لنین، دشمن هرج و مرج
ولادیمیر نیکیتین (Vladimir Nikitin)، سیاستمدار، نامزد دکترای علوم اقتصادی، صدر شورای همآهنگی خلاقیتهای کل روسیه (لاد)
ا. م. شیری
ما عادت داریم لنین را یک انقلابی بزرگ، خالق انقلاب پیروزمند سوسیالیستی و رهبر اولین دولت کارگری جهان بدانیم. همۀ اینها درست است. اما اینها شایستگیهای او را به طور کامل منعکس نمیکند.
لنین یک نابغۀ بزرگتر از آنچه بود، که معمولاً تصور میشود. توصیه میکنم روی تصویر ادبی «ولادیمیر ایلیچ لنین» مربوط به دورۀ قبل از بازگشت او به اتحاد شوروی که ماکسیم گورکی در سال ۱۹۳۰ ترسیم کرد، دوباره تمرکز کنید. به گفته گورکی، در آن زمان حتی در روزنامههای بورژوازی نوشتند که «جهان در سیمای لنین، مردی را از دست داد که در بین تمامی بزرگان زمان خود، به وضوح نبوغ و اندیشۀ بیباک خود را تجسم میبخشید». زیبا و واضح گفتند. اما اجازه بدهید ببینیم نبوغ و شجاعت اندیشه چیست؟
کلمۀ «نابغه» از واژۀ «نبوغ» مشتق شده است. نوابغ تعداد بسیار کمی از افراد برگزیده، حافظان و حاملان حافظۀ ژنتیکی، یعنی حاملان خرد تمام نسلهای گذشته هستند که آنها را سرنوشت به دنیا آورده است. هدف تاریخی آنها این است که زمان داشته باشند تا معانی زندگی را به تودهها توضیح دهند، نقاط قوت و ضعف آنها را آشکار سازند و راه درست آیندۀ روشن را به آنها نشان دهند. اما نابغه موظف به انجام این کار با زبان عامیانه و صمیمانه است که هم برای ذهن و هم برای قلوب مردم قابل درک باشد. باید قلب مردم را با جرقههای فعل شعلهور سازد، مردم را با آتش انرژی معنوی سرشار کند و آنها را به عبور از سختیها تشویق نماید تا به آیندۀ روشنتر برسند. و مهمتر از همه، به باوری مسلح شوند، که قطعاً محقق خواهد شد.
بیتردید، این یک واقعیت آشکار است که لنین موفق شد وظیفۀ تاریخی یک نابغه را به اندازۀ کافی محقق سازد. از این گذشته، او مانند یک نابغه میاندیشید و عمل میکرد. آیا او بیباکی تعقل را نشان داد؟ بدون شک، آری!
لنین واقعاً صاحب عقل سلیم بود و هوشمندانه زندگی میکرد. عقل سلیم بالاترین شکل هوش در طبیعت زنده است. همه مردم روی زمین باهوش نیستند. بیشتر با عقل زندگی میکنند. تفاوت هوش و عقل چیست؟ فرهنگ لغت «روانشناسی» هوش و عقل را به عنوان دو نوع متفاوت تفکر منطقی تعریف میکند. هوش یک نظم ذهنی حرکت فکر به سوی حقیقت است که فقط در محدودۀ دانش و تجربۀ حسی موجود عمل میکند و آنها را بر اساس قوانین و جزمهای مستقر تنظیم میکند. عقل توانایی انسان برای تفکر خلاق، شناخت جهان، درک معنای هستی، جستجو و یافتن حقیقت، به عنوان یک اصل حیات بخش توسعه، به عنوان یک شناخت کامل از جهان اطراف است.
لنین با شجاعت در اندیشه و عمل، با استفاده از عقل سلیم خود، نخستین کسی بود که جزمها و ممنوعیتها در آیندۀ نامعلوم جهان را در هم شکست. او اولین کسی بود که نهفتهترین و اصلیترین جوهرۀ مارکسیسم را درک کرد و در عمل به کار بست. مارکس در مانیفست حزب کمونیست تأکید کرد که «پیش از این، فیلسوفان فقط جهان را توضیح میدادند، اما وظیفۀ ما تغییر آن است». تغییر جهان به چه معناست؟ به عقیده لنین، لازم است از اندیشیدن به آینده به انجام آن بر اساس یک پروژۀ معین حرکت کرد. این امر مستلزم گذار انقلابی از توسعۀ خود به خودی جهان به توسعۀ طراحی شده و مدیریت آگاهانۀ آن است.
لنین شجاعانه و بیباکانه پیشگام چنین گذار بود. او چگونه در این امر موفق شد؟ ماکسیم گورکی به این نتیجه رسید که لنین «عمیقاً به رسالت خود برای رهبری کارگران باور داشت، ارتباط خود را با جهان به طور جامع و عمیق احساس میکرد و نقش خود را در هرج و مرج جهان بعنوان دشمن آشوب درک میکرد». لنین از دورۀ جوانی به معنای زندگی خود و اینکه نه فقط یک انقلابی، بلکه دشمن هرج و مرج است، پی برده بود. چنین ابعاد توانایی عظیم او برای طرد هرج و مرج، ناشی از چه بود؟ شاید از نبوغ او، یا باز هم دقیقتر، از حافظۀ ژنتیکی مردم روسیه که در قالب مبانی جهانبینی روسی در وجود او نمود یافته بود. از این گذشته ، نام جهانبینی روسی «لاد» است که در ترجمۀ از روسی قدیمی به معنای «نه هرج و مرج، بلکه نظم شکوهمند» است. بنابراین، لنین به عنوان دشمن هرج و مرج، هدف زندگی خود، یعنی ایجاد یک زندگی شاد برای مردم را تعیین کرد. گورکی نوشت که «او دقیقاً بر این باور بود که بدبختی اساس اجتنابناپذیر هستی نیست، بلکه یک نفرت است که مردم باید و میتوانند از آن دوری کنند».
لنین، به عنوان یک انسان نابغه، حتی در جوانی خود دریافت که درک سطحی و ساده شده از جهان منجر به درک نادرست از حقیقت و بیمعنی بودن فعالیت میشود. او هدف خود را شناخت جامع و عمیق جهان و جایگاه صحیح خود در این جهان را مشخص کرد. شوریدگی خصلت طبیعی او بود و لنین همانطور که گورکی مینویسد، با روحیۀ کاملاً استثنایی به هدف خود رسید. او عمیقاً قوانین جهان، قوانین طبیعت و قوانین توسعۀ اجتماعی را مطالعه کرد. او تصویر مدرن جهان، رابطه مکان و زمان با رشد بشر، امکان تأثیر انسان بر روند توسعۀ اجتماعی را آموخت.
دانشمندان در آغاز قرن بیستم به درک جدیدی از مکان و زمان رسیدند که دیدگاه آنها را در مورد کیهان به شیوۀ انقلابی متحول نمود. مفهوم جهانِ تغییرناپذیر با مفهوم جهانِ در حال توسعۀ پویا که در آن مکان و زمان نیز کمیتهای پویا و به همپیوسته هستند، جایگزین شد. بنابراین، سیمای جهان دائما در حال تغییر است و این تغییرات باید در هنگام تعیین اهداف راهبردی و حل عملی وظایف مورد توجه قرار گیرد. ذهن مبتکر لنین در آن زمان این امکان را یافت که با درک رابطه بین حرکت و اندیشه به این مهمترین نتیجهگیری علمی که «تصویر جهان، تصویری از چگونگی حرکت ماده و چگونگی تفکر ماده است»، برسد. برای گذار انقلابی از توسعۀ خود به خودی و آشفتۀ روند تاریخی به یک تحول درست طراحی و مدیریت شده، شناسایی و درک رابطه بین حرکت و تفکر ضروری بود. لنین اولین کسی بود که قانون روش جدید مدیریت توسعۀ اجتماعی، روش «گاهنگاری سیاسی» (CHRONOPOLITICS) را پایهگذاری کرد. ماهیت آن عبارت از این است که هر زمان باید طرز تفکر و دستگاه مفهومی خاص خود را داشته باشد. بنابراین، برای توسعۀ پروژۀ اجتماعی بزرگ آینده، شناخت ماهیت دوران، احساس روح زمان، درک ویژگیهای مکان و جهانبینی مردمان ساکن آن ضروری است.
لنین هشدار داد که نباید بردۀ یک نظریه یا یک رویکرد علمی شد. مهم است که در نظر بگیریم که به منظور حرکت از تفکر در مورد آینده برای ساختن آینده بر اساس یک پروژۀ معین، جهان و حیات روی زمین بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که در نظریهها و ایدئولوژیهای علمی موجود ارائه شده است. بنابراین او استدلال کرد که «مارکسیسم یک جزم نیست، بلکه راهنمای عمل است».
لنین در عمل ثابت کرد که برای توسعۀ صحیح یک پروژۀ اجتماعی در مقیاس بزرگ و اجرای موفقیتآمیز آن، ترکیب متناسب رویکردها و ایدههای علمی مختلف با در نظر گرفتن قوانین سیاسی اقتصادی و اجتماعی و تعریف صحیح نیروی محرکه ضروری است. لنین بر اساس ترکیب رویکردهای علمی طبقاتی و تمدنی، موفق شد ماتریالیسم مارکسیستی را با فرهنگ اجتماعی معنوی روسیه ترکیب کند تا انقلاب سوسیالیستی را به پیروزی برساند. او به درستی نیروی محرکۀ انقلاب که مقاومت بورژوازی را در هم شکست، شناسایی کرد و گرد آورد. این نیرو، نیروی متحد طبقۀ کارگر و دهقانان بود. چنین نیرویی در دیگر کشورهای سرمایهداری تشکیل نشد. بنابراین، روسیه شوروی اولین کشور در جهان بود که به ساخت سوسیالیسم پرداخت.
در عین حال، لنین چشمبسته از طرح مارکس پیروی نکرد. به عقیدۀ مارکس، انقلاب زمانی رخ میدهد که شکل (روابط تولیدی) با محتوا (نیروهای تولیدی) مطابقت نداشته باشد. لنین بدون انکار قانون مارکسیستی توسعۀ اجتماعی-اقتصادی، ثابت کرد که تحت شرایط خاص تاریخی و مکانی، شکل و محتوا در فرمول مارکس، میتواند مکان را تغییر دهد. در روسیه در آغاز قرن بیستم، پس از انقلاب، همه چیز باید برعکس انجام میشد. یعنی، نیروهای مولدۀ عقبمانده میبایست با مناسبات تولیدی جدید سوسیالیستی و پیشرفتهتر همسو شود.
لنین تصمیم گرفت، بدون اینکه منتظر انقلاب جهانی باشد، برای صنعتی کردن سریع کشور و اجتماعی کردن کشاورزی بر نیروی ایدۀ سوسیالیستی و منابع معنوی تمدن روسیه تکیه کند. رهبر انقلاب تفکر غیرخطی را به نمایش گذاشت و در ابتدا مردم روسیه را نه در مسیر شکستخوردۀ توسعه و رسیدن به غرب، بلکه، در مسیر جدید توسعۀ پیشرفته با دسترسی به سطح کیفی جدید تکامل انسانی رهبری کرد. به جای جامعۀ مصرفی مشخصۀ سرمایهداری، یک جامعۀ دانشبنیان متشکل از انسان خلاق و هوشمند در روسیه شوروی تشکیل گردید. هدف پروژۀ اکتبر لنین، هدایت مردم شوروی بر اساس تفکر علمی پیشرفته، فنآوریهای جدید و بهترین فنآوری، در مسیر سازندگی به نفع خانواده و میهن خود بود.
لنین، به عنوان دشمن هرج و مرجِ خود به خودی، فهمید که جایگزینی هرج و مرج با نظم معنادار در تکامل اجتماعی بشر، نیازمند طراحان و مجریان عمیقاً مسلح به دانش قوانین توسعۀ جامعه و کاربرد صحیح آنها برای اجرای این پروژۀ جهانی آیندۀ روشن است. بنابراین، او در سال ۱۹۲۱ در کنگرۀ سوم سازمان جوانان کمونیست (کامسامول)، فراگیری کمونیسم را بمثابه وظیفۀ اصلی جوانان شوروی تعیین کرد و افزود که تنها با غنی ساختن حافظۀ خود با آگاهی از تمام دستآوردهای بشری، میتوان یک کمونیست واقعی شد. استالین کار لنین را با شایستگی ادامه داد و قوانین عینی برای توسعۀ شتابان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را به خوبی شناخت و آنها را ماهرانه به کار بست. متأسفانه، از آنجایی که رهبران بعدی از نظر شخصیتی نتوانستند این توسعۀ تاریخی را به درستی مدیریت کنند، در نتیجه، به تعلیق موقتی پروژۀ اکتبر منجر شد.
بزرگترین شایستگی لنین این است که او نخستین کسی بود که مبانی نظری گذار از تاریخ خودانگیخته به تاریخ کنترل شده را در قالب لنینیسم درک کرد و پایهگذاری کرد. آغاز قرن بیست و یکم تأئید میکند که یک گذار کنترل شده به آیندۀ روشنتر در پیش است.
نقل از تارنمای دانشمندان با گرایش سوسیالیستی روسیه-روسو
۲ بهمن- دلو ۱۴۰۱