همخوابگی های سیاسی نافرجام طالبان افغانستان و آخوند های ایران
نویسنده: مهرالدین مشید
افتضاح دیپلوماسی هوتل محور ایران در افغانستان
عباس عراقچی، روز یکشنبه هفتم دلو وارد کابل شد و نخست با متقی سرپرست وزارت خارجه افغانستان؛دیدار کرد. متقی در این دیدار ابراز امیدواری کرد تا سطح روابط میان دو کشور هرچه بیشتر گسترش یابد. وزیر خارجه ی ایران پس از دیدار با متقی با ملا محمدحسن آخند، رئیسالوزرای طالبان در ارگ کابل دیدار کرد. در جریان این سفر موضوع هایی همچون مسایل اقتصادی، حقآبه هیرمند، وضعیت مهاجرین افغانستان در ایران، امنیت مرزهای مشترک و تعاملات سیاسی مورد بحث قرار گرفته است. دو طرف ابراز امیدواری کردند که این دیدار همکاریهای جامع راهبردی میان دو کشور را فراهم کند. در حالی این چنین ابراز امیدواری شده که عباس عراقچی وزیر امور خارجه و هیات همراه وی در بدو ورود به فرودگاه کابل مورد استقبال مسئولان وزارت امور خارجه افغانستان، سرپرست سفارت ایران و دیپلمات های ایرانی در غیاب متقی وزیر داخله ی طالبان قرار گرفت. هرچند ملاحسن برای عراقچی وعده داده که حق آبه حق شرعی ایران است و آن را رعایت خواهند کرد؛ اما گفته خشک سالی ها به این روند تاثیر منفی گذاشته است. این در حالی است که مقام های طالبان یررغم کمک های مالی و سیاسی ایران به طالبان چه پیش از به قدرت رسیدن و چه بعد از آن، در ضمن انتظار فراوان ایرانی ها تا کنون به وعده های خود به ایران کوتاه آمده اند.
عراقچی در شرایطی به کابل سفر کرد که روابط ایران و افغانستان یکی از حساسترین و پیچیدهترین دورههای خود را سپری میکند. این سفر، که نخستین حضور یک وزیر امور خارجه ایران در افغانستان پس از بازگشت حکومت سرپرست طالبان به قدرت است، فراتر از یک اقدام دیپلماتیک معمولی بوده و فرصتی برای تعیین چشماندازی پایدار در روابط دو کشور تلقی شده است. سفر عراقچی در سطح وزیر خارجه ی ایران به کابل با توجه به انتصاب علیرضا بیگدلی بهعنوان سرپرست سفارت ایران در کابل، تلاش های جدید این کشور برای تقویت روابط با طالبان عنوان شده است. عباس عراقچی، وزیر خارجه ی ایران در سفر به کابل، پس از دیدار با رئیسالوزرای طالبان، برای صرف عصرانه به یکی از رستورانهای پایتخت رفت. عراقچی در آخرین روزهای حکومت بشار اسد نیز به سوریه رفته بود و پس از دیدار با بشار اسد، در مسیر برگشت به فرودگاه، به یک رستوران رفت و در کنار مردم شاورما خورد و این را نشانه ی ارتباط با مردم عنوان کرد. عراقچی در آخرین سفر خود به مصر هم به رستورانی رفت و کشری تناول کرد. عراقچی زمانی وارد دمشق شد که به گفته ی خود او مخالفان بشار اسد در حال پیشروی به سوی دمشق بودند و با رسیدن او در دمشق شایعه ی کودتا در این شهر نشر شد.
این سفر او به کابل هم به نحوی به صدا درآمدن زنگ خطر در کابل تلقی شد؛ زیرا دیپلوماسی عراقچی در هوتل های مصر و سوریه نه چندان موثر که به گونه ای افتضاح سیاسی ایران را به نمایش نهاد. از این رو سفر او به کابل با توجه به فشار های در حال افزایش بر طالبان، به معنای سقوط زود هنگام امارت طالبان تلقی شد. عراقچی در حالی غیرمترقبه وارد کابل شد که تنش ها میان طالبان و واشنگتن افزایش یافته و موضوع هایی چون، درخواست بازداشت ملاهبت الله از سوی دادگاه ی بین المللی جنایی، احتمال قطع پول های هفته وار ۴۰ میلیون دالری آمریکا به طالبان، درخواست تعیین جایزه بر سر رهبران طالبان از سوی وزیر خارجه ی آمریکا، پیشنهاد اعضای کنگره ی آمریکا برای شامل کردن طالبان در فهرست گروههای تروریستی و بازگرداندن سلاح های امریکایی رسانه ای شده بود.
در همین حال با توجه به تحولات منطقه ای بویژه بعد از بحران سوریه و جنگهای اسرائیل، افغانستان برای کشور های منطقه و امریکا اهمیت بیشتری پیدا کرده است. در عین زمان تمرکز تروریسم بین الملل در افغانستان کشور های منطقه بویژه پاکستان را بیشتر نگران ساخته است. در همین حال برخی کشور های عربی چون؛ عربستان و امارات به افغانستان توجه ی بیشتر نموده و حتا گزارش هایی وجود دارد که زیر چتر شهروندان خود عوانل اسرائیلی را وارد افغانستان می نماید. اردوغان نیز با توجه به پیشینه ی سیاست های تروریست پروانه به حکومت طالبان علاقمند است.
پیشامد های یاد شده دست به دست هم داده و نگرانی های کشور ایران را هم در رابطه به افغانستان افزایش داده است؛ اما با توجه به سیاست های دوگانه ی آخوند های ایرانی نسبت به افغانستان طی نیم قرن گذشته، نمی توان به سفر عراقچی دید خوش بینانه داشت؛ زیرا ایرانی ها طی بیش از سه سال گذشته روابط تنگاتنگ با طالبان دارد و روابط دیپلوماتیکی میان کابل و تهران برقرار است. این در حالی است که ایرانی ها در این مدت کم ترین تلاشی برای ترغیب طالبان برای تشکیل حکومت مشروع در افغانستان نکرده اند. ایرانی ها خواستند تا به بهای بازی با سرنوشت مردم افغانستان به آب دریای هلمند دست یابند؛ اما خوش بختانه که طالبان به خواست ایرانی ها پاسخ مثبت نگفتند. سفر عراقچی به کابل در حالی صورت گرفت که طالبان تحت فشار امریکا قرار گرفته و او خواست تا با استفاده از وضعیت دشوار طالبان به هدف آبی و سیاسی برسد.
عراقچی در سفر به کابل نه تنها پیام کشور اش؛ بلکه پیام شماری کشور های منطقه را با خود داشت؛ زیرا ایران طی سه سال گذشته به اندازه ی کافی بخت آزمایی سیاسی کرده بود. هرگاه جنین نبوده باشد پس سفر غیر مترقبه ی عراقچی به کابل معنایی نداشته است. عراقچی در حالی به کابل آمد که روسیه، چین و پاکستان هر کدام از ناحیه های حضور گروه های تروریستی و نفوذ امریکا بویژه تقاضای ترامپ برای کنترول میدان هوایی بگرام نگران اند. پاکستان تنها از حضور تی تی پی، چین از حضور ایغور ها و روسیه از حضور داعش و حزب های اسلامی تاجکستان و ازبکستان در افغانستان نگران نیست؛ بلکه کشور های یاد شده از بازگشت امریکا به افغانستان بیشتر نگران اند. بعید نیست که عراقچی این همه نگرانی ها را با رهبران طالبان مطرح کرده باشد؛ اما برخورد سرد کابل با عراقچی و استقبال نشدن او از سوی سرپرست وزیر خارجه ی طالبان، نشانه ی آشکار بی مهری و کم توجهی کابل نسبت به سفر او بود. ممکن دلیل آن شرایط حساس افغانستان و هشدار ها و تهدید های ترامپ باشد که طالبان نمی خواهند با ابراز نزدیکی و علاقمندی به ایران واشنگتن را عصبی بسازند. با این حال گفته می توان که عراقچی بجای استقبال از سوی وزیر خارجه ی طالبان از طرف معین اقتصادی حکومت طالبان استقبال و از کابل با دست خالی به تهران رفت. از همین رو بود که روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشت صفحه ی نخست دوشنبه هشتم دلو خود، سفر عراقچی به کابل را بیتوجهی به هشدارهای صاحبنظران دانست و نوشت طالبانی که همه گروهها و اقلیتهای قومی و مذهبی را «تار و مار کرده»، ابتداییترین حقوق زنان را نیز رعایت نمیکند و مذاکره را بر نمیتابد، «آیا لیاقت سفر در سطح وزیر خارجه را دارد؟»
این در حالی است که ایرانی ها نگران بازی های نه تنها امریکا؛ بلکه نگران بازی های عربستان، ترکیه، امارات و اسرائیل در افغانستان استند. ایران هراس دارد که سناریوی سوریه و دیپلوماسی افتضاح بار و هوتل محور عراقچی در افغانستان تکرار نشود. در عین زمان ایران از حضور گروه های تروریستی و تکفیری در افغانستان هراس دارد و نسبت به حضور و فعالیت های کشور های یاد شده است. از سویی هم ایران نگران است که طالبان دیپلوماسی آب و حق آبه تمکین نخواهند کرد؛ زیرا بعید به نظر می رسد که ملاهبت الله به وعده های ملاحسن مبنی بر شرعی خواندن حق آبه تمکین نماید و به مشوق های ایران چون، ترغیب طالبان برای اشتراک در روابط تجاری و اقتصادی تن نخواهد داد.
از سویی هم ایران در موقفی نیست که طالبان را کمک کند و جای کشور هایی چون امریکا را پر کند؛ زیرا ایران هزینه های زیادی به جنگ های نیابتی خود در سوریه، عراق، حوثی های یمن، حزب الله لبنان و حماس فلسطین پرداخته و توان مالی خود را از دست داده است. سفر عراقچی در شرایط حساس کنونی به کابل و تاکید او بر هم سرنوشتی و تاثیر پذیری رخداد ها بر کشور های یکدیگر، در واقع نشانه ی انزوا و درمانده گی ایران است و آخوند ها با سازماندهی این سفر خواسته اند گویا ضرب شصت خود را به امریکا نشان بدهند و به بهای قربانی کردن کابل برک برنده ای در برابر امریکا بدست آورند. عراقچی پس از آن وارد کابل شده که ایران معاهده ی راهبردی ۴۷ ماده ای را با روسیه در ۱۷ جنوری ۲۰۲۵ با تکیه بر پیوندهای عمیق تاریخی بین مردم ایران و روسیه، نزدیکی فرهنگها و ارزشهای معنوی و اخلاقی آنها، اشتراک منافع، پیوندهای مستحکم حسن همجواری و فرصتهای گسترده همکاری در زمینههای سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، بشردوستانه، علمی، فنی و سایر زمینهها، با توجه به تقویت بیشتر همکاریها به نفع صلح و امنیت در سطوح منطقهای و جهانی، امضا کرده است. ایران پیش از این صدها پهباد را در اختیار ارتش روسیه برضد اوکراین قرار داده بود.
بعید نیست که یکی از اهداف سفر عراقچی بی توجه به حکومت دی فکتو طالبان، تشویق آنان برای همکاری با ایران و روسیه در راستای این معاهده باشد. این در حالی است که حکومت طالبان نه مشروعیت ملی و بین المللی و نه صلاحیت عقد قرار داد های راهبردی را دارد. از دیپلوماسی هوتل محور و شتابزده ی عراقچی فهمیده می شود که ایران با هراس از سیاست های تهدیدی و تهاجمی ترامپ و بی توجه به روابط عمیق استخباراتی و کمک های میلیون ها دالری طالبان با آمریکا در فکر ایجاد اجماع منطقه ای برضد امریکا است. ممکن هم ایرانی ها نگران هم سرنوشتی کابل با دمشق باشند و این نگرانی خود را به طالبان ابراز کرده است. با تاسف که دیپلوماسی دو گانه ی ایران در برابر حکومت ها و مردم افغانستان پس از تهاجم شوروی، آخوند های ایرانی را نزد مردم افغانستان بی اعتبار گردانیده است. ایرانی ها در هر مرحله در جال دیپلوماسی ناکام خود در افغانستان افتاده اند. چنانکه آخوند ها در زمان جهاد با شوروی از یک طرف از گروههای شیعی افغانستان حمایت می کرد و در ضمن رابطه با حکومت نجیب برقرار کرده بود و طرح هزارستان را با رژیم نجیب به راه انداخته بود. رویکرد های سیاسی ایران تنها در برابر افغانستان خدعه محور نبوده؛ بلکه معامله گری های آخوند ها در سطح جهانی هم گاهی به افتضاح کشیده شده است. چنانکه رسوایی ایران گیت مشهور است که آمریکا از اگست ۱۹۸۵ تا مارچ ۱۹۸۷ مقام های دولت ریگن بررغم تحریم ها بطور مخفیانه به ایران اسلحه می فروخت تا بدین وسیله آزادی گروگان های امریکایی در لبنان را تضمین و شورشیان کنترل های نیکاراگوئه تامین مالی کند. شکست ایران در سوریه و سقوط یک شبه ی بشار اسد همزمان به سفر عراقچی شتاب زده و افتضاح بار او به کابل آخرین رسوایی های ایران است. ایرانی ها به نحوی کابل را هم سرنوشت با دمشق می خوانند؛ زیرا توازنی که در منطقه و جهان به سود طالب رقم خورده بود، در حال شکستن است. هرچه باشد، نشانه های فروپاشی طالبان محسوس است. حکومت های مرکزی دیکتاتوری مانند غنی و هبت الله زمانیکه سقوط کند یک باره همه چیز فرو می پاشد. پس جا دارد تا آنانیکه در داخل اند باید یک اجماع را بوجود اورند تا جاگزین بحران شود. در غیر این صورت فروپاشی طالبان سنگین تر از فروپاشی جمهوریت خواهد بود.
با تاسف که نه تنها سیاست های منطقه ای ایران در نیم سده ی اخیر دچار شکست شده؛ بلکه سیاست های ملت سازی و روند تشکیل ملت ایران در یک سده اخیر، نیز دچار نوعی انقطاع تاریخی گردیده است. یافته های پژوهشی نشان داده که عدم تکوین روند ملت سازی در ایران بر پایه یک الگوی متناسب، باعث کاهش سرمایه ی اجتماعی، تشتت و انشقاق اجتماعی شده و در نهایت وحدت ملی و انسجام در جامعه ی ایران را خدشه دار نموده است. پس از تجاوز شوروی در افغانستان، ایران و پاکستان به صورت دوامدار درگیر اوضاع افغانستان بودهاند، اما در این مدت برگ برنده در دست پاکستان بوده و رژیم ها را در افغانستان به سود خود تغییر داده و ایران در راستای حداقل رساندن زیان ها از جانب افغانستان عمل کرده است. این در حالی بوده که افغانستان و ایران از هزاران سال بدین سو بخش هایی از یک امپراتوری بزرگ بوده که زمانی پایتخت آن در غزنی، گاهی در بلخ، گاهی در هرات، گاهی در نیشابور، گاهی در مرو و قتی هم در ری یا اصفهان قرار داشت. اما با وجود این تاریخ مشترک هیچگاه این دو کشور بهم نزدیک نشد و برعکس هر روز از یکدیگر فاصله گرفتند. ظهور صفوی و تحمیل مذهب تشیع بر شهروندان ایران نخستین شکاف و ظهور ناسیونالیسم ایرانی در قرن بیستم بحیث دومین عامل و از همه مهمتر انقلاب اسلامی در ایران هویت تمدنی و مشترکات تاریخی منطقه را به مرزهای کنونی ایران تقلیل داده است.
آخوند های ایران با رویکرد های بنیاد گرایانه و شعار های تند انقلابی جهان عرب و جهان غرب را دشمن خود گردانیدند و ثروت های طبیعی این کشور را قربانی جنگ های نیابتی و تنش های بیهوده کردند. آخوند ها حالا هزینه ی سنگینی را روی دست مردم ایران گذاشته و تخم نفاق فزاینده را در منطقه افشانده اند. این خود بزرگ بینی های آخوندها ایران را هرچه بیشتر منزوی و اروپا و امریکا را پشت سر پاکستان ایستاد و آنان ناگزیر شدند تا به سیاست های پاکستان در افغانستان تن بدهند.
از این رو ایران نتوانسته تا نقش تعیین کننده را در موضوع افغانستان داشته باشد و هر از گاهی سیاست هایش ناکام از آب بیرون شده است. اوج این ناکامی کشته شدن دیپلوماتهای این کشور در مزار به دست طالبان بود که نتوانست هیچ عکس العملی در قبال این گروه نشان بدهد؛ اما برعکس قاتلان دیپلومات های خود را در برابر حکومت قانونی افغانستان در آغوش گرفت و حالا هم دیپلومات های آنان را برضد مردم افغانستان استقبال می کند. ایرانی ها از گذشته ها تا کنون دیروز زیر نام جهاد با شوروی از مجاهدین و بعد جنگ طالبان با آمریکا از طالبان برای تخریب و ممانعت پروژه های عمرانی در مسیر رود هلمند استفاده کردند. هرچند این بازی های شکست خورده ی ایران هنوز هم زیر نام حق آبه ادامه دارد. مشکل ایران با افغانستان تنها آب هلمند نیست؛ بلکه ایرانی ها در بعضی نقاط علامه گذاری ها را قبول ندارند.چنانکه علیاکبر پورجمشیدیان، معاون امنیتی و انتظامی وزیر داخله ایران، چند روز پیش گفت که طالبان باید بدانند که دیوار مرز نیست، بلکه برای امنیت مرز کشیده میشود و ممکن است در برخی مناطق به دلیل شرایط جغرافیایی، دیوار جلوتر یا عقبتر از نقطه صفر مرزی باشد.
طالبان نه تنها بخاطر امریکا تمایل صادقانه به ایران ندارند؛ بلکه اختلاف مذهبی میان طالبان و آخوند های ایران عامل مهم ناسازگاری دو کشور است؛ زیرا بسیاری از رهبران طالبان شیعه را کافر می خوانند. از سویی هم طالبان به صداقت آخوند ها در پیوند به افغانستان بی باور اند. بنا براین از نظر طالبان هرگونه تلاش ایران برای بهبود مناسبات با کابل، استفاده ی ابزاری است.
از آنچه گفته امد، زد و بند های سیاسی و یا به عبارت دیگر نتیجه ی هم خوابگی های سیاسی طالبان افغانستان و آخوند های ایرانی جز دو قلوی نفرت و انزجار با باری از تعصب، انحصار قدرت چیز دیگری بوده نمی تواند. این دو قلوی مصاب به بیماری نفرت افگنی و ایده ئولوژی افراطیت که حتا یارای کنار امدن با یکدیگر را ندارند، جز باری سنگین وحشت آفرینی و تروریسم بر دوش مردمان افغانستان و ایران چیز دیگری بوده نمی تواند. تا زمانیکه آخوند ها در ایران و طالبان در افغانستان حاکم باشند، نه تنها در موجی از خطر تروریسم مناسبات میان دو کشور بصورت واقعی و حالت عادی برنمی گردد؛ بلکه خطر تهدید تروریسم و افراطیت بر فضای کشور های منطقه و جهان تهدید سنگینی خواهد داشت. پایان