شاعر ایرانی میان مارکسیسم و پوزیویتیسم محفل وین
آرام بختیاری
رودلف کارناپ و نئوپوزیویتیسم محفل فلسفی وین.
اخیرا در یک مراسم اینترنتی که با حضور یکی از فرزندان اسماعیل خویی(1400-1317 شمسی)، شاعر چپگرا ،و تحصیل کرده رشته فلسفه در انگلیس، برقرار شده بود، یکی از دوستان آن روانشاد، اشاره نمود که خویی در پایان عمر علاقه خاصی به “محفل فلسفی شهر وین” و فیلسوف مشهورش، کارناپ داشت. حال در نوشته زیر نگاهی به این محفل ،و بیوگرافی و اندیشه های این فیلسوف میشود.
رودلف کارناپ(1970-1891 میلادی)، فیلسوف و منطق دان آلمانی، نماینده اصلی پوزویتیسم منطقی، نماینده محفل نئوپوزیویتیسم در شهر وین، و تئوریسین فلسفه علم بود. او مهمترین نماینده امپریسم منطقی، یکی از مهمترین جریانات فلسفی قرن 20 است که میگفت تجربه حسی مهمترین منبع شناخت است. از جمله موضوعات مورد تحقیق کارناپ، آنالیز زبان، منطق استقرایی، و اصول فهم احتمالات، بود. او بشکل التقاطی، مواضع پوزیویتیستی را با علوم تجربی ماتریالیستی باهم متحد نمود. وی تکان مهمی به تحقیق در باره 3 موضوع- منطق مدرن، فلسفه زبان، و تئوری علم، داد.او بین زبان عینی و فرا زبان فرق میگذاشت. در علوم تجربی از زبان عینی و در فلسفه از فرا زبان استفاده میشود. کارناپ میگفت از طریق آنالیز منطقی زبان باید یک سری از مشکلات فلسفی حل شوند یا برطرف گردند. یکی از انتظارات فلسفی از زبان، تعریف علوم است. فلسفه باید یک تئوری زبان علمی یا زبان مطلق باشد، که وظیفه اش آنالیز منطقی جملات و مفاهیم علوم است.
کارناپ مهمترین نماینده فلسفه آنالیز بود. مرکز این فلسفه پیش از وین در امریکا و انگلیس بود که بعدا در آلمان عنوان فلسفه علم بخود گرفت. او فلسفه آنالیز را تئوری شناخت یا منطق علمی نیز نامید چون فلسفه حامل بار منفی بود. کارناپ از سال 1926 در محفل فلسفی شهر وین در اطریش شرکت نود و هدفش کوشش برای فهم علمی جدیدی از رشته فلسفه بود. سرانجام بدلیل احتمال دستگیری توسط فاشیسم آلمان، وی به امریکا رفت و از سال 1936 در آنجا استاد دانشگاه گردید. او در جوانی در آلمان در رشته های فلسفه، ریاضیات، و فیزیک تحصیل کرده بود. کارناپ به ناتوانی زبان برای بیان مقصود پی برد و مشکل زبان و ناتوانی آنرا تحول و نقطه عطف زبانی فلسفه آنالیز نامید و در کتاب “معنی یابی منطقی زبان” کوشید مشکل زبان را حل کند و از طریق خلق یک زبان مصنوعی فرمال بتواند شناخت علمی را معرفی کند. ویتگنشتاین قبلا در سال 1922 به مشکل زبان و ضعف آن اشاره نموده بود و گفته بود تمام فلسفه ها نقد زبان هستند.
کارناپ در کتاب “منطق ظاهری فرمال” به طرح یک نظریه معنی شناسی پرداخته بود و علاقه خاصی به آنالیز ساختار فرمال زبان داشت که در منطق فرمال، معنی شناسی منطقی زبان، نامیده میشد. وی میگفت جملات آنالیزی مثلا در ریاضیات بشکل معنی دار مورد قبول هستند، ولی جملات متافیزیکی بی معنی هستند چون قابل تجربه نیستند و فقط حاوی مسائل ظاهری هستند، مانند مفاهیمی چون مطلق، حتی، غیرمشروط، روح، خدا، و غیره. کارناپ به طرح یک چهارچوب شرط و قانون معنی شناسی پرداخت تا بتواند با کمک آن جملات معنی دار را از جملات بی معنی تشخیص دهد و میگفت فقط جملاتی را که بتوان بشکل تجربی آزمایش نمود، معنی دار هستند. برای وی تشخیص و فرق بین جنبه ظاهری و جنبه باطنی یک بیان زبانی مهم بود. کارناپ در پایان عمر به بحث “منطق استقراء و احتمال” نیز پرداخت.
از جمله آثار رودلف کارناپ، ساختار منطقی جهان، روان عجیب بحث رئالیسم، جمله سازی منطقی زبان، مقدمه منطق ظاهری فرمال، معنی و ضرورت، مقدمه ای بر منطق سنبلیک، منطق استقرایی و احتمال، راه من در فلسفه، و عبور از متافیزیک از طریق آنالیز منطقی زبان. عنوان پایاننامه دکترای وی “مفهوم فضا و مکان” نام داشت.
در تعاریف مقوله” فلسفه “در محفل وین آمده که هرگونه ارزش گذاری برای رشته فلسفه، غیرعلمی است. فلسفه میتواند فقط خادم علم باشد. ویتگنشتاین قبلا گفته بود تمام فلسفه ها نقد زبان یا آنالیز آن هستند. فلسفه باید بتواند از طریق سخت گیری و دقت، همچون علم دقیقه مانند سایر علوم تجربی و ریاضی شود که محتوایی مشخص و قابل اثبات دارند. راسل میگفت آنالیز زبانی همیشه در طول تاریخ اندیشه بشر وجود داشته چون آن یک وسیله فکری و فلسفی غیرقابل فراموشی است. خیلی از نظریه های فلسفی روی سوء تفاهم های گفته یا دیده شده بنا شده اند. فلسفه میتواند فقط حقایق را که در زبان هستند تکرار کند و نه اینکه آنان را کشف کند، گرچه این ادعا هم مخالف منطق تعالی خواهی ترانسندنس و هم مخالف پدیدارشناسی فنومنولوگی است. قرنهاست که فلسفه میان اسطوره، تکامل، هرج و مرج سیستم ها، علوم دقیقه، موضوعات آبستراکت و ظاهری، حرافی و سفسطه، سرگردان است. مارکسیسم مدعی شد که از طریق ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیکی به این سرگردانی پایان داده. موضوعات، بحث ها و مسائل متافیزیگی، شبه موضوع،سرگرمی، و فریب هستند.
فلسفه در انگلیس و در امریکا اکنون فلسفه تجزیه و تحلیلی آنالیز است که میگوید تنها تولید رشته فلسفه، آنالیز زبانی است که مخالف فلسفه روح و فلسفه مابعدالطبیعه است، و ریشه در امپریسم انگلیسی دارد. آنالیز زبان پیش از محفل وین در انگلیس حضور داشت و میگفت مفاهیم باید ریشه تجربی داشته باشند. در رابطه با نیهلیسم بودن فلسفه در نظر هایدگر اشاره شده که تمام اشیاء و موضوعات، واژه هستند، و همه واژهها، بازی معرکه گیری موسیقی شده اند، و موسیقی تبدیل به معادله های ریاضی شده که کر و لال میمانند، یعنی فقط هنرپیشه سیرک، بدون مغز، ولی پوست هستند.
محفل وین که محل تجمع نئوپوزیویتیست های اروپا بین 1930-1920 بود، خواهان تغیر نام فلسفه شد تا تفکر متافیزیک را بی وطن کند. هدف این محفل طرح یک علم واحد فیزیک گرا بود و کوشید تا تمام علوم و دانش ها را از رشته فیزیک استنتاج کند. محفل وین موجب رشد پوزیویتیسم منطقی نیز شد که در رشد منطق ریاضی، و متدولوگی تحقیقات اکسپریمنتل، مخصوصا در رشته فیزیک، نقش مهمی داشت.
دومین فیلسوف معروف محفل وین، موریتس شلیک (1936-1882) بود که توسط یک دانشجوی راستگرا در زمان فاشیسم ترور شد. او در دهه 20 قرن گذشته اصطلاح “فلسفه علم” را مطرح نمود و میگفت شناخت علمی نسبی فلسفه از منطق و فیزیک گرفته شده. فلسفه علمی همیشه مخالف فلسفه متافیزیکی بوده و مثل یک شعری است که در لباس تئوری و نظریه ظاهر شده. زیر تاثیر نظرات ویتگنشتاین محفل وین متکی به مفاهیم علمی عمومی و ادعاهایی شد که از تحربیات مستقیم بدست نیامده باشند. از این طریق پرسشهای مهم فلسفه مانند قوانین علیت و غیره بی معنی و متافیزیکی، ظاهری و بی ارزش بشمار می آیند. محفل فلسفی وین روابطی با مکتب نئوپوزیویستی لهستان و چکسلواکی داشت که موجب تکامل و رشد منطق مدرن در آنجا گردید. نمایندگان مهم محفل وین عبارت بودند از- کارناپ، شلیک، کرافت، کاوفمن، سیلزل، فایگل، نایدر، یوهوس، منگر، گودل، نویرات، ناگل، و همبل.
قبلا اشاره شد که مکتب نئوپوزیویتیسم ریشه در محفل وین داشت، و اصول فکری آن بر نظرات هیوم و کنت بنا شده بود، که میگفتند تجربه حسی تنها منبع شناخت است. متفکران این محفل بر این باور بودند که تمام جملات پیرامون خدا، روح، دلیل اولا، هدف غایی، تعالی جویی، و غیره بی معنی هستند و موضوعات ناشی از آنان شبه موضوع، سفسطه، حرافی، دکان و شارلاتانیسم میباشند.
مهمترین صفت تفکر نئوپوزیویستی یا فلسفه آنالیزی، انکار و رد هر نوع و بیان متافیزیکی و مابعد الطبیعی است. مکتب نئوپوزیویتیسم خواهان فلسفه ای بر اساس علوم بود که متکر هرگونه متافیزیک، و بشکل علمی واحد و متحد، روی شناخت فیزیکی بنا شده باشد. ولی نئوپوزیویتیسم که مخالف فلسفه ایده آلیستی متافیزیکی غیرعلمی بود، با مشکل زبان روبرو شد که مانع علمی شدن آن گردید. به این دلیل آن خالق زبانی مصنوعی شد تا ساختار منطقی جهان را توضیح دهد. منطق گرایانی مانند کارناپ خود را در خدمت نئوپوزیویتیست های مخفی وین و در خدمت ایدئولوژی آن قرار دادند. منطق نئوپوزیویتیستی تصویری از منطق زنده و پویاست، یعنی زبانی خاص برای موضوعات مجازی و غیرواقعی قرن بیست نبود.جریانات فکری نئوپوزیویتیسم و پوزیویتیسم منطقی تاثیر مهمی روی آنالیز زبان گذاشت. تمام شناخت واقعیات از طریق تجربیات حسی و علوم منفرد است یعنی تمام افراد آنالتیکی، افراد پوزیویستی نیز هستند که میگویند هر اندیشه متافیزیکی، پوچ و بی معنی است .
نتیجه اینکه محفل وین و ایدئولوژی آن؛ یعنی نئوپوزیویتیسم، ادامه اندیشه های هیوم، کنت، راسل، و ویتگنشتاین در قرن 20 و پیش از فراز و فرود فاشیسم رایش سوم هستند. بلشویک ها همزمان در روسیه نوع دیگری از فلسفه علمی، تجربی، و منطقی را طرح کردند، که ادامه اندیشه های هگل، فیشته، فویرباخ، مارکس، انگلس، و لنین بود. یکی از آنان لیبرال و خواهان جامعه سکولار دمکرات شد و دیگری از طریق مبارزه طبقاتی خواهان کوشش برای عملی نمودن یک اتوپی هومانیستی.
Rudolf Carnap 1891-1970 میلادی
اسماعیل خویی 1317-1400 شمسی