غیابت رهبران طالبان بازی استخباراتی یا آغاز یک سونامی وحشتناک

نویسنده: مهرالدین مشید
خود کامگی ملاهبت الله و نارضایتی و خشم روزافزون رهبران طالبان
در این روزها گزارش های پیهمی از افغانستان به بیرون درز میکند که حاکی از اختلاف رو به افزایش در میان رهبران طالبان است. گزارش ها حاکی از سیطره جویی انحصار جویانه ی ملاهبت الله و عقب زدن و به حاشیه راندن جناح های رقیب او بویژه شبکه ی حقانی است. این در حالی است که از غیابت رقبای او چون، سراج الدین حقانی، ستانکزی، ملایعقوب و … در دفتر های کار شان سخن زده می شود؛ اما شگفت آور این است که در بیرون تبصره ها و هیاهوی زیادی در مورد اختلاف درونی طالبان به نشر می رسد؛ اما در درون طالبان همه چیز خاموش است و ملاهبت الله فاتح میدان است و گویی رقبای داخلی خود را یکسره در حال جاروب کردن است. در این میان آنچه برای مردم افغانستان اهمیت دارد، خاموشی جناح مخالف آخوند زاده است که او به شدت آنان را منزوی کرده است. حال پرسش این است که آیا انتقاد ها و نارضایتی های رهبران طالبان از ملاهبت الله که به غیابت پرسش برانگیز شماری از رهبران این گروه انجامیده است؛ بیانگر اختلاف های واقعی میان آنان و امیر خودکامه است و یا اینکه این همه بازی های استخباراتی است تا افکار مردم افغانستان و جهانیان را از موضوع اصلی افغانستان به انحراف بکشاند و حضور ده ها گروه ی تروریستی خطرناک در این کشور و خواست های مشروع مردم آن نادیده گرفته شود؛ البته به این هدف که شبکه های استخباراتی به ساز و برگ ها و اجندا های شان در افغانستان نایل آیند.
اختلاف در میان طالبان با انتقاد های ستانکزی معاون وزارت خارجه ی طالبان شروع شد و پس از فرار او به امارات موج تازه پیدا کرد. فرار ستانکزی از کابل پای ملایعقوب و سراج الدین حقانی را در میان آورد و فرستاده شدن نیرو های خاص رهبر طالبان موسوم به یرموک به کابل و هدف قرار گرفتن ملابرادر و زخمی شدن و سفر او به قطر جهت تداوی موج جدید به خود گرفت. در حالیکه ملاهبت الله سرگرم تحکیم اقتدار خود در کابل و سایر ولایت ها بود. گزارش ها حاکی از سفر سراج الدین حقانی به امارات و عربستان بود. این در حالی بود که ملابرادر در قطر و حقانی در امارات بسر می برد و ملایعقوب هم در دفتر کارش حصور نداشت. در میان این رخداد ها آنچه برای مردم افغانستان شگفت آور است، سکوت و خاموشی معنا دار این مقام های طالبان در برابر سیطره جویی های ملاهبت الله و انکشاف سریع اوضاع در افغانستان است. اما در فضای این سکوت که گویا سونامی خاموشی در راه است، صدا هایی از سایر رهبران طالبان مبنی بر قوم پرستی و استفاده جویی های رهبران این گروه چون، عبدالحکیم حقانی وزیر عدلیه ی طالبان بلند شد. هنوز صدا های اعتراضی محمد نبی عمری معین وزارت داخله مبنی بر بسته ماندن دروازه های مکتب ها و وزیر عدلیه ی طالبان چند روزی نگذشته بود که مولوی کبیر معین سیاسی امارت طالبان طی سخنانی گفت، حکومت تنها برای طالبان و یا پشتون ها نیست. هدف او از این اشاره های تلویحی انتقاد از حکومت تک گروهی و تک قومی طالبان است. این در حالی است که موج های سونامی خاموش در میان طالبان هر روز گسترده تر و پیوستن رهبران طالبان به گروه ی جناح مخالف ملاهبت الله افزونتر می گردد. از وضعیت طوری برمی آید که صفوف جناح میانه رو طالبان در حال فشرده شدن است؛ آنهم در صورتیکه اختلاف ها دستوری و استخباراتی و دیکته شده نباشند. در این صورت گفته می توان که سونامی خاموشی در راه است.
اینکه چگونه و چه وقت انفجار در درون طالبانن رخ می دهد؟ این پرسش را با توجه به بافت های جناحی و قومی گروه ی طالبان با در نظر داشت موقعیت مهم جیوپولیتیک افغانستان زمان پاسخ خواهد داد. اما از آنجا که فلسفه وجودی طالبان را زد و بند های استخباراتی و ماهیت تشکیلاتی آنان را ساز و برگ های تروریستی تشکیل میدهد. بنابراین هر رویکرد طالبانی مرموز و چند لایه است؛ این پیچیده گی زمانی افزایش می یابد که طالبان رویکرد های تروریستی و افکار ته مانده ی قبیله ای خود را زیر چتر اسلام توجيه می کنند. خوش بختانه که با گذشت هر روز سیمای حقیقی طالبان عریانتر و مشت های شان بازتر می شود؛ نه تنها این؛ بلکه تار های مکر و فریب آنان هر روز کوتاه تر و تشت رسوایی های شان هر روز بیشتر از روز دیگر از بام به زیر می افتد. چنانکه در این روز ها سونامی به ظاهر خاموشی گروه ی طالبان را تهدید می کند و هرچند در پشت این سونامی دستان نیرومند استخباراتی دخیل است و این موضوع شک و تردید هایی را بوجود آورده که گویا هیاهوی افزایش انتقاد از رهبر طالبان و اختلاف های روزافزون میان رهبران آنان، نوعی بازی استخباراتی است تا افکار مردم افغانستان و جهانیان به این سناریو تمرکز نماید؛ در نتیجه ستم طالبان زن ستیز و آموزش دشمن به فراموشی سپرده شود و خواست های مردم افغانستان برای تشکیل حکومت مشروع و قانونی کم رنگتر شود.
اما واقعیت این است که گروه ی طالبان یک گروه سیاسی و برخاسته از متن جامعه نیست؛ بلکه یک گروه ی استخباراتی، پروژه ای و متشکل از شبکه های تروریستی است که در محور یک هدف مقطعی دور هم جمع شده اند. از آنجا که کارایی این گروه در زمان جنگ بیشتر و در زمان استقرار کمتر است؛ بنابراین ظهور و شگوفایی و زوال این گروه وابسته به پروژه های کلان جیوپولیتیکی و جیواستراتیژیکی است که با رخداد های منطقه و جهان پیوند ناگسستنی دارد. گروه ی طالبان با توجه به موجودیت لشکر های انتحاری زیر نام لشکر هایی چون، بدری، عمری، منصوری، فاتح زواک و واحدالحمزه نه تنها یک گروه ی تمام عیار تروریستی است؛ بلکه حضور بیش از ۲۲ گروه ی خطرناک تروریستی به شمول القاعده، تی تی پی، ایغور های چین، انصارالله تاجکستان و حزب اسلامی ازبکستان و بیعت این گروه ها به ملاهبت الله؛ هرگونه شک در مورد تروریستی بودن این گروه را منتفی می نماید. پس بازی کشور های منطقه و جهان با طالبان بازی استخباراتی است که با توجه به رخداد های منطقه و جهان شکل می گیرد. آشکار است که این رابطه مقطعی است و نه راهبردی؛ از همین رو است که پس از تغییرات در کاخ سفید و ادعای ترامپ مبنی بر پایان دادن به جنگ اوکراین و خاورمیانه؛ لرزه بر اندام طالبان نیز افگنده و این گروه را وارد یک سونامی خاموش گردانیده است. چنانکه اختلاف میان طالبان پس از قطع کمک های آمریکا به این گروه افزایش یافته و به نقطه ی غیرقابل بازگشت رسیده است. هرچند در مورد اختلاف درونی طالبان دو نوع گمانه زنی وجود دارد. گمانه زنی های نخستین، اختلاف میان رهبران طالبان را دستوری و استخباراتی خوانده که هدف آن به فریب کشاندن افکار عامه ی مردم افغانستان و مردمان جهان از اصل واقعیت های تلخ و مشکل افغانستان مانند، بسته بودن مکتب ها و دانشگاه ها بر روی دختران و محرومیت زنان از کار و بالاخره نبود حکومت قانونی است. در این میان سکوت خلیفه، ملابرادر و ملایعقوب در برابر یکه تازی های ملاهبتالله پرسش های زیادی را برانگیخته است. بعید نیست که غیابت رهبران طالبان بویژه غیبت خلیفه و سکوت او در برابر تمامیت خواهی ملا هبتالله نوعی اعتراض در برابر امیر باشد؛ اما این عقب نشینی برای مردم افغانستان پاسخ منطقی در برابر یکه تازی های آخوند زاده به شمار نمی رود. زیرا مردم افغانستان در نهایت ناگزیری ها چشم به ایجاد تغییر در درون طالبان را لحظه شماری می کنند. در همین حال مردم افغانستان انتظار دارند تا جناح میانه رو طالبان هرچه سریعتر برضد آخوند زاده بسیج شوند و کار او را یک سره نمایند.
ممکن هم دلیل غیابت رهبران طالبان تا حدودی امنیتی باشد و نگران اند که مبادا قربانی خشم ملاهبت الله نشوند. از سویی هم دور از امکان نیست که در پشت این غیابت مملو از سکوت، بسیج نیرو های میانه رو طالبان در تبانی با شبکه های استخباراتی منطقه و جهان؛ البته با جلب همکاری شماری مخالفان طالبان؛ طرح براندازی ملاهبت الله نهفته باشد. چنین اتفاقی چندان نامحتمل هم نیست؛ زیرا گروه ی طالبان از لحاظ ساختاری یک پروژه ی استخباراتی است و ممکن موازی با تغییرات در جهان؛ بویژه تفاهم آمریکا با روسیه و اصرار ترامپ برای حل خاورمیانه؛ یک سلسله تغییرات در افغانستان را نیز در پی داشته باشد. این زمانی ممکن است که هبتالله حذف و بجایش جولانی ای در افغانستان جابجا شود. اینکه آیا خلیفه با یک صف آرایی جدید قدرت و کیاست جولانی شدن را دارد. این پرسشی است که هنوز زود است به آن پاسخ گفت.
این در حالی است که کشور های منطقه و جهان تلاش های پیدا و پنهانی را برای بسیج نیرو های مخالف طالبان به راه افگنده اند؛ اما این تلاش ها تا کنون نتیجه نداده است. چنانکه نشست ویانا و دوحه تا کنون نتوانسته است تا اندکی خمار طالبان را بشکند. دلیلش آشکار است؛ زیرا مخالفان نظامی طالبان تا کنون جغرافیایی را در دست ندارند تا از یک سو از لحاظ نظامی چالشی برای طالبان تلقی شوند و از سویی هم مورد توجه ی کشورهای جهان قرار بگیرند. در همین حال مخالفان سیاسی و نظامی طالبان از انسجام خوب برخوردار نیستند و تا کنون حتا به یک گفتمان ملی به توافق نرسیده اند تا با التزام بستن به آن دست کم دیوار هایی از بن بست را بشکنند. مخالفان طالبان به حدی پراگنده اند که طی بیشتر از سه سال حتا در نشست های جهانی آنچنانی ندرخشیده اند. در شماری موارد بی برنامگی و کوتاه نگری مخالفان سیاسی و نظامی طالبان حتا در نشست های جهانی آشکار است. از همین رو بوده که این نشست ها تا کنون نتوانسته یک روایت امید بخش و تخصصی را برای مردم افغانستان ارایه کند. شاید یکی از دلایل آن عدم حضور روایت سازان و متخصصان در میان گروه های و جناح های مخالف طالبان باشد. نه تنها این؛ بلکه مخالفان طالبان به گونه ای با فقر اجندا نیز دچار اند و این سبب شده تا اجندا های یک دست و هماهنگ و همه پذیر نداشته باشند. در کنار این مخالفان با نوعی همدیگر ناپذیری روبرو اند و این روحیه ی انتقاد و انتقاد پذیری را میان آنان کاهش داده است. در حالیکه انتقاد از خود و انتقاد از دیگران پله هایی اند که رسیدن به سکوی موفقیت را آسانتر می سازد. پذیرش نگاه ی انتقادی است که از آشفتگی اعلامیه ها و قطعنامه ها می کاهد و روزنه ی امید را بر روی مردم افغانستان می گشاید. این کاستی ها بوده که در سطح داخل زمینه ی گفتمان بلند ملی را نتوانسته فراهم نماید و در نشست های جهانی ناقوس امید را بروی مردم افغانستان به صدا نیاورده است. امروز ما به فقر امیدواری دچار هستیم و نشست های ملی و بین المللی نتوانسته پاسخگوی خواست های ملی مردم افغانستان باشد. این آشفتگی ها سبب شده که مخالفان سیاسی و نظامی طالبان زیر یک چتر جمع شده نتوانسته و نه تنها متفرق و پراگنده اند که یکدیگر را تخریب هم می نمایند. در سایه ی این اختلاف بوده که مخالفان طالبان حتا به گفتمان ملی میان خود نایل نیامده اند و این آشفتگی ها در نشست های ببرون مرزی هم قابل توجه است. چنانکه این آشفتگی ها در اعلامیه ها و قطعنامه های مخالفان طالبان مشهود است و از محتوای آنها فهمیده می شود که از نبود یک روایت واحد و کارا و ابتکاری رنج می برد. این در حالی است که ما به روایت های جدید نیاز داریم؛ اما روایت های گذشته چنان بر فضای نشست های ملی و بین المللی سایه افگنده که هر نوع جنبیدن برای ابتکار جدید را دشوار گردانیده است. در سایه ی این آشفتگی ها بوده که نشست های داخلی و بین المللی جاده ی امیدواری را بر روی مردم افغانستان نگشوده است تا مردم این کشور به اراده و پشت کار نشست ها امیدوار باشند.
این در حالی است که نشست ها باید با دستاورد باشند تا بر امیدوار مردم بیفزاید. این زمانی ممکن است که امید ها باید با طرح دیدگاه های جا گزین در جامعه به شگوفایی برسند. با تاسف که تا کنون از وزیدن چنین باد خوش خبری نیست
و جهان هم به این باور رسیده اند که مخالفان طالبان در حدی نیستند که در برابر طالبان نقش آفرینی نمایند. این ناگزیری ها سبب شده تا جهانیان در پی تغییر از درون طالبان باشند. با توجه به این ناگزیری ها است که در پشت حوادث درونی طالبان سونامی خاموشی را می توان حدث زد و دست شبکه های خارجی را در آن دخیل دانست.
هرگاه در میان مخالفان طالبان انسجام واقعی و هماهنگی راستین موجود می بود و مخالفان از اعتبار ملی و بین المللی برخوردار می بودند. در این صورت استفاده از فرصت ها برای نجات افغانستان از چنگ تروریسم ممکن تر می بود. این می توانست حتا مایه ی امیدواری برای جناح های میانه رو طالبان باشد؛ بویژه اینکه اختلاف درونگروهی طالبان در صورتیکه جدی باشد. در این صورت جناح های میانه رو طالبان بیشتر جرات تماس های پیدا و پنهان را با مخالفان امارت طالبان از خود نشان می دادند. قابل یاد آور است که هرچند مخالفان طالبان را طیف های گوناگون فکری چون، گروه های سیاسی، جبهه های نظامی، مدافعان حقوق بشر، نهاد های مدنی و رسانه ای، روشنفکران مستقل، تحلیل گران سیاسی و نویسنده گان، شخصیت های مرموز و شماری افراد لجوج و پررو شکل داده؛ اما همه برای سلامت یک افغانستان مستقل و مردم سالار زیر چتر دموکراسی نظر واحد دارند. هرچند طالبان با هدف قرار دادن اقوام دیگر و با سفید نمایی های کاذبانه پشتون ها را در برابر سایر اقوام تحریک می کنند؛ اما واقعیت این است که با اندک تفاوت همه اقوام افغانستان با طالبان مخالف اند. این وحدت نقطه ی قوت مخالفان طالبان است. اینکه مخالفان چکونه می توانند، با انسجام یافتن در یک محور نیرومند و واحد در برابر طالبان به مانور بپردازند. این برمیگردد به اینکه چگونه مخالفان با شتاب چشمگیر با عبور از هفتاد کوچه ی دشوار در یک محور صادقانه بسیج شوند.
در هر حال هرچه باشد، اوضاع افغانستان در حال تغییر است و اینکه از وزیدن باد صبا خبری نیست و امید است که تندباد شرطه از درون بساط طالبان را هرچه زودتر جمع نماید. هرچند طالبان اختلاف های درونی شان را پنهان می کنند؛ اما از انتقاد های تند کنونی رهبران طالبان از امیر خودخوانده ی آنان پیدا است که اختلاف های درونی طالبان در حال تشدید و تندباد نابودی ملاهبت الله را زود از پای می افگند. تاريخ به اثبات رسانده که عمر نظام های استبدادی کوتاه است. مثلی که رژیم استبدادی عبدالرحمان خان بقا پیدا نکرد و رژیم طالبان هم امروز و یا فردا سقوط خواهد کرد و فصل ستم روایی تبعیض آمیز قوم ستیزانه و زن ستیزانه ی طالبان بر مردم افغانستان به افسانه های نسل فردا ها بدل خواهد شد.
این در حالی است که جهانیان می دانند، افغانستان به پایگاه ی امن القاعده و داعش تبدیل شده و شرایط کنونی این کشور خطرناک تر از پیش از رخداد یازدهم سپتمبر شده است؛ زیرا در افغانستان کنونی شخصی به گونه ی انحصاری و ظالمانه با توپ و تفنگ فرمان می راند که نه تنها گروه ی تروریستی طالبان؛ بلکه بیش از ۲۲ گروه ی تروریستی به شمول القاعده از او فرمان می گیرتد. خوش بختانه که کاسه ی تعامل جهانیان با طالبان در موجی از اختلاف های فزاینده ی درونی در حال لبریز شدن و بخت اقبال طالبان در حال غروب نمودن است.
از آنچه گفته آمد، تاریخ ثابت گردانیده که افغانستان تحت حاکمیت شاهان مستبد، مزدور، زنباره و عیاش چون، امیرحبیب الله و فرزندش عبدالرحمان سفاک و نادر غدار و شاه محمود خونخوار تجربه های دشوار و خونینی را پشت سر گذاشته است؛ اما بازهم مردم توانسته از زیر آوار های ستم امیران و شاهان رهایی یابند. هرچند پیروزی های مردم در برابر تجاوز و استبداد مشهود بوده؛ اما دریغ و درد که به تاراج امیران غدار و مزدور و در این اواخر هم به غارت سیاستگران خاین و فاسد رفته است. مردم افغانستان این بار نیز از زیر “شمشیر آخته ی ملاهبت الله عبور خواهند کرد. زود است که برخلاف ادعای طالبان، افغانستان بعد از طالبان دوباره ظهور خواهد کرد و امید است که این بار ظهور آن پایدار و رهایی بخش باشد و به یک افغانستان آزاد، مستقل، سربلند و مردم سالار بینجامد؛ البته افغانستانی که فارغ از مداخله های خارجی و زمامداران وابسته و مزدور باشد تا باشنده گانش با استفاده از دموکراسی چنان گام های بلند بگذارند که نه تنها قادر به تعیین رئيس جمهور خود شوند؛ بلکه در فضای آزاد و عاری از مداخله برای تغییر نام آن به اجماع ملی برسند. هرچند تا رسیدن به اهداف یاد شده ” هفت خوان رستم” چه که هفتاد خوان رستم قرار دارد؛ اما باورمندی به عدالت و آزادی و زوال پذیری ستم و ستمگر اصل هایی اند که اراده ی مردم افغانستان را برای مبارزه با استبداد و خودکامگی جزم تر می نماید. انتقاد های رهبران گروه ی طالبان از امیر خودخوانده ی آنان و وسیع شدن دایره اختلاف میان رهبران و رهبر این گروه، در واقع سونامی خاموشی است که معنای به صدا درآمدن ناقوس زوال ملاهبت الله، و سلامتی افغانستان بعد از طالبان را نوید میدهد.