فیلم سینمایی «غریب»، فیلم فریب و دروغ و تحریف تاریخ!
بهرام رحمانی
فیلم سینمایی «غریب»، محصول سازمان هنری رسانههای «اوج»، وابسته به سپاه پاسداران و سایر نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران است. حامد عنقا، تهیهکننده و فیلمنامهنویس با سفارش نهادههای امینتی-فرهنگی جمهوری اسلامی، یک مشت ادعاهای پوچ و بیمعنی و غیرواقعی را تحت عنوان فیلمنامه سرهمبندی کرده است. بیش از چهار دهه است که سینمای ایران نیز همانند سایر نهادهای فرهنگی و هنری و آموزشی جولانگاه نیروهای جهل و جنایت، سرکوب و ترور، نیرنگ و فریب جمهوری اسلامی است!
فیلم سینمایی غریب، یکی دیگر از فیلمهای جمهوری اسلامی ایران علیه مردم کرد بهویژه کومهله، در سالهای نخست انقلاب ۱۳۵۷ است. انقلابی که برای آزادی، برابری و زیست و زندگی بهتر بود توسط گروههای مذهبی تحت امر خمینی، البته با حمایت ملی و مذهبیها و لیبرالهابهشدت به خاک و خون کشیده شد؛ اما کومهله جزو اولین نیروهای سیاسی انقلابی و چپ بود که از همان اوایل قدرتگیری جمهوری اسلامی در مقابل آن با تمام نیرو و امکانات و با حمایت میلیونی کارگران و محرومان جامعه ایستاد و بهای گزافی نیز در این راه پرداخت. با وجود همه اینها، پس از گذشت ۴۴ سال از حاکمیت جمهوری جهل و جنایت و ترور و اعدام اسلامی، هنوز این حکومت در نزد اکثریت شهروندان ایران به ویژه شهروندان کرد، کمترین جایگاه و پایگاه اجتماعی ندارد و به شدت رسوا و منفور است. بهخصوص حدود یک سال است که جرقه انقلاب نوین مردم ایران با شعار محوری «زن، زندگی، آزادی»، زده شده است. انقلابی که تاکنون پایههای پوسیده حاکمیت جمهوری اسلامی را لرزانده و سران و مقامات آن را نیز به شدت به وحشت انداخته است.
جلیل محبی، کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس در یک برنامه تلویزیونی گفت: سال ۱۳۹۸ نظرسنجی انجام شد گفتند که حجاب شرعی را شما چهقدر معتقد هستید که این باید الزامی باشد توسط حکومت، ۷۱ درصد مردم موافق بودند، بعد از اینکه اتفاقات پارسال و فوت خانم امینی اتفاق افتاد، مردم در نظرسنجی بعد از این اتفاقات گفتند که ۷۱ درصد تبدیل به ۴۰ درصد شد و ۳۰ درصد ریزش داشت.
حسین سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران درباره احتمال آغاز موج جدیدی از اعتراضات ضدحکومتی در کشورش در سالگرد اعتراضات پاییز سال گذشته هشدار داد.
به گزارش خبرگزاری «تسنیم»، سلامی در اظهاراتی سهشنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ بار دیگر آمریکا و غرب را عامل اعتراضات ضدحکومتی در ایران دانست و گفت که اعتراضات سال گذشته، «قویترین، خطرناکترین، جدیترین، نابرابرترین و وسیعترین» بود.
او همچنین تظاهرات ضدحکومتی در ایران که از سال گذشته در حمایت از زنان و اعتراض به کشته شدن مهسا(ژینا) امینی، دختر کرد 22 ساله اهل سقز در بازداشت پلیس امنیت اخلاقی تهران، آغاز شده است را «فتنه» خطاب کرده و اذعان کرد: «فتنه سال قبل، تلخ بود، اما درسها و نبردهای بزرگی برای ما داشت.»
پیش از این نیز، مصطفی رستمی، رییس نهاد نمایندگی رهبر جمهوری اسلامی در دانشگاهها، با هشدار درباره سالگرد اعتراضات سراسری «پیشبینی» کرده بود که اگر مخالفان حکومت نتوانند در سالگرد اعتراضات کاری کنند، «به طور کامل شکست میخورند.»
اعتراضات سال گذشته ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۱ آغاز شد و بهسرعت به یکی از بزرگترین خیزشهای ضدحکومتی در ایران تبدیل شد.
شوآن خشن فیلم غریب و کاک شوآن واقعی مهربان
فیلم سینمایی غریب به کارگردانی محمدحسین لطیفی در روز پنجشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، در نهمین روز چهل و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر، صحنهای از این فیلم منتشر شده بود.
فیلم حکومتی «غریب» مقطعی از زندگی پاسدار «محمد بروجردی» را روایت می کند. در خلاصه داستان «غریب» آمده است: سال ۱۳۵۸ با بالا گرفتن اختلافات گروههای مسلح سیاسی از جمله کومهله و دموکرات و… شهید محمد بروجردی بههمراه اندکی از همرزمانش، برای سامان دادن به اوضاع و رسیدگی به شرایط مردم راهی غرب کشور شدند. اوضاع نابسامان و اوجگیری دستهبندیها شرایط را برای فرمانده جوان منطقه غرب پیچیدهتر کرد. تنها یک جرقه برای انفجار کافی بود.»
بروجردی فرمانده سپاه غرب کشور بود و محمد بروجردی، اول خرداد ۱۳۶۲، در حالیکه با عدهای دیگر از پاسداران در مسیر جاده مهاباد، نقده حرکت میکردند بر اثر انفجار مین کشته شد.
در این فیلم به حدی غلو شده و آنچنان مضحک است که بروجردی به تنهایی با همسرش و با لباس پاسداری و بدون اسلحه با ماشین شخصی خود، از تهران راهی کردستان میشود بهطوری که انگار به یک سفر تفریحی و توریستی میرود. در آن سالهای پرتلاطم، هیچکس نمیتوانست در جادههای کردستان و با لباس پاسداری و به تنهایی حرکت کند. هرگز چنین چیزی واقعیت ندارد.
در این فیلم سرتاپا دروغ و بیمعنی، کاک شوآن از فرماندهان جسور، سرشناس و محبوب کومهله و مردم کرد، آدمی خشن و پرخاشگر و غیرعادی نشان داده میشود و در مقابل بروجردی قتل صدها تن از مردم کرد، آدمی رئوف و مهربان و خونسرد نشان داده میشود. حتی بروجردی بهطور جیمزباندی و با لباس شخصی به محل تجمع پیشمرگان کومهله نزدیک میشود و از آنها اطلاعات میگیرد و… چنین سناریوها و فیلمهای امنیتی–فرهنگی حکومت را حتی روستائیان و آندسته از مردم «عوام» کردستان هم باور ندارند و به هیچوجه نمیپذیرند و باور نمیکنند. چرا که آنها، واقعیتها و جنایتهای بیشمار بروجردی و پاسدارانش را بارها و بارها با چشم خود دیدهاند.
بابک حمیدیان، مهران احمدی، رحیم نوروزی، هژیر سام احمدی، پردیس پور عابدینی، محمد رسول صفری، سام کبودوند، حسام محمودی، مجید اسماعیلی و فرهاد قائمیان در فیلم غریب ایفای نقش میکنند و جعفر دهقان، سامیه لک، سمیرا کریمی و محمد بروجردی حضور افتخاری دارند.
تصویر بروجردی پشت سر خامنهای و بروجردی فیلم غریب
محمد بروجردی، از معدود فرماندهان سپاه پاسدارن و فرد نزدیک به خمینی بود که در شکنجه و اعدام زندانیان سیاسی در شکنجهگاه مخوف اوین، از بنیانگذاران سپاه جهل و جنایت و ترور و همچنین کشتارهای مردم کردستان نقش مهمی داشت. او بههمراه محسن رضایی، مسئولیت حفاظت سیدروحالله خمینی را در زمان بازگشت به ایران در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ برعهده داشت.
محمد بروجردی برای مدتی کوتاه مسئول زندان اوین بود. او یکی از ۱۲ نفر عضو هیات موسس سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بود و در پایهگذاری این نهاد شرکت داشت.
با فرمان روحالله خمینی مبنی بر سرکوب ناآرامیهای کردستان، بروجردی در مرداد ۱۳۵۸ به عنوان یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران، به پاوه رفت. در کردستان سازمانی تحت عنوان پیشمرگان کرد مسلمان، توسط بروجردی تشکیل گردید. پس از راهاندازی سازمان پیشمرگان کرد مسلمان و با حمایتهای سیدمحمد بهشتی و اکبر هاشمی رفسنجانی، به فرماندهی این تشکیلات منصوب شد.
در سال ۱۳۵۸، محمد بروجردی از طرف خمینی، ماموریت مییابد تا بهعنوان فرمانده سپاه کردستان، اعتراضات و صدای انقلابی مردم کرد خاموش کند. طبیعیست که چنین فیلم ساختگی و سرتاپا دروغین با استقبال نهادهای حکومتی قرار گیرد. همه رسانهها و نهادهای وابسته به حکومت با همدیگر مسابقه گذاشته بودند تا این فیلم چندشآور را آن هم در اوج انقلاب «زن، زندگی، آزادی» تبلیغ و ترویج کردند. سینما و رسانههای جمهوری اسلامی بار دیگر تلاش کردند تا بار دیگر به مردم بقبولانند که مردم کرد کرد و کومهله جنایتکار بودند نه حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی! بههمین دلیل، این فیلم در چهل و یکمین دوره از جشنواره فیلم فجر در بخشهای مختلف: «طراحی صحنه، چهرهپردازی، جلوههای ویژه میدانی موفق به دریافت سیمرغ شد. همچنین سیمرغ بهترین نقش اول زن جشنواره نیز به بازیگر این فیلم اختصاص یافت.
جایزه ویژه هیاتداوران در بخش مقاومت بینالملل و بهترین فیلم از نگاه ملی نیز به غریب تعلق گرفت. غریب در هفدهمین جشنواره فیلم مقاومت نیز بهعنوان بهترین فیلم، انتخاب شد.»
در این فیلم بابک حمیدیان، پردیس پورعابدینی، رحیم نوروزی، حسام محمودی، مهران احمدی، فرهاد قائمیان و هژیرسام احمدی به هنرمندی پرداختهاند. در انی فیلم حمیدیان نقش بروجردی را به شکل مضحکی ایفا میکند.
این فیلم، دو سال از پرچالشترین و حاساسترین مقطع تاریخی بعد از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ را در منطقه کردستان با تحریفهای آشکار و یک طرفهای به نمایش میگذارد. بروجردی فرمانده سپاه منطقه غرب کشور است و با اعتراضات مردمی و حرکتهای مسلحانه کومهله را در حال مقابله است.
در ابتدای فیلم، صحنهای از تلویزیون پخش میشود که مربوط به سخنرانی احمد متوسلیان از فرماندهان سپاه است که در فیلم، یک هفته از زمان ربوده شدناش در لبنان میگذرد…
لطیفی در این فیلم، تلاش کرده است که شخصیتهای انقلابی کردستان را نه براساس آنچه که در تاریخ ثبت شده است، به نمایش بگذارد شدیدا دچار غلوگویی و دروغگویی شده است و بیشرمانه دست به تحریف تاریخ مردم کرد میزند و برای هزارمین بار دمشنی و خصومت سران و مقامات و نهادهای جمهوری اسلامی با مردم حقطلب کرد را به نمایش میگذارد.
در این فیلم کاک شوآن(مهران احمدی) که نام اصلی محمد مایی و از فرماندهان برجسته و جسور و مردمی کومهله بوده، با کتاب و مطالعه نشان میدهد و ناگهان ورق برمیگردد و از کاک شوآن یک چهره خشن و ضدمردمی به نمایش میگذارد.
فیلم «غریب» و سخنان بیربط شخصیت اصلی فیلم، یعنی محمد بروجردی(بابک حمیدیان) در اغلب بخشها، به شکل مضحکی برجسته میشود. در بخشهایی از فیلم، شعارها و موضعگیریهای کلیشه شده موج میزند. نویسنده تلاش کرده است که قهرمان قصه خود را با هوش و آرام و جان برکف نشان دهد که به هیچ پست و مقامی و دستوری پایبند نیست جز فرمان خمینی!
دیالوگهای بروجردی فیلم «غریب»، بهزور شعاری و غیرواقعی پشت سر هم بیان شدهاند. مثلا آنجا که میگوید اگر بتوانم دو تا مادر این شهیدان را با دیدن جنازه عزیزانشان، آرام کنم، برایم کافی است، گور بابای بقیه!
فیلم «غریب»، حکایت جامعهای است که تاریخ آن را فاتحان هر طوری دلشان خواسته نوشتهاند و شکست خوردگان محکوم و مقصرند. فاتحان قدارهبند و لات و لمپن و آدمکشی مانند بروجردی و بسیاری از اعضای سپاه پاسداران و کلیه اعضای دم و دستگاه جمهوری اسلامی، به شکل مسخرهای در قامت «قهرمانان بزرگ» ظهور میکنند و سیاست و مرام و مسلکشان میتواند، «میهن را با یک دم مسیحایی از گرفتاریها و مشکلاتاش برهاند.»
تحریف وقایع کردستان در سریالها و فیلمهایی که درباره کردستان ساخته شدهاند از زبان یک پاسدار سابق بشنویم.
رضا صادقی، نویسنده و پژوهشگر جنگ که در لباس پاسداری سالها جنگ در جبهههای غرب کشور را در کارنامه خود دارد، به تحریفاتی در یک سریال تلویزیونی پرداخته است که قرار بوده «اقتباسی» از زندگی مرضیه حدیدچی(طاهره دباغ) باشد. او میگوید مسائلی که در سریال «آتش در گلستان» مشاهده کرده است هیچ انطباقی با آنچه در جبهه غرب و کردستان و کرمانشاه و… گذشته است ندارد.
سریال آتش در گلستان اوایل سال گذشته پیش از شبکه پنجم سیما پخش شد و در آن به برههای از زندگی مرضیه دباغ در جبهه غرب پرداخته شد. در این سریال حدیدچی بهشکل فرماندهی استانی و اثرگذار تصویر شده است که عملیاتی بزرگ و عجیب را به سرانجام میرساند. صادقی میگوید این تصویر صحت ندارد.
پرویز شیخ طادی نویسنده و کارگردان در این سریال و سیدحامد حسینی هم تهیهکننده این سریال هستند.
رضا صادقی، گفته است: من به آنها گفتم خانم دباغ زندگی بسیار مهمی داشته است و چرا به آن بخشهای دارای اهمیت نمیپردازید؟! چرا رفتهاید در کردستان که ایشان چندان نقشی نداشته است. اینها نپذیرفتند؛ مقداری صحبت کردیم و من هم دلایلم را گفتم و اینها هم گویا اصرار داشتند که این کار انجام شود و انجام هم شد.»
به آنها گفتم که «ببینید! کردستان به این بزرگی، این خانم دباغ ممکن است چند روزی به آنجا رفته باشد اما آنقدر تاثیرگذار نیست که بخواهید به آن بپردازید؛ این بنده خدا زندگی پر فراز و فرودی در گذشته دارد، چرا به آن نمیپردازید؟!»
او اضافه میکند؛ وقتی ایراد گرفته میشود به نظامیان که «شما نباید تاریخ جنگ را تحریف کنید» -که حرف درستی هم هست- توقع این وجود دارد که بخشهای غیرنظامی هم دست به تحریف تاریخ جنگ نزنند. چه این افراد نویسندگانی باشند که کتابی منتشر میکنند و چه روشنفکرانی باشند که مطالبی را مینویسند و حوادثی که بزرگ بوده است را بخواهند کوچک کنند و یا بالعکس؛ اینها اشکال دارد. بخشی هم درحوزههایی مثل فیلم و سریال است که دارد صورت میگیرد. باید از اینگونه موارد جلوگیری شود؛ اگر از جایی اصرار ی نبوده است که «آقا! چنین فردی را برای ما بساز!» چرا بخش هنری ما میرود و در مورد فردی چیزهایی میسازد که واقعیت ندارد.
یکی از دروغهایی که در این سریال اتفاق افتاده روستایی است به نام «روستای مرزی رستم واران» روی نقشه کردستان را ببینید و بگویید روستای مرزی رستم واران کجای کردستان است؟! روستای مرزی پیرآباد! اینها میروند درگیر میشوند و میجنگند، مقر دارند و رفتوآمد میکنند! کجای کردستان روستای مرزی پیرآباد داریم؟! یا مثلا فلان نقطه را بهعنوان قرارگاه مرکزی حزب دموکرات نشان میدهند! قرارگاه مرکزی حزب دموکرات که آنجا نبوده است. اینها دروغهایی است که در این سریال وجود دارد.
یکسری تحریف هم در این سریال صورت گرفته است. دستهی اول تحریفی است که نسبت به زندگینامه خانم مرضیه حدیدچی [معروف به خانم طاهره دباغ] صورت گرفته است. ایشان بعد از آن پیامی که امام برای آزادسازی پاوه در ۲۷ مرداد ۱۳۵۸ دادند، چون تازه فرمانده سپاه همدان شده بود، یکسری یگآنهایی از ارتش و سپاه و ژاندارمری حرکت کردند و سمت کردستان رفتند برای آزادسازی پاوه و بعد هم باقی شهرها.
او در ادمه میگوید: بعد از آن فرمان(فرمان خمینی) یک عده به آنجا رفتهاند و اینکه هرکدام چه تاثیری داشتهاند مهم است؛ خانم دباغ هم بعد از آن فرمان رفتهاند. ایشان همراه نیروهای سپاه همدان رفته بود سمت کرمانشاه و از آنجا هم سمت پاوه. البته قبل از اینکه اینها بخواهند برسند نیروهایی که درون پاوه بودند آن را بعد از پیام امام آزاد کرده بودند…
اینها بعد به پاوه رسیدند و چند روزی آنجا بودند. خانم دباغ را گفتهاند مقداری برای خانمهای آنجا سخنرانی کرده است و آموزشهایی داده و کلاسهایی گذاشته است؛ بعد هم نیروهایی که از همدان به آنجا رفتهاند بخشی از آنها سمت سنندج رفتهاند، ممکن است ایشان همراه اینها تا سنندج هم رفته باشد، بعد از آن دیگر تمام میشود. یعنی کل این ماجرا ممکن است با ۲۰ روز یا یک ماه تمام شود و برود و از محدوده پاوه و سنندج هم خارج نمیشود؛ اما در سریال میبینید که گویی ایشان چندین سال در کردستان جنگ میکرده است و در حد یک فرمانده استانی تاثیرگذار بوده است؛ که چنین چیزی صحت ندارد و این جزو تحریفاتی است که نسبت به زندگی ایشان صورت گرفته است، چیزهایی به ایشان نسبت داده شده است که در زندگی ایشان نبوده است و در وقایع کردستان رخ نداده است؛ مثلا مذاکراتی که با گروهها میکند، یا مواجهاتی که با سران گروهها دارد و پیام میدهد و پیام میگیرد و یا در این قسمت آخر پایگاه خود را طعمه میکند برای اینکه گروهها را بکشاند آنجا! اینها همه جزو تحریفات است.
دومین تحریف، تحریفی است که در وقایع کردستان صورت گرفته است. جریان قاسملو عمدتا در شمال ناحیه کردنشین که جنوب استان آذربایجان غربی میشود فعال و تاثیرگذار است. در استان کردستان عمدتا جریان مارکسیستها، خصوصا چریکهای فدایی خلق و کومهله تاثیرگذار بودند، در منطقه اورامانات کرمانشاه هم اینها هستند اما یک مقداری جافها هم هستند که آقای سردار جاف و برادرش سالار جاف آنجا بودند؛ اینها مربوط به ایل جاف بودند؛ بهطور کلی اینها بودند که تاثیرگذار بودند. هیچکدام وابستگی حزبی ندارند؛ بعضی از آنها مسلح عشیرهای هستند و جافها هم مثلا با سلطنتطلبها آن موقع همکاری میکردند و در ماجرای پاوه هم بودند.
تحریفی که صورت گرفته، در این سریال بهنوعی نشان میدهد که گویی افراد کومهله و دموکرات اصلا تاثیرگذار نبودهاند؛ پس در مسئله کردستان هم تحریفاتی صورت گرفته است.
بخشی دیگر از تحریفهایی که انجام گرفته است، تحریفاتی است که در عوامل فیلم و صحنهآرایی دیده میشود. مثلا آن موقع اصلا ماشین تویوتا وارد سازمان رزم نشده بود. اینها از ماشین تویوتا وانت استفاده میکنند و با آن این طرف و آن طرف میروند. البته اشکالات جزیی است اما میخواهم بگویم که اینها هم هست. بعضی نیروها آنجا کلاشینکف دستشان است، در حالیکه در آن زمان کلاشینکف بهصورت معدود از گروهها گرفته شده بود و عمدتا نیروهای خودی سلاح «ژ۳» داشتند؛ بعضی از نیروهای کرد محلی هم «برنو» و «ام۱» داشتند؛ اصلا کلاشینکف مرسوم نبوده است.
یا مثلا «آر پی جی ۷» آن موقع هنوز وارد سازمان رزم نشده بود، یا در اطراف پایگاه مینگذاری کردند! آن دوران چنین چیزهایی نبود که کسی بخواهد اطراف پایگاه خود را مینگذاری کند. یا مثلا موانع خورشیدی درست کردهاند و اطراف پایگاه گذاشتهاند برای اینکه اگر کسی میخواهد وارد شود، نتواند.
یا لباس خانم دباغ! من متاسفم این را بگویم اما لباس خانم دباغ در این سریال بهنظر میآید الگوگیری از لباس افراد مجاهدین خلق است. خانمهایی که در آن دوران عضو سپاه بودند -چون تنها خانم دباغ نبود- مانتوی بلند داشتند با روسری مشخص؛ اصلا لباسی تن این خانم کردهاند که آن موقع در سازمان رزم ما نبوده است و کسی چنین لباسی را استفاده نمیکرده است.
یا تحریفی در تشکیلات گروهها اتفاق افتاده است، در مورد کومهله لباس متحدالشکل تن اینها کردهاند درحالی که اینها در آن دوران چنین لباس متحدالشکلی نداشتهاند. کومهله اصلا سازمان رزم محدود داشته است یا دموکرات اصلا سازمان رزم نداشته است، یک تشکیلات شهری بودند و آدم داشتند اما در سال ۵۸ چنان تصویری که در این سریال ارائه میشود مرسوم نبوده است. اینها تحریفاتی است که از آن سال ۵۸ نشان داده شده است.
شما تا یک حدی میتوانید قهرمانپروری کنید. یک وقتی شخصیت خیالی است و با آن میتوان خیلی کارها انجام داد.
… در همین قسمتها یکی از مسائلی که رخ داده است، مثلا طرف میگوید «یک نفر را انداختند در دیگ آب جوش و گوشت پختهاش را فرستادند برای پدر و مادرش»! بروید ببینید این کجا رخ داده است؟! اینها تاثیر منفی میگذارد. وقتی شما در کردستان نشستهاید و میبینید چیزی دارد در مورد کردستان پخش میشود اما دروغهایی را به شما نسبت میدهند، این شما را واگرا میکند و میگویید «این حکومت مرکزی نوع نگاهش به من یک آدم یاغی جنایتکار بدون عقل و منطق است.»
به گفته او، حتی گروه کومهله را هم که میخواهند نشان دهند باید درست انجام دهند. دموکرات را هم درست نشان دهند، یعنی آنها را درست نشان دهند، مردم را درست نشان دهند و ما را هم درست نشان دهند.
من چندین سال کردستان بودم، گاهی که برمیگشتم اقوام میگفتند که «شنیدیم آنجا ۴۰ پاسدار را گرفتهاند و سر بریدند و سرشان را دور تا دور پایگاه گذاشتهاند» میگفتم «اصلا چنین چیزی صحت ندارد. شما ۴۰ پاسدار پیدا کن که در یک پایگاه باشند!» نمیگویم سر نبریده شده، اما اینکه این دروغ بخواهد اینقدر غلبه پیدا کند و بعد هم به ماجرایی تبدیل شود که همچنان گفته شود، اینها تاثیر سوء میگذارد. مردم بقیه کشور را هم نسبت به کردها حساس میکند در حالیکه چنین چیزی نبوده است.
بالاخره ما باید قبول کنیم که آنجا جنگ بوده است و در صحنه جنگ یکسری اتفاقاتی رخ میدهد که بخشی از آن خواسته است و برخی دیگر ممکن است ناخواسته باشد. اما در مجموع میزان کارهایی که گروهها کردند و کارهایی که ما انجام دادیم اگر مقایسه صورت گیرد معلوم میشود که مثلا نیروهای مسلح بیشتر آسیب به کردها رساندند و یا آنها بیشتر به بقیه آسیب زدند؟! …۱
سرگذشت چهل و چهار ساله سینمای پس از انقلاب ۱۳۵۷، بسیار غمانگیز و کشمکش سانسور و اختناق حاکمیت از یک سو و تلاش سنماگران مستقل و مردمی بر سر آزادی هنری است. سینماگران برای رسیدن به حداقلی از آزادی، راهی ناهموار و کوهی از مشکلات را تحمل کردهاند اما با وجود این همه اختناق و سانسور و سرکوب، هنوز هم از مطالبات خود دست بردار نیستند.
برای مثال، فاطمه معتمدآریا، بازیگر سرشناس سینما و تئاتر، شامگاه نهم بهمن ۱۴۰۱ در مراسم گشایش آخرین دوره جشنواره فیلم فجر زندگی هنری خود در سینمای پس از انقلاب را چهل سال رنج و مرارت ارزیابی کرد. وی روی صحنه اعلام کرد که در چهل سال گذشته همواره خود را زیر فشاری طاقتفرسا احساس کرده است.
اواخر دیماه ۱۳۹۷ «آییننامه نظارت بر تولید و نشر آثار ادبی و تاریخی دفاع مقدس» در روزنامه رسمی کشور منتشر شد. طبق این مقررات تازه نهادی بهنام «شورای نظارت بر تولید و نشر آثار ادبی و تاریخی دفاع مقدس و مقاومت» بهعنوان «بالاترین مرجع سیاستگذاری، هدایت و نظارت کلی بر فرآیند تولید و نشر ادبی و تاریخی دفاع مقدس و مقاومت در سطح کشور» را به عهده دارد.
آییننامه تازه که همانند تمام احکام مستبدانه و آمرانه حکومت، که توسط دولت ابلاغشده و مجری آن به حساب میآید، قرار است زیر نظر مستقیم دفتر رهبری به اجرا گذاشته شود. برای این نهاد در بودجه سال کشور، مبالغ درشت و هنگفتی در نظر گرفته شده است.
بنا به آییننامه یادشده «کلیه آثار ادبی و هنری و چندرسآنهای مربوط به دفاع مقدس» باید از این نهاد مجوز بگیرند،و این شامل آثار گذشته هم میشود: «آثار ادبی، تاریخی و متون آموزشی دفاع مقدس و مقاومت که قبل از ابلاغ این آییننامه منتشر شدهاند، برای چاپ مجدد باید مجوز چاپ دریافت نمایند.»
در حالی که با امواجگیری انقلاب ۵۷، همه اقشار جامعه از جمله سینماگران مردمی، امیدواری زیادی برای رسیدن به آزادی پیدا کردند. در آن دوره، بیشتر مردم تنها راه چاره را در يک دگرگونی بنيادی جستوجو میکردند که در انقلاب تبلور یافت. به همین دلیل، هنرمندان و کارکنان سينمای ايران با اکثریتی بزرگ از جنبش انقلابی علیه حکومت شاه پشتيبانی کردند، زیرا امیدوار بودند که با سرنگونی حکومت پهلوی، اختناق و دیکتاتوری پایان خواهد یافت و آزادیهای اجتماعی، فردی، مدنی بهویژه آزادی خلاقیت و بیان در کشور تامین خواهد شد. بهعبارت دیگر، انقلاب برای آزادی، برابری، رفاه عمومی و عدالت اجتماعی بود اما قدرتگیری خونین جمهوری اسلامی همه این امیدها را برباد داد تا این که اکنون با انقلابی دیگر در جهت سرنگونی حکومت دیکتاتوری ایران مواجه هستیم.
در نتیجه انحصارطلبی و تعصب ایدئولوژیک اسلامی، سینما را مثل سایر جوانب زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به بیراهه برد.
نیروهای هوادار آیتالله خمینی، در دوران انقلاب از جمله سینماها را به آتش میکشیدند و جنایت بزرگ آنها در فاجعه سینما رکس آبادان در تاریخ جامعه ما، فراموششدنی نیست.
حدود سه ماه پس از انقلاب محمدعلی نجفی نخستين سرپرست «اداره کل امور سينمايی کشور» هنوز با زبانی «ملایم» سخن میگفت: «سانسور به هيچ شکلی در سينما وجود نخواهد داشت… البته ما با ابتذال به شدت مبارزه خواهيم کرد و اجازه نمیدهيم فیالمثل از سکس يا خشونت برای پر کردن جيب تاجر فيلم استفاده شود، اما اگر اين دو در خدمت محتوای فيلم باشند، نمايش آن اشکالی نخواهد داشت.»
خمینی، در مقام «ولایت فقیه» جا خوش کرده بود، به صراحت به «پاکسازی» صنعت سينما فرمان داد: «در ساخت فيلمها نظارت کنيد. نگذاريد اشخاصی که متعهد نيستند کار را به دست گيرند. تصفيه کنيد آنها را و اين يک امر ضروری و لازم است.»
اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از سران اصلی حکومت، آشکارا گفت: «ما ترجيح میدهيم سينمای فارسی تعطيل باشد، تا اينکه فيلمهای کارگردانانی که دلشان با انقلاب نيست و فيلمها را از روی نيت خالص نسبت به انقلاب نساختهاند، به نمايش گذارده شود.»
جنگ ایران و عراق هم نعمیتی برای خمینی و جمهوری اسلامی شد تا در سایه از آغاز سال ۱۳۵۹ ماشين بدون ترمز «انقلاب فرهنگی» را به راه انداختند. دانشگاههای کشور را تعطيل کردند. همه رسانههای گروهی، ارگآنهای خبری و انتشاراتی زیر نظارت دولتی قرار گرفتند. خمینی برنامه «انقلاب فرهنگی» را به صراحت و به روشنی، چنین اعلام کرد: «ما همه نشريات، راديو و تلويزيون و سينماها را از فساد پاک خواهيم کرد. همه چيز بايد در خدمت اسلام باشد.»
حکومت آشکارا اعلام کرد که قصد دارد سینما را بهطور کامل زیر سلطه خود درآورد بنابراین، فيلمسازانی که با این برنامه همراه نباشند، در سينمای آينده جايی نخواهند داشت. بسياری به اتهام همکاری با رژيم پیشین تصفیه شدند. عده بیشماری به اتهام «نشر ارزشهای منحط غربی» يا «اشاعه فساد و فحشا» از کار در سينما منع گشتند. تعدادی نیز از ترس جان خود به خارج کشور پناه بردند.
تا این که «شورای بازبينی فيلم»، طی سه سال ۲۲۰۸ فيلم ايرانی را بازبینی کرد و از میان آنها، تنها به ۲۵۲ فيلم پروانه نمایش داد که تقریبا تمامی آنها از زير سانسور گذشته بودند. برای اصلاح یا سانسور فيلمها ضوابط و مقررات مدونی وجود نداشت و تنها عبارت «عدم مطابقت با معيارهای اسلامی» از زبان ماموران سانسور حکومتی بهطور مداوم تکرار میشد.
«وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» که وظيفه کنترل زندگی معنوی جامعه را عهدهدار شده بود، اعلام کرد که هرگونه فعالیت سینمایی، از تولید و توزیع و نمایش تنها با مجوز آن وزارتخانه ممکن است.
بسياری از نهادهای دولتی، که از مصادره امکانات فنی استوديوهای سينمايی سهمی برده بودند، به توليد فيلم پرداختند. حدود چهار سال پس از انقلاب پيامدهای عملکرد جمهوری اسلامی در عرصه سينما بهصورت بحرانی همهجانبه ظاهر شد. توليد فيلم وضع اسفباری پيدا کرده و سالنهای سينما از تماشاگران خالی بود.
بیشتر فیلمهایی که در آغاز انقلاب ساخته شدند، نتوانستند پروانه نمایش بگیرند. اولین فیلمهای سینماگران سرشناس در شرایط پس از انقلاب، همگی توقیف شدند: «چریکه تارا» و «مرگ یزدگرد» دو فیلم بهرام بیضائی، «جستجو یک و دو» از امیر نادری، «خط قرمز» به کارگردانی مسعود کیمیائی، «حیاط پشتی مدرسه آفاق» به کارگردانی داریوش مهرجویی، «حاجی واشنگتن» ساخته علی حاتمی و دهها فیلم دیگر … همین فیلمسازان بودند که با باز شدن نسبی فضا چرخ سینمای ایران را به حرکت در آوردند.
حاکمیت، سانسور و اختناق شدید و نفسگیری را بر جامعه حاکم کرده بود و تمام امور کشور را با فتواهای خمینی و سایر آیتاللههای حکومتی اداره میشد و مجلس و دولت و قوه قضاییه و همه نهادهای دولتی نقش دکور و اجرایی را داشتند و هنوز هم وضع چنین است.
همه این مسایل سبب شده بود که خودسانسوری در میان نویسندگان و سینماگران و هنرمندان رواج پیدا کند. نویسنده و هنرمند و فيلمسازی که «غیرخودی» شناخته میشد، زیر تهدید و تعقیب و فشار دایمی عوامل نظارت بود.
با وجود شرایط بسیار دشوار فیلمسازان، به گفته بهرام بیضایی، رفتهرفته آموختند که «با بالهای بسته پرواز» کنند. سینماگران قدیمی نخستین فیلمهای خود را در حاکمیت جمهوری اسلامی تولید کردند از جمله:
بهرام بیضائی در سال ۱۳۶۴ با فیلم «باشو غریبه کوچک»، نشان داد که سینمای ایران برای ارائه فیلمهای خوب و جذاب همچنان ظرفیت بالایی دارد؛ اما همین فیلم پس از چهار سال و حذف چندین صحنه، اجازه نمایش گرفت.
ناصر تقوايی از فیلمسازان شاخصی است که سانسور هم پيش از انقلاب و هم پس از آن به کار هنری او آسيب جدی وارد آورد. او پس از کشمکشهای فراوان با اوليای ارشاد سرانجام در سال ۱۳۶۵ فيلم موفق «ناخدا خورشيد» را کارگردانی کرد.
امير نادری، دو فيلم «دونده»(۱۳۶۴) و «آب، باد، خاک»(۱۳۶۶) را تولید کرد. هر دو فيلم با دشواری زیادی در سینماهای ایران به نمايش در آمدند.
داریوش مهرجویی در سال ۱۳۶۵ با کارگردانی فیلم سینمایی «اجارهنشينها» در شرایطی که خنده و شادی عملا از زندگی مردم حذف شده بود، اين کمدی اجتماعی را به روی اکران برد. مهرجویی در فيلم بعدی خود «هامون»(۱۳۶۸)، برای گريز از سانسور، بهويژه در نمايش سيمای زنان ابتکاراتی به خرج داد که برای سایر سينماگران آموزنده بود.
برخی از این فیلمسازان در سالهای بعد جذب سینمای حرفهای ایران شدند: رخشان بنیاعتماد، ابراهیم مختاری، پوران درخشنده، ابراهیم فروزش، مرضیه برومندف کامبوزیا پرتوی و…
بدین ترتیب حکومت و جامعه مردسالار، با تدارک تصویری از زنان، بر عرصه تئاتر و سینما سایه سنگینی انداخت. زن شايسته در رعايت «حجاب» نباید کم و کسری داشته باشد، يعنی سراسر بدن خود، غير از صورت و دستها را از ديد مرد نامحرم بپوشاند. اینچنین بود که سينمای ايران از ترسيم روابط آزاد و برابر و خلاق زن و مرد در آفرينش هنری محروم شد. ناصر تقوايی اين کمبود را چنين بيان میکند: «شما روابط يک زن و شوهر، يک خواهر و برادر را به راحتی در خيابان يا خانه نمیتوانيد نشان بدهيد، چه برسد به روابط سببی و نسبی ديگر. کلا در سينمای ايران مسئله زن وضعيت بغرنج و بحرانی پيدا کرده است.»
بيضايی اين وضعيت را چنين بيان کرده است: «از طرفی میگويند که ما بايد رئاليست باشيم و واقعيت را نشان بدهيم و از طرف ديگر میگويند که زنها حتی در رختخواب هم بايد روسری داشته باشند. وقتی که زن بيمار است و شوهرش قصد دارد به او کمک کند، ما بايد مواظب باشيم که از يک متری به او نزديکتر نشود و هرگز با او تماس پيدا نکند.»
پس از جنگ و با بازگشت آرامش نسبی به جامعه نسلی از فيلمسازان نوجو وارد ميدان شدند که برخی از آنها توانستند در شکلگيری سينمای آينده نقش برجستهای ايفا کنند. فیلمسازانی مانند رخشان بنیاعتماد، علی ژکان، ابوالفضل جليلی، کامبوزیا پرتوی، کیانوش عیاری، رضا میرکریمی، مجتبی میرطهماسب، بهمن قبادی، محمد رسولاف، سعید روستایی، مجید برزگر، بهرام توکلی و…
اما تا آنجا که به مبارزات تحسین برانگیز مردم کرد و کومهله در سالهای نخست انقلاب ۵۷ برمیگردد همه و همه توسط تاریخنویسان و مستندسازان و فیلمسازان حکومتی به نفع حاکمیت تحریف شدهاند و روایت یکطرفه خود را از مبارزات و مقاومتهای قهرمانانه مردم این منطقه، به جامعه ارائه دادهاند.
كردستان ایران، حدود شش ماه بعد از انقلاب ۵۷، از خودگردانی غیررسمی برخورداربود. احزاب و رهبران كرد و نمایندگان نیروهای سیاسی چندین بار بهصورت رسمی با وزیران دولت موقت در مورد مطلباتی كه از سوی مردم پیشنهاد شده بود به مذاكره نشستند تا از طریق دیالوگ مستقیم و متقابل به یک راهحل سیاسی برای تامین خواستههای عادلانه خلق كرد برسند. اما حاکمیت نوپای اسلامی، خواستهها و مطالبات خلقهای سراسر ایران را «تجزیهطلبی» تلقی میکرد تا دستاویز و بهانههایی برای سركوب ملتهای تحت ستم داشته باشد.
در نتیجه رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی و سران و مقامات و در راس همه خمینی، همواره راه جنگافروزی و جنایت و كشتار را در پیش گرفته بودند.
چند روز بعد از پیروزی انقلاب، یعنی ۲۸/۱۱/۱۳۵۷، دولت موقت بازرگان، هایتی از نمایندگان دولت را به ریاست داریوش فروهر به شهر مهاباد برای دیدار و مذاكره با ماموستا شیخ عزالدین حسینی، كه در مهاباد اقامت داشتند و نیز نمایندگان شوراهای انقلابی شهرهای كردستان و نیروهای سیاسی كه در این شهر گرد آمده بودند، فرستاد. طبق گزارشات از فروهر و همراهانش در شهرمهاباد، استقبال گرمی بهعمل آمد. این هیات ۳ روز در مهاباد سرگرم مذاكره و گفتوگو شدند. از طرف نمایندگان كردستان یك طرح خودمختاری در ۸ ماده شامل خواستههای آن دوران به نمایندگان دولت موقت عرضه و پیشنهاد شد. آنها قول دادند كه در كابینه دولت بازرگان، این خواستهها بررسی و تایید گردد.»۲
در پی این اقدامات سیاسی، در همه شهرهای كردنشین در اجتماعات و تظاهرات میلیونی مردم كردستان از این پروژه بندی مهاباد، در آن زمان پشتیبانی مردمی بهعمل آمد. در این مدت نمایندگان دولت به كردستان رفتوآمد میكردند. اما درصدد پیدا كردن ارتباطات باافرادی مشكوك بودند، زیرا كردستان ازطریق شوراها و كمیتههای انقلابی اداره می شد.
روز ۲۶ و ۲۷ اسفندماه ۱۳۵۷(مارس ۱۹۷۹) رهبران سیاسی و مذهبی شهرهای مختلف كردستان در شهر سقز برای گفتوگو و تبادلنظر گرد آمدند و یك سند دیگر را تایید و امضاء و برای دفتر خمینی و دولت مهندس بازرگان فرستادند و برای بار دوم، خواستههای عادلانه ملت كرد را پیشنهاد كردند. در این سند، چنین آمده است: «۱ـ در كار پیشنویس و تدوین قانون اساسی… ایران باید دانشمندان اهل تسنن و تشیع باهم شركت داشته باشند هر قانونی كه اهل تسنن در آن شركت نداشته باشد، بیاعتبار است. ۲. ـدرتدوین قانون اساسی باید قاطعانه تصریح شود كه همه ملیتهای ایران از جمله ملت كرد باید از حقوق متساوی ملی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برخوردار باشد و در هیچ موردی، ملتی را امتیاز و برتری برملل دیگر نباشد. ۳. باید سیاست اجتماعی و اقتصادی ایران، طوری تنظیم شود كه هر گونه، امتیازات و فاصلههای طبقاتی چه مادی و چه معنوی، از میان برداشته شود…
سیدعزالدین حسینی – مهاباد ـ احمد مفتیزاده – سنندج ــ ملاصالح رحیمی – نقده ــ ملارحمان طاهری – سردشت ــ قاضی محمد خضری -اشنویه. ملا ابوبكر شفیعی – بوكان. شیخ جلال حسینی- بانه. حسین علائی – سقز. نماینده مریوان – نماینده قصرشیرین. ملا محمد ربیعی – كرمانشاه. نماینده قروه – ملا عبدالله محمدی – سقز ــ»۳
در پی این اقدام سیاسی كه هنوز اجتماع روحانیون كردستان ادامه داشت، یك جنگ خونین به مردم كردستان تحمیل شد و روز ۲۷ اسفندماه ۱۳۵۷ از پادگان ۲۸ كردستان به شهر سنندج حمله کردند، كه دهها نفر جانباخته و صدها نفر مجروح شدند. روز بعد، ستاد ارتش در تهران، مردم سنندج را ضدانقلاب خواند و آنها را تهدید به شدیدترین مجازات كرد. در دومین روز جنگ ماموستاشیخ عزالدین از طریق رادیو سنندج خواهان قطع فوری این درگیریها شد، و صدیق كمانگر سخنگوی شورای موقت سنندج، در نامهای به خمینی نوشت: «این درگیری مسلحانه از طریق صفدری نماینده دولت و پادگان سنندج تحمیل شده است.»
پس از این وقایع، آیتاله طالقانی در راس یك هایت دولتی از تهران به سنندج اعزام شد و با نمایندگان كردستان برای تشكیل شورای ۱۱ نفری شهر، به توافق رسیدند و اوضاع سنندج کمی آرام شد.۴
هنوز مذاكرات دركردستان ادامه داشت كه هنگام جنگ تحمیلی به خلق تركمن صحرا، صدها نفر كشته و مجروح شدند. نیروهای ارتش و سپاه پاسداران به شهر گنبد كاووس یورش آوردند و دفاتر نیروهای سیاسی تركمن صحرا را تسخیر نمودند. در آنجا هم كشتاری خونین راه انداختند.
در تاریخ ۳۱ فروردین ماه ۱۳۵۸ كه این وقایع خونین اذهان را هنوز مشغول كرده بود، یك جنگ خونی کرد و ترک در شهر نقده میان كرد و آذری راه انداختند،این جنگ در آغاز سخنرانی عبدالرحمان قاسملو رهبر وقت حزب دموکرات کردستان ایران از میدان ورزشی به داخل شهر كشیده شد و بیش از یك هفته ادامه داشت. در این مدت صدها تن از طرفین به خاك و خون کشیده شدند. خانههاو مغازههای بسیاری به آتش كشده شد. پاسداران ملاحسنی و نیروهای ارتش با تمام قدرت محلات كردنشین را ویران و مردم را قتلعام و اموالشان را غارت كردند. بههمین دلیل، عده زیادی از كردها مجبور شدند كه شهر نقده را ترك كنند. آنها ماهها در شهرهای دیگر كردنشین آواره شدند.
رادیو تلویزیون و مطبوعات مركز، اخبار مناطق كردنشین را برخلاف واقعیات منتشر میكرد و این بیشتر از هر چیز مردم كرد را نسبت به مردم سایر نقاط ایران بدبین کند. اما با وجود اینها، اقدامات سیاسی مردم کرد همچنان ادامه داشت و روز ۲۲ اردبهشت ماه ۱۳۵۸، ماموستا شیخ عزالدین در راس یك هیات بلندپایه كردستان به تهران رفت. این دعوت از جانب وزیر كشور برای دیدار و گفتوگو با آیتاله خمینی و مهندس بازرگان و مقامات دیگر حكومتی بهعمل آمده بود.۵
قبلا هیاتی از حزب دمكرات كردستان به ریاست قاسملو برای توضیح جنگ کرد و ترک در نقده، در قم با آیتاله شریعتمداری دیدار كرده بود.۶
بر خلاف تمام تلاشهای سیاسی رهبران و نیروهای مختلف كردستان، مقامات حکومت تبلیغات وسیع جنگافروزی بر علیه خلقهای ایران بهویژه مردم كرد، راه انداختند و اخبار شهرهای كردنشین را كه اكثرا به وسیله شوراهای منتخب مردم کرد اداره میشدند، سانسور و یا وارونه میكردند.
روزهای ۲۲ و ۲۳ تیر ماه، در همه شهرهای كردستان، تظاهرات آرام و سیاسی مردم علیه سیاست تشنج و سانسور و جعل و جنگافروزی حکومت و اخبار و دروغپردازیها برپا شد. اما نیروی سپاه پاسداران و قیاده موقت كه در مریوان مستقر بودند بر روی تظاهركنندگان آتش گشودند كه به درگیری مسلحانه تمام عیار، منجر شد. تلفات امروز ۲۴ كشته و ۴۰ مجروح بود. تاجاییكه هواپیماهای جنگی نیز بر ای ارعاب مردم به گفته فرمانده پادگان لشكر ۲۸ كردستان، برفراز شهرها به مانور نظامی پرداختند.(روزنامه كیهان ۲۴ تیرماه ۱۳۵۸)
در پی این درگیریها اكثریت مردم مریوان بهعنوان اعتراض شهر را ترك كردند كه به كوچ سیاسی منطقه مریوان مشهور است و مورد پشتیبانی مردم شهرهای دیگر قرار گرفت. در این کوچ سیاسی کومهله نققش اصلی داشت. مردم مریوان بعد از مدتی آوارهگی به شرطی به شهر باز گشتند كه امنیت وح فاظت شهر در اختیار نیروهای مردمی و محلی باشد.۷
هنوز مسئله و قایع و بحران مریوان تمام نشده بود كه ارتش و پاسداران به سرپرستی چمران مامور سركوب مردم پاوه شدند. جرم كردهای آن منطقه میخواستند كه امور منطقه از جانب نمایندههای خود آنها اداره شود و مخالف مستقر شدن ارتش و پاسداران در این مناطق بودند. این خواست برحق همه مردم منطقه بود .
روز ۱۲ مردادماه ۱۳۵۸ انتخابات مجلس خبرگان در ایران بر گزار شد. روز ۲۷ مردادماه ۵۸، خمینی در یك اعلامیه ناگهانی و جنگافروزانه به سپاه و ارتش ایران، فرمان داد كه با تمام قوای نظامی، توپ و تانك به شهر پاوه حمله کنند. متن اعلامیه چنین است: «از اطراف ایران گروههای مختلف ارتش وپاسداران ومردم غیرتمند تقاضاكردهاند من دستور بدهم بهسوی پاوه رفته، غائله را خنثی كنند. من از آنان تشكر میكنم و به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار میكنم، اگر با توپها و تانكها و قوای مسلح تا ۲۴ ساعت دیگر حركت بهسوی پاوه نشود، من همه را مسئول میدانم.
من بهعنوان ریاست كل قوا به رییس ستاد ارتش دستور میدهم كه فورا با تجهیز كامل عازم منطقه شوند و به تمام پادگآنهای ارتش و ژاندامری دستور میدهم كه بیانتظار دستور دیگر و بدون فوت وقت با تمام تجهیزات بهسوی پاوه حركت كنند و به دولت دستور میدهم وسایل حركت پاسداران را فورا فراهم كند. تا دستور ثانوی، من مسئول این كشتاوحشیانه را قوای انتظامی میدانم و در صورتیكه تخلف از این دستور نمایند با آنان عمل انقلابی میكنم. مكرر از منطقه اطلاع میدهند كه دولت و ارتش كاری انجام ندادهاند اگر تا ۲۴ ساعت دیگر عمل مثبت انجام نگیرد، سران ارتش و ژاندارمری را مسئول میدانم.»۸
البته این گروههای مختلف غیر از نزدیكانش همچون چمران و ابوشریف سركوبگر كه در گردنه كوهستانی پلنگان در محاصره پیشمرگان قهرمان قرار گرفته بودند، كسی دیگر نبودند.
ماموستا شیخ عزالدین حسینی و جمعیت كردهای مقیم تهران،حزب دمكرات كردستان، شورای هماهنگی جمعیتهای كردستان، كانون وكلای ایران و بسیاری از نیروهای سیاسی قبلا هشدار داده بودند كه دخالت نظامی در كردستان، موجب قتلعام مردم ان سامان خواهد شد و مردم كردستان، همیشه خواهان راهحل سیاسی هستند.
بعد از این فرمان جنگطلبانه و آمرانه خمینی، عصر روز ۲۷ مردادماه نمایندگان مجلس خبرگان، شامل ۷۴ نفر در قم با خمینی ملاقات كردند. او در گفتار جهل و جنایتکارآنهاش، یک مشت دروغ تحول آنها داد و گفت: «… مرزها را آزاد كردند، قلمهارا آزاد كردند، گفتار را آزاد كردند، احزاب را آزاد كردند، به خیال اینكه اینها یك مردمی هستند… اینها خرابكارند، دیگربا این اشخاص نمی شود با ملایمت رفتار كرد… اینها یك جمعیت خرابكار هستند یك جمعیت فاسد هستند، اینها را ما نمیتوانیم كه بگذاریم كه هر كاری كه دلشان میخواهد بكنند. حالا هم اعتراض كردهاند كه خود شماها دارید این كارها را میكنید نظیر آنهاكه پریروز و چند روز پیش، آن خرابكاری را كردند… خودشان ایجاد غائله میكنند بعد گردن مردم میگذارند. حالا هم در روزنامهها دیدم كه آنها عزالدین حسینی فاسد و همین قاسملو فاسد كه لابد اینجا نیست میگویند كه خود پاسدارها كه آمدند مردم را به این وضع درآوردند. در صورتیكه سر پاسدارها را بریدند، بچهها را چهها كه نكردند، یكچنین مردمی هستند… با اینها باید با شدت رفتار كرد و با شدت رفتار میكنیم…»۹
بعد از سخنرانی خمینی، مردم شهرهای كردستان به خیابآنها آمدند و علیه دروغها و تهدیدها و دشنامهای خمینی و… تظاهرات سراسری راه انداختند. آنها شعارهایی به طرفداری از ماموستا شیخ عزالدین و پیشمرگان و نیروهای سیاسی كردستان سردادند و تبلیغات خمینی و دولت موقت را دروغ محض خواندند .
بهدنبال این تظاهرات، كه در بسیاری از شهرها وروستاهاتانیمه شب ادامه داشت، بازهم ماموستا شیخ عزالدین مردم شهرها را به آرامش دعوت کرد. اما بعد از این تحریكات جنگافروزانه خمینی علیه مردم كردستان، نیروهای سركوبگر ساعت ۲ و۴۰ دقیقه بامداد، روز ۲۸ مردادماه ۱۱ نفر از جوانان شهر پاوه را بدون هیچ محاكمهای تیرباران كردند. تصویر این اعدامها در مطبوعات داخلی و خارجی آن روزها منتشر گردید.۱۰
در ساعات نیمهشب، هواپیماهای جنگی بدون هیج بهآنهای بر فراز شهرهای كردستان بهویژه شهر سنندج به مانور نظامی و شكستن دیوار صوتی، به پرواز درآمدند. حوالی ظهر، خمینی دیوانهوار باز هم در یك اطلاعیه دروغین فرمان دادكه نیروهای ارتشی برای نجات «زنان كرد» به سنندج یورش بیاورند. در مورد شایعه ربودن زنان سنندج، خبر گزاری رسمی پارس از سنندج اعلام كردكه ربودن زنان سنندج بههیچوجه صحت ندارد و از سوی مسجد جامع سنندج در این مورد تكذیب شده است…
یك اتحاد و همبستگی بیسابقه و درخشانی در همه كردستان و با روحیه انقلابی و مقاومت با وجود همه تلاشهای تفرقهاندازی خمینی و نیروهای سركوبگر و اشغالگر كه از مناطق خارج از كردستان بسیج شده بودند، به پشتیبانی از پیشمرگههای قهرمان راه افتاده بود و بهمدت ۳ ماه جنبش مقاومت و پرخروش انقلابی در كردستان شكل گرفته بود.
از طرف دیگر، لشكرهای ارتش و پاسداران و بسیج عمومی از مناطق مختلف ایران از طریق هوا و زمین به استان كردستان و شهرهای دیگر یورش آوردند. دولت موقت هم بهصورت رسمی از داوطلبان شیعه، دعوت كرد كه در سركوب مردم كردستان شركت كنند. نیروهای مسلح حکومت، هنگام یورش كوركورانه به هرجایی تیراندازی میكردند، آنها حتی بهسوی هر کوی و برزن و منازل و… تیراندازی میکردند. روز ۲۸ مردادماه از طرف خمینی، خلخالی برای قتلعام دستهجمعی به كردستان اعزام شد و شروع به اعدامهای جنایتكارانه نمود. شهرها و روستاهای کردستان را با هواپیماهای جنگی و هلیكوپترهای كبری بمباران كردند .
همزمان با این تهاجم سراسری به كردستان، روز ۲۹ مردادماه آذری قمی در تهران، توقیف ۲۲ روزنامه دیگر را صادر كرد.
نیروهای ارتشی و پاسداران و بسیج بعد از درگیریهایی در مناطق مختلف شهر سنندج توانستند محلهای مختلفی از شهر را به تصرف خود درآورند. آنها عده بیشماری از مردم و جوانان را دستگیر کردند. از طرف دیگر، احمد مفتیزاده طی اطلاعیهای كه منتشركرد از آمدن نیروهای اشغالگر نظامی پشتیبانی کرد.
در ادامه ۵ روز جنگ خانمانسوز در شهر سقز، ارتشیان و پاسداران با سلاحهای سنگین از زمین و هوا مناطق مسكونی شهر را بمباران كردند و خسارات فراوانی به مردم وارد آوردند. بنابه گزارش رییس ستاد ارتش در چند روز گذشته یك هواپیمای جنگی و ۳ فروند هلیكوپتر در سقز و سنندج سقوط كردهاند. قبلا یك هواپیما و ۲ هلیكوپتركبری در گردنههای كوهستانی پاوه سقوط كرده بودند.
ساعت ۱۸ و ۳۰ دقیقه روز ۳ شهریورماه ۱۳۵۸، یك روز بعد از عید رمضان، ۹ نفر دیگر در شهر مریوان تیرباران شدند ونمایندگان دولت جمهوری اسلامی تهران، برای تحویل اعدامشدگان به خانوادهایشان به اتهام خائن و وطنفروش، خواستار پول و هدیه شدند.
در همین روزها، روز ۷ یا ۸ شهریورـ به دعوت ماموستا شیخ عزالدین، نمایندگان نیروهای سیاسی كه در میان آنها دكتر رحمان قاسملو و مهندس فواد مصطفی سلطانی و نماینده فدائیان و اعضای شورای شهر بانه بودند در منزل شیخ جلال حسینی، اجتماعی برای همكاری یك پروژه مشترك برگزار كردند. اما نیروهای سیاسی به توافق اصولی نرسیدند. نمایندهای از شورای اجتماعی بانه به قاسملو اعتراض و میگوید: «جنبش انقلابی ما نوپا و خودجوش است.»
روز۵ شهریورماه خلخالی دوباره وارد ماجرا میشود و فرمان تیرباران ۱۱ نفر را در سنندج اجرا میكند.
بنابه گزارش روزنامه كیهان ساعت ۷ صبح روز ۶ شهریور ماه ۵۸ در شهر سقز ۲۰ نفر در میدان پادگان اعدام میشوند.۱۱
در حالیكه ارتش و سپاه جمهوری اسلامی ایران، خلق كردستان را کشتار میکردند روز ۵ شهریور ۵۸ درزندان تبریز شورشی از جانب زندانیان برپا میشود.نیروهای پاسداران و پلیس زندان را محاصره میكنند و زندانیان را به خاك و خون میكشند و شورش زندانیان را به شدت سركوب میكنند.
روز بعد ساعت ۱۱ قبل از ظهر، ۱۴ نفر از این زندانیان در یك محاكمه فوری، تیرباران میشوند.
لشكرهای متعددی از شهرهای شیراز، شاهرود، خوزستان، قزوین، همدان، تهران، تبریز، مراغه و نقاط دیگر ایران به شهرهای كردستان، اعزام شدهاند. از طرف دیگر، یك جنگ تبلیغاتی شدید علیه خق کرد، همچنان ادامه دارد.
یورش برای تسخیر شهر مهاباد، حدود ساعت ۲۳ روز ۱۱ شهریورماه آغاز گردید: فانتومهای جمهوری اسلامی در طول ساعات شب برفراز شهر به غرش درآمدند و دیوار صوتی را شكستند تا مردم مهاباد و منطقه را به هراس و وحشت اندازند.
مطبوعات آن روزها درباره این جنگ چنین نوشتهاند: «با روشن شدن فضای آسمان، هواپیماهای جنگی كوهها و تپههای مرتفع مهاباد را با راكت و ۶۰ تیر بمباران كردند. مقارن ساعت ۹ صبح ستونهای اعزامی از راه میاندوآب به سرپرستی تیمسار فلاحی و همزمان لشكر ۶۴ ارومیه از ۳ راهی محمدیار نقده به فرماندهی سرتیپ ظهیرنژاد، یعنی از قسمت شمال و شرق مهاباد حركت كردند و در فاصله جادهها فقط درگیریهای پراكندهای روی داد. نیروهای نظامی خیلی با احتیاط حركت میكردند و كوههای مشرف به جادههای نامبرده را با سلاحهای سنگین و تیربار هلیكوپترها زیر آتش گرفتند. حدود ساعت ۱۵ نیروهای كلاه سبز و هوانیروز از طریق هلیكوپتر در نزدیكی دانشسرای مقدماتی بعد از درگیری كوتاهی پیاده میشوند و این منطقه به تصرف پاسداران درمیآید. درهمین اوقات یكی از ساختمآنهای پادگان مهاباد آتش میگیرد و این رویداد مسئولان پیشمرگ را به وحشت میاندازد و هر كسی درصدد است كه از راه بخش جنوبی و غربی شهر خارج شود و برخلاف پیشبینیها بهویژه در ارتفاعات و بلندیهای شهر مقاومتی، صورت نمیگیرد. لشكرهای ارتش و پاسداران از داخل مهاباد عبور میكنند و به پادگان میرسند و آنجا را تسخیر میكنند. پیشمرگان كرد نمیتوانند كه همه سلاحهای سنگین را با خود حمل كنند.۱۲
روز ۱۳ شهریورماه حقگو، استاندار آذربایجانغربی با ملاصالح رحیمی پیشوای كردهای نقده ملاقات میكند. روزنامه كیهان در این باره مینویسد: «ملاصالح ضمن محكوم كردن حادثه تاسفبار روستای «قارنه» كه موجب شهیدشدن ۶۸ نفر از اهالی روستا گردید گفت: افراد بیگناهیكه در روستای «قارنه» به شهادت رسیدند همه مومن به انقلاب اسلامی بودند و تنها گناهشان این بودكه از نژاد كرد بودند. در مقابل حقگو گفت كه: عاملان این حادثه به مجازات میرسند.»۱۳
مردم «قارنه» و شماری دیگر از روستاهای منطقه از ترس تكرار این جنایت سبعانه به كوهستانهای منطقه كوچ کردند. همچنین بنا به تایید رسمی خبرگزاری پارس: «حدود هزار نفر از مردم روستاهای قره قشلاق، قره داغ، كوزه كریز، گردی یعقوب، داشخانه، كونه ده، خورخوره و قزل قوپی در یكی از مدارس شهر مهاباد پناهنده هستند. آنها روشن ساختهاندكه بر اثر حملاتی كه هنوز معلوم نیست از چه ناحیهای باشد به روستاهای آنها صورت گرفته است. به این دلیل به شهر مهاباد آمدهاند.۱۴
روز ۱۳ شهریورماه شهر بانه بعد از یك مقاومت خونین ۷ ساعته بهفرماندهی چمران وزیر دفاع ایران بهتصرف نیروهای اشغالگر نظامی درآمد. شدیدترین نقطه درگیری واحدهای ارتش و پاسداران با نیروهای پیشمرگه در گردنه بالای شهربه نام «قرچ دابان» روی دادكه بعد از «گردنه خان» شدیدترین محل درگیریها بود. نیروهای پیشمرگه با خمپارهانداز، توپ و تانك كه از پادگان بانه بهدست آورده بودند نظامیان ارتشی را زیر اتش گرفتند و شمارزیادی از كلاه سبزها و تكاورها را كشته و زخمی كردند.
محمد نریموسانی خبرنگار اعزامی كیهان بامداد روز ۱۴ شهریورماه ۱۳۵۸ در یك گزارش از اوضاع بانه چنین مینویسد: «ما اولین گروه خبرنگار بودیم كه بعد از ۱۰ ساعت از سنندج و مریوان وارد شهر جنگزده بانه شدیم. در ابتدای شهر واحدهای لشكر ۲۸ کردستان، تكاوران دریائی منجیل، پاسداران اعزامی و كلاه سبزها، افراد ژاندارمری با تانك و توپ و سلاحهای سنگین مستقر بودند. جنگ شدید در گردنه بالای شهر بهنام «قرچ دابان» صورت گرفت. در این درگیری مسلحانه دو طرف با خمپارهانداز و توپ و تانك بهطرف یكدیگر تیراندازی میكردند…»
کاک فواد مصطفی سلطانی در حال سخنرانی
یکی از وقایع مهم و تاریخی آن سالهای پرتلاطم کردستان، کوچ اعتراضی مریوان است که به رهبری و سازماندهی کاک فواد مصطفی سلطانی، این چهره درخشان رهبر کومهله و خلق کرد صورت گرفت.
در غروب ۳۱ام تیرماه سال ۱۳۵۸ خورشیدی، شهروندان مریوانی به رهبری کاک فواد و همراهی دیگر نهادهای مردمی در راستای تحقق اهداف مردم کرد و در راستای برونرفت از بحران آنزمان، اقدام به تخلیه شهر مریوان و کوچ به نزدیکی روستای کانی میران و حوالی دریاچه زریبار کردند. فردای آن روز فرماندهان وقت ارتش از جمله سرهنگ سپهری فرمانده لشکر 28 سنندج از ترک شهروندان مریوانی خبر داد و بازتاب این حرکت تاریخی بهسرعت تمامی دیگر نقاط ایران را نیز در برگرفت.
کوچ تاریخی مردم مریوان در مورخه ۳۰ و ۳۱ تیرماه تا ۱۳ مرداد ۱۳۵۸ خورشیدی در اعتراض به جنایات سران و مقامات جمهوری اسلامی، به رهبری کاک فواد مصطفی سلطانی(رهبر مبارز و انقلابی جنبش ملت کرد» در تاریخ ثبت شد.
انتقال، سازماندهی و اسکان هزاران نفر از مردم در «کوهها و دشتهای» خارج از شهر، تامین امنیت، موادغذایی، آب آشامیدنی، بهداشت و حداقل ملزومات دیگر با ایجاد چندین هیات از جمله هیات نگهبانی و حفاظت، امدادرسانی و انتقال مایحتاج روزانه، درمان و بهداشت، اطلاعرسانی و تدارکات تحقق یافت.
نشریە تهران مصور با اختصاص گزارشی به این تحصن تحت عنوان «اردوگاه مریوان تجلی گاه روح همبستگی»، نوشت: «اردوگاه در محوطەای در پانزده کیلومتری مریوان واقع است، تپەهایی با درختهای انبوه اردوگاه را احاطه کرده است و در اطراف میدانگاهی، چادرها برپا شده است. مردم با روحیەای محکم و استوار به یکدیگر کمک میکنند و کمیتە اطلاعرسانی، خبرها را به آنها میرساند.
در گردهماییهای عصرانه، سرودهای ملی کردها را، مردم یکصدا میخوانند و نظراتشان را دربارە حوادث میگویند. دور تا دور میدان بر روی چادرها، شعارهای پارچەای به چشم میخورد: «تا بازگشت پاسداران اعزامی به شهر باز نمیگردیم.»، «نه با دولت سر جنگ داریم، نه تسلیم پاسداران میشویم.»۱۵
تهران مصور در ادامە گزارش خود علت این کوچ اعتراضی را به نقل از یکی از اعضای شورای موقت انقلاب اسلامی مریوان، اعتراض به دخالت ارتش و سپاه در امور شهر عنوان کرده است.۱۶
علاوه بر بازتاب وسیع این تحصن در عرصە داخلی و خارجی، راهپیمایی هزاران نفر از مردم شهرهای سنندج و سقز(گروههای محدودتری از برخی شهرهای دیگر کردستان نیز دست به اقدام مشابهی زدند) به سمت مریوان، درخواست شیخ عزالدین حسینی از مهندس بازرگان نخست وزیر وقت نسبت به رسیدگی نمودن به «خواستەهای مشروع» مردم۱۶ و احتمال فراگیرترشدن اعتراضها، موجب افزایش فشارها بر دولت موقت و اعزام نمایندگانی به مریوان جهت از سر گیری مذاکرات شد.
آیتالله لاهوتی، آیتالله اشراقی، مصطفی چمران وسرهنگ دستغیبیان در جریان مذاکرات صورت گرفته با شورای شهر مریوان بر پایان تحصن و بازگشت مردم به داخل شهر، پذیرش حاکمیت جمهوری اسلامی و به تبع آن استقرار ارگانهای نظامی وابسته به آنها و خلع سلاح اتحادیە دهقانان و ستاد حفاظت اصرار میورزیدند. طرف دیگر مذاکره نیز خواهان عدم تحمیل سلطە نظامی سپاه پاسداران بر منطقه، جلوگیری از بروز درگیری و دخالت تشکلهای مردمی در ادارە امور سیاسی و انتظامی شهر بودند.
علاوه بر این مذاکراتی نیز میان مصطفی چمران و سه تن از اعضای شورای شهر سنندج به اسامی یوسف اردلان، فواد روحانی و هادی مرادی در پادگان مریوان انجام شد که محور آن بر آزادی هشت نفر از امدادرسانان سنندجی و هشت تن دیگر که گویا از اعضای حزب دمکرات کردستان ایران بودەاند، قرار داشت.
آزادی این عده بهدنبال مذاکرات فوق و یک شب پیش از رسیدن راهپیمایان سنندج که مسیر میان شهرهای سنندج و مریوان را طی شش روز با پای پیاده و در حمایت از متحصنان پیموده بودند، صورت گرفت.
در روز دهم مرداد ماه، هزاران نفر از راهپیمایان سنندج به شهر مریوان وارد شدند و با پیوستن به مردم «ارودگاه کانی میران» باعث تقویت این حرکت مدنی شدند بهطوری که میتوان گفت بر روند مذاکرات به نفع معترضان نیز مفید واقع شد.
پس از گذشت حدود یک هفته از این گفتوگوها، توافقاتی میان دو طرف حاصل گردید که بر اساس آن در تاریخ سیزدهم مرداد ماه با برپایی یک گردهمایی بزرگ، پایان «کوچ اعتراضی» مردم مریوان از سوی فواد مصطفی سلطانی اعلام شد. مفاد این تفاهم نامه شامل چهار بند بود:
۱- خاتمه «کوچ» اعلام شود و مردم با بازگشت به شهر، زندگی عادی خود را از سر گیرند.
۲- نیروهای مسلح رژیم مانند سپاه پاسداران و ارتش و «نظامیان وابسته به آنها»(زمینداران، اعضای مکتب قرآن و قیاده موقت) و همچنین اعضای اتحادیەی دهقانان و سایر تشکلها بهصورت مسلح در شهر تردد نکنند.
۳- کنترک امنیت و آسایش شهر مریوان به مدت یک ماه به ارتش محول شود.
۴- در طول این یک ماه شورای شهر اقدام بە تشکیل شهربانی نموده و ادارەی امور انتظامی مریوان به این ارگان واگذار شود.
در مراسم روز سیزدهم مردادماه در اردوگاه محل تحصن، فواد مصطفی سلطانی که نقش مهمی در برگزاری و سازماندهی این حرکت ایفا نموده بود در سخنانی۱۷به جمعبندی و بررسی پیامدهای این رخداد میپردازد.
وی در این سخنرانی به حاشیه راندن نیروهای محلی وابسته به رژیم، جلوگیری از بروز درگیریهای خونین به دنبال ورود پاسداران به مریوان(مانند آنچه پیش تر در شهرهای نقده، گنبد و خرمشهر روی داده بود)، همبستگی میان مردم مریوان با روستاهای و شهرهای مختلف کردستان و همچنین همگرایی با اعتراضات مردم ایران، به بحث گذاشتن و مطرح نمودن مطالبات مردم با نمایندگان دولت و مطرح شدن مسئلە کرد در مقیاسی وسیع را از جمله دست آوردهای این اقدام اعتراضی عنوان نموده است.
اما با بازگشت مردم مریوان به داخل شهر، اوضاع نه بر مبنای محتوای تفاهمنامه، بلکه بە سمت و سوی کاملا متفاوت سوق داده شد و از چهار بند این توافقنامه، تنها بند اول یعنی بازگشت مردم به مریوان تحقق یافت.
ارتش کنترل امور را بر عهده گرفت و شهر چهرەای کاملا نظامی بهخود گرفت. معترضان معتقدند نیروهای سپاه پاسداران و سایر نظامیان در پایگاهها و مراکزی که از سوی ارتش ایجاد شده بود مستقر شده و عملا آنها بودند که بر امنیت شهر تسلط یافته بودند.۱۸
در چنین شرایطی نه تن که در میان آنها شهروندان غیر سیاسی نیز دیده میشد باز داشت و از سوی صادق خلخالی به اعدام محکوم شدند. این عده در سوم شهریور ماه سال ۱۳۵۸ در پادگان مریوان تیرباران شدند.
شورای شهر، اتحادیە دهقانان و کلیە ارگانها و نهادهای مدنی و مردمی دیگر هیچگاه امکان فعالیت نیافتند و بسیاری از اعضای آنها نیز مجبور به ترک مریوان شدند.
مردم مریوان در حالی شاهد سیر این رویدادها بودند که تنها دو هفته به فتوای جهاد خمینی و بروز جنگی تمام عیار فاصله داشتند.
در حالیکه نیروهای دولتی کنترل شهرهای نواحی کردنشین را بهدست میگرفتند، خلخالی و دستیارانش برای چندین هفته به محاکمه زنان، پسران و مردانی که بدون هیچگونه حکم جلب و یا اتهامی دستگیر شده بودند، پرداختند. او و دستیارانش سئوالات مختصری از زندانیان میپرسیدند و سپس آنها را به جرائمی از قبیل «مفسد فیالارض و محاربه با خدا و رسول خدا» و ابراز حمایت از احزاب سیاسی کرد، «شرکت مستقیم در وقایع مریوان» و «جمعآوری افراد مسلح» محکوم نموده و بعد آنها را به جوخههای آتش میسپردند. تمام این مراحل معمولا فقط یک روز و گاهی تنها چند ساعت به طول میانجامید. به خانوادههای قربانیان از پیش درباره این اعدامهای قریبالوقوع اطلاعی داده نمیشد. به بسیاری از آنان گفتند که قرار است عزیزانشان آزاد شوند، در حالیکه بعد دریافتند آنها را اعدام کردهاند. برخی مجبور شدند در میان تل اجساد پوشیده از یخ به دنبال جسد عزیزانشان بگردند. در بعضی موارد، خانوادهها هرگز اجساد مورد نظرشان را پیدا نکردند. تعداد کل اعدامها معلوم نیست.
روزنامههای ایران در باره سبعیت خلخالی گزارشهائی منتشر نمودند و نهایتا اخبار این اعدامها در سراسر جهان انتشار یافت. یک عکس از اعدام ۱۱ مرد در شهر سنندج، منتشر شده است که (جایزه پولیتزر را در سال ۱۳۵۹ بهخود اختصاص داد و تصویری بهتآور از وحشیگری این حکومت را بهدست میدهد.) تصاویر زیر:
نقش «کاک شوآن» یا همان «محمد مایی» از فرماندهان برجسته کومهله توسط در فیلم «غریب» را مهران احمدی بازی کرده است.
کومهله یک سازمان سیاسی چپ بود که در پاییز سال ۱۳۴۲ جمعی از دانشجویان کرد که تازه با مسائل سیاسی و ادبیات چپ و کمونیستی آشنا شده بودند، در تهران دور هم جمع شدند و تشکیلاتی را بنیان نهادند که بعدها کومهله نام گرفت.
کاک فواد مصطفی سلطانی و محمدحسین کریمی، از چهرههای محبوب و سرشناس کردستان و از بینانگذاران کومهله بودند.
کومهله تا ۲۶ بهمن ۱۳۵۷ و بهمدت ۹ سال بهصورت مخفیانه فعالیت کرد و در این مدت در بسیاری از دهاتها و شهرهای کردستان و در اکثر مراکز صنعتی و دانشگاهی در سراسر ایران، توانسته بود نفوذ کند و بهصورت یک تشکیلات نسبتا منسجم و در عین حال گسترده درآید.
در روز ۲۴ بهمن ۱۳۵۷ محمدحسین کریمی که یکی از بنیانگذاران کومهله بود در جریان تصرف شهربانی شهر سقز، زخمی شد و دو روز بعد جان باخت. بههمین دلیلُ تشکیلاتی که تا آن زمان بهصورت مخفی و با نام تشکیلات فعالیت میکرد، تصمیم گرفت برای زنده نگهداشتن نام او، این روز را بهعنوان روز فعالیت علنی تشکیلات کومهله نامگذاری کند.
کومهله جزو اولین جریانات چپ و کمونیستی بود که از همان ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی، علیه حکومت جدید، در راستای تامین منافع کارگر و محرومان و خلق کرد، به مبارزه سیاسی – طبقاتی برخاست و در مقابل حملات وحشیانه ارتش و سپاه پاسداران و نیروهای بسیج و حزبالهی حکومت، دست به اسلحه برد.
از جمله فعالیتهای برجسته کومهله میتوان به عرصههای زیر در دفاع از انقلاب و حقوق مردم کرد و کارگران بر علیه جمهوری اسلامی اشاره کرد:
*سازماندهی و رهبری جنگ خونین نوروز ۱۳۵۸سنندج که به رهبری کادرهای شناخته شده کومههله نظیر صدیق کمانگر و ایوب نبوی و فرماندهی فرمانده مشهور کومههله، محمد مایی(کاک شوآن) انجام شد.
*حمله به لشکر زرهی ارتش جمهوری اسلامی ایران در جاده بانه-سردشت به فرماندهی سپهبد صیاد شیرازی.
*مسلح کردن زنان و شرکت دادن آنها در جنگهای پارتیزانی و کارهای سیاسی در سال ۱۳۶۱ که بدین ترتیب کومهله به اولین جریان سیاسی تبدیل شد که آن زمان بهصورت رسمی زنان را وارد عرصه فعالیت سیاسی- نظامی کرد.
*کوچ تاریخی مردم مریوان به رهبری فواد سلطانی.
*در شهر پاوه بههمراه حزب دمکرات کردستان در برابر جمهوری اسلامی و حامیان نظام جمهوری اسلامی ایستاد.
کومهله در عرصه فعالیت مدنی و جمعی و شوراهای مردمی نقش داشت.
اولین شوراهای شهر و شورای محلات(بنکهها) در شهر سنندج با سازماندهی کومهله تشکیل شد.
تشکیل اتحادیه دهقانان که فواد مصطفی سلطانی خود ایدهپرداز و مسئول سازماندهی آن در روستاهای مریوان بود و بعدها کادرهای کومهله در مناطق روستایی شهرستانهای سقز، کامیاران و بانه، بوکان، سردشت و اشنویه هم این اتحادیهها را برپا کردند و یکی از وظایف این اتحادیهها برچیدن آخرین بازماندگان اربابان و زمینداران وابسته به حکومت پهلوی و همچنین تقسیم این اراضی افراد بین مردم آبادیها بود.
تشکیل اتحادیه و شوراهایی مانند:
اتحادیه بیکاران
شورای معلمان
شورای زنان
شورای دانشآموزان
اتحادیه هنرمندان
و موارد دیگر که تنها بخشی از فعالیتهای کومهله در عرصه فعالیتهای فرهنگی و سیاسی بود.
تشکیل حزب کمونیست ایران
کومههله بههمراه سازمان اتحاد مبارزان کمونیست(سهند)، آن بخش نجات یافته از ضربات پاسداران اسلامی(سازمان پیکار) و چندین گروه بزرگ و کوچک چپ و کمونیستی دیگر، بعد از هشت ماه، سرانجام در روز ۱۱ شهریور ۱۳۶۲ حزب کمونیست ایران را تشکیل دادند. و کومهله بهعنوان یکی از ستونهای اصلی این حزب و بهنام جدید «سازمان کردستان حزب کمونیست ایران(کومهله)» و با حفظ رهبری و فرم تشکیلاتی سابق خود، تا به امروز به فعالیت خود در این حزب ادامه داده است.
تاکنون چندین انشعاب در درون کومهله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران اتفاق افتاده و احزاب دیگری ایجاد شدهاند که با نام کومهله فعالیت میکنند. دبیرکلی کومهله سازمان حزب کمونیست ایران را در حال حاضر ابراهیم علیزاده بر عهده دارد.
در سال ۲۰۰۰ میلادی، آن دسته از اعضا و کادرهای کومهله که به باور جدیدی بهویژه علیه کمونیسم رسیده بودند و گرایش سیاسی راست و ناسیونالیستی را پیش گرفته بودند هنگامی که به این نتیجه رسیدند قارد نیستند حزب کمونیست ایران را منحل کنند و سازمان کردستان آن «کومهله» را نیز به ابزار سیاستهای جدید خود تبدیل کنند، به رهبری عبدالله مهتدی و عمر ایلخانیزاده، انشعاب کردند و سازمان جدید خود را بنیانگذاری کردند که حتی هیچ شباهتی نظری – تشکیلاتی به کومهله و تاریخچه و اهداف آن نداشت.
در جریان انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱ ایران، عبدالله مهتدی در کنار رضا پهلوی که خود را شاهزاده مینامد و هدفش بازگشت به دوران دیکتاتوری حکومت پدرش است، قرار گرفت و رسوایی سیاسی بزرگی به بار آورد. برخی از اعضا و کاردهای این تشکیلات که مخالف جهتگیریهای مهتدی بودند انشعاب دادند اما نیروهای مسلح عبدالله مهتدی به ان ها حمله کردند و دو تن را کشتند. فاجعه دلخراشی که در تاریخچه کومهله بیسابقه بوده است. اگر واقعا مهتدی و ایلخانیزاده ذرهای عذاب وجدان و احساس مسئولیت انسانی و سیاسی داشتند بلافاصله از سیاست کنارهگیری میکردند و از شرم و خجالت در انظار عمومی ظاهر نمیشدند. اما آنها بهحدی حرص و ولع رسیدن به قدرت دارند که حاضرند هم با جمهوری اسلامی کنار بیایند و هم با سلطنتطلبان هم جهت شوند و… در هر صورت آنها مرتکب جنایت سیاسی شدهاند و روزی باید جوابگوی این جنایت خود باشند.
محمد مایی «کاک شوآن»، متولد سال ۱۳۲۶ در بانه میباشد. وی در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ در افراسیاب(سنندج) بر اثر اصابت راکت هلیکوپتر جان باخت.
در فیلم غریب جانباختن کاک شوآن، به شکلی دیگر به تصویر کشیده شده است: «شلیک شدن یک گلوله با اسلحه کمری به چشم او.» نویسنده و تهیهکننده فیلم «غریب» در اینباره به این شکل توضیح میدهد: جبر درام است که تو شخصیت منفی روبهرو را دراماتیزه میکنی تا اهمیت محمد بروجردی هویدا شود. درست است که کاک شوآن یک شخصیت واقعی است، اما از بعضی از شخصیتهای دیگر مانند کال و دو تن دیگر به او اضافه شده است. سرنوشت محمد مایی واقعی متفاوت است. من به جهت نیاز درامم که در ابتدای فیلم هم اشاره میکنم اتفاقی که برای محمد مایی در سال ۶۰ افتاده را به سال ۵۹ آوردم. در واقع کاک شوآن بهشکلی نهادینه آن جریان مقابل است و ترکیبی از کومهله و دموکرات و چریکهای فدایی و بعدتر مجاهدین خلق.»
در واقع بنا به اقرار تهیهکننده فیلم غریب، شخصیت واقعی کاک شوآن و حتی تاریخ و چگونگی جانباختن آن نیز بهشدت تحریف شده است.
۲۶ شهریورماه، سالگرد جانباختن محمد مائی معروف به «کاک شوآن»، یکی از فرماندهان برجسته و جسور کومهله است.
کاک شوآن، نه تنها در عرصه یک فرمانده نظامی، بلکه بهعنوان یک رهبر سازمانده مردمی یاد کرد که قهرمانانه و با پیگیری در راستای اهداف سیاسی کومهله و خلق کرد تا آخرین لحظات زندگیاش، تلاش و مبارزه کرد.
در ٢٦ شهریور ١٣٥٩، فرمانده کاردان و کادر برجسته نظامی کومەله، رفیق «محمد مائی» معروف به «کاک شوآن» در درگیری با نیروهای جمهوری اسلامی در روستای «افراسیاب» از توابع شهر سنندج، به دلیل اصابت راکد هلیکوپتر بە بازویش و قطع آن، جانباخت. کاک شوآن، یکی از برجستهترین و معروفترین فرماندهان کومەله بودە و در تاریخ ماندگار است. در رهبری کاک شوآن فاصلە و فرقی میان پیشمرگ و فرماندە(حرف و عمل) وجود نداشت. عقبنشینی معروف صدها و شاید هزاران انسان ، بعد از مقاومت ٢٤ روزە سنندج در سال ١٣٥٩ از درخشانترین صفحات زندگی کوتاە، اما تاثیر گذارش در جنبش انقلابی کردستان، کومەلە و جنوب کردستان است.
در ۹ شهریور ١٣٥٨، فاجعهای عظیم بر جامعە کردستان و حزب کمونیست ایران و کومهله وارد شد. در این روز، رفیق رهبر کاک «فواد مصطفی سلطانی» از بنیانگذاران و رهبران اصلی کومەلە، از سازماندهندگان و رهبران جنبش مقاومت کردستان در برابر ارتجاع مذهبی حاکم بر ایران، همراه با دو تن یارانش در بین جاده سقز و مریوان در نزدیکی روستای «بسطام» به کمین نیروهای اشغالگر جمهوری اسلامی افتادند و بعد از مقاومتی قهرمانە کاک فواد و رفیق «تهمورث» از سازمان چریکهای خلق ایران، جان باختند. کاک فواد در روستای آلمانه از توابع شهر مریوان به دنیا آمد و در دانشگاه «صنعتی شریف» تهران فوق لیسانس برق دریافت کرد. رفیق فواد در محیط دانشگاه با افکار چپ و کمونیسم آشنا شد و در سال ١٣٤٨ از بنیانگذاران اصلی کومەلە بود. از سخنانی که از کاک فواد به یادگار ماندە و بر وحدت مبارزاتی و تشکیلاتی طبقە کارگر ایران تاکید میکند، ایجاد «حزب کمونیست ایران» است کە آن را بە «خورشیدی توصیف میکند کە برفهای ستم و استبداد را ذوب مینمایند» و یارانش را بە «جنباندن خورشید تشویق میکند.»
در روزهای اولیە شهریورماه در تاریخ ٤/٦/١٣٦٨ رفیق بهمن جوادی معروف به «غلام کشاورز» از چهرەهای برجستە جنبش کمونیستی ایران و از رهبران حزب کمونیست ایران و کومهله در شهر «لارناکا» در کشور «قبرس» کە برای دیدار مادر و دیگر اعضای خانوادەاش کە از ایران بە آنجا آمدە بودند سفر کردە بود، توسط عوامل تروریست جمهوری اسلامی ایران مورد سوءقصد مسلحانە قرار گرفت و در بیمارستان آن کشور جان باخت.
در ١٣/٦/١٣٦٨ خورشیدی رویداد غیرمنتظرهای، کردستان و بخش وسیعی از جنبش برابریطلب در ایران را لرزاند. در روز ١٣ شهریور جنایتکاران اسلامی از کانال یک عنصر نفوذی کە در صفوف پیشمرگان کومەلە جا خوش کردە بود، رفیق صدیق کمانگر را در یکی از مقرات کومەلە ، با استفادە از تاریکی شب در نزدیکی شهر «رانیە» در کردستان عراق، ترور کردند. در این رویداد تلخ، یکی دیگر از بنیانگذاران کومهله و حزب کمونیست ایران، ترور شد. رفیق صدیق کمانگر از چهرههای بسیار محبوب و توانا در جنبش انقلابی کردستان و جنبش کمونیستی ایران بود. ایشان نامی بسیار آشنا برای کارگران و زحمتکشان ایران و کردستان بود. صدیق کمانگر در رشتە حقوق در دانشگاە تهران در دهە چهل تحصیلاتش را بە پایان برد. ایشان از وکلای برجستە کردستان و ایران و از اعضای «کانون وکلای ایران» بود. رییس شورای شهر سنندج و خاری در چشم رهبران و مقامات جمهوری اسلامی محسوب میشد. در رویدادهای نوروز خونین سنندج، از فرمان مقاومت در برابر هجوم بە شهر نمایندە خمینی، تا دستور خلع سلاح و حملە بە پادگان سنندج بەدلیل تیراندازی بەسوی مردم، تا مذاکرە و ایستادگی در برابر هیات بلندپایە جمهوری اسلامی بە این شهر کە فقط شخص خمینی را کم داشت، جسورانه و قاطعانه ایستاد و به یک چهره محبوب و مردمی تبدیل شد.
شهر سنندج همچون بسیاری دیگر از شهرها کردستان، هزاران انسان روشنفکر و مبارز سیاسی را در خود پرورده بود. بسیاری از این عزیزان جان باختند کسانی همچون زندهیادان محمد مایی کاک شوآن، طیب روحاللهی، عطا مفاخری، ناصح مردوخ، خالد بابا حاجیان، عبدالله هوشیاریان، حمید فرشچی، فريبا فرشچی، هوشنگ زندی، جمیله غفاری، نوروز گنجی، ایوب نبوی، ناصر جلالی، اشرف قدرجو، جلال رزمنده، حمید یثربی، ارسلان امجد قطبی، کمال قطبی، غلام حق بیان، شکرالله خیرآبادی، تیمور حجت جلالی،کیومرث برفی، مسعود صمدی، هرمز ماریا ترقی، کیومرث مهاجر، بهروز سلیمانی، طه حسنی، دکتر شهین باوفا، فائزه قطبی، گلریز قبادی، ژیلا عندلیبی، آزیتا شریفی، جلال صفر علیپور، عباس بیکس، احمد شعبانی، عبدالله شعبانی، بهروز اسدی اردلان، جبار دادایی نژاد، بهمن قلیچیانی، عبید مکتوبی،سیروس افراسیاب پور،علی توپچی، صلاح بشارتی ،فرخ رشیدی، منصور بهزاد مطلق، فیروز علاقهبندان، مهران فخر العلمایی، اشرف زندی، اردشیر یثربی، فرهاد امانتی، رضا رشیدیان، ارسلان خردهبینان، فرشته حکیمی، جواد فدوی، حسین لطفالله نژادیان، رئوف زارعی، شهریار مدرسی، پرشنگ رستم گرجی، نسرین رستم گرجی، پروین رستم گرجی، عزیز کلاه قوچی، رحمت کلاهقوچی، شهلا کلاه قوچی، علی ثباتیان، خسرو رشیدان، محمد امین مهاجر، صدیق کمانگر، فرهمند صادق وزیری، محسن فرومند، هوشنگ زندی، شوکه خیرآبادی، فرهاد فرجاد، مسعود صمدی، یده فولادی، فواد طیری، جمال پروری، جمشید وفایی، فرزاد مرادیان، فرزاد کنعانیان، مظفر لاهورپور، فاتح روحای، منوچهر امینی، مصطفی بیکس، انور خلیلی ،نادر خداجو،توفیق خلیلی ،هوشنگ امیری،کمال انصاری،غلام حق بیان ،احمد شکیبا،جمشید ناوه،رضا خرده بین،جلال محمدی، سیامک مظهری، اشرف سیفالهی، صالح افراسیابیان، محمدعلی وزیری، جبار خسروی، نادر سلیمانی، حمید حاجی میرزایی، صلاح بهرامی، صالح کریمی، فائزه شهابی، شاهدوخت هوشیاریان، فاطمه حکیمی، شریفه طالبی، فخرالدین خلیلالهی، صدیق مظفری، حسین سهرابنژاد، لطفالله شریعتی، فتحالله کرمی، فاروق تعریف، هادی قورقی، فرهاد رضایی، منصور پاکسرشت، قاسم مرادی، عزیزه اعظمی، نظیفه لطفاللهی، رضوان احمدزاده، فرشته رضایی، صبریه دوستکامی، پرویز اویهنگی، محمد کاظمی، یدالله فیروزیار، یدالله ضعیفی، کوروش شاهویی مقدم، اشرف حسین پناهی، امید محمدی، اقبال کاظمی، بیژن حمزه، بهزاد فدوی، بهزاد مرادویسی، سیروس صادقی، یحیی پایبندی، محیالدین حسین پناهی،بهروز رحیمی، کمال رضا نژاد، توفیق قادری، حمید وزیری، شاهرخ بنیبشر، فایق کریمی، ماشآلله مهرپناه، علی مرادی، محمود سجادی، نادر صبا، کمال قادر کریمی، ابراهیم محمدی، بیژن حمزه، عبید شکیبا، جمال اسکندریان، رحیم هاتفی، رضا امیری،علی ناصری، خالد رحمتی، عزیز حقجو، شاهدخت شادیمقدم، جمال فكوريان، فرزاد محمدى، علی گلچینی، صابر بدوحی، تورج میرزائی، شهید میرزائی، و بسیاری از دیگر عزیزان، که در نهادینه کردن کومهله همچون تشکیلات سیاسی منسجم و مردمی در شهر سنندج، نقش بسیار ایفا کردند،که خوشبختانه بسیاری از آنها در قید حیات هستند.
١٢خرداد ١٣٦٢، فرمانداری شهر مهاباد با انتشار اطلاعیهای، از اعدام ٥٩ جوان مهابادی خبر داد. گفته میشود که سن اکثر اعدامیها کمتر از ١٨ سال بوده است و دانشآموز دبیرستان بودهاند.
همچنین گفته میشود یک عامل اعدام سریع، خشونتآمیز و انتقامجویانه این ٥٩ زندانی، کشتهشدن «محمد بروجردی»، فرمانده «قرارگاه حمزه سیدالشهدا» بر اثر انفجار مین در جاده بین مهاباد و نقده، در نزدیکی روستای «کوسهکهریزه» است که ١٢ روز قبل از اعدام ٥٩ نفر روی داد.»
در اعدام این ٥٩ جوان، افرادی همچون «محمدرضا جلاییپور» استاد فعلی علوم اجتماعی دانشگاه تهران و فرماندار وقت مهاباد، «علیرضا شیخعطار» استاندار وقت آذربایجانغربی، «محمدابراهیم سنجقی» فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا، «سیدحسین موسویتبریزی» دادستان وقت کل کشور، «علیاکبر ناطقنوری» وزیر وقت کشور و «غلامرضا حسنی» امامجمعه وقت ارومیه، دخیل بودند.
جانیان و آدمکشان جمهوری اسلامی، حتی اجساد اعدامشدگان را به خانوادههایشان تحویل ندادند. اعلام شده است که ۳۸ نفر از این ٥٩ نفر دانشآموز مدرسه بودند و هیچکدام از این افراد تا قبل اعدامشان حتی مدرک دیپلم هم نگرفته بودند.
اعدام ٣٣ مهابادی دیگر هم اشاره کرد که سه ماه بعد از اعدام ٥٩ جوان مهابادی، ۳۳ مهابادی نیز در زندان تبریز، اعدام شدند.
این اعدامهای گروهی بعد از صدور فرمان جهاد خمینی علیه مردم کردستان، سازمانیافته وسیستماتیک صورت گرفته است.
همزمان با حمله مشترک سپاه و ارتش و سایر نیروهای حزبالهی، اعزام آیتالله «صادق خلخالی» نیز بهعنوان «حاکم شرع» به کردستان اعزام شده بود تا اعدامهای دستهجمعی را به مرحله اجرا درآورد. خلخالی به محض ورد به شهر پاوه در ۳۰ مرداد ١٣٥٨، ٩ نفر را دادگاهی و بلافاصله در محوطه بیمارستان پاوه، به دست جوخه اعدام سپرد.
چهارم شهریور، ٩ نفر دیگر در مریوان اعدام شدند. عصر پنجم شهریور ١٣٥٨، حکم اعدام ١١ نفر در فرودگاه شهر سنندج اجرا شد.
ششم شهریور ١٣٥٨ نیز ٩ نفر از افسران ارتش را به اتهام همکاری با کردها و بدون محاکمه در شهر سقز اعدام کردند. همان روز و در گرماگرم اعدام ارتشیها در سقز، ١١ نفر هم با دستور حاکم شرع به جوخه اعدام سپرده شدند.
در واقع، از ٣٠ مرداد تا ششم شهریور، یعنی در طول شش روز، ۵۶ نفر در شهرهای پاوه، کرمانشاه، مریوان، سنندج و سقز، بدون تشکیل پرونده در یک مرجع قضایی و اثبات جرم، در کوتاهترین زمان ممکن، توسط خلخالی در کردستان اعدام شدند.
آیتالله خلخالی مانند خمینی، جنون آدمکشی داشت و به هر جایی از کشور پا گذاشت بلافاصله در دادگاه صحرایی حکم اعدام و اعدام و اعدام صادر کرد!
***
در پایان میتوانیم اشاره کنیم که در واقع غریب، یک فیلم کاملا شعاری و بیمحتوای است که بر اساس کینه و عداوت نهادهای امنیتی–فرهنگی جمهوری اسلامی با هدف ایجاد شبهه و تفرقه در میان جنبشهای مردمی و احزاب، خلقهای ایران و انقلابیون ساخته شده است. درست مانند کسی که نقش کاک شوآن را بازی میکند هیچ نوع احساس انسانی در این فیلم ندارد و مانند یک جنایتکار عاری از احساس و وجدان عمل میکند.
بروجردی با فرمان جنایتکارانه خمینی برای کشتار مردم کرد و سرکوب انقلاب به کردستان فرستاده شده بود. در حالی که کاک شوآن و همفکرانش در کومهله با هدف دفاع از انسانیت و آزادی و برابری در مقابل جانیان حکومتی ایستاده بودند و به همین دلیل نیز جایگاه و محبوبیت زیادی در جامعه کردستان و سراسر ایران داشتند. جایگاهی که هرگز با تحریفات و دروغگوییهای جمهوری اسلامی و سینمایش، نه تنها ذرهای متزلزل نمیشود، بلکه همچنان یادشان عزیز و ماندگار است.
جنگ ٢٤ روزه و مقاومت قهرمانانه و معروف به «سنەی خوێناوی»(سنندج خونین) زنان و مردان پیکارگر این شهر، در سینمای ارتجاعی جمهوری اسلامی، وارونه و غیرانسان نشان داده میشود. آیا زنان و مردان و کودکان و حتی زخمیها را نیروهای حکومتی به قتل رساندند یا پیشمرگان کومهله و حزب دموکرات! چه نیروهایی درمانگاهها و بیمارستانهای را سنندج و سایر شهرهای کردستان را بمباران کردند و زخمیان و بیماران را کشتند؟
حکومتی که ۴۴ سال است براساس قوانین اسلامی خود دست و پا میبرد و چشم درمیآورد؛ زندانیان را زیر شکنجههای هولناک و تکاندهنده و تجاوز قرار میدهد و آنها فردی و جمعی و علنی و مخفی اعدام میکند؛ معترضان را در خیابانها به گلوله میبندد؛ جنگهای نیابتی راه میاندازد و گروههای مسلح اسلامی را آموزش میدهد و مسلح میکند؛ خامنهای رهبر این حکومت در نزد افکار عمومی جهان، بهعنوان یک جنایتکار شناخته میشود و به دشمن درجه آزادی بیان و اندیشه معروف است و…
به این ترتیب، فیلم «غریب» ادامه تازهترین فیلمها و سریالهایی است که در دهههای اخیر، با سفارش و سناریوهای سیاه نهادهای امنیتی-فرهنگی سینمای جمهوری اسلامی ایران است. این فیلم درباره وقایع دو سال نخست انقلاب ۵۷ در کردستان؛ بهویژه به هجوم سپاه پاسداران به این منطقه و تقابل آن با کومهله با فرمان جنایتکارانه خمینی، بنیانگذار حکومت جهل و جنایت و ترور و اعدام، متمرکز شده است.
در این فیلم محمد بروجردی، با فرمان خمینی به فرماندهی سپاه پاسداران در کردستان در سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۵۹ تعیین میشود و ماموریت مییابد مردم انقلابی و معترض و حقطلب کرد را سرکوب و کشتار کند.
سازمان هنری رسانههای «اوج»، یکی از نهادها وابسته به سپاه پاسداران در سینمای جمهوری اسلامی است. البته فعالیت و نظارت این نهاد صرفا به ساخت و پخش فیلمهای امنیتی–فرهنگی محدود نمیگردد و همه عرصههای سینمای ایران را در برمیگیرد.
از همان بدو تاسیس این نهاد از سال ۱۳۹۰ با تهیه و تولید فیلمی با عنوان چ (۱۳۹۱) در مورد مصطفی چمران و به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا، وارد سینمای ایران شد. فعالیت این نهاد در سالهای بعد نیز با تولید فیلمهای دیگری همچون «ایستاده در غبار»(۱۳۹۴، در مورد احمد متوسلیان)، ماجرای نیمروز ۱(۱۳۹۵) و ماجرای نیمروز ۲(۱۳۹۸)، «منصور»(۱۳۹۹، در مورد منصور ستاری)، و … «فیلم غریب»(۱۴۰۱) ادامه دارد.
یکی از شخصیتهای فرعی ایستاده در غبار، پاسدار محمد بروجردی بود که اکنون در فیلم غریب، به سوژه اصلی و قهرمان فیلم غریب تبدیل شده است.
تصاویری که حاتمیکیا از چمران، مهدویان از متوسلیان، و لطیفی از بروجردی به مخاطب ارائه میدهد، از چهرههایی هستند که در سالهای اخیر، چهرههایی سریالی و سینمایی شدهاند. در همین راستا و در جهت بزک کردن «چهره کریه و تروریستی سپاه پاسداران» است که در آغاز فیلم «غریب» بروجردی حین رانندگی بههمراه همسر و فرزندانش در جادههای کردستان به آهنگ «ایران خورشیدی تابان دارد» شجریان و علیزاده گوش میدهد.
سینمای جعل و روایتسازی جمهوری اسلامی، با اهمرینیسازی چهره رهبران سیاسی کردها و تاکید جعلی بر چهره «انسانی» پاسداران سپاه در تلاش است تا دستکم کشتار و سرکوب مردم کردستان را توجیهپذیر کند. جایی در میانه فیلم، سربازان سپاه و ارتش بر سر صحنه کشتار وحشیانه کردها به دست گردان شوآن حاضر میشوند. صحنهای جعلی و بهطور کلی دروغ.
بروجردی در میان تمام اجسادی که نصفه و نیمه خاک شده یا رها شدهاند، دست یکی از فرماندهان ارتش را تشخیص میدهد که از زیر تلی از خاک بیرون زده و هقهقکنان بر روی خاک میافتد و دست او را غرق اشک و بوسه میکند.
برای کسانی که با تاریخ جنایتهای جمهوری اسلامی و روایتهای غیرواقعی و جعلی آن آشنا هستند اما این صحنه یادآور عکسهایی است که صبح یکی از روزهای تابستان ۱۳۶۷ بهشکلی پنهانی و اضطراری از دفنشدگان در گورستان خاوران گرفته شدند و بر کشتار دستهجمعی زندانیان شهادت میدهند که هیچ روایت جعلی قادر به انکار آن نیست. چرا که در اینجا، دیگر نه با تصاویر ساختگی لرزان و شبهمستند، بلکه با عکسهایی سروکار داریم که نه تنها مادر داغدیده، بلکه افکار عمومی آگاه جامعه ایران و جهان، شاهدان واقعی آن هستند.
به خصوص پس از انتشار خبر قتل ژینا(مهسا) امینی، در ٢٦ شهریور ١٤٠١، جرقه انقلاب «زن، زندگی، آزادی» زده شد که هنوز هم با افت و خیزهایی ادامه دارد.
مسلم است که جنبشهای اجتماعی، نیروهای انقلابی و همه مردم آگاه ایران و در پیشاپیش همه جوانان بهویژه زنان، تا روزی که کلیت جمهوری اسلامی را سرنگون نکنند و جامعه دلخواه آزاد و برابر، عالانه و انسانی خود را نسازند هرگز آرام نخواهند گرفت!
شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲-هشتم اوت ۲۰۲۳
منابع:
۱- خبرگزاری کتاب ایران، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۱
۲- روزنامه اطلاعات و كیهان دوم و پنجم اسفند ماه ۱۳۵۷ ۲۱ و ۲۴ فوریه ۱۹۷۹
۳- روزنامههای آیندگان، اطلاعات، كیهان ۲۸/۱۲/۵۸، «۱۸ مارس ۱۹۷۹
۴- روزنامه كیهان و اطلاعات ۲۹ اسفند ماه ۱۳۵۷ و ۶ فروردین ماه ۱۳۵۸
۵- روزنامه كیهان، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸
۶- مصاحبه دكتر قاسملو با روزنامه كیهان، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸
۷- اطلاعیه دكتر شكیبا استاندار كردستان در مورد توافقنامه دولت و شورای شهر مریوان، روزنامه كیهان ۱۱ مردادماه ۱۳۵۸- ۲ اوت ۷۹
۸- روحالله الموسوی الخمینی ۲۷ مرداد ۵۸. روزنامههای كیهان واطلاعات و…، شنبه ۲۷ مردادماه ۱۳۵۸
۹- رادیو و تلویزیون تهران، ساعت ۲۰، روز ۲۷/۰۵/۱۳۵۸ و روزنامه كیهان و اطلاعات ۲۸ مردادماه ۱۳۵۸-۱۷ اوت ۱۹۷۹)
۱۰- روزنامه اطلاعات و كیهان، ۲۸ مردادماه ۱۳۵۸-۱۹ اوت ۱۹۷۹
۱۱- روزنامه كیهان و اطلاعات، ۷ شهریور-۲۹ اوت ۱۹۷۰
۱۲- روزنامههای كیهان و اطلاعات، ۱۳ شهریور ۱۳۵۸-۴ سپتامبر ۱۹۷۹
۱۳- كیهان، ۱۴/۰۶/۱۳۵۸-۱۵ سپتامبر ۱۹۷۹
۱۴- روزنامه كیهان ۱۴/۰۶/۱۳۵۸-۱۵ سپتامبر ۱۹۷۹
۱۵- نشریه تهران مصور، تیر ۱۳۵۸
۱۶- نشریه تهران مصور، تیر ۱۳۵۸
۱۶- کیهان، ۰۱ مرداد ۱۳۵۸
۱۷- رەشاد مستەفا سوڵتانی، «کاک فوئاد رێبەر، سیاسەتمەدار و زانایەکی سیاسی»، ص ۳۸۵
۱۸- طاهر خالدی عضو ستاد حفاظت و اتحادیه دهقانان، گفتوگو با نگارنده، ۲۵ تیر ۱۳۹۰.