زیباشناسی شاهنامه
دکتر بیژن باران
شعر اندیشه های ست که نفس کشند؛ واژه هایی ست که شعله کشند. Thomas Gray 1716-1771
در تمدن 3هزار ساله ایران فلسفه با الهیات آمیخته است؛ هر دو در شعر بیان شده اند. پشتکار فردوسی در خدمت ملی او به زبان و تاریخ با درآمد شخصی ستایش دارد. در سده 20 دهخدا در تکمیل لغتنامه در 24 جلد با درآمد شخصی کوشید. فلسفه فردوسی در 6 رشته خرد و دانش، اخلاق، متافیزیک/ عرفان، فلسفه سیاسی، کیهان شناسی، زیباشناسی بررسی شود. در این بخش زیباشناسی در شاهنامه واکاوی شود.
شعر هنر کلامی است که بخش هنری آن تابع اصول زیباشناسی جهانشمول، بومی، زمان است. این اصول هم در کل یعنی کتاب در اعتلای زبان و روایت دراماتیک هم در اجزاء کلامی، آرایه های ادبی، سازه های لفظی باید بررسی شوند. در این بررسی زیباشناسی غربی، شرقی، ایرانی، و تاثیر زمان بنا بر فنآوری مورد نظر قرار گیرد. توضیح، تفسیر، تاویل شعر نشان دهد: گزاره ها/ احکام منطق مانند تقدم و تاخر زمانی بر گزاره ها/ احکام شعر مانند سکانس روایت، پرورش شخصیتها، محل رویدادها منطبق اند. احکام شعر خلاقیت، تخیل، کلام، احساس، فکر، شجاعت بوده؛ آرایه های ادبی مانند استعاره، کنایه، تشبیه مهم اند.
در تجربه/ حظ هنری شبکه های ساختار فعال مغز در ام آر آی روشن شوند. تاثیر عناصر شعر بر مغز اندازه پذیر است. جایگاه تراژدی، تاتر، کمدی در هنر؛ معیار سلیقه هنری چیست؟ زیباشناسی شعر، موسیقی، نقاشی، نثر، مجسمه، معماری، نمایش، رقص، سینما، عکس کدامند؟ آیا کارکرد هنر اخلاقی است؟ نقش دین، دولت، قیمت در هنر چیست؟ هنر تلاش انسان برای زیبایی و دانش است. واکنش مغز به هنر، موسیقی، شئی زیبا با اف ام آر آی بررسی شود. هنر تجربه های چندگانه از حواس، ادراک، هیجان، خود، مدارات عصب مغز برای داوری هنری است.
اصول زیبایی از تبیین رابطه انسانها و طبیعت پدید آمدند. این اصول تعریف هنر، سلیقه خوب، زیبایی، حظ هنری، تاریخچه هنر، ارزش هنری، تجربه هنری، احساسات را در بر گیرند. اثر هنری مهارت، تخصص، احساس، عاطفه، تخیل، خلاقیت، قیمت دارد. چه دلایلی در داوری کارهای هنری ارایه شوند؟ این دلایل کلی بوده؛ پس بستگی به اصول زبباشناسی دارند. باید اصول زیر را در اوور، داستانها، ابیات شاهنامه نمونه آوری کرد.
همانگونه که فردوسی علوم عصر خود را در اشعارش بکار برد؛ در این بررسی هم علوم مدرن بکار روند. او نیکی را در شخصیتهای گوناگون در چپندار، گفتار، رفتار پدیدر کند. پس شاهانمها عبور نیکی در مسیر زمان 3 مرحله اسطیری، پهلوانی، تاریخی است. شخصیتهای بدکردار لعنت شده؛ نیکی بر اسب سفید بر جاده زمان جولان دهد.
اصول 12 گانه زبباشناسی بقرار زیرند: حرکت، تناسب/ مقیاس، تقارن/ توازن، هارمونی/ رنگآمیزی، وحدت، ریتم/ وزن، جریان، عمق/ ژرفا، سلسله مراتب، تمرکز، تباین، تنش. نقد اثر هنری بر این اصول سوار شود. ارزش ذاتی هنری چیست؟ رک زیباشناسی هگل در رشته های معماری، نقاشی، موسیقی، تراژدی، مجمسه. هنر کلامی شاهنامه آرایه های ادبی فراوان دارد. تئاتر، نقاشی، موسیقی، دکلماسیون، معماری، قالی، شعر را خردورزانه/ منطقی بررسی کرد؛ احساس وهن و قبح هم نکرد. “منطق خاص” رو در بایستی قدرت و دوستی با خرد جهانشمول جور در نیاید.
شکوه شاهنامه در 50 هزار بیت تصویر اساطیر، پهلوانان، شاهان، مردم با وزن و قافیه است. ظاهر لفظ و باطن معنا در شعر فردوسی اوج زبان اند. کتاب در بحر عروضی، با واژگان فارسی، وصف زیبایی ظاهری زن و مرد، نیکی باطنی آنها، جانوران، زمان-مکان طبیعت، روایت رویدادها اوج تخیل و خلاقیت است. این شاهکار ادبی جهانی شامل درام، تراژدی، جذبه، تناسب، نظم، تنوع، شکوه است. فردوسی توان رمزآلود برای روایت سرنوشت انسانها در مراحل زندگی، زادگاه، کشور غریب، میان انسانهای دیگر را دارد.
تبیین زیبایی در شاهنامه معیارهای ایرانی مانند تناسب، تقارن، تخیل، همآهنگی در قالی و معماری را فاش کند. زشتی– زیبایی زرتشت، نور- تاریکی مانی، زمان گذشته- آتی زروانی، اضداد جهان برای وحدت در این کار هنری ند. زیباشناسی رئوس کار برده در اثر هنری ناشی از ذوق هنرمند برای حظ بیننده است. زیبایی ظاهری اینها یند: جوانی، چهره، جمال دلیران و یار. زیبایی باطنی اینها یند: خیر، کمال، درستی، پاکی، پیمان میترا، 7 مقام آیین میترا و عرفان، نیایش.
شخصیتهای شاهنامه انسانی، شجاع، دلربا، زیبنده، دلپذیر اند. در زیبایی کلام گفته شده: جلوه زیبایی هستی این اساس/ اندر این جلوه تویی زیباشناس. فردوسی زیبایی در گذار را توصیف کرد. برای او رنگ، رایحه، صدای دلنشین، زیبایی طبیعت، آسودگی خیال و تن- همه مطبوع ند. رک به کتاب شیرین صادقی در منبع. از 100 آرایه ادبی مانند تشبیه، مجاز، استعاره، جناس صوتی، قافیه، وزن، قیاس- 15 تای زیر بررسی شوند.
1-واژه های جنگی. فردوسی در جوانی شاید افسری در سپاه محلی یا ارتش سامانی بوده؛ زیرا تجربه دقیق نظامی را در داستانهایش ارایه دهد. این تجربه شامل شود: شوق سپاه خودی، نفرت از مهاجمان، عشق میهن، مدیریت مصالح روایت، فضا سازی، صحنه آرایی لشگری. او افسر ارتش و شاعر ملی است. کلام حماسی لشگر و خنجر را نیز در تصویر طبیعت بکار برد:
چو خورشید تابنده شد ناپدید/ شب تیره بر چرخ لشگر کشید.
پدید آمد آن خنجر تابناک/ به کردار یاقوت شد روی خاک.
تصویرسازی، صحنه جنگی با جناس لفظی و تصویری تخیل را پرورانده؛ گاهی صحنه طبیعت چون کوه، پگاه، شب، روز حماسی بیان شوند. او شب را شکوهمند نوید داد:
چو خورشید تابنده شد ناپدید/ شب تیره بر چرخ لشگر کشید.
او اجزای لفظی، تصویری، احساسی را با کل حماسه، اسطوره، تاریخ وحدت داد. آفتاب و شب با واژه های جنگی تصویر شدند:
چو خورشید از چرخ گردنده سر/ برآورد بر سان زرین سپر..
چو زرین سپر برگرفت آفتاب/ سرجنگجویان برآمد ز خواب.
جناس لفظی جنبه حماسی شاهنامه را طنین انداز کرده؛ دراماتیک بودن آن را تاکید کند. سکانس عملیات، واژه های نظامی، صف آرایی لشگرها، فضاسازی پرسپکتیو، جنگ تن به تن پهلوانان، اجرام آسمانی، رنگ آمیزی صحنه، وزن متقارب، جناس لفظی، موسیقی درونی، نسبت هجاهای بلند به کوتاه – تاثیر شعر را افزون کنند. قافیه نوین، جویدگی هجا برای حفظ ریتم، سجع، زمان بندی رویدادها همآهنگی دارند.
2-غلو. در حماسه یکی از آرایه های ادبی مورد علاقه اغراق است: ز سم ستوران در آن پهن دشت / زمین شد شش و آسمان گشت هشت. شدت سم کوفتن اسبان و کثرت سواران، یک طبقه از هفت طبقهی زمین را به صورت گرد به آسمان برد. پس غلو شعر را دراماتیک هم کرد: زمین شش طبقه شد؛ آسمان هشت طبقه؛ تا حرکت لشکر انبوهی را ترسیم کند که خشم آلود، باشتاب، حجیم بر دشمن تازد. سخن هر چه آمیخته با تشبیه، استعاره؛ غلو، مبالغه، اغراق باشد تخیلی تر و شعر تر شود.
آیا معنای واژه ها در هزاره ها ثابت اند؟ واژه خرد را فردوسی زیاد بکار برد. معنای آن در دید فردوسی نزدیک به انصاف است تا به عقل سلیم امروزی یعنی حقیقت پذیرفته شده توسط اکثریت. لذا با اینکه فردوسی شاعری خرد گراست؛ ولی در پاره ای داوریها عقل سلیم را بکار نبرد. البته غلو را باید در شعر مد نظر داشت.
نمونه: فردوسی در حول و حوش خود، کسی را بیش از 100 سال عمر ندید. ولی عمر ضحاک را تا 1000 سال، ﺟﻤﺸﯿﺪ و ﻓﺮﯾﺪون را 700 و 500 سال اغراق کرد. غلو در شعر لذت آور است؛ ولی خرد نادیده گرفته شده. ﺳﯿﺎوش ﻣﺤﺒﻮب بوده؛ ﺟﻨﮕﺠﻮ ﻧﯿﺴﺖ. وﻟﯽ در ﻣﮭﺎرت 2شقه کردن ﮔﻮرﺧﺮ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﯾﮏ ﺟﻮ اختلاف بین راست و چپ ایجاد نکرد- این اغراق شاعرانه است.
رﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺳﺰارﯾﻦ زاده ﺷﺪ. لذا وزن رﺳﺘﻢ 10% وزن مادرش در ﺗﻮﻟﺪ ﺑﻮد. ولی وزن او را در راه رفتن سنگین انگاشته که ﺟﺎی ﭘﺎﯾﺶ ﺑﺮ زﻣﯿﻦ ﻣﺎﻧﺪه؛ ﺳﻨﮓھﺎ زﯾﺮ ﭘﺎﯾﺶ ﺧﺮد ﺷﺪند. رستم ﯾﮏ ﮔﻮرﺧﺮ را درسته بلعید؛ کاری که یک تمساح کنار دریاچه هامون زابلستان کرد. روشن نیست رﺳﺘﻢ کی دﻧﯿﺎ آﻣﺪه؛ وﻟﯽ 700 ﺳﺎل ﻋﻤﺮ ﮐﺮد. او اﺳﺒﯽ ﻏﯿﺮ از رﺧﺶ ﻧﺪاﺷﺖ. ﻣﺮگ او ﺑﺎ افتادن رﺧﺶ در ﭼﺎه؛ عمر اسب را به 700 سال رساند.
3-جناس صوتی. فردوسی برای دراماتیزهگی روایت آرایه های لفظی بکار برد. واج واحد گفتار صامت و مصوت بوده؛ حرف واحد خط/ دبیره سوا و چسبیده است. گاهی یک واج با چند حرف نوشته شود. نمونه: واج ملفوظ ت با حرف ت، ط. تکواژ ما از م و آ ساخته شد. صامت بیآوا مانند ک و مصوت آوایی مانند آ و صامت نیم آوایی مانند گ با سکوتها مجموعه واجها، هجاها، واژه های دو بیت را سازند. شاهنامه منبع غنی برای واشکافی بسآمد، آوا، مکثها، شمار هجاهای بلند و کوتاه است.
تئودور نولدکه نوشت: کاربرد حروف چکشی، رزم رستم و اشکبوس را خوش ضرب و خشن کند: ستون کرد چپ را و خم کرد راست/ خروش از خم چرخ چاچی بخاست. او 4 چ ، 5 خ برای صدای خشونت نشاند. صدای غژ غژ تیر و کمان با تواتر خ و چ و س. حرف ر ملایم 7 بار بدون حروف خشن در میعاد زال و رودابه آمد: از آن پرورانیدم این تار را/ که تا دستگیری کند یار را. آرایه های لفظی شامل واج آوایی، سجع/ کلمات هم قافیه، ترصیع/ همآوایی ارکان، جناس/ همجنسی لفظی می باشند. در شعر کلاسیک قافیه آغازین، واجآرایی، آواطبیعی، تکرار هجا برای تاکید بکار رفتند.
4-زیبایی. فردوسی آن را در کمال زن و مرد توصیف کرد- چون مجسمه سازان یونان و روم باستان در تندیس ونوس، ژوپیتر، هرکول. رابطه زیبایی با شادی، موسیقی، نقاشی، شکل، حجم، رنگ، رایحه ارایه شد. اشارات تاریخی، اساطیری، موسیقی الفاظ، دال و مدلول شعرش را بومی کند.
5-تصویری. در مفصلی گیرا، فردوسی همآغوشی رستم و تهمینه را در تاریکی، با جاذبه جنسی (رو، قد، تن) سرود، بدون عقد و برای تولید مثل نه خوش گذرانی با ایهام، تمثیل، اشاره، استعاره، غیر مستقیم بیان کرد. ایهام یک کلمه با 2 معنی، یک تلفظ با 2 معنی است. او در این مفصل تصویری و حسی لقاح اعجاز کرد. آنقدر حواسش در تاریکی پرت بود که چند واژه تازی بکار برد! نطفه سهراب، فرزند رستم، یک در/ مروارید در صدف/ بطن تهمینه، دختر شاه سمنگان، شد:
چو انباز او گشت با او به راز/ نبود آن شب تیره تا دیر باز.
ز شبنم شد آن غنچهی تازه پر/ و یا حقهی لعل شد پر ز در.
به کام صدف قطره اندر چکید/ میانش یکی گوهر آمد پدید.
در ولایت سمنگان، شمال افغانستان، تخته سنگ تراشیده بزرگی هست. روی آن اتاقک سنگی ست. مردم منطقه و بومیان گویند این سنگ را رستم تراشیده؛ جابجا کرد. تهمینه دختر شاه سمنگان پس از رفتن رستم به آنجا همسر رستم شد. رییس سازمان باستان شناسی تاجیکستان گفت: زرتشت پیامبر ایرانی به مدت ده سال در سمنگان زیست. در گاتهای زرتشت به نقل از پسر عموی پیغمبر “مدیوماه” آمده که زرتشت ده سال از شهر و خانه خود دور شده؛ به انزوا رفت.
6-شادی. فردوسی دوای تندرستی را شادی تجویز کرد. دلتنگی وابستگی به فرد یا مکان را تلویح کند که در لغتنامه دهخدا مترادف است با: ملالت، پریشانی، اضطراب، ضجرت، ضیق، وحشت، غمگینی، گرفتگی دل از اندوه. فردوسی نوشت: چو شادی بکاهد، بکاهد روان./ خرد گردد اندر میان، ناتوان. او اثر افسردگی را بر توان فرد بیان کرد: بتان پاسخش را بیاراستند./ به دلتنگی از جای برخاستند.
عارضه پریشانی ترشح هورمون غم مانند سروتونین، استرس مانند کورتیزول، گریه مانند پرولاکتین در مغز و خون است. هورمون غم سروتونین را کاهیده؛ بر عضلات اثر منفی دارد؛ در قلب فشار/ انقباض آورد. فرد احساس دلتنگی کند که برای سیستم مصونیت و تندرستی مضر است. لذا شادی برای تندرستی با تقلیل استرس مفید است. شادی با طنز، جشن، جوک، مزاح، پیک نیک، تفریح، باه، دوستی، هنر، غذا، مشروب، مهمانی، رقص بر فرد عارض شود.
7-احساسی. شاید امیران سامانی و سلطان محمود از تاثیر حماسی و ارزش لفظی ابیات فردوسی بر روحیه لشگریان مطلع بوده؛ آن را برای احساسات ارتش در تمرین و رزمآیش مفید دانستند. آنها به فردوسی پیام دادند که شاه شعر فردوسی را می خواهد بشنود. مانند سرود و مارش عصر مدرن برای برانگیختن مخاطب؛ سرود خوانی در رادیو، سازمان سیاسی، زورخانه.
نمونه: پدر فروغ سرهنگ فرخزاد در خانه شاهنامه خوانی کرد. در دهه 1320 جایزه ممتازی در مدرسه شهر ری یک کتاب شاهنامه بود. پدر بزرگ برای نان دادن دختر، کتاب به خانه شوهر نرفت. دشمن در خانه بضد اعضای خانواده بسیار احساسی تصویر شد:
همه روی یکسر به جنگ آوریم/جهان بر بد اندیش تنگ آوریم.
ز بهر بر و بوم و پیوند خویش/ زن و کودک و خرد و فرزند خویش.
8-نمادهای باستانی. بازتولید باورهای باستان در چند نمونه از اشعار هزاره گذشته بقای اعتقادات آریایی از 3 هزار سال را نشان دهند. نمادها رابطه شراب (خم، می) سرخ، انسان (مغ با خون) سرخ، طبیعت (آتش، آذر) سرخ اند. آذر نام ماه تقویمی، بمعنای آتش است. خاقانی آب بر آتش را نمادین نوشت: گفتی به مغان رو و به می بنشین/ کاین آتش غم جز آب ننشاند.
مولوی: خم می هر جا که می جوشد مل است/ شاخ گل هر جا که می روید گل است. مسعود سعد: ای ماه رسید ماه آذر/ برخیز و بده می چو آذر. به ایهام ماه برای 2 مفهوم معشوق و قمر در گردش بدور زمین توجه شود. حافظ استادانه وزن و واژه ها را خوشضرب گزید؛ پس از پارسا “می” را چپانده؛ به معنی 12 ماه می خوری. هر دو بیت ساقی 13 آی بلند برای آمرانگی لحن جاسازی کرد:
نگویمت که همه ساله می پرستی کن./ سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش.
من که از آتش دل چون خم می در جوشم./ مهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم.
ساقی بنور باده برافروز جام ما!/ مطرب بزن که کار جهان شد بکام ما!
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم./ ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما.
فردوسی در آزمون آتش سیاووش با خود بر اسب در دود سیاه نوشت:
سیاوش سیه را به تندی بتاخت./ نشد تنگدلْ جنگ آتش بساخت.
ز هر سو زبانه همی برکشید./ کسی خود و اسب سیاوش ندید.
9- استعاره. استعاره و مجاز 2 آرایه ادبی برای قیاس 2 چیز اند که در محاوره، نظم و نثر بکار روند. این قیاس تخیلی یا منطقی است. استعاره رابطه 2 شیئی همشکل مجزا از هم است؛ مانند داس ماه از تشابه بصری داس و هلال. مجاز رابطه 2 شیئی چسبیده بهم، مجاور، متجانس است؛ مانند جزء و کل بال هواپیما.
استعاره 2 نوع است: خطی در یک جمله و ساختاری در یک شعر یا کتاب. شاهنامه فردوسی اوور/ اثر oeuvre مجموعه جاودانی نظم تاریخ پهلوانان، اساطیر، شاهان ایران – یک استعاره ساختاری است که کنایه از رژه نسلها در تاریخ، گذران قدرت، تغییر گیتی دارد. فردوسی تغییر سیکلیک مانند فصلول را هم در نظر دارد: گهی پشت به زین و گهی زین به پشت. در آن رویدادها، افراد، مرزها برای داوری فر گذشته امپراتوری ایران زیر سلطه اقوام مقدونی، عرب، ترک آمده اند.
شاهنامه استعاره ساختاری دراماتیک برای نقالی است. راوی در پانوراما، لانگ شات، زاویه باز، دید وسیع صحنه با کلوز آپ، پورتره شخصیتها را تصویر کند. اصول پرسپکتیو را در فاصله گذاری اقلام درون صحنه مراعات کند. هر مفصل شعر مانند قاب فیلم با چند سطر یا سکانس رویدادها ست. هر قاب تابع نور، محل، شخصیتها، سوژه ها ست.
او هر دو استعاره خطی و ساختاری را ترکیب کرد. یعنی گستره زمان-مکانی قیاس را خیلی باز کرد. در شاهنامه، استعاره خطی چون “آیینه عبرت” برای دیدن گذشته فرای وضع کنونی شئی فراوان است. “دل پیر برنا بود” استعاره بینایی دل برای 2 فاز کمسویی چشم پیری و کنجکاوی جوانی است.
قصیده خاقانی با مطلع “هان ای دل عبرت بین از دیده عبر کن هان/ ایوان مدائن را آیینهٔ عبرت دان” جاودانی است. این استعاره خطی برای ناپایداری شاهان از دید شاعر با دانش تاریخ شکوه گذشته در خرابه کنونی تیسفون است. خیام در کوتاهی عمر نوشت: فردا که از ین دیر کهن در گذریم./ با هفت هزار سالگان سر بسریم. استعاره خطی “دیر کهن” و “با 7 هزار سالگان سر بسر” ناپایداری حیات بوده؛ بهانه خوشباشی خیامی و لذت لحظه اند.
پس مفصل شعر تابع ساختار دستوری فاعل + مفعول + فعل یا مبتدا و خبر است. در آن جناس صوتی، رتیم، گزینش واژه ها، ترکیب دستوری و زیباشناسی بکار روند. فردوسی در بیت زیر تخیل توانایی منوط به دانایی را در تقابل با واقعیت منوط به زر و زور 1000 سال پیش آورد. یعنی عنصر سرکوب بمثابه مانعی در توانستن، نادیده گرفته شد. او در هر 2 مصرع جمله کامل با فعل “بود” آورد: توانا بود هر که دانا بود./ ز دانش دل پیر برنا بود.
ادبیات هزاره گذشته فارسی به خراسانی/ رئالیسم با نمونه رودکی، عراقی/ رمانتیسم با نمونه حافظ، هندی/ سمبولیسم با نمونه بیدل تقسیم شد. سوررئالیسم، رمانتیسم، سمبولیسم اغلب فرایند استعاره، محور عمودی سوسور را بکار برند. کوبیسم و رئالیسم اغلب فرایند جزء به کل، مجاورت مجاز، محور افقی را بکار برند. در نشانه شناسی Semiotic سوسور سخن 2 بخش گفتن / پارول و زبان/ لانگه دارد. نشانهSign ترکیب دال Signifier یا تصویر و مدلول Signified یا مفهوم ذهنی مشترک در انسان است. شیر بصری شجاعت مجرد است. واژه، زبان، ادبیات که مدلول و نشانه و مفهوم، قواعد نحو، ژانر و ساختار و نفشهایند. دال، تلفظ فردی، متن و شعر و نثر است.
زبان با لغات و دستور، 2 محور معنی سازی همنشینی گزینش از واژه های مترادف در محور عمودی و جانشینی در محور افقی با قواعد دستوری مکمل هم دارد. نمونه: میازار موری که دانه کش است. مور از لغتنامه عمودی همنشین موش، کلاغ، سمندر گزیده شد. با گزینش نامهای دیگر از لیست، معنی جمله تغییر کند.
در محور جانشین برای جمله سازی عناصر دیگر گزیده شده که معنی را عوض کنند. چون فردوسی پند انساندوستی داده؛ یک جمله همگن بنا به ساختار دستوری این است: میازار فردی که زحمتکش است. نحو این 2 جمله همگن این است: فاعل+ مفعول + فعل. پس این 2جمله با نحو واحد رابطه افقی جانشینی دارند. در یک داستان همنشینی مقایسه ی یک صحنه با صحنه ای بدیل است. جانشینی مقایسه یک صحنه با زنجیره صحنه های پیش و پس آن است. در بیت عروضی سوای قواعد نحو، ارکان بحر شمار، هجای بلند و کوتاه هم باید رعایت شود.
سوسور و یاکوبسن در زبانشناسی این 2 آرایه را با محور افقی نحو یا ترکیب، جانشینی syntagmatic برای استعاره و جمله با لغات یا محور عمودی تفاوت و گزینش واژهها همنشینی paradigmatic برای مجاز تعریف کردند. سوسور نوشت: زبان مجموعه خودکفا ست. غیبت برخی واژه ها معنی آنهایی را سازد که در جمله حاضرند.
معنی آنچه گزیده شده را معنی آنچه گزیده نشده تعیین کند. تحلیل جانشینی پوزیسیون 6 واژه این و این و این و این و این و این است: توانا بود هر که دانا بود. تحلیل همنشینی عمودی گزینش این یا این یا این است: خانه دار است مردی که پولدار بود. خانه دار یا است یا مردی یا پولدار جای واژه های فردوسی آمدند. در محور عمودی فعل بود و است اند. در محور افقی توانا، بود،.. خانه دار است.. عناصر نحو جمله را سازند.
در شعرعروضی ارکان فعولن، فعولن، فعولن، فعول با هجاهای ل – – ل – – ل – – ل – باید حفظ شوند. شاعر جوششی بحر واژه ها ملکه ذهنش است. شاعر کوششی با تقطیع هجاهای هر کلمه بسآمد هجای بلند و کوتاه را مراعات کند. گزینش کلمات از یک همنشینی مانند علایم رانندگی، گونه های عینک است. ترکیب در جمله با اجزای مترادف جانشینی مانند چیدن اقلام سفره غذا، ست کردن لوازم صحنه است.
فردوسی از سقراط، افلاطون، ارسطو نام برده؛ هگل هم آنها را ستود. ارسطو نوشت: مجاز اسم چیزی بر چیزی دیگر است. یاکوبسن نوشت: مجاز در نثر بیشتر از شعر است. وقتی رابطه جزء-کل باشد، مجاز مرسل/ ارسال نامیده شده؛ ارجاعی و تک تاویلی است. مجاز مرسل روند عقلی، تداعی مجاورت است. http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=26760
10-فضاسازی. شاعر با حافظه قوی رویدادها، شخصیتها، مکانها را برای پرسپکتیو مخاطب تصویر کند. فردوسی شاید تجربه افسری هم در ارتش سامانی یا محلی داشت. در ذهن بصری مخاطب رویدادها دیدنی شوند. اغراق آهنگین، تشبیه خلاق، لحظه گذران، گوشه ای از طبیعت دل انگیز برخی آرایه دهای ادبی اویند:
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس/ هوا نیلگون شد، زمین آبنوس.
11-لحن تهییجی. این آرایه در سرودهای میهنی “ای ایران” و سازمانی “16 آذر” کنفدراسیون هم بکار رود. فراز ها برای تلقین و القای میهن دوستی مخاطب را تحریض کنند:
چو ايران نباشد تن من مباد./ بدين بوم و بر زنده يک تن مباد.
بيا تا همه تن به کشتن دهيم./ مبادا که کشور به دشمن دهيم.
دريغ است ايران که ويران شود./ کنام پلنگان و شيران شود.
کاربرد واژه های فارسی غرور ملی را ژرفتر کرد: هنر نزد ایرانیان است و بس./ ندادند شـیر ژیان را بکس.
12-وحدت. فردوسی عناصر حماسی و تغزلی را به تاریخ باستان تا عصر خودش وارد کرد. او در شاهنامه گفتار را با کردار وحدت داد. شکوه، نظم، اجزاء، تناسب، محتوای قهرمانی، شجاعت، همآهنگی، میهن دوستی، ترحم، نیکی، امین بودن، شور را وحدت داد. گردش افلاک، امواج دریا، ریزش برگها، طلوع و غروب آفتاب، چهره یار را در کلام موزون همآهنگ کرد.
13-منطق. آیا منطق و معنا ملزم به هم اند؟ یعنی یک شعر منطقی با معناست؛ غیرمنطقی بی معنا ست. روایت 7 خوان رستم حاوی رویدادها، مبدا، مقصد سفر است. نمونه های شعری هست که منطق مراعات شدند. استعاره “سفر عشق” گذشت زمان را با رویداد از مبداء تا مقصد را نمایاند. در این استعاره منطق پویش زمان به کار رود. فراست آمریکایی در شعر “راه نرفته” زندگی را در استعاره “سفر” بیان کرد.
دانته در ۳۰ سالگی یعنی میانسالی فرد با کاربرد استعاره “راه زندگی” در کتاب “دوزخ” از 3گانه کمدی الهی نوشت: در میان راه زندگی، خود را در جنگلی تاریک یافتم. ون گوگ نقاشی “گندمزار با کلاغان” 1890 در حومه پاریس، کمی پیش از مرگ- آشوب و دلهره را تصویر کرد: ابرهای تیره بر افق آبی، پرواز کلاغان سیاه ، گندمزار با راه بن بست، ضربه های کاردک بر بوم با رنگهای کدر.
14- زبان. یکی از کاربردهای شعر آموزش زبان و فرهنگ است. اگر شعر آموزش دهد؛ آیا شاعر آموزگار است؟ از رودکی تا سپهری نقش آموزشی شاعر چون الگوی چینی و هندی پیامبر بمثابه آموزگار سلطه دارد. شاعر شعر گذشتگان را حفظ کرده؛ بعد اشعاری آفریند. در سده 20 آموزش دانش در سطوح 6 گانه بلوم مدل سازی شد که با عملها آزمون شوند. تفکر کریتیکال در مدارج و حوزه شناخت در 6 سطح هرم انجام شود: دانش/ حفظ /بخاطر آوری، فهم، کاربرد، تحلیل، سنتز/ ارزیابی، آفرینش. فردوسی زبان اوستایی، عربی، فارسی را دانسته؛ در شاهنامه به احیای زبان فارسی پرداخت: عجم زنده کردم بدین پارسی.
چرخه تولید شعر در جامعه آفرینش شاعر، حظ مخاطب، واشکافی نقاد، ترجمه مترجم، ورود به ادبیات و تاریخ با مدرس است. اصولا به خاطر وجود منطق در شعر- مخاطب، منقد، مدرس- فهم شعر را پی گرفته؛ تفسیر کند.
فردوسی زبان پارسی ناسره با ترکی و عربی را درشاهنامه بفارسی شکوهمند و محتوای میهن دوستی سرود. در سرودن آن از پارسی سره بهره برده؛ در آن ۸۶۵ واژه عربی است. اگر هر بیت 8 واژه داشته باشد؛ 50 هزار بیت ضرب در آن 400 هزار واژه شود. پس نسبت ناچیز 2 واژه عربی در هزار واژه شعر گاهی در ضرورت وزن است. نمونه واژه تازی: احسن، شمع، صدف، طلسم، طول، عجم، عاشق، عکس، غول، فدا، فلک، قیمت، قضا، قدر، کعبه، لیکن، مدح، مقدس، ملک، نحس، نشاط، وحشی، هندسه، یتیم، یقین. البته هندسه و مهندس از واژه فارسی اندازه مشتق اند.
با مدل بلوم آموزگار را پرسشها یا اهداف آموزش در چهار چوبی با آجرهای سازنده به حافظه شاگردان رسند. 6گانه بلوم در شعر بقرار زیرند: حفظ کردن قصیده خاقانی، فهم غزل حافظ، کاربرد پند سعدی، تحلیل رباعیات خیام، ارزیابی مثنوی مولانا، آفرینش نظم فردوسی و نیما. شعر عروضی در کلاس آفرینش ادبی تدریس شود. در سده 20 شاملو و فروغ شعر سپید هجایی سرودند.
شاهنامه هم روی خیام اثر داشت. سعدی اخلاق دور از مغولان در شیراز را تبلیغ کرد. او شاهنامه را خوانده؛ در برخی ابیات تاثیر فردوسی دیده شوند. نظامی با تاثیر از فردوسی عشق به میهن، آرمان، مونس را به ثنویت عشق/ قهر، تیغ/ دریغ، جان/ جهان، نهیب/ ترس تبدیل کرد:
در عشق چه جای بیم تیغ است/ تیغ از سر عاشقان دریغ است.
عاشق ز نهیب جان نترسد/ جانان طلب از جهان نترسد.
15- اعداد. فردوسی تاریخنگار اعداد تقویمی، شمارشی، خاص مانند 4 و 7 را بکار برد. تاریخ هجری قمری سرایش، تولد، مرگ عزیزان را در شعر با حفظ رکن، وزن، قافیه آورد. استعداد شعر از نوجوانی تا 30 سالگی در داستانها، قطعات، فصلهایی در بحر متقارب مثمن محذوف یا حماسی شاهنامه نوشت. شاید 5 داستان بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، اکوان دیو، سیاوش را تا 30 سالگی، آغاز شاهنامه سرود.
برخی ابیات تقویم زندگی خود شاعر است. ویراست اول کتاب از روی کتاب مفصل شاهنامه ابو منصوری به نثر را در 30 سالگی آغاز کرد. 15 صفحه از نثر کتاب در دیباچه نظم فردوسی بجا ماند. سالها گاهی 2-4 سال بخاطر ه.ق.، شمسی، میلادی، عدم دقت منبع – با هم اختلاف دارند. آن را 14 سال بعد در ۳۷۲ شمسی به پایان رساند:
سر آمد کنون قصهٔ یزدگرد /به ماه سفندارمذ روز ارد.
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چار /به نام جهان داور کردگار.
16-تاریخنگاری منظوم. با تقسیم آن به 3 دوره اسطوره، افسانه، تاریخ ایران است. در آن کلاژ روزدادها، محور زمان، آمد و شد شخصیتها باید بررسی شوند. در سه بخش اسطورهای از کیومرث تا شاهی فریدون، پهلوانی از خیزش کاوه آهنگر تا مرگ رستم، تاریخی از شاهی بهمن و پیدایش اسکندر یعنی چهار دودمان پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی تا حمله اعراب در سدهٔ هفتم میلادی است. دوره تاریخی با بهمن آغاز شد. پس از بهمن، همای، داراب، دارا پسرش شاه شدند.
اسکندر مقدونی به ایران حمله کرد. دارا / داریوش سوم را کشته؛ خود شاه شد. پس از اسکندر دوره اشکانیان در ابیاتی چند بیان شد. ساسانیان آمدند. آن گاه با حمله تازیان و شکست ایرانیان، شاهنامه به پایان رسد. راوی کل با ایقان بیشینه در رویدادها، نامها، کشاکش اجبار و اختیار، بدون احتمال، تصادف، اتفاق را طرح کرد- درست بنا بر ذهنیت پیشامدرن. در سده 20 نمایش موزیکال برادوی و هالیوود شعر، موسیقی، روایت، رقص را برای تفریح حضار بهم آمیختند.
*
17- آرکه تیپ. داستهانهای شاهنامه با آرکه تیپ، ساختارگرایی، ریختشناسی/ مورفولوژی پروپپ بررسی شده اند. تعبیر اسطوره ها را یونگ 1873–1961 با آرکه تیپ/ نوع عتیق، ر بارت در کتاب اسطوره شناسیها، لوی-شتراوس با ساختارهای ثابت ذهنی مانند ثنویت بد/ خوب، شقی/ منصف تشریح کردند. یونگ از تشابه اسطوره ها در فرهنگها نتیجه گرفت: نیروهای روانی ناخودآگاه ذاتی در بشر بنام آرکه تیپ مشترک اند. گویا اسطوره با تشخص یا نسبت دادن خصایل انسانی به اشیاء/ نیروهای نازنده مانند آتش، باد، آب بعدها به خدایان ارتقاء یافت. گاهی اسطوره با افسانه همراه بوده؛ از جهان آغازین، پیدایش رسوم، نهادها، تابوها گوید.
کارل یونگ برای تحلیل ساختار ژرف قهرمانان در فرهنگها 3 گونه آرکه تیپ زیر را تشخیص داد: 1- اپیزود/ رویدادی مانند تولد، مرگ، هبوط، ازدواج، عضو گیری. نمونه ها: ورود به جهان سفلا مانند سفر گیلگمش، معراج به آسمان ارداویراف، جستجوی پدر/ مادر زال، هبوط/ سقوط از پاکی مانند خروج آدم و حوا از بهشت. 2- پرسوناژ/ شخصیتی مانند مادر، پدر، خدا، ابلیس، حکیم، شیاد، قهرمان از نوع اودیپ، قهرمان مانند رستم، مادر/ پدر مانند مهر/ میترا، مرشد مانند قطب درویشان، رانده، جادوگر، مقصر مانند مادرخوانده سیندرلا، یاغی مانند کاوه. 3- موتیف/ تم/ موضوعی: روایات عضویت گروهی مانندمنطق الطیر، 7 مرتبه تصوف، پل چنوات آخرت، طوفان نوح، خلقت. لذا بخشی از اسطوره محلی در روایت، تبلور این 3 گونه جهانشمول است.
یونگ 5 آرکه تیپ عمده را برشمرد: خویشتن/ فردیت، سایه/ ایگو، زنانگی/ انیما، مردانگی/ انیموس، شخصیت/ پرسونا. در فولکلور شمارشان افزونتر بوده؛ مثلا یک دست ورق تاروت، 12 تای شان بقرار زیرند: بیگناه، یتیم، قهرمان، ناجی، کنجکاو، شورشی، عاشق، آفریننده، جوک گو/ دلقک، حکیم، جادوگر، سلطه گر. پس باید گفت این مقولات در شخصیت رفتاری فرد تبلور یابند؛ یکی خود را قهرمان، دیگری خود را قلدر، دلقک، دانا، یا ناجی انگارد. اکثرشان بجز سلطه گر و جادوگر مثبت بوده؛ ولی آرکه تیپ، اسطوره، استریوتیپ منفی هم وجود دارند.
نظریه آرکه تیپ کارل یونگ، یک الگوی رفتاری باستانی در ناخودآگاه گروهی انسانها را بکار برد. آرکه تیپ در ناخودگاه گروهی، در ادبیات و قراردادهای اجتماعی، بین خلاقیت تولیدکنندگان ذهنیات و ارتباط مصرف کنندگان با هم و با آنها، ۳ مقوله زیر هم دیده شوند: تصویر/ ایماژ ناشی از خلاقیت فردی، نماد/ سمبول با اسم عام نتیجه پذیرش جمعی، اسطوره/ میث با اسم خاص حاصل تاریخ مشترک در گروه. نیز هر اسطوره اگر در رابطه مستقیم با فرهنگ همسایه یا با ناقلان در سفر به نقاط مقصد قرار گیرد؛ روی فرهنگهای دیگر اثرگذار شود.
ضمیر جمعی مرکز آگاهی تاریخی یک جامعه است که بطور مجازی بر شهروندان محاط میباشد. ضمیر جمعی ۲ بخش عمده ناخودآگاه گروهی و مشعر/ مکتوب داشته؛ شامل آرکه تیپ، استریو تیپ، پند کلامی شود. یونگ میگوید ناخودآگاه گروهی مملو از الگوهای رفتاری کهن بوده که در فرهنگ شناور بوده؛ به ذهن فرد داخل شوند تا او در انطباق با محیط برای پاسخ به مسایل خود بکار برد. استریو تیپ/ نوع معمولی تعمیم است که در ذهن انسانها برای پیش بینی نوع ناشناس بکار رود. پند هم اطلاعات کلامی است که از گذشتگان به اخلاف برای ثبات جامعه رسد.
asre-nou.net/ ضمیر جمعی در فرهنگ-بیژن باران
آرکه تیپ یعنی نوع عتیق مترادف نوع کهن، الگوی قدیم بوده؛ تبلورش در فرهنگ، اسطوره است. جایگاهش در بخش حافظه بصری پس کله است. استریو تیپ/ نوع معمولی شاخصهای ظاهری یک مقوله رایج بین یک گروه است که در حافظه فردی برای تمیز ناشناس قرار دارد. پند کلامی در بستر یک فرهنگ و زبان معین در بخش حافظه زبانی کورتکس انبار میشود. هر ۳ مقوله نوع عتیق، نوع معمولی، پند کلامی برای حل مسئله نوین برای یک فرد کاربرد دارند.
*
نماد/ سمبول چیزی ایستا برای تداعی معنای یک ایده، روند، عنصر جسمانی می باشد. نمونه ها: نماد قرمز 8ضلعی برای توقف در رانندگی، عدد 3 برای شمردن چند قلم، حرف سی برای کربن است. فروید روی نمادها در خواب و ادبیات تاکید کرد. اکنون هم اسطوره ها در ادبیات تخیلی فانتزی یا جادویی کاربرد دارند. نمونه: امیر ارسلان، صمد بهرنگی، هری پاتر، ایندینا جونز.
ريختشناسي morphology داستانهاي شاهنامه با طبقه بندي پراپ انجام شد. پراپ 1895-1970 در “ریختشناسی فولکلور” 1928 با بررسی ساختار قصه های روسی نوشت: تصمیمات و اعمال شخصیتها روایت را پیش برند. راوی سوم شخص محدود، بیطرف، حی حاضر است. افسانه ها عمدتا 7شخصیت دارند: بدذات، پیامرسان، ناجی، دهنده، قهرمان، دغلکار، زن. روایت 31 کارکرد دارد: غیبت، نافرمانی، کلک، واسطه، خبرچین، خروج، شناخت، تنبیه، رهنما، تکاپو، پیروزی، عروسی، برگشت، نجات،..
داستانهای شاهنامه با نظریه های یونگ، پراپ، بوی-شتراوس بررسي شده اند: افسانه های جادويي، ريختشناسي قصه هاي اساطيري و پهلواني شاهنامه فردوسي، ريخت قلعه شناسي قصه الصور ذات در مثنوي، ريختشناسی داستان بيژن و منيژه شاهنامه فردوسي بنا بر نظريه ولاديمير پراپ، ريختشناسي هفتخوان رستم از شاهنامه، ساختار قصه بنا بر الگوي پراپ از داستان رستم و شغاد است. منبع زیر.
پراپ اساطير در ساختار روايت و شخصیتها بررسی کرد. هر نظام مفهومي سه ويژگي دارد: 1 -يكپارچگي، نظام در قالب يك واحد عمل كند. صرفاً مجموعه عناصر مستقل نيست. 2-تبديل، نظام ايستا نبوده؛ بلكه پويا است. 3-خود قاعده مندي، تعديلاتي كه ساختار قادر به انجام آنهاست، هرگز از مرزهاي نظام ساختاري متعلق به آن خارج نشوند. بررسي ريختشناسانة داستان شغاد از شاهنامه- كبري چمني، يداالله شكري، ص 32 -11. حسينزاده و حسيني، 1387:339. http://lit.iaushk.ac.ir/article_538007_fd3f9904485f5e621450085c9a84a73e.pdf
دوره اساطیری کیومرث، هوشنگ، تهمورث، جمشید، فریدون شاه شدند. فردوسی تفاوتی بین بومیان سفالگر و باغدار از 20000 سال پیش و آمدن اریاییها در هزاره ق.م. نگذارد. تمدن ایرانی تکوین یافت: کشف آتش، جدا کردن آهن از سنگ، اسب سواری، رشتن، بافتن، کشاورزی، باورهای میترایی و زرتشتی در خاور و شمال فلات، زروانی و افلاک زودیاک عیلامی، تمدن جیرفت در باختر و جنوب فلات. در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی شاه شد. پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و شورش مردم او را زد؛ دوره جدید آغاز شد.
دوره پهلوانی یا حماسی با شاهی فریدون آغاز شود. ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب بهترتیب شاه شدند. جنگهای ایران و توران آغاز شدند. شاهان کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو، لهراست، گشتاسب آمدند. این عهد پهلوانی زال، رستم، گودرز، توس، بیژن، سهراب بود. در این دوره برخی نامها به اسب پایان یابد. این نشان از آمدن آریاییهای شمال دریای خزر با اسب، شلوار، ذوب فلزات، ادیان به فلات است.
در زمان گشتاسب، زرتشت، پیامبر ایرانی، ظهور کرد. سیاوش پسر کیکاووس را افراسیاب کشت. رستم به خونخواهی او به توران زمین رفت. به انتقام خون سیاوش اسفندیار را کشت. رستم نیز به دست برادر خود، شغاد، از بین رفت. سیستان را بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان کرد. با مرگ رستم دوره پهلوانی پایان یافت.
*
کودکی و جوانی فردوسی در عصر سامانی و آغاز غزنوی گذشت. او قصه های کهن گفتاری مردم را به نظم آورد. از درآمد مزرعه و باغ زندگی گذران کرده؛ فرصت آموزش و نویسندگی یافت. با تحسین شاعران توس او در بارگاه امیران محلی راه یافت. چند سده بعد، داستانهای او را مرشدان، مداحان، مرثیه خوانها در فلات ایران خوانده؛ از شنوندگان صله و انعام گیرند.
فردوسی در ویراست و افزایش شاهنامه 20 سال دیگر کوشید. در این2 دهه سال سامانیان برافتاده؛ محمود غزنوی سلطان شد. در 1005 در 65 سالگی ویرایش شاهنامه برای اهدا به محمود را آغاز کرد. بخشهای پایان ساسانیان را در 71 سالگی به آن افزود:
چو سال اندر آمد به هفتاد و یک /همی زیر بیت اندر آرم فلک.
ز هجرت شده پنج هشتاد بار / به نام جهان داور کردگار.
او بخرج خودش شاهنامه را در 6-7 دفتر به غزنه، 100 کیلومتر جنوب کابل مرکز افغانستان، دربار سلطان محمود فرستاد. سلطان «نکرد اندر این داستانها نگاه»؛ هزینه کتاب و حمل مطمئن آن را هم نداد. پاداشی هم برای وی نفرستاد. تا مدتی، فردوسی چند بخش در گله از روزگار، انتقاد از محمود، تلخ کامی از رقیبان در دربار سرود.
در شاهنامه، کاتبان او را جایی 76 ساله جای دگر 80 ساله نوشته؛ میانگین عمر او 78 سال ست. او تا پایان، بدون عینک قوه دید خوب و قریحه سرایش داشت. آرامگاه او در مشهد را دولت در 1307-1313 بازسازی کرد. روز فردوسی در ایران ۲۵ اردیبهشت سالانه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار شود. wikipedia.org
منابع. 2020/09/22 http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=150550
http://linguist1969.blogfa.com/post/59 زبان و نشانه.
The Aesthetic Brain: How We Evolved to Desire Beauty and Enjoy Art 2015 Anjan Chatterjee.
زیباشناسی در شاهنامهی فردوسی از ایران باستان تا آغاز اسلام- شیرین صادقی 1392 تهران.
این کتاب، پژوهش «منابع زیباشناسی» جهان، ایران باستان تا شاهنامه فردوسی است. تعاریف زیبایی در این رشته، آیینهای باستانی ایران، عناصر زیبایی در ظاهر و باطن، تصاویر شاهنامه بررسی شدند. عناصر زیبایی در ادیان و ادبیات باستان بُندهش، مینوی خرد، ادبیات اوستایی، شاهنامه تعریف شده؛ معیار زیبایی در ایرانیان بررسی شد. جلوههای زیبایی در ایران باستان با اصول زیبایی جهانی پیوند دارند. علم زیباشناسی، https://www.gisoom.com/book/1958552
کتاب «شاهنامه فردوسی و چرنیشفسکی» را نقاد ادبی و پژوهشگر تاجیک، دکتر ولی صمد، در سه دهه نوشت. او بیش از ۴۰۰ منبع به زبان های مختلف بکار برد. کتاب در ۲۰۰۵ برنده جایزه فرهنگ روسیه و ترجمه آن برنده کتاب ۱۳۸۴ ایران شد.