سقوط کابل در واقع سقوط آمریکا در افغانستان است
نویسنده: مهرالدین مشید
افغانستان قربانی بازی های ژیوپولیتیک آمریکا شد
سقوط یک شبهء حکومت افغانستان بدست طالبان در نتیجهء زمینه سازی های غنی و هسته گذاری فرماندهان مزدور و ضد ملی در قطعه ها و پایگاه های مهم نظامی شامل قول اردو های افغانستان در تبانی با آی اس آی و سی آی ای و سایر شبکه های استخباراتی منطقه و جهان، از بسیاری واقعیت های پشت صحنهء جنگ آمریکا در افغانستان پرده برداشت که گویا حملهء آمریکا به افغانستان شامل یک پروژهء کلان بود که ممکن استراتژیست های نظامی امریکا این حمله را دروازه ای برای رسیدن به طرح خاورمیانهء بزرگ تلقی کرده بودند. هرچند غنی یک شبه سقوط کرد و اما آمریکا از همان آغاز تشکیل حکومت موقت و بعد انتقالی و دو بار ریاست جمهوری کرزی و دو بار دور ناتمام غنی در واقع با گزینش رهبران فاسد و بسیج نمودن شماری جهادیان و لیبرال ها و تکنوکرات های فاسدتر را در کنار آنان سنگ بنای سقوط حکومت های آنان را گذاشته بود. حوادث ۲۰ ساله در افغانستان نشان داد که سقوط کابل در واقع سقوط آمریکا در افغانستان است و افغانستان قربانی بازی های راهبردی و ژیوپولیتیک آمریکا شده است. حمایت آمریکا در آغاز از حکومت های فاسد تحت زعامت رهبران فاسد، در اصل معنای سقوط را داشت.
آمریکا در حالی از کرزی در برابر سیرت در نشست بن اول حمایت کرد که مقام های آمریکایی از رابطهء کرزی با طالبان آگاهی داشتند و می دانستند که برادران کرزی از قاچاقبران بزرگ مواد مخدر و مافیای اقتصادی اند. چنانکه احمد رشید ژورنالیست پاکستانی نوشته، کرزی می خواست بحیث نمایندهء طالبان در سازمان ملل مقرر شود و اما وزارت خارجهء پاکستان مخالفت کرد. بربنیاد این پیوند ها بود که کرزی آنچه در توان داشت، از حمایت طالبان دریغ نکرد. به گزارش تایمز لندن بیش از ۶۰۰ میلیون دالر برای آنان داد و سه مرکز پرورش تروریستی برای آنان در داخل افغانستان تاسیس کرد. در این معامله کرزی تنها نبود و طالبان میلیون ها دالر از کمپنی های آمریکایی بدست می آوردند تا کاروان های آنان بصورت امن از مناطق تحت کنترل طالبان عبور می کرد. این جدا از زد و بند های شبکه های استخباراتی بریتانیا و آمریکا بود که به شیوه های دیگر طالبان را به بهانه های کشت کوکنار کمک مالی مهیا می کردند. چنانکه یک مورد آن در هلمند افشا شد. افزون بر این، افزایش روزافزون فساد و غارت و غصب زمین های دولتی در زمان کرزی حکایت از سقوط حکومت او بود. کرزی پس از آنکه ماموریت خود را در حدود ۱۲ سال به سود طالبان به پایان رساند. وی در انتخابات ریاست جمهوری با تمام قدرت به سود غنی تقلب کرد و او را به قدرت رساند و این سخن خرم که گفت: “غنی هر روز دو رکعت نماز بخواند و به من دعا کند” اقرار واضح بر حمایت کرزی از غنی است. غنی در حالی از سوی کرزی حمایت شد و مورد تایید آمریکا قرار گرفت که در زمان وزارت خود در وزارت مالیه ۲۰۰ میلیون دالر را به حساب خود منتقل کرده بود و حتا بارها سارنوال ها را از دفتر خود بیرون کرده و حاضر به پاسخ گفتن به پرسش های سارنوالان نشده بود. با این حال آمریکا نه تنها غنی را در دور اول ریاست جمهوری و در دور دوم هم پشتیبانی کرد. خلیل زاد عبدالله و حامیان او را تهدید خم کرد. ممکن این رابطهء خلیل زاد با غنی ریشه در زمانی داشت که با وی در بیروت دانشجو بودند و بر بنیاد نوشتهء نشریهء اسراییلی”هاارتص” غنی و خلیل زاد و احدی مامور پیشبرد مرام صهیونیستی در دو طرف دیورند شده بودند و حتا این نشریه بر یهودی شدن آنان گواهی می دهد. بنیاد های فساد را که کرزی محکم نهاده بود و به غنی سپرد تا بر روی آن کاخ های بلند فساد را بنا کند. در زمان غنی فساد های میلیون ها دالری به شیوه های مافیایی پا به اوج نهاد. فضلی ها و بی بی گل ها و محب ها و حکیمی ها و قیومی ها و وردک ها و احدی ها بحیث قهرمانان فساد شناخته شدند؛ اما غنی نه تنها مانع فساد آنان نشد و برعکس با آنان همدست بود. فضلی خزانه دار غنی بود و هزینه های انتخاباتی او را از طریق فساد جمع آوری می کرد. معاونان غنی دست پاک های غنی و محب بودند. چنانکه محمد ناصر صدیقی سرپرست پیشین معینیت پالیسی وزارت مالیه به ۸ صبح چنین گفت:” … با خود فکر کردم که برای معاون اول شاید در دنیا دو نوع افراد وجود دارد؛ یکی آنانی که در جایگاه بالاتر از او قرار دارند، مثل اشرف غنی، فضلی و محب که همیشه با چربزبانی و مداهنهگری دست به دامنشان بود و من شخصاً در مجالس متعددی شاهد چنین برخورد وی بودم و دیگر آنانی که موقف پایینتر از او داشتند که در جمع انسان حسابشان نمیکرد”.
آمریکایی ها چنان غنی را با فساد معتاد کردند که خلیل زاد در غیاب او توافق نامهء دوحه را امضا کرد و او جرات نکرد تا در برابر خلیل زاداعتراض کند. خلیل زاد طالب با امضای توافقنامهء دوحه در واقع جنازهء حکومت غنی را به شانه برداشت. چنانکه نیویارک تایمز گزارش دادهاست که ناکامی در نجات افغانستان از دست طالبان، بر بسیاری از جنرالها و دیپلماتهای امریکایی بهویژه زلمی خلیلزاد، فرستادۀ ویژۀ پیشین این کشور برای صلح افغانستان، است. این روزنامه یاداور می شود که زلمی خلیلزاد از شروع مذاکرات دوحه خواهان امتیازات گسترده به طالبان بود.
لیزا کورتس، مسئول پیشین بخش آسیای جنوبی و مرکزی شورای امنیت ملی امریکا میگوید خلیلزاد در جریان مذاکرات دوحه، همیشه میخواست امتیازات بیشتری به طالبان بدهد و موقعیت حکومت اشرف غنی را ضعیف سازد. او میگوید طالبان از آغاز به دنبال پیروزی نظامی بودند. خلیل زاد در واقع معمار یک طرح کلاهبرداری بزرگ بود. بزرگ بخشی غنی و خلعت دادن افغانستان و مردم آن به طالبان و آی اس آی سبب شده تا شیح محمد خالد وزیر امر به معروف طالبان آقایان کرزی، عبدالله و مسلمیار را مجرمان بخواند و از غنی که مجرم بزرگ است، یادی نکند. وی گفت که حامد کرزی، رییس جمهوری پیشین، عبدالله عبدالله، رییس شورای عالی مصالحه ملی دولت پیشین و فضل الهادی مسلمیار، رییس مجلس سنای دولت پیشین، از بزرگترین مجرمان اند که عفو شده و از آنها حفاظت میشود. او افزود که آنان سرمایه بزرگ را از کجا بدست آوردند.” وی در پایان گفت که
مجاهدین با این ها محاسبه می کند.
حامد کرزی به گفتههای وزیر امر به معروف و نهی از منکر طالبان در صفحه توئیترش نوشته است که اظهارات وزیر امر به معروف قابل بحث نیست؛ در حال حاضر، برای یک نظام ملی و با ثبات نیاز به وحدت ملی است. این پاسخ ضعیف کرزی دلالت آشکار بر ضعف و تنگدستی های او می کند که اکنون دست اش زیر سنگ طالبان است. ممکن حال کرزی پیش وجدان خود احساس خجلت کند که چگونه گرگان گرسنه و وحشی را برای به اسارت کشیدن افغانستان و مردم آن فربه کرد.
از گزینش و تایید رهبران ناباب، فاسد و معامله گر و وابسته به شبکه های استخباراتی پس از نشست بن اول از سوی آمریکا پیدا بود که واشنگتن اهداف سوء در افغانستان داشت. آمریکا در واقع افغانستان را سکوی پرش اهداف راهبردی خود قرار داده بود و اما گزینش رهبران فاسد و زمامداران وابسته و ضدملی افغانستان را برای رسیدن به اهداف اش کمک کرده نتوانست و بدتر از آن افغانستان و مردم آن را نیز تباه و برباد کردند. این رهبران آنقدر در فساد و خیانت غرق بودند که از کمک های نظامی و مالی میلیارد ها دالری امریکا نتوانستند، بحیث یک فرصت خوب استفاده کنند. باتاسف که آنان تمامی درایت و فهم
شان را از همان آغاز بجای خدمتگذاری به مردم افغانستان و رهایی آنان از سیطرهء تروریسم و تهدید بالقوه و بالفعل پاکستان، برعکس برای بربادی افغانستان به کار بستند که امروز ما شاهد تراژیدی دردبار آن هستیم.
در این تردیدی نیست که آمریکا در عقب حملهء خود در افغانستان اهداف کلانی را دنبال می کرد و پیش گیری از بلند پروازی های افتصادی چین و برتری طلبی های تسلیحاتی روسیه در راس آن قرار داشت. چنانکه مقام های ارشد آمریکایی بار ها مبارزه با تروریسم را فرع اهداف بالا ذکر کرده اند. ممکن آمریکا طرح بزرگ بالکانایزیشن را در منطقه در کنار خاورمیانهء بزرگ در نظر داشت تا با کشاندن تشنج در درون کشور های چین و روسیه و ایران به اهداف راهبردی خود برسد. بنا برهمین اهداف درازمدت بود که در زمان سقوط طالبان طیاره های پاکستانی با موافقت بوش صدها تروریست را از کندز و مزار به کراچی و پشاور و اسلام آباد منتقل کردند. نظامیان پاکستان برای انتقام گیری از هشدار بوش مبنی بر تهدید جنرال مشرف که گفت ” یا با آمریکا و یا با تروریسم” آمریکا را اغفال کرد و به سازماندهی دوبارهء آنان آغاز کرد. نظامیان پاکستان با استفاده از مصروفیت آمریکا در عراق به صدور دوبارهء تروریسم به افغانستان آغاز کرد.
باور ها بر این است که آمریکا پس از حمله به عراق سرگرم راه اندازی اهداف راهبردی خود در شرق میانه شد و افغانستان از صدر لیست امریکا به زیر افتاد. آمریکا در حالی به عراق تمرکز نمود که هنوز افغانستان در خط مقدم مبارزه با تروریسم قرار داشت. اهداف خاورمیانهء بزرگ آمریکا را از موضوع افغانستان اغفال کرد.
آمریکا در سال ۲۰۰۳ به بهانهء داشتن سلاح اتمی عراق را مورد حمله قرار داد و با سرنگونی حکومت مقتدر صدام رهبران فاسد را در عراق به اریکهء قدرت برداشت. فساد و تعصب رهبران عراق جنگ شیعه و سنی را در این کشور دامن زد و از بطن این جنگ در یک سناریوی شگفت انگیز داعش به رهبری البغدای تولد شد. البغدادی در زندان بوکا شخص مورد اعتماد آمریکا در این زندان بود و نظامیان آمریکا بسیاری منازعات در زندان را بوسیلهء البغدادی حل و فصل می کردند. نیرو های آمریکایی با عقب نشینی تاکتیکی از شهر موصل هزاران میل اسلحه و میلیون ها دالر را به داعش رها کردند. البغدادی پس از کشته شدن زرقاوی رهبر القاعده در عراق بحیث رهبری پرجاذبهء داعش عرض اندام کرد.
ابوبکر بغدادی با نام اصلیِ ابراهیم عواد ابراهیم البدری رهبر نظامیِ جهادگرای سلفی با نام دولت اسلامی عراق و شام (داعش) طی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۹ بود. بغدادی با رهبری گروه داعش و اعلام خلافتی خودخوانده، مناطقی را در عراق، سوریه، لیبی و افغانستان تصرف کرد. البغدادی در زندان بوکا با «ابومسلم ترکمانی» معاون سرکرده، «حجی بکر» و «ابوقاسم» دو فرمانده نظامی داعش، در زندان بوکا آشنا شد. زندان بوکا و ابوغریب از جمله زندان هایی در عراق بودند که شکنجه های سربازان آمریکایی در آنها بویژه بستن آلهء نناسلی زندانیان و کش کردن آنان بر روی فرش بزرگ ترین افتضاح نظامیان آمریکایی را به نمایش گذاشت. تجربه نشان داد که شکنجه های بیرحمانه در زندان های عراق و بگرام افغانستان در واقع پروژه های از قبل پیش بینی شده، برای تشکیل و رشد و تقویت گروه هایی مثل داعش و طالب بود که آمریکا آنها را به هدف پیشبرد اهداف راهبردی خود تقویت نمود.
داعش در جون ۲۰۱۴ به شمال عراق، حمله کردند و کنترل شهر موصل را به دست گرفتند. حدود ۱۳۰۰ نیروی شبه نظامی و مسلح کنترل مقر دولتی ولایت نینوا را در دست گرفتند. همچنین نیروهای داعش فرودگاه بینالمللی موصل و بسیاری از پایگاه های نظامی و مرکزهای دولتی را به تصرف خود در آوردند. در پی این حمله ۵۰۰۰۰۰ نفر از ساکنین موصل خانههای خود را ترک کردند. در نتیجهء این حمله صدها اسلحهء خفیف و سنگین شامل موتر های زرهی و میلیون ها دالر بدست داعش افتاد. رسانه های جهان عقب نشینی نیرو های آمریکایی از موصل را تکنیکی به سود داعش عنوان کردند.
آمریکا به همین گونه جبههء النصره شاخهء سوری القاعده در سوریه را برضد بشار اسد تمویل و تجهیز کرد. پس از حملهء امریکا به عراق گروه های طالبان به کمک پاکستان دوباره در این کشور احیا شدند و شماری رهبران القاعده مانند زرقاوی از پاکستان به عراق منتقل شدند. آمریکا پس از آن به عراق حمله کرد که در جنگ توفان صحرا در دههء نود به سود کویت به پیروزی رسیده بود. عراق در سال ۱۹۹۱ به کویت حمله کرد و بخشی از خاک این کشور را تصرف کرد. این گروه های تباه کار با تخریب و ویران کردن شهر های تاریخی مثل نینوا مانند تخریب هیکل های بودا در بامیان، بزرگ ترین جنایت تاریخی را به فرهنگ و تمدن اسلامی و ملی کشور های یادشده مرتکب شدند. حمله و جنگ های آمریکا در عراق و سوریه و حتا لیبی سبب نابودی اقتدار سه کشور قدرتمند عربی شد که اسرائیل از آنان هراس داشت. حال این کشور ها از لحاظ سیاسی و نظامی و اقتصادی آنقدر ضعیف شده اند که برگشت آنان به سال های پیش از جنگ سال های زیادی را در پیش دارد. از گفته های بالا فهمیده می شود که قدرت های بزرگ هر از گاهی به نام حمایت از دموکراسی و حقوق بشر و آزادی های بیان کشور های دیگر را سکوی پرش اهداف ژئوپولتیک و ژیوایکونونیک و ژئواستراتژیک خود قرار می دهند.
اکنون که از حملهء امریکا به افغانستان ۲۰ سال و از حملهء آن به عراق ۱۷ سال سپری شده است، عراق هنوز هم درگیر منازعهء سیاسی و مذهبی است و داعش هم فعال است. اما افغانستان بدتر از عراق در کام تروریسم فرو رفته و به ۲۰ سال پیش عقب رفته است. مقام های آمریکایی برای پنهان کردن شکست ها و سهل انگاری های شان در افغانستان ادعا کردند که در این کشور برای نظام سازی نرفته بودند. مقام های آمریکایی خواستند با این سخنان از شکست های شان برای حمایت از فاسد ترین حکومت ها تحت رهبری فاسدترین رئیسان جمهور طفره بروند. از همین رو است که امروز طالبان رهبران حکومت های پیشین پس از حملهء امریکا را مجرمان می خوانند و می گویند که حکومت اسلامی با آنان محاسبه خواهد کرد. در این شکی نیست که حکومت طالبان نه مشروعیت ملی و نه هم مشروعیت بین المللی دارد؛ اما این اظهارات مقام های طالبان از این حقیقت تلخ پرده بر می دارد که زمامداران پس از حملهء امریکا بزرگ ترین جفا را در حق مردم افغانستان روا داشته اند. از این رو مردم افغانستان نه تنها خواهان به محاکمه کشاندن کرزی و غنی و عبدالله و تمامی مفسدان و خائنان ور اطراف آنان اند؛ بلکه بیستر از آن از دادگاهء بین المللی لاهه می خواهند که مقام های تصمیم گیرندهء کشور های آمریکا و اروپایی و در کل ناتو را به محاکمه بکشانند؛ زیرا آنان تحت نام مبارزه با تروریسم بزرگ ترین جفا و خیانت را در حق مردم افغانستان روا داشته و منافع ملی مردم افغانستان را قربانی اهداف راهبردی و ژئوپولتیک خود کردند.
ممکن شماری بگویند که اکنون تمامی رهبران و شرکای فاسد آنان به موزه های سیاسی تاریخ سپرده شده اند و به مرده هایی شبه اند که زنده نفس می کشند و بنا براین هرنوع تبصره در مورد آنان سودی ندارد؛ اما نه، آنان و شرکای جنایت و خیانت شان باید افشا و اعمال آنان محکوم شود تا هرچه زودتر محاکمه شوند؛ زیرا سکوت در برابر جرم و جنایات کرزی و غنی و مسلمیار و فضلی و محب و دیگران و حامیان خارجی آنان جفا به مادر وطن و هزاران انسان گرسنه و تهی دست افغانستان است. نفی جکومت طالبان به معنای برائت این خاینان و مفسدان نه؛ بلکه به عدالت کشاندن آنان را حتمی و شرعی و قانونی می سازد. هر نوع سکوت و بی اعتنایی در برابر جنایت های زمامداران گذشته وجدان عدالت خواهی مردم افغانستان و رسالت دینی و تاریخی و فرهنگی آنان را نزد نسل های آینده زیر پرسش می برد. یاهو