نگاه گرگوار خلقهای آزاد شدۀ اروپا به روسیه چرا؟

ژاننا شوئدکایا (Zhanna SHVYDKAYA) نویسنده، عضو کانون نویسندگان روسیه
ا. م. شیری: به استقبال هشتادمین سالگرد غلبۀ ارتش کارگران و دهقانان بر فاشیزم میروم. ۶٩ روز مانده است.
خطر فاشیزم یک خطر دائمی برای صلح و امنیت، آزادی و استقلال، ترقی و توسعه است. ما حق نداریم به دنبال فاشیزم دارای شاخ و دُم بگردیم، در حالیکه آن را به عینه، در همۀ جنگها و تجاوزات و تهاجمات بعد از سالهای ١٩٩٠ میبینیم!
آیا کشتار و نسلکشی فلسطینیها در غزه و ابعاد ویرانی این بزرگترین زندان باز جهان با کمکهای تسلیحاتی، اطلاعاتی، مالی و تبلیغاتی جمیع ممالک غربی، برای دیدن فاشیزم کافی نیست؟ هجوم به یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه… بمباران، ویرانی، اشغال و کشتار مردم آنها چطور؟
اگر رأی منفی ۵٣ کشور به سردمداری امپراتوری آمریکا و اقمار اروپایی و غیر اروپایی آن علیه قطعنامۀ سازمان ملل متحد برای مبارزه جهانی با تجلیل فاشیزم، نشانۀ سلطۀ فاشیزم بر بخش عظیمی از جهان نیست، پس چیست؟ جنگ ناتو در اوکراین و یا جنگ تحریم علیه کشورهای «نامطلوب» چطور؟
***
در طول سالهای تحصیل، من به تاریخ واقعاً علاقه نداشتم و حتی از این درس متنفر بودم. از یک سو، معلم یک قالب، یک چارچوب بود و تمام آموزش به حفظ بیمعنی تاریخها و رویدادهای تاریخی خلاصه میشد. و این خود، باعث بیزاری مداوم از موضوع و میل به جست و خیز، بازیگوشی، داوطلب شدن برای کار در مدرسه یا حتی تمیز کردن و چیدن میزهای کلاس درس و هر کار دیگر میشد جز درس تاریخ. از سوی دیگر، در جوانی، وقتی نگاهها به آینده معطوف میشود، به نظر میرسد که تاریخ روزهای گذشته، انبوهی از اطلاعات بیهوده دربارۀ وقایع گذشته است که ربطی به زمان حال ندارند تا چه رسد به آینده. چنین استدلالی معمولاً ویژگی دورۀ جوانی است.
در مسیر عمر هر چه بیشتر پیش میروم، واضحتر میفهمم که همۀ رویدادهای امروزی در تاریخ اتفاق افتاده است. هیچ چیز در دنیا تغییر نمیکند. سخنم بر سر مظاهر نیست – من از ماهیت صحبت میکنم. بیشتر میگویم: هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. میدانی چرا؟ زیرا، احساسات انسانی محو شدنی نیست. اعمال ما را آنها کنترل میکنند. هزاران سال پیش همینطور بود، الان نیز همینطور است و تا زمانی که بشریت وجود دارد، همیشه همینطور خواهد بود.
برای درک این موضوع و پیشبینی توسعۀ رویدادها حداقل چند قدم جلوتر، نیازی نیست در اعماق قرنها غوطهور شوید. دو قرن کافی است. به یاد داشته باشید، در کتاب شگفتانگیز روزنامهنگاری داستایوفسکی بنام «دفتر خاطرات یک نویسنده»، فصلی تحت عنوان «دربارۀ نفرت اسلاوهای آزاد شده» وجود دارد – من در مجموعه مقالاتی دربارۀ داستایوفسکی، این اثر را به تفصیل تحلیل کردهام.
مقالۀ حاضر شامل لوح خاطرۀ تاریخی از داستایوفسکی، حقایق مستند وحشتناک از وزارت دفاع روسیه و نفرت به عنوان بهای آزادی میباشد.
داستایوفسکی (Dostoevsky): «اسلاوها شاهکار بزرگ روسیه را که برای رهایی آنها آفرید، به رسمیت نمیشناسند».
زمانی که روسیه در سال ١٨٧٧ برای آزادی اسلاوها از زیر یوخ پنج قرنی امپراتوری عثمانی به بالکان رفت، یک واقعیت عجیبی آشکار شد. از یک طرف خلقهای بالکان به امید آزادی و استقلال، هم از انگلستان و هم از روسیه تقاضای کمک کردند. اما فقط روسیه پاسخ مثبت داد و با بسیج و اعزام ارتش و بهترین فرزندان خود به آنجا، سعی کرد خون روسی در رگهای برادران اسلاو جاری سازد. اما به محض ورود به سرزمین بالکان با واقعیتی مواجه شد که انتظار نداشت. چه اتفاق افتاد؟
فئودور داستایوسکی نوشت: «… به محض اینکه روسیه آنها را آزاد کرد و اروپا موافقت کرد آزادی آنها را به رسمیت بشناسد، معلوم شد روسیه هرگز چنین دشمنان نفرتانگیز، حسود، افتراگو و حتی آشکار مانند همۀ این قبایل اسلاو نداشته و نخواهد داشت»!
…
داستایوفسکی هشدار داد که روسیه باید برای این واقعیت آماده باشد که «این اسلاوها قبل از اینکه حداقل درکی از اهمیت و رسالت اسلاوی خود در بین بشریت داشته باشند، مسیر طولانی اروپاگرایی را طی خواهند کرد… اتحاد آنها از هم خواهد پاشید و حتی به گونهای تکه تکه خواهند شد، که ملیت آنها همانند چند قطره آب در اقیانوس، در دریای اروپا ناپدید خواهد شد».
…
تشابهات تاریخی ٢٧ ژانویۀ ٢٠٢۵
در ٢٧ ژانویۀ ١٩۴۵، ارتش سرخ «ماشین تولید مرگ» در اردوگاه آشویتس در لهستان را متوقف کرد.
٢٧ ژانویۀ ٢٠٢۵. هشتادمین سالگرد آزادی زندانیان اردوگاه مرگ نازی «آشویتس». لهستان از دعوت روسیه به مراسم این روز تاریخی خودداری کرد. در میان دعوتشدگان، دهها هیئت دولتی، از جمله کسانی که در آن زمان از فاشیسم دفاع میکردند و اکنون نیز میکنند، حضور داشتند. همه به جز نمایندگان روسیه دعوت شده بودند.
عدم دعوت از روسیه که ارتش آن آشویتس را آزاد کرد، مایۀ شرمساری لهستان است، اما مقامات لهستانی چنین تصور نمیکنند. حتی یک سیاستمدار یا رهبر اروپایی لهستان را به این دلیل محکوم نکرد. فقط اوته، کاندیدای سابق ریاست جمهوری آلمان جرأت کرد. آن هم شاید به این دلیل بود که رتبۀ او با پیشوند خردمند «سابق» مشخص شده است.
این یادآور چیست؟ باز هم همان ناسپاسی و نفرت تاریخی نسبت به روسیه. همۀ ما بارها این مورد را تجربه کردهایم. رهایییافتهگان دوباره برای فاشیستها کف میزنند.
در دسامبر ٢٠٢۴، مجمع عمومی سازمان ملل متحد قطعنامۀ پیشنهادی روسیه در مورد مبارزه با تجلیل از نازیسم را تصویب کرد. این سند شامل ٧۴ بند است، که تجدید نظر در نتایج جنگ جهانی دوم، تمجید از رژیم نازی و ترویج نژادپرستی را محکوم میکند. ١١٩ کشور از آن حمایت کرد، ۵٣ رأی منفی داد. اما این مهم است که بفهمیم چه کشورهایی رای منفی دادند – همۀ اینها، کشورهای اروپایی- آلمان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، اتریش، بلژیک، سوئد، نروژ، دانمارک، فنلاند، لهستان، انگلستان و سایر «اروپاییها» باضافۀ کانادا، آمریکا، ژاپن، اوکراین و غیره بودند.
اروپای امروزی به سردمداری آمریکا، مشکلی با فاشیسم ندارد، تاریخ را بطور جدی تحریف میکند و جلادان را بعنوان قهرمان تکریم میکند. روسیه با این موضوع مخالف است. به همین دلیل روسیه به مراسم هشتادمین سالگرد آزادسازی آشویتس توسط ارتش سرخ دعوت نشد. بگمانم سربازان اتحاد شوروی که اروپا را از وجود فاشیسم پاک کردند، حتی نمیتوانستند تصور کنند که ٨٠ سال بعد فرزندان این خلقهای آزاد شده دوباره برای فاشیستهای تازه به دوران رسیده کف بزنند و نگاه گرگ مانند نسبت به روسیه داشته باشند.
لوح یادبود تاریخی وزارت دفاع روسیه
«روز ٢٧ ژانویۀ ١٩۴۵، نیروهای اتحاد شوروی، در نبردها با نیروهای نازی در قلمرو لهستان، اردوگاه مرگ آلمانی آشویتس-بیرکنائو (نام لهستانی – Oswiecim) را که در طول پنج سال موجودیت خود به یک تسمه نقاله برای نابودی کامل مردم تبدیل شده بود، آزاد کردند».
اسناد بایگانی، تمام وحشت آنچه را که سربازان ارتش سرخ دیده و شنیدند، هنوز حفظ کرده است. باریس پالهوُی، خبرنگار جنگی روزنامۀ «پراودا» در گزارشی روند کشتار مردم را اینگونه توصیف کرد:
«در دو سال اول، مردم به روش معمول کشته میشدند، تیرباران میشدند و در گورهای جمعی با ظرفیت ٢٠٠ تا ٢۵٠ نفر دفن میشدند. صدها قبر از این دست در قسمت شرقی اردوگاه وجود دارد که زندانیان اردوگاه آن را «خیابان هیتلر» نامیدند. در سال ١٩۴٢، آلمانیها دو کورۀ مُردهسوزی ساختند: اولی، که در آن اجساد سوزانده میشد، درست مانند مایدانک، از نظر ظاهری به یک کارخانۀ بزرگ آهکسوز شبیه بود، دومی – به اصطلاح تسمه نقالۀ مرگ».
از گزارش اطلاعات ادارۀ سیاسی سپاه ۶٠، در مورد وضعیت در قلمرو آزاد شدۀ لهستان (شهادت زندانیان اردوگاه آشویتس) به تاریخ ٢۶ ژانویۀ ١٩۴۵:
«همۀ افراد ناتوان از کار به پادگانهای جداگانه، واقع در بخش جنوبی آشویتس انتقال یافتند. آنها را در آنجا برهنه کردند و با گازهای مخصوص کشتند، سپس اجسادشان را سوزاندند (…). در هر دو پادگان یک «دکتر» ویژه وجود داشت. او همۀ زندانیان را سه بار در هفته معاینه میکرد و لیست بیماران را به نگهبانان اساس میداد. فاشیستها همۀ افراد بیمار را سوار ماشین میکردند، همه را به اتاق گاز میفرستادند، مسموم میکردند و سپس در کوره میسوزاندند. به این ترتیب، در طول سال ١٩۴۴، هر هفته تا ٢٠٠ نفر در آتش سوزانده شدند».
نازیها آزمایشهای غیرانسانی زیادی بر روی افراد زنده انجام دادند.
جینا گلدشتاین- زندانی، به خاطر میآورد: «آنها زنان زیادی را در آزمایشگاه مورد آزمایش قرار دادند. تخمدان آنها را درآوردند و از آنها عکس گرفت. پس از این عمل، بیشتر زنان فوت کردند. بسیاری از زنان با اشعۀ ایکس عقیم شدند و پوستشان سوزانده شد».
پس از حملۀ آلمان نازی به اتحاد جماهیر شوروی، اسیران جنگی شوروی را به اردوگاه بردند. با روش خاصی به آنها ظلم میشد:
«تا اول ژانویه ١٩۴٢، حدود ١۶٠٠٠ اسیر جنگی شوروی وارد اردوگاه شد. در آغاز سال ١٩۴٢، فقط ٨٠ تا ١٠٠ نفر زنده ماند، که آنها نیز به اردوگاه دیگری فرستاده شدند».
در گزارش کمیسیون ادارۀ سیاسی جبهۀ اول اوکراین مورخ ١٧ فوریۀ ١٩۴۵، در مورد تحقیقات مقدماتی جنایات مهاجمان فاشیست آلمانی در اردوگاه کار اجباری آشویتس آمده است:
«در طول دورۀ ورود انبوه گروههای اسیران، آلمانیها فرصت نداشتند همه را به اتاقهای گاز بفرستند و آنها را در کورههای آدمسوزی بسوزانند. در ارتباط با این، در سال ١٩۴۴ تقریباً به طور مداوم، به موازات سوزاندن اجساد در کوره و اغلب افراد زنده، به ویژه کودکان، در آتشهای بزرگ سوزانده میشد. ساکنان محلی میگویند که برای تمام این آتشها در سطح شهر به طور مداوم هیزم جمعآوری و حمل میشد. دود و شعلۀ آتشها تا کیلومترها دیده میشد. آتش در گودالهای عمیقی افروخته میشد که در آنها هیزم و اجساد را لایه- لایه روی هم میانباشتند. روی آن بنزین و رزین میپاشیدند و آتش میزدند. چنین آتشی که برای سوزاندن ٢۵٠٠ تا ٣٠٠٠ جسد انسان برافروخته میشد، چندین ساعت متوالی میسوخت. معمولاً آنها به طور متناوب روی دو نقطۀ آتش سوزانده میشدند. به این ترتیب، روزانه بیش از ١٠ هزار نفر را نابود میکردند. وقتی باد از سمت این آتشهای عظیم میوزید، نفس کشیدن از دود و بوی سوختگی جسد انسان غیرقابل تحمل میشد».
با نزدیک شدن ارتش سرخ، آلمانیها سعی کردند آثار جنایات خود را پنهان کنند: آنها ساختمان را با «خط تولید مرگ» و سایر کورههای آدمسوزی تخریب کردند؛ تپههای روی قبرها را تسطیح نمودند؛ اکثر اسناد را از بین بردند؛ بایگانیها، لیستها و برگههای ثبتنام زندانیان و انبارهای حاوی لباس و وسایل آنها را آتش زدند. حدود پنجاه هزار زندانی به آلمان برده شد. اشیاء قیمتی، وسایل نقلیه و تجهیزات تخلیه شد.
به لطف اقدامات سریع ارتش سرخ اتحاد جماهیر شوروی، نازیها فرصت نکردند اردوگاه را کاملاً از بین ببرند و آثار ضد انسانی خود را پاک کنند. در ٢٧ ژانویۀ ١٩۴۵، در طی عملیات تهاجمی ویستولا اودر، نیروهای سپا ۶٠ جبهۀ اول اوکراین قلمرو آشویتس را اشغال کردند و بیش از هفت هزار اسیر را آزاد کردند.
گزارش دقیقتر از آزمایشها و جنایات فاشیستها در این اسناد آرشیوی وزارت دفاع موجود است. تصور رنج و عذابی که مردم در واقعیت تجربه کردند، چنان ترسناک است، که حتی هنگام خواندن مطالب مربوط به آنها، انسان نمیتواند جلو اشک خود را بگیرد…
نه برای توقف جنگ، بلکه برای شکست دادن جانور در لانهاش
شاید عقیده بر این باشد، که چرا نیروهای اتحاد شوروی اروپا را آزاد کردند؟ آنها میتوانستند در مرز کشور خود توقف کنند. اما به دلایلی نتوانستند:
اولاً- خود مردم اتحاد شوروی در اردوگاههای مرگ در اروپا بودند – رهبری شوروی نمیتوانست آنها را همانجا رها کند. علاوه بر این، هزاران غیرنظامی شوروی به کار در آلمان برده شدند – آنها نیز باید نجات مییافتند.
ثانیاً- جانور فاشیست باید در لانه خود نابود میشد – این از بدیهیات جنگ است. تصادفی نیست که در ۶ نوامبر ١٩۴۴، در یک جلسۀ تشریفاتی شورای شهر مسکو، استالین از ارتش سرخ خواست: «کار جانور فاشیست را در لانه خودش تمام کند و پرچم پیروزی را بر فراز برلین برافرازد».
این فقط به گذشته مربوط نیست. قانون برای امروز است – این دقیقاً همان کاری است که دولت روسیه باید به اهداف عملیات ویژۀ نظامی دست یابد. علاقهمندم باور کنم که رئیس جمهور پوتین این را درک میکند و در میان اظهارات بلند دربارۀ پایان سریع جنگ در اوکراین تسلیم ترامپ نخواهد شد. هدف روسیه پایان دادن به جنگ نیست، بلکه در هم کوبیدن جانور در لانه خود است. امیدوارم دقیقا همینطور هم باشد.
این نه تنها به زمان حال، بلکه به آینده نیز مربوط میشود. صلح پایدار تا زمانی که روسیه یک همسایه نئونازی زهرآگین به رهبری ناتو در کنار خود داشته باشد و اروپا با انبوه پایگاههای نظامی ناتو درست در مرزهای روسیه حضور داشته باشد، غیرممکن است.
ذکر این نکتۀ مهم لازم است که هر صلحی فقط یک مهلت بین جنگهای بعدی است. استالین، ارتش سرخ و خلقهای اتحاد جماهیر شوروی صلحی را برای ما به ارمغان آوردند که چندین نسل ادامه داشت. ما بدون جنگ به دنیا آمدیم، بدون جنگ زندگی کردیم، به مصرفگرایی آلوده شدیم و تقریباً از سر شکمسیری غرغر کردیم و گمان میکردیم که چنین زندگی آرام همیشه وجود خواهد داشت. چنین نمیشود. این دقیقاً به دلیل تغییرناپذیری احساسات انسانی است، صرفنظر از اینکه کدام قرن است و زمین با چه ابزاری شخم زده میشود: با گاوآهن یا با تراکتور بیسرنشین.
حافظۀ تاریخی مبتنی بر واقعیتها و اسناد معتبر که به فرزندانمان منتقل میکنیم، تنها راه برای جلوگیری از پیدایش «آشویتسهای» دیگر است.
پینوشت: من به عنوان یک ساکن لنینگراد (سنت پترزبورگ) نمیتوانم یادآوری نکنم که ٢٧ ژانویه، روز شکستن محاصرۀ لنینگراد، یک روز مقدس برای همۀ جمعیت لنینگراد، تقریباً ٩٠٠ روز قهرمانی مردم شوروی در شهر تحت محاصره است. و این ابیات اولگا برگلوز را نقل میکنم تا یادمان باشد:
در زیر نفیر گلولهها
در پرتو مکدر آنها
از لنینگراد با تو سخن میگویم
میهن من، وطن بلا دیدۀ من…
باد شیطانی و نستوه کرونشتات
هنگام شلیک به صورتم سیلی میزند.
کودکان در پناهگاه درخوابند
نگهبان شب ایستاده بر در،
سایۀ مرگ بر سر لنینگراد
شبها، بیخوابی و روزها، سختی
اما چیست اشک و آه،
چیست ترس و بیم،
ما فراموش کردیم.
میگویم: از غرش توپها، تن ما،
ما شهروندان لنینگراد نمیلرزد،
و اگر فردا سنگری باشد،
ما همه در سنگرها،
زنان و مردان،
دوش به دوش هم خواهیم رزمید،
و بچهها برای ما گلوله خواهند آورند،
و آنها روی ما شکوفا خواهند شد.
پرچمهای باستانی پتروگراد
بر سر قلب سوختهاش،
در اهتزاز است.
من قول میدهم
از طرف مادران روس،
بعنوان مادر یک سرباز ارتش سرخ،
سرباز به خون غلطیده در نبرد،
در نبردهای نزدیک استرلا،
ما با قدرت ایثارگرانه خواهیم رزمید،
ما بر جانوران دیوانه غلبه خواهیم کرد،
ما پیروز خواهیم شد، سوگند به تو ، روسیه!
ساوروس– تارنگاشت حزب کمونیست روسیه
١١ اسفند- حوت ١۴٠٣