولی اشتباه است که به این مسئولیتها به چشم بار سنگین یا عملی شفقتآمیز نگاه کنیم. اجازه دهید به یاد آوریم که بزرگترین طرفهای ذینفع رهبری و مداخلۀ آمریکا در امور جهان، مردم آمریکا هستند.» [۴]
این یک نکوهش مخاطرهآمیز افکار عمومی آمریکا است، زیرا آمریکاییها بهسادگی آن را بهمثابه رفتاری خودپسندانه و متکبرانه ارزیابی میکنند. «ذینفعهاییس که هیگل در صدد متقاعد کردنشان است از آنچه که بهعنوان هزینههای سنگین «سیاستورزی» بر جهان میبینند، بهطور روزافزونی خستهتر میشوند.
هیگل در ادامه سخنرانیاش تلاش کرد روشن کند که در راستای پیشبرد [سیاست خارجی] امپریالیستی قصد دارد دست به چه اقدامی بزند و آنچه خواست آن [سیاست] است، مردم آمریکا را نگران میکند، چون باید با خون و پول خود از آن حمایت کنند. «ما میخواهیم سربازانمان، دریانوردان و هوانوردانمان در دنیا فعال باشند، با تعداد و چالاکی بیشتر، با مهارتها و تخصصهایی که لازمه ایجاد پایگاههای امنیتی در هر منطقه است صفآرایی کنند.»
هیگل جمهوریخواه، که برخی از تحلیلگران او را در مراسم تأیید اعتبارنامهاش تحسین کرده بودند، کاملاً رک و راست به آمریکاییها میگوید برای تسلط بیشتر بر جهان آماده باشند. اگر این روند کند یا برعکس نشود، باید آنهایی که توسط امپریالیسم آمریکا و متحدان وی در اتحادیه اروپا تهدید میشوند، بهویژه روسیه [۵] و چین، نیروهای نظامی خود را گسترش دهند که منجر به دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی خواهد شد. و در عین حال منازعات و مقاومتهای بیشتری را در دنیا ایجاد خواهد کرد.
در مورد خط مشی برخورد: آماجهای امپریالیستی و مردم بدبین
تضادهای بین اهداف امپریالیسم و توده بدبین، همچنان فرصتهایی را برای احیای جنبش صلح آمریکایی در کنار یک برنامه ضدامپریالیستی ایجاد میکنند. یک تحلیل درونی از نظرسنجیها حاکی از آن است که در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد آمریکاییها به دورنمای ضدامپریالیستی نگاه مثبتی دارند، بهویژه جوانان. این فرصت خوبی برای آغاز کار است.
چگونگی تحقق این هدف ممکن است نیاز به دو رویکرد موازی ارتباطاتی و تاکتیکی داشته باشد تا به تغییر افکار عمومی بینجامد. افراد زیادی هستند که درعین مخالفت با جنگها و تجاوزات نظامی، حاضر نیستند با یک برنامه ضدامپریالیستی آشکار فعالیت کنند. بنابراین، لازم است جنبش صلح، تمایلات مرتبط با عقاید خط مقدم ضدجنگ را ارزیابی کند و میلیونها نفر را تشویق به بیان آن در ملاءعام کند. در این لحظه، نظر خط مقدم به بهترین نحو توسط میلیونها نفری که میگویند از جنگ خسته شدهاند بیان میشود.
یک پیام میتواند ضدامپریالیستی باشد بدون این که آگاهی ضدامپریالیستی را طلب کند یا انتظار آن را داشته باشد؛ بهعنوان نمونه، پیامی که خواستار حمایت ازغیرنظامیگری، مذاکره، همکاری و عدم مداخله در امور سایر کشورها در سیاست خارجی و دیپلماسی باشد. این بیانیه حق مداخله را به چالش میکشد و برنامه جایگزینی را برای سیاست خارجی نظامی ارائه میدهد. شواهدی که در مصاحبههای رسانهای و نامههایی به سردبیر بیان میشوند از همدردی فزاینده باشعار «ما باید به نقش خود اهمیت بدهیم» حاکیاند [۶].
زمانی که چنین پیامهایی در میان مردم جای مستحکمی بیابند، افکار را در مسیری هدایت میکنند که منجر به منازعه با اهداف امپریالیستی میشود و از کارایی تبلیغات نظامیگری میکاهد. چنین وضعیتی کسانی را که در رأس کار هستند مانند هیگل وادار خواهد کرد که بیشتر به نطق کردن متوسل شوند و حقیقت اهدافشان را آشکار کنند.
مسیر استراتژیک مهم دیگری که میتوان بر مبنای آن فعالیت کرد عبارت است از شدت بخشیدن به تردید در مورد هزینههای حفظ و نگهداری و گسترش پایگاههای نظامی در خارج از کشورکه به ملتی تحمیل میشود که بسیار نیازمند سرمایهگذاری داخلی است. تغییر جهت حمایت مردم از نظامیگری، تهدید مستقیمی علیه ساختار قدرت امپریالیسم ـ پایگاهها و بنادر خارج از کشور محسوب میشود.
مجموع هزینههای پایگاههای خارج از کشور در سال ۲۰۱۱ بدون در نظر گرفتن پایگاههای مستقر در عراق و افغانستان، بالغ بر ۱۰۲میلیارد دلار بود. باید پرسید چرا پایگاههای آمریکا ۹۵ در صد تمامی پایگاههای خارجی را تشکیل میدهند؟ [۷] این امر موجب پدید آمدن تردید در نظر بسیاری از آمریکاییها میشود که معتقدند هر کشور بزرگی پایگاههای نظامی فراوانی دارد و بههمین خاطر بیدرنگ نگهداشتن آنها توسط آمریکا را توجیه میکنند. یک تاکتیک مهم در این زمینه مرتبط کردن هزینه هر پایگاه با نیازهای تأمین نشده داخلی در سطوح ملی، ایالتی و محلی در سراسر آمریکا در تلاش برای ایجاد تردید در مورد «کیف پول» بهجای هزینههای نظامیاست [۸].
برای این که عذر ما را بهدلیل سادهلوح یا غیرواقعبین بودن نخواهند، تقاضا برای بستن پایگاهها باید در قبال تهدیدهای امنیتی خیالی و تهدیدهای امنیتی واقعی که بهدلیل سیاستهای خارجی امپریالیستی تشدید میشوند با ارائۀ جایگزینهای سازندهای همراه باشد. این یعنی مردم را تشویق کنیم تا از حکومت بخواهند در مذاکرات جدی شرکت کنند تا تضمینها و پیمانهای امنیتی را جایگزین پایگاههای نظامی کنند.
این موضوع نشان میدهد که اعمال فریبکارانه امپریالیسم در مورد مذاکرات به قصد گمراه کردن مردم انجام میشود. چنین رویکردی همچنین مردم را مطمئن میکند که هواداران صلح نگرانیها و ترسهای آنها را میشناسند. اگر این رویکرد مورد پشتیبانی قرار گیرد، این امکان وجود دارد که بین سیاست خارجی امپریالیسم و خواست مردم درمورد راههای جایگزین، تضاد به وجود آید.
بهعلاوه، این تاکتیک پیوندی را میان اهداف جنبش صلح آمریکا و جنبشهای ضدامپریالیستی و ناسیونالیستی سراسر جهان که میکوشند پایگاهها را در کشورهایشان تعطیل کنند برقرار میکند.
عمومی کردن احساسات شخصی
وقتی احساسات خصوصی ضدجنگ بهصورت عمومی، و نه فقط در نظر سنجیها، بیان شوند، افکار عمومی با سرعت بیشتری تغییر جهت میدهد. این تغییر زمانی رخ میدهد که مردم متوجه شوند در میان خانواده، همسایهها، و محل کار تنها نیستند. وقتی امروزه با مردم در مورد جنگ صحبت میکنیم مشخص است که از بیان آنچه در ذهنشان میگذرد تا حدی خودداری میکنند. فشارهای زیادی برای ساکت نگه داشتن و ترساندن از اقدام وجود دارند. پیدا کردن راههای تشویق مردم به سخن گفتن و اقدام بسیار ضروری است [۹].
گرایشی که از آن غفلت شده است و بر مبنای آن میتوان آگاهی ضدامپریالیستی را ارتقاء داد، این مفهوم است که آمریکا باید دست از «ژاندارم دنیا» بودن بردارد. با بدبینیای که ناشی از درسهای ۱۲ سال جنگ بوده است، اکنون فرصت به دست آمده تا به مردم کمک کنیم متوجه شوند این «ژاندارمی» یعنی استفاده از نیروهای مسلح بهمثابه ابزار خصوصی سرمایه بهمنظور حفاظت و توسعۀ منافع ملی و فراملی سرمایهداری از طریق کنترل نفت، مواد معدنی و بازارها. این جهش بزرگی است که به یکباره انجام میشود، اما بدون صحبت در مورد امپریالیسم، مردم بهسمت این درک، حرکت بیشتری نخواهند کرد.
امروزه آمریکاییهای بسیار بیشتری، بهویژه در میان نسل جوان میدانند که این یک بازی است. آنها دیگر حرفهای هیگل را باور نمیکنند که بعد از دوازده سال جنگ بر سر نفت در عراق به طرز احمقانهای از «کمک به ایجاد دنیایی صلحآمیز، آزاد و باثبات» حرف زد [۱۰].
تبدیل انتخابات ۲۰۱۶ و پس از آن به عرصهای ضدامپریالیستی
دو حزب دموکرات و جمهوریخواه که مدتهای مدیدی از سیاست خارجی دو حزبی آمریکا حمایت کردهاند، در انتخابات ۲۰۱۴ یا ۲۰۱۶ هیچ انتقادی از سیاست خارجی آمریکا مطرح نخواهند کرد. این وظیفه جنبش صلح است. در حالی که زمان برای انتخابات ۲۰۱۴ از دست رفته است، امیدواریم سال ۲۰۱۴ سرآغاز استراتژی انتخاباتی ضدامپریالیستی باشد که در انتخابات کشوری سال ۲۰۱۶ وضعیت موجود را به چالش بکشد.
انتخابات ۲۰۱۶ باید صحنۀ مبارزه و آموزش ضدامپریالیستی باشد و به رفراندوم و جایگزینی برای سیاست خارجی جنگطلبانه و تجاوزگرانه دو حزب اصلی بدل شود.
وقتی ۱۰۰ کاندیدای کرسیهای کنگره، برنامهای در جهت سیاست خارجی صلحآمیز و ضدامپریالیستی را اجرا کنند، تأثیر احتمالی آن را بر افکار عمومی تصور کنید. بر همین منوال، این، هم هدف مهمی است و هم امکان دستیابی به آن وجود دارد، شاید طی چند چرخه انتخاباتی. باید هر چه سریعتر ابزاری یافت که به کمک آن، نقطه نظراتی را که در نظرسنجیهای مذکور ارائه شدهاند در صحنههای انتخاباتی بیان کرد.
بالاترین وظیفه و مسئولیت
در سال ۱۹۱۲ کنگره صلح در بازل، سوئیس تشکیل شد که احزاب سوسیالیست، گروههای هوادار صلح و جناح چپ اتحادیههای کارگری در سراسر اروپا در آن شرکت داشتند. هدف این کنگره متوقف کردن مقدمات جنگ و منازعات میان کشورهای امپریالیستی بود که میرفت تا اروپا و دنیا را در خود فروبرد، چنان که در ۱۹۱۴ این اتفاق روی داد. در مانیفست این کنگره اشاره شده بود که طبقۀ کارگر و مردم صلحدوست آلمان، فرانسه و انگلستان بیشترین مسئولیت و فرصت را برای پیشگیری از این جنگ در شرف وقوع دارند. اکنون آمریکا در بالای این فهرست قرار دارد [۱۱].
جنبش صلح آمریکا و مردم، بزرگترین وظیفه و مسئولیت را در این مبارزه بهعهده دارند. گوش به زنگ باشیم، در هر حال، پیروزی برامپریالیسم در هر کشوری میتواند چنان تأثیرمواجی داشته باشد که قادر به عقیم کردن طرحهای موجود و جدید برای تجاوز و جنگ باشد. حالا که چنین است پس مسئولیت در سراسر مرزها وجود دارد.
امروزه، شورای جهانی صلح بهعنوان سازمانی بینالمللی پابرجا است. این شورا نیروی خود را صرف متحد کردن هواداران صلح و همبستگی با اهداف منطقهای و جهانی میکند. در عینحال، این شورا موضع ضدامپریالیستی استوار خود را حفظ میکند. در نظر کسانی که امیدوارند جنبشها را در سراسر مرزها به یکدیگر پیوند دهند و جبههای بینالمللی علیه امپریالیسم با روحیه حاکم بر کنگره بازل را تشکیل دهند، شورای جهانی صلح و سازمان آن در آمریکا همراهی است مشارکتجو و با تجربه.
تجاوزات امپریالیسم، توطئهها و تحریمها و ویرانیها بدون مقاومت متشکل دهها میلیون نفری همچنان ادامه خواهند یافت؛ سادهلوحی است اگر چیزی کمتر از این را انتظار داشته باشیم. برنامهها، برنامههای جایگزین، و جایگزینهای برنامههای جایگزین همه طراحی و اعمال شدهاند. هیچ لحظۀ بهتر و بههنگامتری برای توقف این برنامهها وجود ندارد. آن لحظه باید خلق شود.
یک عامل ذهنی که ممکن است اقدام و امید را در جهان تقویت کند این است که آمریکاییها سیاست خارجی امپریالیسم را از درون با مبارزهای سیستماتیک و مستمر به چالش بکشند. با وجودی که مردم جهان دشواری کار را تشخیص میدهند، ولی درعینحال منتظر چنین علامتیاند که از قدرتمندترین کشورهای جهان سرچشمه گیرد [۱۲].
آنها میدانند که تنها یک تغییر در آگاهی مردم آمریکا میتواند مانع سیاست خارجی امپریالیستی شود و به آن پایان بخشد. اکنون زمان اقدام قاطعانه، سیستماتیک، و مجهز به برنامه ضدامپریالیستی منسجم است که بتواند به تعهدات جنبش آمریکایی صلح در قبال طبقه کارگر و ملتهای جهان جامه عمل بپوشاند.
زیرنویسها:
۱- همانطور که جان گالتونگ در کتاباش به نام «دنیاهای حقیقی» مطرح میکند، مردم دنیا و کشورها برای ورود به جنگ قطعاً دلیلهای دیگری دارند. The True Worlds.” The Free Press, 1980, New York“. در اینجا فقط منظور جنگهاییاند که سرشت امپریالیستی دارند یا مربوط به تجاوزات امپریالیستی و چپاولهای مستعمراتی دوران گذشتهاند. به میزان زیادی، این علت بیشتر منازعهها و جنگها در دوران معاصر است.
۲ـ رویترز، ۲۰۱۳. «همین طور که جنگ سوریه شدت میگیرد، آمریکاییها نسبت به مداخله آمریکا بیعلاقه میشوند». لسلی رافتن http://www.reuters.com/article/2013/08/25/us-syria-crisis-usa-poll- idUSBRE97O00E20130825. Accessed: September 4, 2013.
۳ـ نظرسنجی ملی دانشگاه کینی پیاک، ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۳.
http://www.quinnipiac.edu/institutes-and-centers/polling-institute/national/release-detail?ReleaseID=1919.
۴ـ سخنرانی وزیر دفاع چاک هیگل، شیکاگو، ایلی نویز، سه شنبه، ۶ مه ۲۰۱۴ URL: http://www.defense.gov/Speeches/Speech.aspx?SpeechID=1845. Chicago Council on Global Affairs.
۵ـ پوتین برای مقابله با تجاوز غرب برنامه مدرن کردن سلاحها را اعلام کرد.
http://abcnews.go.com/International/wireStory/putin-weapons-counter-threats-russia-25403122
۶ـ «مردم متوجه میشوند همین که حمایت از دخالت در امور جهان کم رنگ میشود، قدرت آمریکا کاهش مییابد.»
Full report at: http://www.people-press.org/files/legacy-pdf/12-3-2013%20APW%20VI.pdf
مرکز پژوهشی پیو برای مردم و مطبوعات بههمراه شورایی در مورد روابط خارجی.
یادداشت: به گزارش پیو در این نظرسنجی ۵۲ درصد آمریکاییها با این بیانیه که «آمریکا باید در سطح بینالمللی به امور خود بپردازد و اجازه دهد کشورهای دیگر به بهترین نحوی که میتوانند خودشان با هم کنار بیایند» موافق بودند. از سال ۱۹۶۴ که برای نخستین بار این دیدگاه بهعنوان بخشی از نظرخواهی چهارسالانه در مورد نگرشهای سیاست خارجی که پیو با همکاری شورای روابط خارجی انجام میدهد ارائه شد، این بالاترین واکنش و تنها واکنش اکثریتی بود. درست ۱۰ سال قبل فقط یک سوم آمریکاییها موافق بودند. اعضای شورای روابط خارجی آن را چنین مینامند «خستگی جنگ و دغدغۀ هزینهها …».
۷ـ بولتن دانشمندان اتمی، «هیچکس مانند آمریکاییها پایگاه نمیسازد»، دان درولت جی آر.، ۲۳ ژوئن ۲۰۱۴.
URL: http://thebulletin.org/no-one-builds-bases-americans7258
این شامل پایگاههای عراق و افغانستان میشود. پنتاگون بهطور رسمی گزارش داده است که در سال ۲۰۰۹، تعداد ۸۶۵ پایگاه وجود داشته است. در کتاب پایگاههای امپراطوری، کاترین لوتز، چاپ ۲۰۰۸، در سراسر جهان ۹۰۹ پایگاه نظامی تخمین زده میشود.
URL:http://www.tni.org/sites/www.tni.org/archives/book8s/basesofempire-intro-lutz.pdf
Accessed September 29, 2014.
۸ـ ابزار مفید پایگاه دادههای پروژه اولویتهای ملی See: https://www.nationalpriorities.org/ـ
۹ـ این نباید با رویکرد لابی کردن که بهمنظور تأثیرگذاری بر سیاستمداران، طراحی شد اشتباه گرفته شود. در حالی که این ممکن است حاصل کار بهنظر آید، هدف آن، آموزش، سازماندهی و تغییر افکار عمومی در جهت ضدامپریالیستی است.
۱۰ـ هیگل، همانجا
۱۱ـ ژاپن نیز از تجاوزات امپریالیستی حمایت دیپلماتیک و مالی میکند و سیاست خارجیاش با سیاست آمریکا و اتحادیه اروپا قرابت زیادی دارد. در ماه ژوئیه، کابینه ژاپن، به تشویق نخستوزیر شینزو آبه، ممنوعیتی را که پس از جنگ جهانی دوم اعمال میشد برداشت. اینکه ارتش ژاپن نباید به خارج از مرزهای آن اعزام شود[هنوز مستلزم کسب دو سوم آرای پارلمان است]. این عمل تحریکآمیز، که مشوق آن آمریکا است و بر آن اصرار میورزد، با اعتراضات گستردهای از سوی جنبش صلح ژاپن مواجه شد. «ژاپن اجازه اعزام نیروی خارجی را میدهد، خشم چین را برمیانگیزد.» URL: http://rt.com/news/169712-abe-japan-constitution-china/ Accessed September 29, 2014
۱۲ـ در سفرهایم بهویژه در آمریکای لاتین در گفتگوهای سیاسی بهطرز اجتنابناپذیری از من پرسیده میشود: من چه میکنم تا آمریکا دست از سرمان بردارد و چرا کشورهای آنها در مقابل نظامیگری آمریکا مقاومت نمیکنند. حالتهای بیقراری آنها مشهود است. خشم از کودتای تحت حمایت آمریکا در هندوراس، آخرین مورد ناکامی است. در اجلاس اخیر سازمان ملل متحد در مورد تغییرات اقلیمی که در نیویورک برگزار شد، رهبران کشورهای جهان، بهویژه رهبران آمریکای لاتین، بار دیگرانتقادهای تند خود را از امپریالیسم تحت رهبری آمریکا بیان کردند. ایو مورالس، رئیسجمهور بولیوی با این جملهها انتقادها را خلاصه کرد: «هرجا آمریکا مداخله کرد، بدبختی، تنفر، و مرگ، اما برای ارتش و صنایع نفت، ثروت بهجا گذاشت. فرهنگ صلحدوستی مستلزم نابودی خشکمغزیهای افراطی، و همچنین جنگافروزیهایی است که آمریکا مروج آنها است.» هدف جنبش صلح این است که میلیونها آمریکایی را به درک سخنان مورالس و موافقت با آن برساند. در یک کلمه، این وظیفه دشوار جنبش صلح است. URL: http://www.un.org/en/ga/69/meetings/gadebate/24sep/bolivia.shtml