حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱؛ سرآغاز پایان نظم نوین جهانی؟
بزرگداشت بیستمین سالگرد حملات یازده سپتامبر در سایه واگذاری افغانستان به طالبان
نگارش از Amirbehnam MASOUMI • به روز شده در: ۱۱/۰۹/۲۰۲۱ – ۰۸:۲۶
بیستمین سالگرد حملات یازده سپتامبر – کپی رایت AP Photo
همرسانی این مطلب:
اندازه متنAaAa
ایالات متحده آمریکا در حالی مراسم بزرگداشت یاد قربانیان حملات یازده سپتامبر را برگزار میکند که عملکرد دولت جو بایدن در خروج نیروهای نظامی از افغانستان و تسلیم این کشور به طالبان، موج بزرگی از انتقادها را برانگیخته است.
نیویورک روز شنبه به ۲۹۷۷ قربانی بزرگترین حمله تروریستی اسلامگرایان در تاریخ ادای احترام میکند. جو بایدن، رئیس جمهوری ایالات متحده با حضور در «زمین صفر»، بنای یادبود جانباختگان برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی، مراسم یک دقیقه سکوت را اجرا میکند. این مراسم ساعت ۸ و ۴۶ دقیقه بامداد به وقت محلی، زمانی که نخستین هواپیما خود را به یکی از برجها کوبید، برگزار میشود.
پس از آن، همین مراسم پنج مرتبه دیگر تا ساعت ۱۲ و ۳۰ دقیقه به وقت محلی و به مناسبت برخورد هواپیمای دوم، فرو ریختن ۲ برج، حمله به ساختمان پنتاگون و سقوط یکی از هواپیماها در پنسیلوانیا برگزار میشود.
ADVERTISING
حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱؛ سرآغاز پایان نظم نوین جهانی؟
چگونه حملات ۱۱ سپتامبر آمریکا سفرهای هوایی را تغییر داد؟
ایالات متحده کمتر از دو ماه پس از حملات ۱۱ سپتامبر و در حالیکه طالبان از تسلیم اسامه بن لادن به آمریکا سر باز زد، به افغانستان حمله کرد. نخستین گام «جنگ علیه ترور» اگرچه برای مبارزه با تروریستهای القاعده و حامیان افغانشان انجام شد، اما به دلیل سرنگونی طالبان و بیرون کشیدن شهروندان و بهویژه زنان از زیر یوغ حاکمیت سختگیرانه اسلامگرایان، نمود و رنگ و بویی بشردوستانه داشت.
ایالات متحده و نیروهای ناتو با خروج بیبرنامه و آشفته از افغانستان، پرسشها درباره مفید بودن جنگ بیست سال پیش برای مردم این کشور را دوچندان کرده اند؛ جنگی با دهها هزار قربانی غیرنظامی که کشوری از هم پاشیده را بیش از پیش نابهسامان کرده است.
۲۰ سال پس از حمله به برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک و در حالی که جامعه جهانی «ناباورانه» افغانستان را به طالبان بازگرداند، سیمای جهان هیچ شباهتی به دهه پیش از این تحولات ندارد.
ده سال پیش از حملات یازده سپتامبر با پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق، دو مفهوم نظم نوین جهانی و پایان تاریخ، پارادایم نگاه به جامعه جهانی را شکل داده بود.
مفهوم نظم نوین جهانی، بهعنوان یک دکترین امنیتی جدید از سوی جورج بوش پدر، رئیس جمهوری وقت آمریکا و در آستانه لشکرکشی به عراق مطرح شد. جانشین رونالد ریگان در سپتامبر سال ۱۹۹۱میلادی، عصر جدید بدون جنگ سرد را فرصتی بزرگ برای گسترش صلح و امنیت بینالمللی و برقراری یک نظم نوین جهانی توصیف کرد. عملیات طوفان صحرا و اخراج ارتش عراق از کویت، احتمالا نمونه بینظیری از یکپارچگی قدرتهای بزرگ و بازیگران کوچک جامعه جهانی در برابر یک بحران بینالمللی بود.
ADVERTISING
در همان برهه زمانی تئوری پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما نگرش به جهان را دگرگون کرد. فوکویاما، در مقاله «پایان تاریخ؟» با ارجاع به مفهوم پایان تاریخ هگل، پیروزی لیبرالیسم بر دو ایدئولوژی رقیب در قرن بیستم (فاشیسم و کمونیسم) را بهعنوان چیرگی انسان بر روند تاریخ توصیف کرد؛ جایی که انسان آگاه بر روند ناآرام تاریخ افسار میزند. این اندیشمند پرآوازه آمریکایی در سال ۱۹۹۲ این اندیشه را در کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» بسط داد و لیبرال دموکراسی را به مثابه آخرین مرحله رشد اندیشه و ایدئولوژی انسان معاصر معرفی کرد.
پیروزی «جهان آزاد» به رهبری ایالات متحده در جنگ سرد و استقبال گسترده از مدل «جهان آزاد» در کشورهای سابقا رقیب و متخاصم، به کلان روایت غالب جهان در دهه منتهی به حملات یازده سپتامبر شد.
۱۱ سپتامبر جهان و نگاه به جهان را تغییر داد
فوکویاما در مقاله «پایان تاریخ؟» اسلام را تنها ایدئولوژیای توصیف کرد که در جهان امروز بهجز لیبرالیسم شکوفا و کمونیسم در حال احتضار، آلترناتیوی برای حکمرانی پیشنهاد میکند. با این حال وی با توجه به ویژگیهای این دین، توانایی آن را برای جهانشمولی به زیر سوال برده و عملا رد کرد.
پایایی جمهوری اسلامی ایران، به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان و عروج شبکه جهانی القاعده این گزاره را با تردیدهای جدی مواجه کرد. در دوره پایان ایدئولوژیها، گفتمان بنیادگرای اسلام در برابر تلاشهای همهجانبه برای اصلاح و اعتدال ایستاد. اسلام سنتی و مومنان پرشمار جهان قدیم، میدان را به گفتمان رادیکال، سیاسی و بلندپرواز جدید واگذار کردند.
ایده نظم نوین جهانی، به معنای همگرایی قدرتهای بزرگ و تبعیت بازیگران کوچکتر عرصه مناسبات بینالملل با حملات یازده سپتامبر و لشگرکشی ایالات متحده و بریتانیا به افغانستان و بهویژه حمله به عراق، به شدت به چالش کشیده شد. مقاومت فرانسه در برابر تصویب قطعنامه شورای امنیت برای مداخله نظامی در عراق به بهانه نابودی تسلیحات کشتار جمعی، نقطه اوج اختلاف در میان متحدان دیرین در برابر یک چالش جهانی بود.
حملات یازده سپتامبر و دست بالا پیدا کردن نومحافظهکاران در سیاست خارجی ایالات متحده، روند تحولات خاورمیانه، از گفتوگوهای صلح اعراب و اسرائیل تا نرمالیزه و پذیرفته شدن ایران در جامعه جهانی را مسدود کرد.
۲۰ سال پس از اشغال افغانستان و حضور پررنگ جامعه بینالمللی، «جهان آزاد» با پذیرش شکست در این پروژه، میلیونها مردم افغانستان را در برابر دشمنان سابق تنها رها کرد. فشار غرب و بازی با کارت «احتمال مداخله نظامی آمریکا» دیگر جایی برای نیروهای سیاسی خاورمیانه ندارد.
ایالات متحده و همپیمانانش آنچنان درگیر رویارویی با چین و روسیه هستند که خاورمیانه، این کانون بحرانهای بیپایان تاریخ معاصر را در عصر انرژیهای جدید به حال خود رها میکنند.
اگر اندکی از بالاتر به تحولات جهان از زمان پایان جنگ سرد تا کنون نگاه کنیم، احتمالا حملات یازده سپتامبر و محکومیتهای یکپارچه جهانی و حتی تائید برنامه لشگرکشی به افغانستان و تغییر حکومت یا رژیم چنج در این کشور ، نقطه اوج یک روند تاریخی است. ماجرای نظم نوین جهانی و غلبه لیبرال دموکراسی و صلح جهانی ۱۰ سال پس از ۱۱ سپتامبر بیشتر یادآور سناریوهای فیلمهای داستانی دهه ۱۹۹۰ است تا واقعیت جهان برآشفته امروز.
بازمانده حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱: من باید در آن روز ۵۰ بار میمُردم
نگارش از یورونیوز فارسی • به روز شده در: ۱۰/۰۹/۲۰۲۱ – ۱۸:۰۸
ریزش برج شمالی مرکز تجارت جهانی در نیویورک در پی حملات ۱۱ سپتامبر – کپی رایت AP Photo
همرسانی این مطلب:
اندازه متنAaAa
برونو دلنژه، بازمانده حملات ۱۱ سپتامبر پس از ۲۰ سال هنوز تکانهای ناشی از لحظه برخورد اولین هواپیما به برج شمالی مرکز تجارت جهانی در نیویورک را فراموش نکرده است.
این تاجر فرانسوی که در سال ۲۰۰۱ دفترش در طبقه ۴۷ برج شمالی مرکز تجارت جهانی واقع بود در ساعت ۸ و ۴۶ دقیقه صبح روز ۱۱ سپتامبر آن سال به هنگام شروع کار، حس کرد که برج به شکل «بسیار نگران کنندهای» تکان میخورد.
برونو دلنژه به یاد میآورد که ابتدا نمی خواست تسلیم ترس شود اما پس از لحظاتی حس میکند که باید دفتر کارش را ترک کند. او که توانست پس از ۵۰ دقیقه خود را به خارج از برج برساند، افرادی را به یاد میآورد که هنگام پایین رفتن از برج، جان باخته بودند.
پلوسی خواهان تشکیل کمیسیونی یازده سپتامبری برای بررسی حمله به ساختمان کنگره شد
برونو دلنژه که زنده ماندنش را شبیه «معجزه» میداند، میگوید: «من باید در آن روز ۵۰ بار میمُردم. اگر ده ثانیه دیرتر دفترم را ترک کرده بودم، واقعاً میمُردم. انتخاب با توجه به زمان مهم بود.»
به کانال تلگرام یورونیوز فارسی بپیوندید
من از انسانهایی که مرا تا این اندازه آزار داده بودند، متنفر بودم. اما با آمدن فرزندانم، دیگر نمیتوانستم از آنها متنفر باشم. به این ترتیب من به سمت کاملاً متفاوتی چرخانده شدم و آن انسان عادی بودن، بود.
برونو دلنژه
بازمانده حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک
او پس از آنکه خود را به خیابان میرساند، با فروریختن برج ها مواجه میشود. وی میگوید: «در عرض چند لحظه، همه جا سیاهتر از شب شد و دیگر هیچ صدایی نمیآمد. در مقابل این حادثه غیر معمول خارج از اندازهگیری، بدن من احساس کرد که مُرده است.»
برونو دلنژه در ادامه گفت: «وحشتزده سعی کردم با استفاده از یک دستمال کاغذی که همراهم بود، نفس بکشم. در این موقع بود که یک مأمور “اف بی آی” مرا به داخل شعبه بانکی کشاند و آنجا توانستم دوباره نفس بکشم.»
ترمیم آسیبهای روحی با وجود پیچیدگیها
برونو دلنژه که از حادثه ۱۱ سپتامبر به شدت آسیب دیده بود، سه ماه زمان برد تا بتواند به محل فاجعه بازگردد. او میگوید: «زمانی که من باقیمانده برج را ایستاده دیدم، افتخار کردم که با همه جریانهای پیش آمده آنها نتوانستند ما را تحقیر و درو کنند.»
او میگوید: «ما مجبور بودیم به زندگی خود ادامه دهیم و خود را بازسازی کنیم اما موضوع بسیار پیچیده بود.»
این بازمانده حملات ۱۱ سپتامبر در ادامه میگوید: «من درد و رنج داشتم، زیرا واقعاً از نظر روحی مُرده بودم. وقتی در خیابان قدم میزدم و نشانههای زندگی مانند آفتاب را میدیدم، به خودم میگفتم که امکان ندارد زیرا تو مُردهای.»
حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱؛ سرآغاز پایان نظم نوین جهانی؟
در بیستمین سالگرد آن روز وحشتناک، باور دارم که یک نور شوم بر تصویری که از خودمان میتوانیم داشته باشیم، سایه انداخته است.
برونو دلنژه
بازمانده حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در نیویورک
فرزندانش دوباره توانایی «دوست داشتن انسان» را در او زنده کردند
در هر حال برونو دلنژه به سر کار برگشت؛ کتاب «مرکز تجارت جهانی، طبقه ۴۷» را نوشت و سپس صاحب فرزند شد.
او میگوید: «من از انسانهایی که مرا تا این اندازه آزار داده بودند، متنفر بودم. اما با آمدن فرزندانم، دیگر نمیتوانستم از آنها متنفر باشم. به این ترتیب من به سمت کاملاً متفاوتی چرخانده شدم و آن انسان عادی بودن، بود. به همین دلیل است که اینک من میگویم، بربرها ما را شکنجه کردند زیرا دوباره انسان عادی شدم.»
۲۰ سال بعد؛ تلخی مشاهده بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان
مراسم بیستمین سالگرد حملات ۱۱ سپتامبر امسال با بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان همزمان شده است؛ کشوری که از آن به عنوان پایگاه القاعده برای انجام حملات استفاده شده بود.
از همین رو برونو دلنژه میگوید: «من به خارج شدن از افغانستان پس از بیست سال اعتراض نمیکنم اما شرایطی را که در آن از افغانستان خارج شدیم به سختی هضم میکنم.»
او در ادامه میگوید: «در بیستمین سالگرد آن روز وحشتناک، باور دارم که یک نور شوم بر تصویری که از خودمان میتوانیم داشته باشیم، سایه انداخته است، به گونهای که این موضوع عمیقاً مرا درگیر، زخمی و منقلب میکند.»
برونو دلنژه به طور مستمر در رسانهها و همچنین در مدارس برای نسلهایی که تجربهای از روز ۱۱ سپتامبر ندارند، رویدادهای این روز را روایت میکند.
در یازده سپتامبر چه گذشت؟
پاتریک جانسون
بیبیسی
۳ ساعت پیش
منبع تصویر،GETTY IMAGES
روز سهشنبه، ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، چند هواپیمای مسافربری ربوده شده و به دو آسمانخراش در نیویورک کوبیده شد که در نتیجه آن چند هزار نفر جان خود را از دست دادند. این حمله هنوز هم یکی از تکاندهندهترین رخدادهای قرن است، هم برای آمریکاییها و هم برای باقی دنیا.
هدف چه بود؟
چهار هواپیما توسط تیمهای کوچک هواپیماربا در آسمان شرقی ایالات متحده دزدیده شدند. سپس آنها را مانند موشکهای هدایتشونده غولپیکر به ساختمانهای مهمی در نیویورک و واشنگتن کوبیدند. دو هواپیما به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک اصابت کردند.
اولی ساعت ۸:۴۶ صبح به وقت محلی به برج شمالی برخورد کرد. دومی نیز ساعت ۹:۰۳ به برج جنوبی کوبیده شد.
شعلهور شدن آتش در دو ساختمان باعث گرفتار شدن مردم در طبقات بالایی شد، و دود آسمان شهر را فراگرفت. ظرف کمتر از دو ساعت، هر دو ساختمان ۱۱۰ طبقه در میان تودهای از گرد و غبار فروریختند.
ساعت ۹:۳۷ هواپیمای سوم به نمای غربی پنتاگون – مقر وزارت دفاع در حومه واشنگتن – برخورد کرد و باعث تخریب آن شد.
هواپیمای چهارم، بعد از مقاومت مسافران، ساعت ۱۰:۰۳ در مزرعهای در ایالت پنسیلوانیا سقوط کرد. گمان میرود که این هواپیما قرار بود به ساختمان کنگره در واشنگتن هدایت شود.
سالگرد یازده سپتامبر؛ سکوت ایمن الظواهری و آشفتگی القاعده
بستگان قربانیان حمله سپتامبر: ‘نقش عربستان را فاش کنید’
منبع تصویر،GETTY IMAGES
چند نفر کشته شدند؟
در کل، ۲٫۹۷۷ نفر (بدون احتساب هواپیماربایان) جان خود را از دست دادند.
تمامی ۲۴۶ مسافر و خدمه حاضر در چهار هواپیما کشته شدند
در برجهای دوقلو، ۲٫۶۰۶ نفر جان باختند – همان هنگام یا بعدها به خاطر جراحت
در پنتاگون، ۱۲۵ نفر کشته شدند
جوانترین قربانی کریستین لی هنسن دو ساله بود که به همراه پیتر و سو، پدر و مادرش، در یکی از هواپیماها کشته شد.
مسنترین نیز رابرت نورتون ۸۲ ساله بود که داشت به همراه همسرش ژاکلین در هواپیمای دیگری به جشن عروسی میرفت.
هنگام برخورد نخستین هواپیما، حدود ۱۷٫۴۰۰ نفر در برجهای تجارت جهانی بودند.
تمام افرادی که بالاتر از نقطه برخورد در برج شمالی بودند کشته شدند، ولی ۱۸ نفر توانستند از طبقات فوقانی نقطه برخورد در برج جنوبی جان سالم به در برند.
شهروندان ۷۷ کشور دنیا در بین کشتهها و مجروحان بودند. ۴۴۱ نفر از نیروهای امداد شهر نیویورک جان خود را از دست دادند.
هزاران نفر مجروح شدند یا بعدها دچار بیماریهایی شدند که به این حملهها ارتباط داشت، از جمله آتشنشانهایی که در محیط مسموم خرابهها کار کرده بودند.
منبع تصویر،GETTY IMAGES
مهاجمان که بودند؟
حملهها توسط گروه افراطگرای القاعده در افغانستان برنامهریزی شده بود. القاعده که توسط اسامه بن لادن رهبری میشد آمریکا را مسئول جنگ و درگیری در دنیای اسلام میدانست. هواپیماربایان ۱۹ نفر بودند و به سه تیم ۵ نفره و یک تیم ۴ نفره (در هواپیمایی که در پنسیلوانیا سقوط کرد) تقسیم شده بودند.
توضیح صدا،
‘یازده سپتامبر؛ حملاتی چندین هشدار ‘دقیق دربارهاش داده شده بود
در هر تیم یک نفر بود که آموزش خلبانی دیده بود. آنها در آموزشگاههایی در داخل خود آمریکا آموزش دیده بودند.
۱۵ نفر از آنها مانند خود بن لادن اهل عربستان سعودی بودند. دو نفر شهروند امارات عربی متحده بودند، یک نفر اهل مصر بود و یک نفر نیز اهل لبنان.
آمریکا چطور واکنش نشان داد؟
کمتر از یک ماه بعد از این حمله، جورج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا، دستور تهاجم به افغانستان را صادر کرد. هدف از این عملیات که توسط ائتلافی جهانی نیز همراهی میشد نابودی القاعده و یافتن بن لادن بود.
اما یافتن بن لادن تا سال ۲۰۱۱ طول کشید، هنگامی که نیروهای آمریکایی محل اختفایش را در پاکستان پیدا کردند و او را کشتند.
خالد شیخ محمد، کسی که گفته میشد برنامهریز این حمله بوده است، در سال ۲۰۰۳ در پاکستان دستگیر شد. او از آن زمان به بعد در گوانتانامو زندانی بوده است و هنوز در انتظار محاکمه است.
القاعده هنوز وجود دارد. قدرت این گروه عمدتا در آفریقای زیرصحرا متمرکز است، اما همین حالا در افغانستان نیز نیرو دارد.
نیروهای آمریکایی امسال افغانستان را بعد از حدود ۲۰ سال ترک کردند، تصمیمی که خیلیها را نگران بازگشت دوباره این گروه کرده است.
منبع تصویر،GETTY IMAGES
میراث ۱۱ سپتامبر
در سالهای بعد از این حمله امنیت پروازی در سراسر دنیا افزایش پیدا کرد. در ایالات متحده، اداره امنیت حملونقل با هدف تقویت امنیت فرودگاهها و هواپیماها تاسیس شد. پاکسازی محل برجهای دوقلو بیش از هشت ماه طول کشید.
حالا در آنجا یک موزه و یک بنای یادبود ساخته شده است، و ساختمانهای جدیدی با طرحی متفاوت سر به فلک کشیدهاند. ساختمان اصلی – مرکز تجارت جهانی یک یا “برج آزادی” – ۵۴۱ متر ارتفاع دارد و حتی از برج شمالی اصلی نیز بلندتر است. بازسازی پنتاگون اندکی کمتر از یک سال طول کشید و کارمندان در اوت ۲۰۰۲ به محل کار خود بازگشتند.
۲۰ سال پس از ۱۱ سپتامبر: سیاست “واقعگرایانه” آمریکا در قبال عربستان
بیشترین شمار تروریستهای ۱۱ سپتامبر اهل عربستان سعودی بودند؛ واقعیتی که برای عربستان سعودی هیچ پیامدی در پی نداشت. بستگان قربانیان ۱۱ سپتامبر و شاید بخش بزرگی از افکار عمومی هنوز میپرسند، دلیل این مسئله چه بود؟
جرج دبیلو بوش و ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی ـ ۱۴ نوامبر سال ۲۰۰۸ میلادی
این پرسش که مسئولیت عربستان سعودی در قبال حملات یازده سپتامبر و نقش این کشور در این حمله تروریستی چه بود، تا به امروز هم ذهن بسیاری از مردم آمریکا را به خود مشغول کرده است. سایت شبکه یک آلمان در گزارشی به این موضوع پرداخته و با یکی از بازماندگان، یک کارشناس و دیپلماتی آمریکایی در اینباره گفتگو کرده است.
یکی از کسانی که هنوز در پی پاسخ پرسش بالاست، تری استرادا نام دارد. او که همسرش را در این حملهها از دست داد، میگوید: «پس از گذشت ۲۰ سال، وزارت دادگستری و افبیآی درست از همان کشوری محافظت میکنند که ۱۵ تن از ۱۹ هواپیمارباها از آنجا میآیند، یعنی عربستان سعودی.»
در آغاز ماه اوت، استرادا در کنار سناتورهای حزب دموکرات در یک کنفرانس خبری مقابل کاخ کنگره آمریکا در واشینگتن دیسی ایستاده بود. خواست این جمع: انتشار اسنادی درباره واقعه ۱۱ سپتامبر که به عنوان اسناد محرمانه طبقهبندی شدهاند.
استرادا در این تجمع گفت: «میدانیم که عربستان سعودی بهگونهای تعیینکننده از سازمان تروریستی القاعده حمایت و آنها را تأمین مالی کرده است. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد عوامل سعودی که عربستان به آمریکا گسیل کرده بود به برخی از ۱۹ رباینده دخیل در این حمله، اگر نگوییم به همه کمک کردهاند.»
قطع رابطه با عربستان، گزینهای روی میز؟
چرا آمریکا پس از حملات ۱۱ سپتامبر در هیچ برههای، روابط خود با عربستان سعودی را قطع نکرد؟ دیوید راندل میگوید، در زمان ریاست جمهوری بوش، چند تن از اعضای دولت در سال ۲۰۰۱، موضوع محدودسازی روابط با عربستان را بررسی کردند.
دیوید راندل در زمان فعالیت خود به عنوان دیپلمات، در سفارت آمریکا در ریاض و سپس در کنسولگری جده و ظهران خدمت میکرد.
دویچه وله را در اینستاگرام دنبال کنید
این دیپلمات میگوید، برخی در واشنگتن در آن زمان، خشمگین از این واقعه، خواستار عدم صدور ویزا برای سعودیها و بستن سفارت آمریکا در ریاض و کنسولگریها و همچنین خواستار توقف فروش سلاح به عربستان شدند.
به گفته راندل اما نهایتا بخشی از دولت بوش توانست حرف خودش را به کرسی بنشاند که رابطه با عربستان را غیرقابل چشمپوشی و ضروری میدانست.
پیامد تصمیمی که سال ۱۹۷۹ گرفته شد؟
پل سیلم از مؤسسه مطالعات خاورمیانه معتقد است برای توضیح چرایی این تصمیم باید به سال ۱۹۷۹ بازگشت (سال ۱۳۵۸ خورشیدی)؛ سالی که اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد. در پی این حمله، آمریکا، عربستان سعودی و پاکستان در مبارزه با کمونیستها از اسلامگرایان افراطی حمایت کردند.
به باور این کارشناس، در آن زمان ایالات متحده آمریکا، اسلامگرایان افراطی را تهدید به شمار نمیآورد. او میافزاید: «برای آمریکا، کمونیستها تهدید محسوب میشدند. البته بعدها پی بردند که این یک خطای وحشتناک بود.»
روابط تنگاتنگ با طالبان و بنیادگرایان
از آن طرف برای عربستان سعودی هم که مدتها از شورشیان حمایت کرده بود، دیگر برای قطع حمایت از آنها دیر شده بود. آمریکاییهابر این باورند که وابستگی خاندان سلطنتی آل سعود به اسلامگرایان افراطی از این هم شدیدتر بوده است. با وجود این برخی دیپلماتها مانند راندل، تمایل دارند از رهبری عربستان در این مسئله دفاع کنند.
راندل معتقد است، خاندان سعودی آگاهانه از تروریستها حمایت نکرده است. به باور او، هرچند رهبری عربستان از سازمانهای خیریه طالبان و دیگر گروههای بنیادگرا حمایت مالی میکرد، اما بسیار سهلانگارانه آنها را کنترل کرده است. سهلانگاری که پیامد آن به گفته این دیپلمات چنین بود: «آنها میتوانستند هرکاری دلشان میخواست انجام دهند و در این میان برخی هم افکار بدی در سر داشتند.»
سیلم میگوید، هدف القاعده و اثامه بن لادن سرنگونی خاندان سلطنتی آل سعود است. ناگفته نماند که رابطه خوبی میان خانواده پرزیدنت بوش و خاندان سعودی برقرار بود. در نهایت در سال ۲۰۰۱ در واشنگتن این نتیجهگیری بر دیگر برآوردها چیره شد که آمریکا و رهبری ریاض، سرنشین یک کشتیاند.
اما آیا دلایل دیگری هم برای توضیح اینکه چرا آمریکاییها هیچگاه به طور جدی گزینه قطع روابط با عربستان سعودی را بررسی نکردند، وجود دارد؟ منافع.
کارشناس مطالعات خاورمیانه و خاور نزدیک، به پیشینه روابط دو کشور اشاره میکند و میگوید: «این روابط به دهه ۴۰ میلادی برمیگردد، رابطهای که موضوعش در ابتدا مسئله نفت بود.»
مشترکات امروز؟
امروزه به سختی میتوان گفت، مسئله برای آمریکا واردات نفت از عربستان است. مسئله آمریکا در برخورد با عربستان بیشتر با توجه به حجم تولید نفت در این کشور، به توانایی عربستان در تأثیرگذاری بر قیمت نفت در جهان مربوط میشود.
از منافع استراتژیک باید به پنج پایگاه نظامی آمریکا در عربستان و در کشور همسایه آن، قطر و در بحرین اشاره کرد و سرانجام این واقعیت که سعودیها برای خرید سلاح و تسلیحات از آمریکاییها دهها میلیارد دلار خرج میکنند.
قتل جمال خاشقچی، خبرنگار سعودی با مأموریت یا با آگاهی ولیعهد عربستان، محمد بن سلمان، میرفت که هر گونه امیدواری به آغازی دوباره در روابط دو کشور را نقش برآب کند. جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا، در کارزار انتخاباتی خود وعده داد کاری کند که ریاض بهای نقض حقوق بشر را بپردازد.
دویچه وله را در تلگرام دنبال کنید
پس از رئیس جمهور شدن اما بایدن در مصاحبهای با تلویزیون “ای بی سی” میان “مشارکتکنندگان در این قتل” و ولیعهد تفاوت قائل شد و “سیاست واقعگرایانه” در آن مصاحبه اینگونه طنینانداز شد: «من به پادشاه، به پدرش گفتم همه چیز تغییر خواهد کرد. ما همه کسانی را که در این عمل دخیل بودند پاسخگو میدانیم، اما نه ولیعهد را. برای اینکه به یاد ندارم تا به حال در مورد متحدانمان سراغ دولتمردانی که بر سر کارند، رفته باشیم و آنها را مجازات کرده باشیم.»
مبارزه بر سر یک قانون
تری استرادا در گفتوگویی تلفنی از گامهای بعدی میگوید. یک قانون قرار است وزارت دادگستری را وادار به انتشار اسناد مربوط به نقش سعودیها در حمله ۱۱ سپتامبر کند. استرادا میگوید، هنوز امیدوار است و برای ادامه این مبارزه باید امیدوار بماند.
او امیدوار است که انتشار اسناد محرمانه باعث شوند رابطه با عربستان سعودی از نو تعریف شود. او خواهان تخریب این رابطه نیست اما میگوید: «مهم است که مشخص شود، سعودیها چه نقشی در تأمین مالی تروریسم داشتهاند. این مسئله امروز با توجه به آنچه که در افغانستان میگذرد، بیش از هر زمان دیگری مهم است.»
استرادا به عنوان یکی از بازماندگان قربانیان ۱۱ سپتامبر، برخلاف کارشناسان دیگر در واشنگتن بر این باور است که عربستان سعودی هیچگاه از حمایت از تروریستها دست برنداشته است. او میگوید: «آمریکا حتی تا امروز هم نحوه جریان و گردش پول در گذشته را روشن نکرده است.»
خاورمیانه دو دهه بعد از یازده سپتامبر کجا ایستاده است؟
وضعیت نامعلوم خاورمیانه تابعی از متغیرهای متعدد است. از همه مهمتر، تاثیر خروج نیروهای نظامی و سیاسی آمریکا بر وضعیت مبارزه با تروریسم است. آیا فعالیت گروههای تروریستی در افغانستان گسترش مییابد؟
بیست سال از سلسله حملات انتحاری سازمان ترویستی القاعده به اهدافی در داخل خاک آمریکا گذشت که به رویداد خونین انفجار برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی منجر شد. بیستسالگی یازده سپتامبر با توجه به خروج جنجالی نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت حال و هوای خاص ومتفاوتی دارد. نخستین سالروز یازده سپتامبر است که طالبان دوباره در موقعیت قدرت قرار گرفته و آمریکا با فرجامی مشابه شوروی و امپراطوری بریتانیای کبیر با ناکامی افغانستان را ترک کرده و هیچ سرباز آمریکایی در افغانستان نیست. ادای احترام به قربانیان انفجار برجهای دوقلو امسال با خوشحالی وشادمانی نیروهای طالبان و دیگر بنیادگرایان اسلامی از جمله القاعده، داعش، حزبالله لبنان، جمهوریاسلامی ایران، حماس، حوثیهای یمن، جماعت اسلامی و … همراهشده است. در پایان دهه دوم اشغال نظامی درستی جنگهای عراق و افغانستان بیش از پیش در افکار عمومی آمریکا زیر سئوال رفته است. «جنگهای بیپایان» امروز موضوع بحثهای تمام نشدنی است که چرا برخورد با تروریستها به جنگهای طولانی منجر شد که نتیجه مثبت پایداری نداشت و یا دستکم فوائدش کمتر از هزینههای متحمل شده انسانی و مالی است.
همه این موارد نشانگر یک فضای دو قطبی و عجیب است که چشمانداز آینده منطقه و پیکار با تروریسم را با ابهامات جدی مواجه ساخته است. کماکان بازار تئوری توطئه نیز داغ است که قائلان به آن کاری به واقعیتها وفکتها ندارند. بینظمی و آشفتگی هنگام خروج نیروهای آمریکایی و متحدانش از افغانستان و فروپاشی سریع و غیرمنتظره دولت مورد حمایت آمریکا در افغانستان نیز باعث شده تا موج دیگری از ادعاهای بیاساس و نادرست در مورد تبانی دولت بایدن و رهبران طالبان راه بیفتد و شبکههای مجازی آنلاین نیز باعث گسترش آنها شوند.
ارزیابی در مورد کارنامه عملکرد بیست ساله آمریکا در افغانستان موضوع مفصل و چندبعدی است که نمیتوان داوری آن را به دو گزاره سفید و سیاه تقلیل داد. جنبههای مثبت و منفی میتوان در آن یافت اما هدف اصلی که دولتسازی مدرن و دمکراتیک بود محقق نشد و اسلامگرایان همچنان در موضع قدرت هستند.
به کانال اینستاگرام دویچه وله فارسی بپیوندید
البته پاسخ به این سئوال که آیا در مقایسه با بیست سال پیش اسلامگرایان در موقعیت ضعیفتر یا قویتری قرار دارند کار دشواری است و به سادگی در خصوص آن نمی توان اظهار نظر کرد. طالبان امروزه نسبت به گذشته در جایگاه تعدیلشدهای ولو نه چندان پردامنه قرار دارد. همچنین از حالت جنبشی در آمده و در اندیشه تثبیت خود در جایگاه اداره کننده دولت است. البته در عین حال خود را در موقعیت قدرتمندی میبیند که یک ابرقدرت را وادار به شکست کرده است. همه بنیادگرایان اسلامی چه گروههای جهادی و چه دولتها نیز خوشحال هستند و روحیهشان تقویت شدهاست. منتهی اینها همه ارزیابیهای روانی و ذهنی است که تضمینی برای ثبات و استمرار آنها وجود ندارد. همانطور که بیست سال پیش سقوط سریع دولت طالبان و گریز آنها باعث شده بود تا همه فکر کنند دیگر آنها شانسی در افغانستان ندارند و دولت مدرن در آنجا ریشه میدواند. اما فرجام کار چنین نشد؛ این بار نیز ممکن است خروج آمریکا در میان مدت نتایج معکوسی به بار آورد.
وضعیت نامعلوم خاورمیانه تابعی از متغیرهای متعدد است. از همه مهمتر تاثیر خروج نیروهای نظامی و سیاسی آمریکا بر وضعیت مبارزه با تروریسم است. آیا فعالیت گروههای تروریستی در افغانستان گسترش مییابد یا تعهد طالبان برای دولتمداری باعث مهار آنها شده و پایان جنگ در افغانستان فضای فعالیت برای تروریستها را محدود میکند؟ همچنین درگیریهای داخلی و رقابت بین گروههای مختلف اسلامگرای جهادی چه فرجامی پیدا میکند. از سوی دیگر تحولات در فناوریهای اطلاعاتی و روشهای امنیتی نیز باعث شده تا برخورد با ترویسم نیازمند اشغال کشورهدف ودولت سازی نباشد. تجربه افغانستان وعراق روشن کرد دولت سازی در جوامعی که مقدمات و شرایط لازم را ندارند نتیجه نمیدهد و نمیتوان به شیوه موثر و کارآمد نهادسازی کرد.
امکان هدف قرار دادن ترویستها از راه دور و با استفاده از فناورهای پیشرفته اطلاعاتی، پهپادی و ماهوارهای ممکن شدهاست؛ همانگونه که ارتش آمریکا شاخه القاعده در یمن را هدف قرار داده و میدهد.
متغیر دیگر تاثیر خروج آمریکا از افغانستان و تخلیه قریبالوقوع پایگاههای نظامی در عراق بر مناسبات شکننده و در حال شدن خاورمیانه است. بیست سال پیش دولت وقت آمریکا و متحدانش طرح خاورمیانه جدید با شکلگیری دولتهای دمکراتیک و غربگرا را در سر میپروراندند. بهار عربی نیز از دید نیروهای اجتماعی و سیاسی این امید را تقویت کرد. اما ناکامی بهار عربی روند را معکوس کرد و در تناسب با موج جهانی رکود دمکراسی گرایشهای اقتدارگرا و اسلامگرا حداقل به صورت نسبی قدرت بیشتری یافتهاند. حال معلوم نیست خروج آمریکا از افغانستان و عراق و کاهش سطح مداخله مستقیم در خاورمیانه این روند را گسترش میدهد یا ممکن است روند معکوسی شکل بگیرد؛ همانگونه که دولت سازی دمکراتیک آمریکا نتیجه لازم را به همراه نداشت.
در مقایسه با بیست سال پیش جغرافیای اسلامگرایی در منطقه به یمن گسترش یافته است؛ مابقی مناطق تقریبا در وضعیت یکسانی هستند. صدام بعد از پایان جنگ اول خلیج فارس به اسلامگرایی افراطی تغییر رویه داد. هسته اولیه القاعده عراق که نیای داعش بود در سازمان استخبارات عراق در زمان حکومت متاخرصدام شکل گرفت. اگرچه در عراق کنونی اسلامگرایان شیعه قدرت بیشتری دارند اما وجود نیروهای سکولار در کنار کردها و اهل سنت توازنی ایجاد کرده است که وزن بیشتری به اسلامگرایی در مقایسه با دوران آخر حکومت حزب بعث نمیدهد.
حکومتهای عربستان سعودی و امارات متحده عربی ولو به صورت روبنایی به سمت مناسبات مدرن سمتگیری کردهاند. اما درعوض دولت ترکیه از گفتمان سکولار به سمت اسلامگرایی معتدل تغییر رویه داده و در کنار قطر در پی بازسازی و تقویت شبکه اخوان المسلمین است. از منظری متضاد حضور اسرائیل در خلیج فارس و عادی سازی رابطه با چند کشور عربی دیگر فاکتوری است که به ضرر اسلامگرایان عمل میکند.
خروج آمریکا با استقبال دولتهای چین و روسیه مواجه شده که به دنبال گسترش حوزه نفوذ خود هستند اما هر دوی آنها نسبت به گسترش فعالیتهای اسلامگرایی جهادی آسیب پذیر هستند و آن را تهدیدی جدی علیه امنیت ملی خود میدانند.
خروج آمریکا موقعیت متحدان آن در خاورمیانه را تا اطلاع ثانوی ضعیف کرده است این وضعیت اگر با مداخله مناسب روسیه و چین وتوافق آنها همراه شود و جمهوری اسلامی ایران نیز دامنه توسعهطلبی منطقهای خود را کاهش دهد، ممکن است به نظم جدیدی در خاورمیانه منتهی شود که ائتلاف ایران، سوریه و حوثیها در یمن قدرت بیشتری پیدا کرده و بلوک عربستان سعودی، امارات متحده و بحرین آن را به منزله یک واقعیت با دریافت امتیاز بقای خود و عدم تحریک نیروهای مخالف در درون کشورهای متبوعشان بپذیرند. نیروهای میانه چون قطر، اردن، عمان و کویت و لبنان وعراق که منافع شان به مصالحه بین دو قطب متخاصم منطقه گره خورده است نیز پذیرای این ترتیبات جدید منطقهای شوند.
اما این فقط یک سناریوی محتمل است. سناریوی دیگر تشدید رویارویی منطقهای حول فعال شدن شکاف سنی و شیعه برای پر کردن خلاء قدرت میتواند باشد. ترکیه این بار با چراغ سبز روسیه به دنبال گسترش نفوذ خود در چارچوب نوعثمانیگری افتاده و لاجرم در تقابل با عربستان سعودی و ایران قرار بگیرد. این سناریو با موانع متعددی مواجه است که احتمال آن را ضعیف میکند. گسترش تحرکات دولت ترکیه، دولتهای عربستان و مصر را به ایران نزدیک میکند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
طرح اتحاد منطقهای مورد نظر چینیها دیگر سناریوی محتمل است که در چارچوب واقعیتهای روی زمین تخیلی به نظر میرسد. اما سناریوی دیگری نیز را میتوان تصور کرد تشدید تقابل چین و روسیه با آمریکا خاورمیانه را نیز به بخشی از عرصه رویارویی تبدیل کرده و در نتیجه دولت آمریکا به شکل فعالی به مداخله غیرمستقیم ادامه میدهد. در این حالت حضور آمریکا در خاورمیانه دستخوش تغییر کیفی میشود و به لحاظ کمی دگرگونی زیادی پیدا نمیکند.
این سناریوها که وقوع هیچکدام از آنها قطعی نیست و در عین حال نیز نمی توان آنها را کاملا منتفی دانست نشانگر کلاف پیچیده خاورمیانه است که کماکان آینده روشن و مشخصی برای آن نمیتوان ترسیم کرد و هنوز در حال شدن است. خروج آمریکا از افغانستان پیچیدگی آن را افزایش داده و موازنه نیروها را تغییر داده است اما هنوز اندرکنشها و پیامدهای خواسته و ناخواسته در حدی نیستند که بتوان تبیین دقیقی از آینده داشت. حتی هنوز تکلیف آینده افغانستان کاملا معلوم نیست.
تنها چیزی که مشخص است بیستمین سالروز یازده سپتامبر برای خانوادههای قربانیان و شهروندان آمریکایی که در بیست سال گذشته در افغانستان خانوادههای شان را از دست دادهاند لحظات دردناکی است. همچنین شبح بازسازی حملات تروریستی قویتر از گذشته به اهتزاز در آمده است که البته ممکن است تصور غلط و یا توهم باشد. در عین حال باید توجه داشت که برای کثیری از آمریکاییها و مردمان جهان یازده سپتامبر دیگر جایگاه گذشته را ندارد. برخی آن را فراموش کرده و یا یک رویداد تاریخی میدانند که اهمیتش را از دست داده است. حال یازده سپتامبر ۲۰۲۱ یا میتواند این نگرش را گسترش دهد یا وقوع مجدد تحرکات ترویستی در افغانستان علیه اهداف آمریکایی میتواند جایگاه یازده سپتامبر را در حال تقویت کرده و حتی منجر به حضور دوباره آمریکا در افغانستان شود.
ولی ورای این گمانهزنیها آنچه در افغانستان در محدوده زمانی نزدیک به بیستمین سالگرد یازده سپتامبر رخ داد این حقیقت تاریخی را متذکر میشود که هر آینه زمانه میتواند با بازیهای خودش همگان را غافلگیر کند. به قول ابولفضل بیهقی مورخ نامآشنای ایرانی «قضا در کمین است و کار خویش میکند».
همانگونه که اشغال نظامی افغانستان نتوانست طالبان را ریشه کن کرده و گروههای اسلامگرای جهادی را به صورت کامل مهار کند، بازگشت طالبان به قدرت و تسخیر کامل افغانستان نیز ممکن است پیامد ناخواسته پیدا کرده و به روند معکوسی منجر شود. فعلا خاور میانه در جایی نه چندان متفاوت با بیست سال گذشته قرار داشته و وضعیت ناپایدار و تحولپذیری دارد.
۱۱ سپتامبر: دانشجویی که تروریست شد
حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ عمدتا در شهر هامبورگ آلمان برنامهریزی شده بودند. سه تن از چهار هواپیماربایی که در این روز مسئول اصابت هواپیماها به برجهای دوقلو مرکز تجارت جهانی بودند، سالها در این شهر زندگی کرده و دانشگاه رفته بودند. رهبر این گروه محمد عطا نام داشت. پای حرفهای پرفسور ماچوله، استاد عطا، زمانی که دانشجوی دانشگاه هامبورگ بود، نشستهایم.
۱۱ سپتامبر؛ رویدادی که چهره جهان را دگرگون ساخت
بیست سال از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر میگذرد. رویدادی که پیامدهای دامنهداری داشت، به تغییر پارادایم در مناسبات بینالمللی انجامید و به سیمای تروریسم اسلامگرا خطوط آشکارتری بخشید.
برخورد هواپیماهای مسافربری به برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک
روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اعضای شبکه ترور القاعده چهار هواپیمای مسافربری آمریکایی را ربودند و با آنها به هدفهایی در این کشور حمله کردند. نخست دو هواپیما مانند بمبهایی پرنده به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک کوبانده و باعث فروریزی آنها شدند. هواپیمای سوم به ساختمان پنتاگون در واشنگتن اصابت و یکی از ضلعهای آن را ویران کرد. هواپیمای چهارم که قصد تخریب کاخ سفید را داشت، با مقاومت مسافران پیش از رسیدن به هدف در پنسیلوانیا سقوط کرد.
کارشناسان نسبتا سریع تشخیص دادند که فقط یک سازمان تروریستی با شبکهای جهانی قادر است چنین حملاتی را با یک استراتژی عملیاتی و تدارکاتی دقیق برنامهریزی و پیاده کند. ترازنامه قربانیان این حملات مصیبتبار بود: بیش از سه هزار تن جان خود را از دست دادند و بیش از ۲۵ هزار تن مجروح شدند.
رویدادهای اندکی بودهاند که جهان را چنین تکان دهند. ۱۱ سپتامبر نماد آشکار نفرت اسلامگرایان از غرب و ارزشهای آن بود و به عنوان نقطه عطفی با پیامدهای جهانی در تاریخ ثبت شد. مهاجمان میخواستند نشان دهند که حتی بزرگترین قدرت جهان آسیبپذیر است و با ضربه زدن به آن میتوان به احساس خواری و حقارت جهان اسلام در برابر “کفار” پایان داد. با عملیات ۱۱ سپتامبر، سیمای تروریسم جهانی اسلامگرا، خطوط مشخصتری به خود گرفت.
تصاویر حملات ۱۱ سپتامبر با برجهای دوقلویی که از آنها دود و آتش برمیخیزد، وارد حافظه جمعی مردم جهان شد. این حملات همچنین به تغییر پارادایمی در مناسبات بینالمللی انجامید. اما تروریسم پس از ۱۱ سپتامبر کاهش نیافت و امروزه بیم از آن در بسیاری از کشورهای جهان به بخشی از واقعیت زندگی روزمره تعلق دارد.
“جنگ علیه ترور”
شورای امنیت سازمان ملل متحد حملات ۱۱ سپتامبر را به عنوان “تهدید صلح جهانی” محکوم کرد و در قطعنامهای برای ایالات متحده آمریکا حق دفاع از خود قائل شد. متعاقب آن ناتو برای نخستین بار در تاریخ خود، ماده پنجم پیمان خود را فعال کرد که مطابق آن حمله نظامی به یک کشور عضو ناتو، چونان حمله نظامی به همه کشورهای این پیمان تلقی میشود و باید با واکنش این کشورها روبرو شود.
دویچه وله فارسی را در اینستاگرام دنبال کنید
موجی از همبستگی مردم جهان با آمریکا به پا خاست و با شور میهنپرستی در خود این کشور درهم آمیخت. دولت جرج دبلیو بوش (پسر) فرصت را مغتنم شمرد و با ایجاد فضای جنگی و دامن زدن به احساسات تلافیجویانه در جامعه، “جنگ علیه ترور” را در راس سیاست خارجی خود قرار داد. سوزان سانتاگ، نویسنده آمریکایی، فضای آن روزها را چنین توصیف کرده بود: «در آن روزی که حجم عظیمی از واقعیت بر سر ما آوار شد، آمریکا هرگز چنین از واقعیت دور نبوده است».
بنای یادبود به جای برجهای دوقلو در نیویورک
واشنگتن در آغاز اولتیماتوم کوتاه مدتی به دولت طالبان داد تا اوسامه بنلادن، مولتی میلیونر سعودی و رهبر شبکه ترور القاعده را تحویل دهد. اما مذاکرات در این زمینه بینتیجه ماند و در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۰۱ عملیات نظامی “آزادی پایدار” آغاز شد که در جریان آن نیروهای ناتو به رهبری ایالات متحده آمریکا به افغانستان حمله کردند.
گفتنی است که در میان ۱۹ تنی که در حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر شرکت داشتند، حتی یک افغان هم وجود نداشت. اما این کشور که از سال ۱۹۹۶ زیر سلطه طالبان قرار داشت، به پناهگاهی برای اوسامه بنلادن و شبکه ترور القاعده تبدیل شده بود که دولت آمریکا آنها را عاملان اصلی حملات ۱۱ سپتامبر میدانست.
با حمله نظامی آمریکا و متحدانش به افغانستان، دولت طالبان تحت رهبری ملا عمر در عرض دو ماه سرنگون شد و حدود ده سال پس از آن در مه ۲۰۱۱ یک کماندوی ویژه آمریکایی به مخفیگاه بنلادن در ابوتآباد پاکستان حمله کرد و او را کشت. بهرغم سقوط دولت طالبان، شبکه القاعده به طور کامل نابود نشد و نیروهای آن بعدها در عراق و سوریه و لیبی و سراسر منطقه پراکنده شدند.
دکترین “جنگ پیشگیرانه”
تقریبا دو سال پس از آغاز عملیات نظامی در افغانستان، ارتش آمریکا و متحدانش در مارس ۲۰۰۳ بمباران عراق را آغاز کردند. آمریکا پس از مداخله نظامی در افغانستان، سیاست خارجی تکروانهای دنبال میکرد که در کانون آن دکترین بوش به نام “جنگ پیشگیرانه” قرار داشت.
واشنگتن برای حقانیتبخشیدن به سیاست خود در قبال عراق، ادعا میکرد که رژیم صدام حسین از شبکه ترور القاعده پشتیبانی میکند. دولت بوش همچنین مدعی بود که رژیم صدام حسین جنگافزار کشتار جمعی در اختیار دارد. صحت این ادعاها هرگز ثابت نشد و پس از اشغال نظامی عراق و سقوط رژیم صدام حسین هیچ نشانهای دال بر وجود جنگافزار کشتار جمعی در عراق یافت نشد.
موضوع پشتیبانی صدام حسین از شبکه القاعده نیز ناموجه بود. رژیم صدام حسین بهرغم خصلت عمیقا دیکتاتوری خود، سیاستی “سکولاریستی” دنبال میکرد و دشمن سرسخت اسلامگرایان در منطقه به شمار میرفت و با آنان به شدت مبارزه میکرد. محافل نزدیک به اوسامه بنلادن نیز از قول او گفته بودند که از رژیمهای سکولار در کشورهای عربی بیزار بوده و هدف نابودی آنها را دنبال میکرده است. بنلادن از نیروهای اسلامگرا که در شمال عراق علیه رژیم صدام حسین مبارزه میکردند پشتیبانی میکرد و حتی پس از اشغال نظامی کویت توسط عراق، اعلام آمادگی کرده بود که به جنگ ارتش عراق برود.
با حذف رژیم صدام حسین از صحنه سیاسی خاورمیانه، موازنه قدرت به سود رژیمها و جریانهای اسلامگرا برهم خورد و راه برای گسترش نفوذ اسلامگرایان در منطقه بیش از پیش گشوده شد. یکی از پیامدهای این دگرگونی، گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و به ویژه در میان شیعیان عراق بود و این کشور را عملا به “حیاط خلوت” رژیم ولایت فقیه تبدیل کرد.
حمله نظامی آمریکا به عراق از پشتوانه تایید شورای امنیت سازمان ملل برخوردار نبود. در نتیجه “ائتلاف ضد ترور” که در جنگ افغانستان شکل گرفته بود از هم فروپاشید و واشنگتن ناچار شد “ائتلافی از راغبان” تشکیل دهد که در آن برخی از کشورهای عضو ناتو نیز شرکت داشتند. آلمان و فرانسه در این ائتلاف شرکت نکردند. مداخله نظامی آمریکا در عراق بحثهای زیادی بر سر قانونیت آن و تاثیر منفیاش بر حقوق و مناسبات بینالمللی برانگیخت. بعدها با برآمد “دولت اسلامی” (داعش) در بخشهای گستردهای از عراق و سوریه، ضرورت “جنگهای پیشگیرانه علیه ترور” بیش از پیش زیر سؤال رفت.
بسیاری از کارشناسان روابط بینالمللی، جنگ آمریکا در افغانستان و عراق را نه یک واکنش انتقامجویانه به حملات ۱۱ سپتامبر، بلکه تداوم و تعمیق سیاست خارجی تکروانه این کشور پس از فروپاشی شوروی و تبدیل آمریکا به تنها ابرقدرت جهان پس از جنگ سرد ارزیابی میکنند. به باور آنان واشنگتن از سال ۱۹۹۵ سیاست خارجی محافظهکارانهای دنبال میکرد که در کانون آن ساقط کردن رژیمهای مخالف آمریکا در خاورمیانه و آسیای مرکزی قرار داشت تا از این طریق نقش رهبری ایالات متحده آمریکا در پهنه جهانی تحکیم گردد. حملات ۱۱ سپتامبر راه را برای چنین سیاستی هموار کرد.
اما حمله نظامی آمریکا به عراق مانند گلوله برفی بود که به بهمن غولآسایی از ترور و خشونت تبدیل شد؛ ساختارهای دولتی در عراق فروپاشید و هرج و مرج و منازعات قومی و مذهبی بیسابقهای در این کشور حاکم شد. در واقع جنگ عراق در “جعبه پاندورا” را گشود و این کشور و بعدها سوریه را به جولانگاه انواع و اقسام گروههای افراطی اسلامگرا تبدیل کرد که با هم بر سر گسترش ترور و خونریزی مسابقه گذاشته بودند.
سرنوشت عراق شکاف میان غرب و مردم کشورهای عربی را بیشتر و کل منطقه را بیثباتتر کرد؛ همزمان به همبستگی جهانی با ایالات متحده آمریکا پایان داد، به اقتدار سازمان ملل و حقوق بینالمللی و مناسبات غرب با کشورهای منطقه لطمه زد و حتی به شکاف و اختلاف نظر میان آمریکا و اروپا انجامید. با خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق، خلاء قدرتی ایجاد شد که بعدها داعش آن را پر کرد.
بیهوده نبود که در دوره ریاست جمهوری باراک اوباما دیگر کسی در واشنگتن رسما از اصطلاح “جنگ علیه ترور” استفاده نمیکرد. اما در زمان جرج دبلیو بوش قوانین و تصمیماتی تصویب و اتخاذ شده بود که همچنان اعتبار داشت.
پیامدها و هزینههای سنگین
حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر سیاست امنیت ملی در آمریکا و دیگر کشورهای غربی را تحت تاثیر قرار داد و مناسبات میان آزادیهای فردی از یکسو و امنیت جمعی از دیگرسو را دچار تنش ساخت. قوانین امنیتی در آمریکا و کشورهای غربی سختتر شدند، اختیارات ارگانهای کیفری افزایش یافتند و بودجههای هنگفتی به فعالیتهای امنیتی و اطلاعاتی اختصاص یافت. در آمریکا دستگاه امنیتی عظیمی پدید آمد که با صرف میلیاردها دلار و با استفاده از مدرنترین ابزارهای نظارت و شنود همه چیز را میپایید.
با رویداد ۱۱ سپتامبر کلیه موضوعات سیاست خارجی آمریکا در سایه “جنگ علیه ترور” قرار گرفت؛ موضوعات مهمی مانند لزوم تقویت جنبشهای دموکراتیک در جهان، سیاست مهاجرتی، تغییرات اقلیمی و اتخاذ تدابیر لازم برای مقابله با افزایش دامنه نفوذ چین از آن جمله بود.
“جنگ علیه ترور” همچنین هزینههای سنگینی به ایالات متحده آمریکا تحمیل و این کشور را وارد یک بحران بدهی کرد. مداخله نظامی آمریکا در افغانستان و عراق نه تنها با رنج و مصیبت مردم این دو کشور همراه بود، بلکه به مرگ هزاران سرباز آمریکایی انجامید. بسیاری از سربازان آمریکایی که به خانه بازگشتند، حتی تا امروز با پیامدهای روحی و روانی این جنگ دست به گریباناند.
در نتیجه این دو جنگ بودجه نظامی سالانه آمریکا از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۱ یعنی فقط در عرض ده سال دو برابر شد و به ۶۸۵ میلیارد دلار رسید. افزایش بیسابقه بودجه نظامی کشور و به موازات آن کاهش مالیاتها در دولت جرج دبلیو بوش، دو عامل اصلی وضعیت مالی اسفناک دولت و دشواریهای سیاست داخلی سالهای پس از آن بودند. این جنگها نه تنها بر بودجه کل کشور تاثیر گذاشتند، بلکه پیامدهای اقتصادی وخیمی داشتند. بیثبات شدن منطقه خاورمیانه، به ناآرامیدر بازارهای جهان انجامید و بر بهای نفت تاثیر گذاشت.
زیانهای عظیم اقتصادی تنها پیامدهای سیاست “جنگ علیه ترور” نبودند. به اعتبار آمریکا به عنوان مدافع آزادی و حقوق بشر نیز در این میان لطمه وارد شد. نه تنها غیرنظامیان زیادی در این دو جنگ کشته شدند، بلکه رسوایی مربوط به کاربرد شکنجه در زندان ابوغریب و اردوگاه گوانتانامو نیز به اعتبار آمریکا لطمات جدی زدند و حیثیت این کشور را خدشهدار کردند. اینها همه نمونههای دیگری از تشدید سیاستهای امنیتی آمریکا بود که با اعتراضات گسترده نهادهای حقوق بشری در جهان همراه شد.
جوزف استیگلیتز، اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد، نتایج این سیاست را در این عبارات خلاصه کرده بود: «واکنش پرزیدنت بوش به حملات ۱۱ سپتامبر، به اصول بنیادین آمریکا لطمه زد، اقتصاد آن را ویران و امنیت آن را ناتوان کرد. پیامدهای این سیاست تا مدتها گریبانگیر ما خواهد بود».
دو جنگی که ایالات متحده آمریکا پس از رویداد ۱۱ سپتامبر در افغانستان و عراق به راه انداخت، به تکانه نیرومندی برای گسترش و ژرفش تروریسم در جهان تبدیل شد. منازعاتی که در نتیجه این دو جنگ پدید آمدند، بویژه سیمای خاورمیانه را دگرگون ساختند. اگر چه شبکه القاعده ساختارهای اولیه خود را از دست داد، اما پراکنده و رادیکالیزه شد و سازمانهای زیرمجموعه آن بعدها از جمله داعش را پدید آوردند. مارپیچ خشونت در این منطقه ادامه یافت و با برآمد داعش ابعاد بیسابقهای به خود گرفت.
تا اواخر سال ۲۰۱۹ یک ائتلاف نظامی بینالمللی توانست ساختارهای اصلی خلافت داعش در عراق و سوریه را منهدم کند. اما شکست نظامی داعش را نباید پیروزی کامل بر آن تلقی کرد. اگر چه داعش در بخشهای اصلی عراق و سوریه متلاشی شده است، اما ایدئولوژی و نوعی “اسطوره” داعش هنوز برای بسیاری از هواداران آن زنده و جذاب است. این سازمان همانگونه که گروه خونیاش به عنوان یک جریان افراطی و آخرالزمانی اسلامگرا ایجاب میکند، همچنان به عملیات ترور در سطح محلی و منطقهای و حتی جهانی دست خواهد زد.
بیست سال پس از ۱۱ سپتامبر
اکنون بیست سال از رویداد ۱۱ سپتامبر میگذرد. این تاریخ جنبه نمادین خود را حفظ کرده و بیهوده نبود که جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا، ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ را روز خروج آخرین نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان اعلام کرد. بایدن با این تصمیم به طولانیترین جنگ تاریخ آمریکا پایان داد.
سلف او دونالد ترامپ پیشتر با طالبان بر سر خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان تا تاریخ اول مه ۲۰۲۱ توافق کرده بود. رعایت این تاریخ برای دولت بایدن میسر نشد. با این همه آمریکا و متحدانش با شتاب نیروهای خود را پیش از فرارسیدن ۱۱ سپتامبر از خاک افغانستان خارج کردند.
بازگشت برقآسای طالبان به قدرت پس از بیست سال حضور نظامی آمریکا و متحدانش در افغانستان همگان را شگفتزده کرد. دولت پوشالی افغانستان در عرض چند ساعت فروپاشید، ارتش و نیروهای انتظامی تسلیم شدند و کابل یک روزه سقوط کرد و به دست طالبان افتاد. نتیجه روند “دولت ـ ملتسازی” غرب در جامعهای مذهبی با ساختارهای قبیلهای، پس از بیست سال تقریبا چیزی معادل صفر بود.
اکنون طالبان و سخنگویانش با ژستهای روادارانه وارد صحنه شدهاند و از رسانهها دلبری میکنند. گویی آنان نبودند که بیست سال است با ترور و بمبگذاری و عملیات انتحاری و کشتار انسانها تلاش کردهاند قدرت را در افغانستان بازپس گیرند. با این همه طالبان صریحا اعلام کردهاند که در افغانستان “امارت اسلامی” برپا و قوانین شرعی حاکم خواهند کرد. معنای این سخن باید روشنتر از آن باشد که کسی بتواند به برخی دستاوردهای حضور بیست ساله آمریکا و متحدانش در عرصه آموزش و پرورش دختران در افغانستان دل خوش کند یا به حفظ آنها امید ببندد.
پرسش مهمتر این است که با توجه به قدرتگیری دوباره طالبان در افغانستان، آیا سیاست “جنگ علیه ترور” اساسا توانست به تضعیف تروریستها در این کشور بینجامد، یا افغانستان بار دیگر به پناهگاه تروریستها تبدیل خواهد شد؟ هر چه هست، کارتهای بازی قدرت در افغانستان از نو مخلوط شده و بازیگران تازهای دور میز نشستهاند؛ بازیگرانی که شاید در دور بعدی بازی، کارتهای “مناسبتری” از غرب برای افغانستان در اختیار داشته باشند.
۲۰ شهریور ۱۴۰۰ – ۰۶:۳۰
حادثه ۱۱ سپتامبر چگونه و به چه دلیل انجام شد؟
در تاریخ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، چهار هواپیما که از فرودگاه بینالمللی لوگان، فرودگاه بینالمللی دالس واشینگتن و فرودگاه بینالمللی لیبرتی نیوآرک به مقصد فرودگاه بینالمللی لسآنجلس در پرواز بودند، دزدیده شدند.
به گزارش خبرنگار ایمنا، هواپیماربایان دو هواپیما را در فاصلههای زمانی گوناگون به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک کوبیدند. در نتیجه این دو برخورد، همه مسافران به همراه عده بسیاری در ساختمانها کشته شدند.
هر دو ساختمان، پس از دو ساعت بهطور کامل ویران شدند و خسارت فراوانی به ساختمانهای پیرامون زدند. گروه هواپیماربایان هواپیمای سوم را به پنتاگون، واقع در ارلینگتون در ویرجینیا زدند و هواپیمای چهارم در محلی نزدیک شنکسویل، در ایالت پنسیلوانیا سرنگون شد.
این در حالی بود که شماری از مسافران و خدمه پرواز پیش از سرنگونی هواپیما، تلاش کردهبودند تا کنترل هواپیما را که هواپیماربایان آن را به سمت واشینگتن، دی سی هدایت میکردند، به دست بگیرند، اما هیچیک از مسافران این پرواز و سه پرواز دیگر زنده نماندند.
البته بر اساس اطلاعات برخی منابع آمریکایی هواپیمای سوم احتمالاً به قصد تخریب ساختمان کاخ سفید ربوده شده بود، اما به دلیل تأخیر و درگیری در حین کنترل هواپیما موفق به این اقدام نشد. در گزارش نهایی کمیسیون ۱۱ سپتامبر اعلام شد مسئولان دفاع هوایی پس از آنکه هواپیمای ربودهشده چهارم در ایالت پنسیلوانیا سقوط کرد، از وجود آن اطلاع یافتند که این اظهارات اولیه مقامات پنتاگون را رد میکند.
کشته شدگان حادثه ۱۱ سپتامبر
کشته شدگان این حملهها مجموعاً دو هزار و ۹۷۴ تن بودند که با در نظر گرفتن ۱۹ هواپیما ربا در کل شمار کشتههای این حملهها به دو هزار و ۹۹۳ تن میرسد. بیشتر کشته شدگان این حملهها مردم عادی و شهروندانی بودند که ملیت ۹۰ کشور گوناگون جهان را داشتند؛ بهعلاوه، مرگ دستکم یک تن ناشی از قرار گرفتن در برابر گرد و خاک به وجود آمده از ویرانی دو برج نیز گزارش شد.
خبرگزاری رویترز در گزارشی که سال ۲۰۱۹ منتشر کرد، شمار مجروحان و آسیبدیدگان حملات ۱۱ سپتامبر را نیز حدود ۲۵ هزار نفر اعلام کرد.
خسارات حادثه ۱۱ سپتامبر
سه ساختمان در مرکز تجارت جهانی تخریب شدند؛ برج جنوبی (2 WTC) در ساعت ۹:۵۹ بعد از ۵۶ دقیقه آتشسوزی فروریخت؛ برج شمالی (1 WTC) در ساعت ۱۰:۲۸ بعد از ۱۰۲ دقیقه آتشسوزی فروریخت؛ برج شماره ۷ (7 WTC) در ساعت ۵:۲۰ فروریخت.
بعضی از بنگاههای تجاری در آمریکا تا آخر هفته فعالیت خود را تعطیل کردند و بعد از بازگشایی از زیان هنگفتی خبر دادند که بهخصوص متوجه شرکتهای هواپیمایی و مؤسسات بیمه بود.
خسارتی که به پنتاگون وارد شده بود ظرف مدت یک سال جبران شد و بعدها بنای یادبود پنتاگون در محل ساخته شد. همچنین بازسازی مرکز تجارت جهانی نیز آغاز شد.
در سال ۲۰۰۶، برج اداری جدیدی در محل به بهرهبرداری رسید. مرکز تجارت جهانی یک نیز احداث شد که با ۵۴۱ متر ارتفاع، در سال ۲۰۱۱ به بهرهبرداری رسید. این برج به یکی از مرتفعترین برجهای آمریکای شمالی تبدیل شد. سه برج دیگر نیز بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۲ در منطقه ساخته شد.
متهمان حادثه ۱۱ سپتامبر
هواپیماربایان در مجموع ۱۹ نفر بودند که شامل پنج نفر در پرواز شماره ۱۱ آمریکن ایرلاینز، پنج نفر در پرواز شماره ۱۷۵ یونایتد ایرلاینز، پنج نفر در پرواز شماره ۷۷ آمریکن ایرلاینز و چهار نفر در پرواز شماره ۹۳ یونایتد ایرلاینز میشدند.
محمد محمد الأمیر عوض السید عطا معروف به محمد عطا یکی از پنج رباینده پرواز شماره ۱۱ آمریکن ایرلاینز بود که پس از ربودن هواپیما به عنوان خلبان کنترل هواپیما را به دست گرفته و آن را به برج شمالی کوبید. تنها تبعه مصری حاضر در حملات محمد عطا بود.
ملیت هواپیماربایان را ۱۵ تبعه عربستان سعودی، دو تبعه امارات متحده عربی، یک تبعه مصر و یک تبعه لبنان تشکیل میداد. تیم عملیاتی حادثه ۱۱ سپتامبر تماماً عرب و عضو سازمان القاعده بودند.
تنها متهم دستگیر شده در حادثه ۱۱ سپتامبر
زکریا موسوی تنها کسی بود که در ارتباط با حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا تحت محاکمه قرار گرفت. وی شهروند فرانسوی-مراکشی بود که به همکاری با شبکه القاعده علیه آمریکا اعتراف کرد.
در جریان محاکمه، موسوی گفته بود پشیمان نیست و آرزو کرده بود هر روز مانند ۱۱ سپتامبر باشد. زکریا موسوی در ماه اوت ۲۰۰۱ در یک مدرسه آموزش خلبانی در ایالت مینسوتای آمریکا آموزش دیده بود که دو تن از مربیان خلبانی به رفتار وی مشکوک شدند و پلیس فدرال را در جریان قرار دادند.
وی ابتدا به اتهام نقض مقررات مهاجرت بازداشت شد و در زمان حملات ۱۱ سپتامبر در زندان بود؛ دادستانها اعتقاد داشتند با اطلاعاتی که موسوی درباره حملات ۱۱ سپتامبر در اختیار داشته میتوانسته سه هزار نفری که در آن روز کشته شدند را از مرگ نجات دهد.
وی ابتدا با خطر اعدام مواجه بود ولی وکلای مدافع آقای موسوی با موفقیت استدلال کردند که وی باید حبس ابد بگیرد؛ زیرا اگر اعدام شود به آرزوی خود برای کشته شدن خواهد رسید. وکلای مدافع موسوی همچنین استدلال کردند که موکل آنها مبتلا به بیماری روانی است.
انگیزه عاملان حادثه ۱۱ سپتامبر
در سال ۱۹۹۸ هیئت رهبری القاعده متشکل از اسامه بنلادن، ایمن الظواهری، احمد رفیع طاها، میر حمزه و فضل الرحمان فتوایی را صادر کرد که در آن گفته شده بود وظیفه هر مسلمان کشتن هر آمریکایی در هر جایی از جهان است.
واکنشها به حادثه ۱۱ سپتامبر و تبعات آن
پس از این حمله بسیاری از کشورها با مردم آمریکا هم دردی کردند. روزنامه لوموند جمله «ما همه آمریکایی هستیم» را تیتر اول خود کرد.
بیشتر رهبران کشورهای خاورمیانه از جمله دولت وقت افغانستان این حمله را محکوم کردند.
یک ماه بعد آمریکا یک ائتلاف بینالمللی را برای جنگ با افغانستان رهبری کرد که پاکستان نیز ضمن همکاری، پایگاههای هوایی خود را در اختیار واشنگتن قرار داد و حدود ۶۰۰ نفر از مظنونان به شرکت در اقدامات تروریستی را دستگیر کرد.
کشورهای مختلف جهان قوانین سختگیرانهای را در مورد حسابهای بانکی وضع کردند تا مانع از استفاده گروههای تروریستی از حسابهای بانکی برای اهداف تروریستی شوند.
در آمریکا قوانین از جمله قانون میهنپرستی برای کنترل افراد متهم به دخالت در اعمال تروریستی به تصویب رسید که به شدت مورد انتقاد گروههای حامی حقوق شهروندی در آمریکا قرار گرفت؛ زیرا این گروهها معتقد بودند، این قوانین به دولت اجازه نقض حریم شخصی افراد را میدهد.
واکنش ایران به حادثه ۱۱ سپتامبر
ایران از نخستین کشورهایی بود که پس از این حادثه، پیام همدردی با مردم آمریکا ارسال کرد و عدهای از مردم ایران نیز با حضور در محل سفارت سوئیس در تهران (حافظ منافع آمریکا در تهران) با روشن کردن شمع با قربانیان این حادثه ابراز همدردی کردند.
در پیام محمد خاتمی، رئیس جمهور وقت آمده بود: «به نام ملت و دولت جمهوری اسلامی ایران، اقدام تروریستی هواپیماربایی و حمله به مراکز عمومی در شهرهای آمریکا را که شمار زیادی از مردم بیدفاع را به کام مرگ کشید محکوم میکنم و تأسف عمیق و همدردی خود را با ملت آمریکا بهویژه آسیبدیدگان و خانوادهٔ قربانیان حادثه اعلام میدارم. تروریسم محکوم است و جامعهٔ جهانی باید ریشهها و ابعاد آن را بشناسد و برای خشکاندن آن گامهای اساسی بردارد. ارادهٔ اصولی دولت جمهوری اسلامی ایران قطعاً در این مسیر قرار دارد و برای تحقق این باور اسلامی و انسانی از هیچ اقدامی دریغ نخواهد داشت.»
البته پس از اتمام دولت اصلاحات، موضع دولت جدید در مورد حملات ۱۱ سپتامبر تغییر کرد؛ محمود احمدینژاد، رئیس دولت نهم و دهم، بارها در سخنرانیهای خود رخداد ۱۱ سپتامبر را دروغی بزرگ نامید.
وی در دهمین سالگرد این حملات ۱۱ سپتامبر گفت که «۱۱ سپتامبر در اصل یک بازی طراحی شده برای تحت تأثیر قرار دادن عواطف جامعه بشری و پیدا کردن بهانه برای حمله به منطقهٔ اسلامی و اشغال عراق و افغانستان بود و باعث شد یک میلیون انسان بیگناه کشته شوند.»
حادثه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ تاکنون بزرگترین عملیات تروریستی تاریخ ایالات متحده به شمار میآید و پیامدهای مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی برای این کشور و جامعه جهانی به دنبال داشتهاست. این حادثه مانند حمله ژاپن به بندر پرل هاربر، تاریخ آمریکا را تغییر داد.
۱۱ سپتامبر؛ آتشی ۲۰ ساله در خرمن آمریکا
تهران- ایرنا- حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ که با حمله به برجهای دو قلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک شکل گرفت، بحران ناامنی و تروریسم را در این کشور شعلهور ساخت که با گذشت ۲۰ سال از آن، همچنان با آن دست و پنجه نرم میکند.
به گزارش ایرنا، در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، ۱۹ تروریست چهار هواپیمای مسافری را که از فرودگاه نیوآرک نیوجرسی، بوستون و واشنگتن عازم سانفرانسیسکو و لسآنجلس بودند، ربودند.
هواپیمایی که عازم لسآنجلس بود در ساعت ۸.۴۶ دقیقه صبح به وقت محلی، به یکی از برجهای دو قلوی نیویورک برخورد کرد.
۱۷ دقیقه بعد، دومین هواپیمای ربوده شده متعلق به یونایتد ایرلاینز به برج جنوبی خورد و سومین هواپیما هم به ساختمان وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) اصابت کرد. چهارمین هواپیما اما در پنسیلوانیا سرنگون شد.
کشتهشدگان این دو حمله، ۲ هزار و ۹۷۴ تن بودند، که با در نظر گرفتن ۱۹ هواپیماربا، شمار کشتههای این حملهها به ۲۹۹۳ تن رسید.
بیشتر کشتهشدگان این حملهها شهروندان عادی بودند، که ملیت آنها از ۹۰ کشور گوناگون جهان بود. همچنین، مرگ دستکم یک نفر در اثر قرار گرفتن در برابر گردوخاک بهوجودآمده از ویرانی دو برج گزارش شد.
برجهای تجارت جهانی در آن سال بیش از ۴۰۰ کسبوکار را شامل میشد که برخی از آنها شرکتهای معتبر مالی بودند.
به نوشته نیویورکتایمز، تنها در زمان برخورد پروازهای ۱۱ آمریکن ایرلاینز و ۱۷۵ یونایتد ایرلاینز به برجهای دوقلو، ۸ میلیارد دلار نابود شد.
با در نظر گرفتن تخریب تجهیزات، زیرساختها، صدمات وارده به سیستم آبوبرق و ایجاد آلودگیهای ناشی از انفجارها، تلفات فیزیکی حملات ۱۱ سپتامبر، ۵۵ میلیارد دلار محاسبه شد که تقریبا معادل ۷۴۸ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۷ است.
حملات انتحاری یازده سپتامبر صنعت گردشگری آمریکا را هم دچار خسارتهای بسیاری کرد. دو هفته پس از این حملات، گزارشها نشان داد که صنعت گردشگری این کشور ۲ میلیارد دلار زیان کرده است.
همچنین در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲، بیش از ۳۳۵ هزار نفر مشاغل خود را که در ارتباط با گردشگری بود، از دست دادند.
به دنبال این ماجرا، جورج دابلیو بوش رئیس جمهوری وقت آمریکا تحت فشار افکار داخلی این کشور و همچنین فرصتطلبی مجتمعهای صنعتی نظامی، در ۷ اکتبر همان سال دستور حمله به افغانستان را صادر کرد چرا که ارزیابیهای اطلاعاتی آنها بر این باور بود که دولت طالبان، افغانستان را به محلی امن برای گروه تروریستی القاعده تبدیل کرده است.
در سال ۲۰۰۳ هم این رئیس جمهوری آمریکا دستور حمله به عراق را صادر کرد تا در “جنگ پیشگیرانه” مانع از گسترش به اصطلاح تروریسم شود.
مبارزه با تروریسم که پس از جنگ سرد بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی از سوی اندیشکدهها و اتاقهای فکر آمریکایی طراحی شده بود، نه تنها باعث رواج اسلام هراسی شد بلکه قریب به ۳۷ میلیون نفر را هم آواره و بیخانمان ساخت.
آسوشیتدپرس و یو اس ای تودی هم در گزارشهایی به هزینه این جنگ اشاره کرده و آوردهاند با اینکه دولت ایالات متحده هرگز هزینه جنگهای به اصطلاح “برای همیشه” آمریکا در افغانستان و عراق را به طور کامل ارائه نکرده است اما محققان “دانشگاه براون” تخمین میزنند که ایالات متحده ۵.۸ تریلیون دلار برای جنگ در افغانستان و سایر درگیریهای ناشی از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ هزینه کرده است.
این شامل هزینههای مستقیم و غیر مستقیم برای همه چیز از تجهیزات نظامی گرفته تا امنیت داخلی تا پاداش مرگ به خانوادههای سربازان آمریکایی میشود.
بر اساس اعلام روز چهارشنبه از پروژه هزینههای جنگ دانشگاه براون، جنگ در افغانستان تاکنون ۲.۳ تریلیون دلار هزینه داشته است.
این شامل حمل و نقل هوایی گستردهای که دولت بایدن برای تخلیه ۱۲۳ هزار نفر از افغانستان قبل از خروج نیروهای نظامی آمریکا در روز دوشنبه (۳۱ اوت) انجام داده است، نمی شود.
برخی از هزینهها چون مراقبتهای مداوم پزشکی برای سربازان قدیمی، با وجود اینکه حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان به پایان رسیده است، ادامه خواهد یافت.
جو بایدن رئیس جمهوری آمریکا در دفاع از تصمیم خود برای خروج از افغانستان، به نتایج تحقیقات دانشگاه براون استناد کرد و گفت که از ۲ تریلیون دلار فراتر رفته است.
وی هزینه روزانه جنگ در افغانستان را ۳۰۰ میلیون دلار در طول دو دهه دانست و منتقدان را که معتقد بودند ایالات متحده باید تعداد کمی از نیروهای آمریکایی را به طور نامحدود در افغانستان نگه دارد، مورد انتقاد قرار داد.
از نظر بایدن، هیچ جنگی با درجه پایین، کم خطر یا کم هزینه وجود ندارد. “
سناتور مایکل بنت دموکرات هم هزینههای این جنگ را اینگونه برمیشمرد “این جنگ که ۲۰ سال طول کشید، نزدیک به ۲ تریلیون دلار و جان باختن بیش از ۲ هزار و ۴۰۰ نیروی آمریکایی، نزدیک به ۲۱ هزار زخمی (شمار بسیاری که زخم ناپیدایی از جنگ خوردهاند)، یک هزار و ۱۰۰ نیروی متحدان آمریکا، ۴۷ هزار شهروند افغان و ۶۶ هزار عضو ارتش و پلیس افغانستان هزینه دربر داشته است”.
گزارش دانشگاه براون همچنین به این نتیجه رسیده است که درگیریها در عراق و سوریه ۲ تریلیون دلار دیگر هزینه داشته است و سایر عملیاتهای موسوم به ضد تروریستی در مناطقی چون سومالی و دیگر مناطق آفریقا، حدود ۳۵۵ میلیارد دلار هزینه داشته است.
ناتوانی اطلاعاتی و تغییر شکل تروریسم از خارجی به داخلی
صرف تریلیونها دلار که رئیسان جمهوری آمریکا بارها در اظهارات خود به آن اعتراف کردهاند، نه تنها آمریکا و متحدان آن را به غلبه بر تروریسم نزدیک نکرد بلکه افراطگرایی و خشونتطلبی را در جهان گستراند تا جایی که افراطگرایی بلای جان امنیت داخلی آمریکا در سال ۲۰۲۰ شد که مظهر آن، حمله اعضای این گروهها به کنگره آمریکا در ۱۷ دیماه ۱۳۹۹ است.
بوروکراسی گسترده ضدتروریسم که پس از حملات ۱۱ سپتامبر ایجاد شد، بزرگترین و ماندگارترین تغییر بود.
اگرچه گفته میشود مقامات اطلاعاتی و امنیتی وقت آمریکا در ۶ اوت ۲۰۰۱ ارزیابی خود را بر اساس اطلاعات مخفی، رسانهها و اظهارات مقامات خارجی به رئیس جمهوری وقت ارائه دادهاند که اسامه بن لادن رهبر القاعده در پی حمله به آمریکا است. با این حال، همه این نهادهای امنیتی نتوانستند مانع از وقوع این حمله شوند و تحلیلهای زیادی هم درباره عوامل دخیل به ویژه نقش رژیم صهیونیستی در آن، مطرح شده است.
گواه عجز نهادهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا را میتوان در تغییرات ساختاری ایجاد شده در این نهادها دید به گونهای که پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به نیویورک و واشنگتن، مهمترین تغییر سازمانی در جامعه اطلاعاتی ایالات متحده در بیش از پنج دهه آغاز شد.
لغو پست مدیر اطلاعات مرکزی (سیا) و ایجاد دفتر مدیر اطلاعات ملی؛ در نتیجه حملات مستقیم در قالب تصمیمهای سیاستی در مورد سازمان و عملیات صورت گرفت که ایجاد وزارت امنیت داخلی و اجزای اطلاعاتی آن و بازداشت مقامات القاعده از آن جمله است.
تغییر دیگر انجام شده، نحوه جلوگیری از دستیابی صدام حسین به سلاح های کشتار جمعی و احتمالاً استفاده از آنها – پیامدهای چشمگیری برای جامعه اطلاعاتی ایالات متحده داشت. برآوردهای جامعه از برنامه های سلاح های کشتار جمعی عراق مبنایی برای کمپین اطلاع رسانی عمومی دولت بوش در حمایت از تصمیم حمله به عراق و سرنگونی رژیم صدام حسین شد. پس از آن، تلاشهای جمعآوری و تجزیه و تحلیل جامعه موضوع تحقیقات متعددی توسط کمیته منتخب اطلاعات سنا و سایر نهادهای رسمی شد.
تحقیقات واشنگتن پست در سال ۲۰۱۰ وجود یک مجمع الجزایر گسترده ضدتروریسم از حدود یکهزار و ۲۷۱ نهاد دولتی و یکهزار و ۹۳۱ شرکت خصوصی متمرکز بر مبارزه با تروریسم را آشکار کرد. جنگ با تروریسم همچنین مستلزم افزایش تعداد افراد دارای مجوزهای امنیتی فوق سری به ۸۵۴ هزار نفر و ایجاد دفاتر و تأسیسات بیشتر برای اسکان آنها بود؛ توسعهای که از نظر شورای روابط خارجی آمریکا برابر با “تقریباً سه پنتاگون یا ۲۲ ساختمان کنگره آمریکا-حدود ۱۷ میلیون فوت مربع فضا” است.
ناتوانی نهادهای اطلاعاتی آمریکا از ارزیابی تهدید و گلوگاههای امنیتی است که در طول این ۲۰ سال هم بارها تکرار شده است که ارزیابی ساختگی اطلاعاتی درباره تسلیحات کشتار جمعی عراق، ناتوانی در جلوگیری از شورش در پایتخت و یورش به کنگره و بهتزدگی آنها در تسلط ۱۱ روزه طالبان بر کابل، افزایش تهدیدهای سایبری و زمینگیر شدن سیستمهای اطلاعاتی آمریکا در مقابله با آنها نمونههای بارزی است که مقامات کاخ سفید هم به آنها اعتراف کردهاند.
جو بایدن رئیس جمهوری آمریکا و همچنین وزیر امنیت داخلی این کشور از این رخداد به عنوان “تروریسم داخلی” یاد کرد و پنتاگون هم نسبت به گسترش افراطگرایی و نژادپرستی در ارتش آمریکا هشدار داد.
وزارت امنیت داخلی در سال ۲۰۰۲، به عنوان بخشی از قانون امنیت ملی ایجاد شد، که به دنبال آن هزینههای مربوط به امنیت ملی نیز افزایش یافت.
در ابتدا امنیت ملی بودجهای ۱۹.۵ میلیار دلاری در اختیار داشت. این رقم در سال ۲۰۰۳ به ۳۷.۷ میلیارد دلار و برای سال ۲۰۲۲ هم بالغ بر ۵۲.۲ میلیارد دلار در نظر گرفته شده است.
اما موسسه مطالعات موسسه اقتصاد و صلح بر این باور است که از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴، هزینههای امنیت داخلی ایالات متحده آمریکا ۱.۱ تریلیون دلار بود. یعنی به طور متوسط دولت آمریکا ۷۳ میلیارد دلار در سال برای امنیت داخلی هزینه کرده است.
علاوه بر آن، نه تنها گروه تروریستی القاعده را از بین نبرد، بلکه شرایطی را ایجاد کرد که این گروه در کشورهای مختلفی گسترش یافته و شعبههای دیگری از آن همچون شعبه آفریقا و شبه جزیره عربستان را پدید آورد.
حضور طولانی مدت آمریکا در افغانستان و عراق، عامل دیگری برای ایجاد گروه تروریستی داعش شد که شرایط امنیتی خاورمیانه را بیش از پیش متزلزل ساخت و بار دیگر عراق و سوریه را درگیر جنگی خانمان سوز ساخت.
اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا در گزارشی با عنوان “تهدیدهای تروریستی ۲۰ سال پس از ۹/۱۱ چه تغییری کردهاند؟ ” به بررسی وضعیت فعلی تروریسم در جهان پرداخته است.
از نظر این اندیشکده اگرچه سران اصلی القاعده همچون بن لادن، الظواهری و سیف العدل از بین رفته یا به شدت تضعیف یا دستگیر شدهاند اما متأسفانه ایدئولوژی و انگیزه مورد حمایت القاعده به همان اندازه قوی است. به عنوان مثال، در حال حاضر گروههای تروریستی سلفی جهادی که توسط وزارت خارجه آمریکا به عنوان سازمان های تروریستی خارجی تعیین شدهاند، نسبت به ۱۱ سپتامبر چهار برابر شدهاند.
جدیدترین گزارش تیم نظارتی سازمان ملل متحد هم به رشد بلامانع القاعده در آفریقا، استقرار در سوریه و حضور در حداقل ۱۵ استان افغانستان و نیز ادامه روابط نزدیک آن با طالبان اشاره میکند.
اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا بر این باور است که آمریکایی ها همچنان نباید فکر کنند که القاعده دیگر نمی خواهد به ایالات متحده حمله کند. حمله ۲۰۱۹ یک مامور تحت آموزش سعودی به پایگاه هوایی نیروی دریایی آمریکا در پنساکولای فلوریدا که منجر به کشته شدن سه نفر و زخمی شدن هشت تن دیگر شد، یادآوری این بود که القاعده هنوز میتواند با همکاری یکی از نیروهای خود عملیات تروریستی بینالمللی را انجام دهد.
بر اساس این گزارش، شعبه شبه جزیره عربستان فعالترین وابسته القاعده است.
اگرچه این اندیشکده قائل است نخستین موفقیت آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر این بوده که هرگونه حملهای در مقیاس ۹/۱۱ را خنثی کرده است اما تیراندازی در پنساکولا در سال ۲۰۱۹ را هشدار مهمی از ناکامی در این زمینه میداند.
اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا همچنین بدترین شکست را “بدون تردید”، حمله ۲۰۰۳ به عراق میداند که “منابع مهم را از تلاش برای خاتمه القاعده در جنوب آسیا در بهترین فرصت دور کرد”.
گزارش سی اف آر تاکید دارد “این تهاجم همچنین ناخواسته زنجیرهای از حوادث را به دنبال داشت که منجر به ظهور دولت خودخوانده اسلامی(داعش) شد، نسخهای خشنتر و بدون محدودیت از القاعده.
پنج سال طول کشید تا ائتلافی از ۸۳ کشور جهان به زعم خود بتوانند بر داعش غلبه یابند اما در آن دوره، داعش حملات مرگباری را به اهداف غیرنظامی در شهرهایی از جمله بروکسل، نیس، نیویورک و پاریس اجرا کرد.
گروه انشعابی القاعده همچنین نخستین حمله تروریستی موفق را در بیش از یک دهه گذشته علیه یک هدف هواپیمای تجاری انجام داد و ۲۵۹ نفر را که در حال پرواز از مصر به روسیه بودند، کشت.
همچنین با پیشگام شدن استفاده از رسانههای اجتماعی برای جذب، اغوا و تشویق حملات با تاکتیک “گرگ تنها و مستقل”، ماهیت تروریسم مدرن را تغییر داد.
حال که پس از ۲۰ سال حمله با افغانستان به بهانه مبارزه با تروریسم، آمریکا و متحدانش در ناتو به اشغال نظامی خود در این کشور پایان دادهاند اما آمریکا همچنان نگران حملات تروریستی است.
هر دو استراتژی ملی ۲۰۱۸ آمریکا برای مبارزه با تروریسم و نخستین استراتژی ملی برای مقابله با تروریسم داخلی که در ژوئن ۲۰۲۱ منتشر شد، توضیحات روشنی از رویکرد جامع مورد نیاز برای محافظت از این کشور در برابر تروریسم ارائه میدهد.
علاوه بر نگرانیهای خارجی و رشد افراطگرایی و تروریسم داخلی، اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا، تقسیمات حزبی را هم واقعیتی تلخ میداند که امروز در ایالات متحده وجود دارد و میتواند اجرای یک استراتژی منسجم ضدتروریسم را تضعیف کند.
از نظر این اندیشکده، وحدت، هدف و سرنوشت مشترک که کشور را پس از حملات ۱۱ سپتامبر گرد هم آورد، دیگر وجود ندارد و در مقابل، شرایط فعلی قطببندی سیاسی، میتواند عملاً دولت آمریکا را در آماده سازی برای نسل بعدی تهدیدها فلج کند.
تحلیل نیویورک تایمز از سالگرد حادثه ۱۱ سپتامبر
۲۰ شهریور ۱۴۰۰، ۰۴:۱۵ 4000620001۲۶ نظر، ۱۱ در صف انتشار و ۰ تکراری یا غیرقابل انتشار
« ۲۰ سال پیش، سیاستمداران و تحلیلگران آمریکایی، برداشتی اشتباه از حادثه ۱۱ سپتامبر در ذهن خود داشتند. ما (آمریکایی ها) حدودا هشت تریلیون دلار در جنگ جهانیِ خود علیه تروریسم هزینه کردیم اما آنچه که اکنون با آن رو به رو هستیم، نسلی جدیدتر از تروریست هایی است که به مراتب از تروریست های قدیمی، کارآزموده تر و قویتر هستند.»
به گزارش الف، “میشل گُلدبرگ” ستون نویس و تحلیلگر ارشد “نیویورک تایمز” در گزارشی به مناسبت فرارسیدن سالگرد حادثه 11 سپتامبر معتقد است که سیاستمداران و رهبران آمریکایی، تحلیل غلطی از حادثه مذکور داشتند و عملا پس از آن با اقداماتی نظیر حمله به افغانستان و عراق، فاجعه خلق کردند. مساله ای که نه تنها چالشهایی اساسی را در محیط بین المللی ایجاد کرد، بلکه موقعیت و وضعیت داخلی آمریکا را نیز با مشکلات عدیده ای مواجه ساخت و در نهایت این کشور را به شکستی تمام عیار در آنچه جنگ جهانی علیه تروریسم و طرح این ادعا که آمریکا حافظ اصلی دموکراسی در جهان است، رهنمون ساخت.
میشل گُلدبرگ در نیویورک تایمز می نویسد:
«من همیشه حادثه 11 سپتامبر را در ذهن داشته ام. من به این دلیل که در آن زمان در نیویورک و واشنگتن نبودم، هیچ ذهنیتی دال بر اینکه چه بر مردمِ این دو شهر گذشت ندارم. بسیاری از آن ها پس از وقوع حوادث تروریستی 11 سپتامبر، به شدت وحشت زده شدند و حتی انتظار حملات بیشتری را نیز در ادامه راه داشتند. وقوع حادثه 11 سپتامبر موجب شد تا فیلم های حماسی خسته کننده سینمای دهه 1990 میلادی آمریکا بار دیگر از محبوبیت قابل توجهی برخوردار شوند.
با این همه، کاملا مطمئن هستم که در میان تمامی اتفاقاتِ آخرالزمانی آن دوره، اغلب آمریکایی ها به تابآوری و قدرت بالای آمریکا اعتقاد راسخ داشتند. بله القاعده اتفاق قابل توجهی را علیه آمریکا رقم زده بود. با این همه، رسانه های آمریکایی و بین المللی تا حد زیادی به “اسامه بن لادن” و اقدامات او پرداختند و عملا تهدید وی را به مراتب بیشتر از آن چیزی نشان دادند که واقعا وجود داشت. بسیاری از آمریکایی ها فکر می کردند که یک جنگ و نبرد تمدنیِ جدید در جهان آغاز شده است.
با این همه، وحشت و ناراحتی آمریکا، با یک حس هیجانی که ماهیتی تاریک داشت همراه شده بود. اینطور به نظر می رسید که بسیاری از افراد بانفوذ و تاثیرگذار، بار دیگر حال و هوای دوران جنگ سرد را به خود گرفته اند و اینطور حس می کردند که ملت آمریکا بایستی یک هدف جدید را در پیش گیرد. آن ها به شدت خود را انسانهایی آگاه و روشن می پنداشتند با این حال به نحو وحشتناکی ساده لوح بودند.
در این راستا حتی برخی اندیشمندان آمریکایی نیز به وضوح در تله ای عجیب گرفتار شدند و نوعی نبرد خیر و شر را برای آمریکا متصور بودند. برخی از آن ها عملا حتی از وقوع حادثه 11 سپتامبر حس سرخوشی و نشاط پیدا کرده بودند زیرا به این باور اعتقاد داشتند که آمریکا وارد یک جنگ تمدنی جدید شده که باید در آن پیروز شود و همچون دوران جنگ سرد، یک طیف یا گروه خاص را کاملا مغلوب سازد. در واقع، آن ها نویدِ جنگ و نبردی تازه را با آن دسته از افرادی می دادند که آمریکایی ها به شدت از آن ها متنفر بودند.
با این همه ما آمریکایی ها باید بپذیریم که این جنگ را نبُردیم. القاعده مدت کمی پس از حادثه 11 سپتامبر تا حد زیادی دچار آسیب و فروپاشی شد با این حال، خسارتی که این حادثه به آمریکا وارد کرد، بسیار عمیق تر از آن چیزی بود که شمار زیادی از افراد و تحلیلگران انتظار آن را داشتند.
حملات تروریستی 11 سپتامبر و پاسخ ما(آمریکا) به آن ها، عملا روند سقوط و زوال آمریکا و تبدیل شدن آن به آمریکایِ ضعیفی که اکنون شاهد آن هستیم را تسریع کرد. آمریکا جنگِ نادرستی را در جهان اسلام با هدف برقراری دموکراسی آغاز کرد و این جنگ را در شرایطی که دموکراسی خودِ این کشور به شدت آسیب دیده و ضعیف شده، به پایان رساند(آمریکا نه تنها هدف خارجی خود را محقق نکرد بلکه در داخل نیز با خسارت های فراوانی رو به رو شد).
اسامه بن لادن تله ای را که آمریکا در نهایت در آن گرفتار شد، ایجاد نکرد. ما این تله را خودمان ایجاد کردیم. تمام آسیب هایی که حادثه 11 سپتامبر به آمریکا و وجهه آن وارد کرد، لزوما آنهایی نبودند که بن لادن برای آنها و وقوعشان برنامه ریزی کرده باشد. “نِلی لاهود” عضو ارشد “برنامه امنیت بین المللیِ آمریکای جدید”، هزاران صفحه از ارتباطات داخلی اسامه بن لادن را پس از آنکه این ارتباطات به دست نیروهای آمریکایی افتادند، بررسی کرده است(پس از کشته شدن بن لادن به دست کماندوهای آمریکای در سال 2011). همانطور که وی اخیرا در یک گزارش در نشریه “فارین افیرز” به آن اشاره کرده، آن ها(ارتباطات بن لادن)، مجموعه ای از اطلاعات و مفروضات غلط، غیرسازمان یافته، و نادرست را در برمی گرفتند.
لاهود می نویسد: “بن لادن هرگز انتظار نداشت که آمریکا در پاسخ به حملات 11 سپتامبر، دست به جنگی فراگیر در افغانستان و عراق بزند. در عوض، او انتظار داشت که یک جنبشِ ضدجنگِ گسترده با هدف طرح این درخواست از دولت آمریکا آغاز شود که واشنگتن باید کلیه نیروهای نظامی خود را از کشورهایی که اکثریت آن ها مسلمان هستند بیرون بکشد. او از آمریکا متنفر بود با این حال، هیچگاه این کشور را به خوبی درک نکرد”.
لاهور در ادامه می نویسد: “حملات 11 سپتامبر یک پیروزی پرهزینه برای القاعده بود. این گروه خیلی زود و پس از سقوط زودرس رژیم طالبان در سال 2001، با از همگسیختگی قابل توجهی رو به رو شد و اغلبِ رهبران ارشد آن، یا کشته و یا اسیر شدند. آن هایی که باقی ماندند نیز زندگی مخفی را در پیش گرفتند و از توانایی چندانی جهت انجام عملیات های خارجی برخوردار نبودند. از این منظر، آمریکا به نحو کامل متقنی می توانست خود را در پایان سال 2001 به عنوان پیروز جنگ علیه تروریسم معرفی کند و از کشته شدن افراد بیشمار و به هدر رفتنِ تریلیون ها دلار و آسیب رسیدن به غرور ملی آمریکایی ها،جلوگیری کند”.
با این حال، آمریکا در افغانستان ماند و به عراق هم حمله کرد. امری که موجب ایجاد خلا قدرت در این کشورها و اوج گیری گروهی به نام “داعش” که از دلِ القاعده بیرون آمده بود، شد. از طرفی، در شرایط فعلی شاهدیم که القاعده بار دیگر خود را به نحو گسترده ای سازماندهی کرده است. این گروه اکنون به مراتب گسترده تر از آن چیزی است که دو دهه قبل تر بود. آمریکا در سال 2021 نیز در وضعیتی به شدت بحرانی است. 20 سال قبل، آمریکا وجهه ای بهتر دشت با این حال اکنون این کشور تا حدی زیادی کشوری عبوس، مشکوک به دیگران، و فاقد ایده هایی مشخص و معلوم در عرصه بین المللی است.
“جورج دبلیو بوش” رئیس جمهور سابق آمریکا در سال 2003 گفت: “پیشبرد آزادی، ندای اصلی عصر ماست. این دعوت و وظیفه ای است که از سوی آمریکا بایستی انجام شود”. با این حال، رویه های خارجی آمریکا که توام با کشتن بیگناهان و شکنجه آن ها، ایجاد وحشت بین المللی و زندان های مخفی، و همچنین سربازهایی که از وضعیت روحی درستی برخوردار نیستند بود، همه و همه وضعیت آزادی را چه در بُعد بین المللی و جهانی و چه داخلی(در آمریکا)، با چالش های قابل توجهی رو به رو کرده است.
در شرایط فعلی حتی حزب خودِ جورج دبلیو بوش یعنی حزب جمهوریخواه نیز به شدت علیه دموکراسی موضع گرفته است. اعتقاد به آزادی در میان بسیاری از سیاستمداران آمریکایی ضعیف شده ست. از زمان وقوع حملات 11 سپتامبر، تعداد آمریکایی هایی که توسط گروه های راست گرای افراطی آمریکایی کشته شده اند، به مراتب بیشتر از افرادی بوده است که توسط گروه های تروریستی جان باخته اند. نژادپرستانِ سفید پوست، اعمال غیرقانونی زیادی را در آمریکا علیه “آزادی” انجام می دهند و حتی نظامیان سابق آمریکایی نیز که در جنگ علیه تروریسم از سوی دولت آمریکا شرکت داشته اند، اکنون خود با مشارکت فعال در وقایعی نظیر حادثه حمله به کنگره آمریکا در تاریخ 6 ژوئن سال جاری میلادی، عملا به فاجعه نقض آزادی و دموکراسی در آمریکا دامن می زنند(از 569 فردی که در حادثه حمله به کنگره آمریکا از سوی دستگاه قضایی این کشور محکوم شده اند، 48 نفر با دستگاههای نظامی آمریکا مرتبط هستند).
بسیاری از ناظران و تحلیلگران معتقدند حادثه 11 سپتامبر موجب فروپاشیِ عصبی ملت آمریکا شد. امری که به تدریج موجب روی کار آمدن رئیس جمهوری به نام “دونالد ترامپ” در این کشور شد که عملا عدم ورود مسلمانان به آمریکا را وعده داد و عملی کرد.
در شرایط فعلی سالگرد حادثه 11 سپتامبر در وضعیتی اتفاق می افتد که رژیم طالبان بار دیگر در افغانستان قدرت گرفته است. این مساله عملا شکست آمریکا در جنگ علیه تروریسم را به رُخ می کشد. شکست آمریکا در افغانستان بسیاری از افغان هایی را که با آمریکا متحد شده بودند، سرخورده کرد و عملا ثابت کرد که جنگِ 20 ساله آمریکا در افغانستان، چیزی بیش از یک جنگ بیهوده نبوده است. آمریکا فقط جنگ را به طالبان نباخت بلکه عملا مردم افغانستان را آشفته تر از زمانی که آن ها را یافته بود، رها کرد.
20 سال پیش، سیاستمداران و تحلیلگران آمریکایی برداشتی اشتباه را از حادثه 11 سپتامبر در ذهن خود داشتند. آمریکا به قدری در مورد القاعده و طالبان اغراق کرد، تا بتواند تهدید آن ها را با واکنش گسترده خود هماهنگ و هم اندازه جلوه دهد. ما حدودا هشت تریلیون دلار در جنگ جهانی خود علیه تروریسم هزینه کردیم اما آنچه که اکنون با آن رو به رو هستیم، نسلی جدیدتر از تروریست هایی است که به مراتب از تروریست های قدیمی، کارآزموده تر و قوی تر هستند. این همان ناکامی و شکست آمریکا است».
*نویسنده: میشل گُلدبرگ، وی ستون نویس و تحلیلگر ارشد نیویورک تایمز است.
حوادث ۱۱ سپتامبر چگونه افول آمریکا را کلید زد؟
یک روزنامه انگلیسی در تحلیلی به بررسی نقش حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در تحولات و تغییرات جامعه آمریکا و سیر نزولی جایگاه این کشور در دنیا پرداخته است.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس، یک روزنامه انگلیسی در تحلیلی به مناسبت فرا رسیدن بیستمین سالگرد حوادث ۱۱ سپتامبر به بررسی نقش این حادثه در شکل دادن تحولات جامعه آمریکا پرداخته است.
روزنامه گاردین در این تحلیل که امروز جمعه منتشرشده به بررسی این پرداخته که حوادث ۱۱ سپتامبر چگونه آمریکا را به ورطه جنگهای ابدی، اضمحلال ارزشهای حقوق بشر و شورشهای داخلی کشانده است.
گاردین این مقاله به قلم «جولیان بورگر» را با یادآوری اینکه حملات پهپادی اخیر آمریکا به مواضعی در سومالی و افغانستان بر اساس اختیارات اعطاشده به رئیسجمهوری ایالات متحده پس از حملات ۱۱ سپتامبر انجام شده آغاز کرده است.
گاردین مینویسد: «پسلرزههای ۱۱ سپتامبر را همه جا میتوان دید. خانوادههای حدود ۳۰۰۰ قربانی هنوز برای رفع پنهانکاریهای مربوط به تحقیقات افبیآی درباره این حملات و نقش احتمالی مقامهای سعودی درگیر جدال با وزارت دادگستری هستند. هفته گذشته آنها از بازرس کل این وزارتخانه خواستند ادعاهای افبیآی مبنی بر از دست رفتن برخی شواهد حیاتی از جمله تصاویر و فیلمها را مورد بررسی قرار دهد.»
گاردین نوشته در حالی که آمریکا به بیستمین سالگرد ۱۱ سپتامبر نزدیک میشود مشخص است که مسئله فقط به تاریخ مربوط نمیشود. این رسانه نوشته است: «با گذشت بیش از یک دهه از آخرین تلاش القاعده برای حمله به آمریکا، نحوه واکنش واشنگتن به این حادثه چند هفته بعد از فروپاشی برجهای دوقلو باعث شکلدهی به جامعه و دموکراسی آمریکا و فرسایش آن شده است.»
روزنامه انگلیسی در ادامه به تصویب قانون موسوم به «مجوز توسل به زور نظامی» که بعد از ۱۱ سپتامبر به تصویب کنگره رسید اشاره کرده است.
هدف از این قانون که روز ۱۸ سپتامبر ۲۰۰۱ به تصویب رسید اعطای اختیارات جنگی لازم به رئیسجمهور آمریکا برای انجام اقدامات نظامی بدون کسب مجوز از کنگره بود.
گاردین نوشته دولت بایدن هنوز از این زیرساخت قانونی برای توجیه عملیاتهای نظامی در سراسر دنیا علیه افراد و گروههایی که ارتباطی با القاعده ندارند استفاده میکند.
«باربارا لی» تنها نماینده کنگره بود که در آن سال با تصویب این قانون مخالفت کرد. او در آن زمان هشدار داد: «بیایید دقیقهای صبر کرده و درباره تبعات اقدامات امروزمان فکر کنیم مبادا اوضاع از دستمان خارج شود. همزمان که میخواهیم اقدام کنیم نباید به شری که آن را تقبیح میکنیم تبدیل شویم.»
گاردین نوشته در فاصله ۲۰ سالی که از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میگذرد از قانون مذکور بیش از ۴۰ بار برای توجیه کرده عملیاتهای نظامی در ۱۸ کشور استفاده شده است. این عملیاتها علیه کسانی بودهاند که هیچ ربطی به ۱۱ سپتامبر و القاعده نداشتهاند. و این تازه عملیاتهایی است که پنهانی نبودهاند و درباره آنها اطلاعرسانی شده است.
تنها چند روز بعد از تصویب قانون فوق، دولت جورج دبلیو بوش «لایحه میهنپرستی» را ارائه کرد. این قانون اختیارات وسیعی در اختیار افبیآی و سایر سازمانها قرار میداد تا به گردآوری سوابق مکالمات تلفنی مظنونان به اقدامات تروریستی بپردازند. این لایحه بدون اینکه اعضای کنگره حتی فرصت خواندن آن را داشته باشند به تصویب رسید.
بعد از آن، در ژانویه ۲۰۰۲ زندان گوانتانامو با هدف نگهداری مظنونان تروریسم در بازداشتگاهی در خارج از قلمرو آمریکا افتتاح شد. و سرانجام آخرین رویداد تحول بخش پس از ۱۱ سپتامبر، ایجاد وزارت امنیت داخلی بود.
«اسپنسر آکرمن» نویسنده کتاب «قلمرو ترور: چکونه ۱۱ سپتامبر آمریکا را بیثبات کرد و به تولید ترامپ منجر شد» استدلال میکند که اقدامات آمریکا بعد از ۱۱ سپتامبر به نهادینه شدن سفیدبرترپنداری در سراسر تاریخ سیاسی آمریکا منجر شد.
زندگی پس از ۱۱ سپتامبر به روایت FBI
یازده سپتامبر ۲۰۰۱ روزی بود که زندگی افراد زیادی را دگرگون کرد؛ با کشته شدن ۳هزار نفر در حملات تروریستی این روز، خانوادههای زیادی با سوگ، رنج، تبعیض و حتی جنگ روبرو شدند.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از الجزیره، زندگی پس از ۱۱ سپتامبر برای مسلمانان آمریکایی سخت شده است. اکنون و با گذشت ۲۰ سال از این حمله که توسط گروه تندرو و تروریستی القاعده اتفاق افتاد، نفرت و برخورد نژادپرستانه با مسلمانان آمریکایی همچنان در سطح بالایی قرار دارد.
زندگی مسلمانان آمریکایی زیادی پس از این اتفاق تغییر کرد؛ حسن شیخ که آن روز در دبیرستان خود در دیترویت، میشیگان، مشغول درسخواندن بود، این اتفاق را به خوبی به یاد میآورد. دانشآموزان، آن روز به جای شرکت در امتحانی از پیش تعیین شده، با کمک تلویزیونی که معلمشان سرآسیمه به کلاس آورده بود، برخورد دومین هواپیما به مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک را تماشا کردند.
حسن که اکنون ۳۴ ساله است، به یاد میآورد که: «همه ما با تعجب و شوک تماشا میکردیم و در آن لحظه نمیتوانستیم از شدت این اتفاق درکی داشته باشیم.» فردای آن روز، حسن که مسلمان و فرزند یک خانوانده مهاجر پاکستانی است، فهمید که حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، زندگی او را به عنوان یک مسلمان در ایالات متحده به طور اساسی تغییر خواهد داد.
او دوستان خود را از دست داده، با قلدری روبرو شده و هدف برخوردهای آشکار نژادپرستانه قرار گرفته است؛ حتی یک بار در مسابقه بسکتبال، بازیکنی از تیم مقابل او را «عرب تروریست تندرو» خطاب کرد و داور نیز کاری نکرد. او بارها شاهد این بود که مادرش به دلیل حجاب تروریست نامیده شده و حتی مورد بازجویی هم قرار گرفته است؛ حسن میگوید که او و خانوادهاش فهرستی طولانی از چنین خاطرات تلخی دارند اما آنها تنها نیستند؛
بر اساس آمار FBI، بلافاصله پس از ۱۱ سپتامبر، جنایات نفرت علیه مسلمانان در ایالات متحده افزایش یافته و از ۲۸ مورد در سال ۲۰۰۰ به ۴۸۱ مورد در سال ۲۰۰۱ رسیده است. جنایات نفرت ضد مسلمانان در سطح کشور از آن زمان همچنان بالا است و در سال ۲۰۱۹ نیز ۲۱۹ مورد ثبت شده است.
ورود دولت بایدن به بررسی جدید اسناد ۱۱ سپتامبر | عربستان تحت فشار قرار میگیرد
سمیه وحید، مشاور سیاسی یک گروه مدافع حقوق مسلمان، مستقر در واشنگتن، میگوید: پس از این حملات دولت آمریکا به سرعت امنیت فرودگاهها و ساختمانهای دولتی را تشدید کرد و سپس، ۴۵ روز بعد، کنگره قانونی را تصویب کرد که پیگیری فعالیتها و نظارت بر ارتباطات آنلاین و تلفنی آمریکاییهای مشکوک به تروریسم را آسانتر میکرد.
اگرچه برخی عناصر کلیدی این قانون در سال گذشته به اتمام رسیده اما سازمانهای حقوق مدنی نسبت به تأثیر ماندگار این قانون و تناقض آن با حقوق مدنی و قانون اساسی آمریکا بارها طرح دعوی کردهاند. مسلمانان آمریکایی میگویند که جاسوسی و بازرسیهای دولتی باعث شده است که احساس بیاعتمادی کنند.
آسیب به امنیت روانی
در سال ۲۰۰۳، دولت جورج دبلیو بوش، رئیس جمهور وقت، پایگاه نمایش تروریسم (TSDB) را ایجاد کرد و به گفته FBI، در سال ۲۰۱۶، از میان یک میلیون نام موجود در این فهرست، اسامی حدود ۵هزار شهروند آمریکایی نیز دیده میشد.
روبرت مک کاو، مدیر بخش امور دولتی در شورای روابط اسلامی-آمریکایی (CAIR) گفت: «بلافاصله پس از ۱۱ سپتامبر همه مسلمانان مقیم ایالات متحده به عنوان تهدیدی بالقوه برای امنیت ملی در نظر گرفته شدند. مکانهای عبادی، انجمنهای مدنی، گروههای دانشجویی و حتی مشاغل این افراد توسط دولت فدرال مورد بررسی قرار گرفت. FBI نیز با به کار گیری هزاران خبرچین، اعتماد مردم به یکدیگر و دولت را از بین برد.»
احساسات ضد مسلمانی پس از این حملات تا آنجا پیش رفت که راه را برای انتخابات دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا در سال ۲۰۱۶ هموار کرد. او با وعده جلوگیری از ورود مسلمانان به ایالات متحده رای آورد و در دوران ریاست جمهوری خود سه قانون ممنوعیت سفر را تصویب کرد که بر چندین کشور مسلمان تمرکز داشت.
ترامپ همچنین مدعی شد که آمریکاییهای مسلمان در نیوجرسی حملات ۱۱ سپتامبر را جشن میگرفتند! ادعایی که آن زمان به طور گسترده رد شد. آمارها نشان میدهد خشونت علیه مسلمانان در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ حتی از زمان حملات ۱۱ سپتامبر نیز بیشتر بوده است. وحید این اتفاق را محصول سیاست ضد مسلمانی ترامپ که منجر به افزایش خشونت و نفرت از مسلمانان شد میداند.
به گفته کارشناسان، زندگی تحت نظارت و اعمال تبعیضهای روزمره در ۲۰ سال گذشته، سلامت روانی مسلمانان آمریکایی را به خطر انداخته است. رانیا عواد، استادیار بالینی روانپزشکی در دانشگاه استنفورد گفت: «وقتی وضعیت جوامع مسلمان را در مقایسه با دیگر جوامع ساکن در آمریکا مقایسه میکنیم ضربه این تبعیض نژادی و مذهبی به سلامت روانی افراد آشکار است.»
مرکز تحقیقات پیو با انتشار نتایج مطالعهای در سال ۲۰۱۸ اعلام کرد که تقریبا ۳.۴۵ میلیون مسلمان در آمریکا زندگی میکنند که بیش از ۱ درصد از کل جمعیت این کشور را تشکیل میدهند. در سال ۲۰۱۹، ۸۲درصد از آمریکاییها معتقد بودند که مسلمانان حداقل در ایالات متحده مورد تبعیض قرار میگیرند.
و این زندگی دشوار، گذشته از جنگهای بیپایانی است که با هدف مبارزه با تروریسم در خاورمیانه به راه افتاد.
حقایقی از پشت پرده ۱۱ سپتامبر/ نقش عربستان در این حادثه چه بود؟
با وجود تقریبا دو دهه از حادثه ۱۱ سپتامبر، دولت آمریکا همچنان به دلیل منافع اقتصادی چتر محافظتی خود را در اطراف ریاض نگه داشته است.
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، با وجود حدود ۲ دهه از حادثه ۱۱ سپتامبر و هدف قرار گرفتن برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی، دولت آمریکا که این حادثه را دستاویز جاه طلبیها و سوداهای فرامنطقهای خود قرار داده بود، همچنان بنا به دلایلی از افشای اطلاعات و اسناد مربوط به این حادثه جلوگیری میکند.
درخواست دولت آمریکا برای تاخیر در انتشار اسناد حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ پس از گذشت تقریبا ۲ دهه از این حادثه، اگرچه متاثر از مجموعهای از عوامل متعدد مرتبط با اقدامات متعاقب آمریکا مانند مذاکرات در جریان واشنگتن با طالبان، فشارهای داخلی ناشی از طولانی شدن جنگ افغانستان که عنوان طولانیترین جنگ خارجی آمریکا را از آن خود کرده و نیز هزینههای جانی و مالی آمریکا در سالهای اخیر است، اما هدف دیگری را نیز دنبال میکند؛ پنهان نگه داشتن نقش عربستان در این حادثه.
خانوادههای قربانیان حادثه مذکور که در سالهای اخیر همواره برای احقاق حق خواستار دسترسی به این اطلاعات بودند، تلاش دارند از این اطلاعات در دادخواست علیه عربستان سعودی استفاده کنند.
«دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا که از زمان حضور در اتاق بیضی شکل کاخ سفید از سیاست تحقیر و امتیازگیری عربستان برای کسب منافع مادی به خوبی بهره برده است، اخیرا خواستار زمان بیشتری برای تصمیم گیری در مورد حفاظت از اسناد دخالت رسمی عربستان در حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ شد.
این درخواست در پی آن مطرح شد که وزارت دادگستری آمریکا اعلام کرد در حال بررسی این موضوع است که آیا نامی را که شاکیان پرونده حملات ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی به دنبال آن هستند، افشا کند یا خیر؛ نامی در رابطه با کمکهای ارائه شده توسط چند مرد در کالیفرنیای جنوبی به ۲ هواپیماربا که از اسناد «افبیآی» در سال ۲۰۱۲ حذف شد. طرح این احتمال که نام حذف شده، یکی از مقامات سعودی باشد، در کنار حقایق دیگر افشا شده از جمله سعودی بودن ۱۵ نفر از ۱۹ هواپیماربای این حادثه، ارتباط برخی از دیپلماتهای سعودی و دیگر افراد مرتبط با «ریاض» با هواپیماربایان و نیز قرار داشتن «اسامه بن لادن» سرکرده «القاعده» در میان اعضای برجسته خاندان سلطنتی، سبب شده تا تردیدها رنگ باخته و مشارکت رسمی عربستان در این حادثه بیش از پیش محرز شود.
مستندات مربوط به مداخله افراد مرتبط با عربستان در حوادث ۱۱ سپتامبر به ویژه در سال ۲۰۱۶ مورد توجه قرار گرفت. ۲ سناتور آمریکایی در سال ۲۰۱۶ تصریح کردند بخشهای عمدهای از گزارش کنگره شامل شواهد مهمی درباره مداخله عربستان در اجرای این حملات حذف شده است.
انتشار علنی ۲۸ صفحه حذف شده گزارش کنگره در مورد مداخله عربستان در سه سال اخیر از مطالبات عمده در سطوح عمومی و نخبگانی بوده است.
اما امتناع دولتهای مختلف آمریکا از افشاگری در این مورد همانطور که گفته شده علاوه بر فرار واشنگتن از پاسخگویی در خصوص تلفات جانی و مالی و موضوعات حقوق بشری در مورد جنگ افغانستان، به دلیل حمایت از عربستان نیز بوده است. این حمایت در دولت ترامپ به بالاترین حد خود رسید. اگر دولت «جورج بوش» با انتقادات گسترده در مورد آغاز جنگ علیه افغانستان و «باراک اوباما» با انتقادات گسترده به دلیل ادامه این جنگ بی حاصل روبرو بود، ترامپ دلیل مهم تری برای این طفره رفتن دارد؛ قرارداد چند میلیارد دلاری تسلیحاتی.
تاکید ترامپ بر ادامه روابط با عربستان با وجود ارتکاب ریاض به جنایاتی مانند جنگ یمن و قتل هولناک جنجالی «جمال خاشقجی» روزنامه نگار منتقد سعودی و وتوی طرح ممنوعیت اسلحه به عربستان به دلیل ارتکاب جنایات جنگی در این راستا قابل بررسی هستند.
به نظر میرسد خواسته مردم آمریکا برای شفاف سازی حادثه ۱۱ سپتامبر قربانی معاملات پرسود تسلیحاتی شده که در نهایت به سمت آمریکاییها شلیک میکنند.
۱۱ سپتامبر و خاورمیانه/ بررسی یک دهه سیاست آمریکا و تحولات منطقه
به عراق و افغانستان اگر چه در راستاي منافع ايران بود اما در نهايت به تقابل بيشتر در روابط جمهوري اسلامي ايران و ايالات متحده انجاميد.
حادثه 11سپتامبر نقطه عطفی در سیاست بین الملل محسوب می شود، از این مقطع زمانی به بعد روابط آمریکا با کشورهای خاورمیانه تحت تاثیر فضای 11 سپتامبر قرار گرفت و آمریکا جهان را به دو بلوک جدید تقسیم کرد؛ گروههای حامی تروریسم و گروههایی که در برابر تروریسم مقاومت می کنند.
وجود ذخائر عظیم نفت و گاز و موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک خلیج فارس موجب شده که این منطقه همواره مورد توجه قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای قرار گیرد. بیش از 50 درصد از انرژی جهان در این منطقه است و حدود 40 درصد از صادرات نفت جهان از تنگه هرمز میگذرد و سالانه حدود 13 هزار شناور از طریق تنگه هرمز به خلیج فارس وارد میشود به همین جهت میتوان ادعا کرد که خلیج فارس یکی از مهمترین آبراههای بینالمللی جهان محسوب میشود.
تحولات سیاسی و امنیتی و شرایط جدید در عراق بر اهمیت منطقه و توجه قدرتها افزوده است، به ویژه پس از حوادث 11 سپتامبر توجه بیشتری به شبه جزیره عربستان به عنوان منشا رشد افراط گرایی در منطقه خلیج فارس شده است. ضمن آن که نباید از سیاست مداخله جویانه قدرتهای دیگر به خصوص ایالات متحده غافل شد.
روابط ایران وآمریکا پس از حوادث 11 سپتامبر
حادثه 11سپتامبر نقطه عطفی در سیاست بین الملل محسوب می شود. از این مقطع زمانی به بعد روابط آمریکا با کشورهای خاورمیانه از جمله ایران تحت تاثیر فضای 11 سپتامبر قرار گرفت. آمریکا جهان را به دو بلوک جدید تقسیم کرد، گروههایی که از دید این کشور حامی تروریسم هستند و مجموعه هایی که در برابر تروریسم مقاومت می کنند. اگر چه هیچ گونه تعریف مشخصی از تروریسم وجود نداشت و ندارد. بنابراین در چنین فضایی آمریکاییها به تفسیر نامتقارن مفهوم و کارکرد تروریسم مبادرت کردند.
عده ای بر این اعتقادند که حادثه 11سپتامبر منجر به افزایش تعارضات میان ایران و ایالات متحده گردیده است. گروه دوم نگرش کاملا متفاوتی دارند، آنان این موضوع را مطرح می کنند که حادثه 11 سپتامبر اگر چه مداخلات آمریکا را افزایش داد اما نیاز آمریکا به جمهوری اسلامی ایران به گونه قابل توجهی ارتقا یافته و این امر سطح روابط دو کشور را در حوزه امنیت منطقه ای، همکاری جویانه نموده است. از آنجا که آمریکا نگرشی کاملا بدبینانه نسبت به ایران دارد، طبیعی است که میزان تهدیدات آمریکا از وضعیت نهفته خارج گردیده و نشانه هایی از تهدیدات اجرایی و عملیاتی شده را منعکس می سازد.
اختلافات عمده بین ایران و آمریکا
میان ایران و آمریکا تضادهای زیادی وجود دارد که در ذیل به برخی از مهمترین آنها می پردازیم.
الف) برنامه هسته ای
در حال حاضر مهمترین اختلاف بین آمریکا با ایران، برنامه هسته ای جمهوری اسلامی می باشد. با اعلام دستیابی ایران به فناوری غنی سازی اورانیوم مرحله جدیدی از اختلاف بین دو کشور آغاز شد . اگر چه براساس دیدگاه واقع گرایانه، تکثیر سلاح های هسته ای برای ایران غیر قابل توجیه است، اما از دیدگاه واشنگتن و متحدان این کشور، هدف دستیابی ایران به این فناوری، ساخت سلاح هسته ای است که معادله موجود را به نفع ایران تغییر خواهد داد با وجودی که ایران برخلاف اسرائیل، هند و پاکستان عضو NPT می باشد و آژانس بین المللی انرژی اتمی هیچ گونه فعالیت غیر قانونی و خارج از منشور آژانس را گزارش نکرده است، اما آمریکا به دلیل نگاه بدبینانه ای که نسبت به ایران دارد بر این ادعاست است که این کشور در آینده ای نه چندان دور تبدیل به یک قدرت هسته ای خواهد شد.
ب) خاورمیانه
مورد دوم اختلافات اصلی بین ایران و ایالات متحده مربوط به سیاست های ایران در خاورمیانه و سازش اعراب و اسرائیل و البته تحولات اخیر موسوم به بهار عربی است. به این ترتیب ایران در خاورمیانه از جهات گوناگون با ایالات متحده به عنوان اصلی ترین بازیگر دچار تعامل و تقابل است و تلاش ایران برای مخالفت با روند سازش خاورمیانه و نحوه نقش آفرینی غرب در کشورهای عربی که شاهد انقلاب بوده اند، ابزاری برای مبارزه با هژمونی گرایی و یکجانبه گرایی ایالات متحده در منطقه است. این درحالی است که غرب درصدد نادیده گرفتن نقش ایران در تحولات منطقه ای است.
همکاری در برابر تقابل
حادثه 11 سپتامبر تحولات ژئو پلیتیکی گسترده و چند لایه ای را ایجاد کرده و دستور کارهای امنیتی جدیدی را به وجود آورد. بعد از این حادثه به جهان این گونه القا شد که القاعده مسبب اصلی 11 سپتامبر بوده است. در نتیجه دولتمردان آمریکایی تغییر در استراتژی امنیتی ایالات متحده را در دستور کار خود قرار دادند و بر ضرورت مبارزه با تروریسم تاکید داشته اند. آنان گروههای تروریستی و بازیگرانی را که دارای جهت گیری رادیکال می باشند را به عنوان نماد تروریسم دانسته و به مقابله با آنها پرداخته اند. در استراتژی امنیت ملی آمریکا درسال 2006 آمده که “شکست تروریسم نیازمند یک استراتژی بلندمدت و تغییردر الگوهای قدیمی است. آمریکا در حال جنگ با دشمن جدید و با دامنه جهانی می باشد. ما دیگر نمی توانیم برای متوقف ساختن تروریست ها بر بازدارندگی یا اقدامات دفاعی در جهت خنثی ساختن اقدامات آنها در اخرین لحظات اتکا کنیم. ما باید جنگ را به خانه دشمن بکشانیم و آنها را به عقب نشینی وادار سازیم. برای موفقیت در تلاش هایمان به حمایت و اقدام هماهنگ دوستان و متحدانمان نیاز مند هستیم”.
در راستای همین منشور ایالات متحده به افغانستان و عراق حمله کرد. این اقدامات دو فرصت را برای ایران به وجود آورد. چرا که دو رقیب و دو رژیم مشکل ساز برای ایران از بین رفت و ایران توانست با خیال آسوده تری به تدوین سیاست های منطقه ای خود بپردازد.
افغانستان
حادثه 11 سپتامبر و اعلان جنگ ایالات متحده بر علیه طالبان فضای جدیدی از همکاری را بین تهران و واشنگتن به وجود آورد. اما دوره این همکاری ها بسیار کوتاه مدت بود زیرا هشدار بوش به ایران در مورد تلاش برای بی ثبات کردن دولت جدید در افغانستان و پناه دادن به سران القاعده این جو همکاری جویانه را از بین برد.
عراق
با وقوع حادثه 11 سپتامبر سیاست ایالات متحده در قبال خاورمیانه دچار تحول اساسی شد. حمله به عراق و تغییر رژیم حاکم بر این کشور از مهمترین این موارد است. همانگونه که می دانیم سیاست کلینتون در مورد ایران و عراق مبتنی بر مهار دو گانه با تاکید بر تحریم اقتصادی بود. در مورد عراق تحریم ها، به صورت بمباران های مقطعی، بازرسی از برنامه های هسته ای و منزوی نگاه داشتن رژیم عراق در صحنه بین المللی در دستور کار کلینتون بود. اما پس از انتخاب شدن جورج بوش ملاحظات بین المللی آمریکا دچار تغییر و تحول کلی شد و حادثه 11 سپتامبر فرصت مناسبی را برای آمریکا جهت از بین بردن عراق فراهم آورد.
حمله ایالات متحده به عراق توازن قوای منطقه ای را در خاورمیانه متزلزل و دگرگون ساخت. سرنگونی یکی از جدی ترین دشمنان ایران یعنی صدام حسین، به ارتقای جایگاه منطقه ای ایران کمک نمود. مرگ یاسر عرفات و روی کار آمدن ابومازن، اعلام همکاری جهاد و حماس با رهبری جدید در راستای حفظ همبستگی و تحقق کشور فلسطین، اعلام آمادگی کشورهای اروپایی برای به رسمیت شناختن این دو گروه فلسطینی، اعلام عقب نشینی اسراییل از کرانه های غربی، کاهش ادعای برتری منطقه ای اسرائیل از کرانه های غربی و کنار گذاشتن استراتژی گسترش گرایی، تخلیه جنوب لبنان، به رسمیت شناخته شدن حزب الله توسط سازمان ملل، فضایی از اشتراک منافع را بین ایران و ایالات متحده پس از حمله این کشور به عراق فراهم آورد.
از سوی دیگر بر اساس سند راهبرد پیروزی در عراق که توسط دولت بوش ارائه شد، عراق باید به الگوی دولت ملت نوین در خاورمیانه تبدیل می شد. از نظر نو محافظه کاران سرانجام طرح خاورمیانه بزرگ، به پیروزی در عراق بستگی داشت، با این حال آمریکا در بعد امنیتی هرگز موفق به تکمیل عملیات ثبات سازی در عراق نشده است.
بررسی این شرایط نشان می دهد که ماهیت برخی از تحولات دوگانه بوده است. برای مثال حمله به عراق و افغانستان اگر چه در راستای منافع ایران بود اما در نهایت به تقابل بیشتر در روابط جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده انجامید. در سه دهه گذشته ایران همواره تلاش کرده تا سیاستی مستقل از شرق و غرب را در پیش گیرد، از سوی دیگر سیاست های آمریکا در سه دهه گذشته در راستای جلو گیری از تبدیل شدن ایران به قدرت منطقه ای و مطرح شدن آن به عنوان الگویی از دولت اسلامی بوده است. بر این مبنا فشارهای آمریکا پس از 11 سپتامبر بر جمهوری اسلامی ایران افزایش یافته است.
بحرین
بحرین به مرکز عمده و استقرار نیروهای آمریکایی در منطقه تبدیل شد تا جایی که آمریکا برای حمله به عراق از این کشور کمک گرفت. در بحرین تا حدودی آزادی های سیاسی بیشتر شد و ولی هم اکنون برخی ازمحدودیتها در این کشوروجود دارد. پادشاه بحرین با وجود درخواست مخالفان این کشور قانونی را تایید کرد که فعالیت انجمنهای سیاسی دراین کشور را محدود می کند.
یمن
پس از حوادث 11 سپتامبر “عبدالله صالح” رئیس جمهوری یمن اعلام کرد دیگر برای تصدی پست ریاست جمهوری نامزد نمی شود تا زمینه تغییرات سیاسی در کشورش فراهم شود. وی که پس از گذراندن 12سال در منصب ریاست جمهوری یمن شمالی از سال 1990 قدرت را در این کشور به دست گرفت درمراسمی اعلام کرد که درانتخابات ریاست جمهوری 2006 شرکت نخواهد کرد.
عربستان
دولت عربستان سعودی طی سالهای اخیر و بویژه پس ازحوادث یازده سپتامبر 2001، با موج فزاینده نارضایتی ها و اعتراضات داخلی و خارجی بر سر نبود دموکراسی و حاکمیت انتخابی مواجه بوده و لذا به منظور رهایی از فشارهای یاد شده تلاش نموده تا با برگزاری انتخاباتی هرچند محدود ، تا حدی فشارهای یاد شده را کاهش دهد. ضمن اینکه در این انتخابات نیز زنها و نظامیان حق رای نداشته و نیمی از شورای های شهر را نیز دربار تعیین خواهد کرد. در واقع انتخابات در عربستان که تنها مردان آنهم غیر نظامیها را شامل می شد آزمونی در راه به اصطلاح دموکراسی بود، واژه ای که در این کشور بیگانه بوده و تلاش گردیده تا چارچوب سخت قبیله ای آن حفظ شود.
درحال حاضر عربستان سعودی سرگرم دست و پنجه نرم کردن با عناصر گروه القاعده در این کشور است.هر از چند گاهی مقامات این کشور با ارائه لیست های متعدد عناصر القاعده را معرفی می کنند و نیروهای امنیتی را مامور دستگیری آنها در هر منطقه ای از خاک این کشور می نمایند.
حضورعناصر القاعده در عربستان بزرگترین چالش برای این کشور و آمریکا به شمارمی آید زیرا همین عناصر القاعده بودند که طرح حمله به برج های دوقلو را ریختند و سپس توسط عاملان خود به اجرا در آوردند. آمریکا که ریاض را یکی از همپیمانان اصلی خود در منطقه می داند با چشم پوشی از این موضوع تلاش کرد تا از این واقعه به نحو دیگری بهره برداری کند. در گزارش 900 صفحه ای کنگره آمریکا درباره حملات 11 سپتامبر، حدود 28 صفحه مربوط به اتهامات عربستان مبنی بر حمایت مالی از عاملان این حملات حذف شده است.
سوریه
آمریکا برای منزوی کردن سوریه و خارج کردن نیروهای این کشور از لبنان به همراه فرانسه دست به یک سلسله اقدامات زد و از طریق تصویب قطعنامه 1559 در مجمع عمومی سازمان ملل دمشق را وادارساخت تا نیروهای خود را از لبنان خارج کند.
همزمان با آن آمریکا از چندین جهت سوریه را تحت فشارهای خود قرارداد اول کنترل مرزهایش با عراق برای جلوگیری از نفوذ خارجیها به این کشور دوم همکاری بیشتر با تیم تحقیق سازمان ملل و سوم بستن دفاتر گروههای جهادی فلسطین و چهارم امضای قانون تحریم اقتصادی علیه این کشور.
لبنان
لبنان پس از حادثه 11 سپتامبر شاهد تغییرو تحولات زیادی بود بویژه پس از ترور رفیق حریری نخست وزیر سابق این کشور عرصه سیاسی این کشور دست خوش تغییر شد. همزمان با برگزاری انتخابات پارلمانی در این کشور، آمریکا و فرانسه تلاش کردند تا با حمایت از مخالفان خود ، نفوذ خود را در این منطقه بسیار حساس منطقه گسترش دهند. آنها درقطعنامه 1559 ضمن درخواست از سوریه برای خارج کردن نیروهایش از لبنان، اصرار بر خلع سلاح حزب الله کردند.
انتخابات آتی پارلمان لبنان نیز موافق میل آمریکا نبود زیرا بسیاری از کرسیهای پارلمان لبنان در اختیار نیروهای مقاومت قرار گرفت که این شکست دیگری در فاز سیاسی برای آمریکا به شمار آمد.
اردن
گسترش همکاری اردن با رژیم اسرائیل، افزایش نهادهای مدنی دراین کشور که اکثرا درزمینه حقوق بشر فعال هستند، عقب نشینی اردن در مقابل انتقادهایی که از سوی سازمان های غیر دولتی در غرب بویژه آمریکا مطرح می شد و نقش کلیدی اردن در گام اول طرح خاورمیانه بزرگ و دست زدن به یک سلسله اصلاحات در کابینه اردن از جمله تاثیرات حادثه 11 سپتامبر بر این کشور بود.
مصر
مصر پس از واقعه 11 سپتامبر 2001 شاهد چندین تحول مهم بود. برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در این کشور، همکاری آمریکا با گروههای اپوزیسیون و اخوان المسلمین، ایفای نقش کلیدی در ایجاد صلح و تغییر استراتژی آمریکا نسبت به کشورهای انحصار طلب منطقه که مصر درراس آنها قرار داشت از جمله این تحولات بود. براساس استراتژی فوق حکومت های منطقه می بایست سیستم سیاسی خود را برای مشارکت احزاب مختلف می گشود. فشار مقامات آمریکا به حزب ملی دمکراتیک حاکم برای تعدیل قانون اساسی نیز در این راستا قابل ارزیابی بود.
لیبی
قذافی پس از این حوادث ازترس تغییر حکومت به سمت مدارا با غرب بویژه آمریکا حرکت کرد. رهبر وقت لیبی دراقدامی غیرمنتظره همکاری خود با آژانس بین المللی انرژی اتمی به منظور نظارت بر فعالیت های هسته ای خود را افزایش داد.
سرمقاله ١١ سپتامبر
جنگ علیه تروریسم، تاریخچه یک توهم
ترجمهها:
فارسى
آلن گرش > 9 سپتامبر 2021
ترجمه از فرانسه شروین احمدی
«آزادی خلل ناپذیر!»، با تکیه بر این شعار به همان اندازه پرزرق و برق که بی محتوی بودکه رئیس جمهور آمریکا، جورج دبلیو بوش، در اکتبر ٢٠٠١ با حمله به افغانستان « جنگ علیه تروریسم» را آغاز کرد. او در مقابل کنگره آمریکا توضیح داد:
«آنها از آنچه در این کنگره می بینند متنفرند ، یک دولت منتخب که بصورت دموکراتیک به قدرت رسیده است . آنها از آزادی های ما متنفرند: آزادی مذهبی ، آزادی بیان ، آزادی رای دادن و تجمع ، و آزادی مخالفت با عقیده یکدیگر؟ ».
« منظور او از «آنها»، « تروریست هایی » بودند که رئیس جمهور آمریکا متعهد شد آنها را تا دور افتاده و تاریک ترین نقاط کره زمین ردگیری کند. او اعتراف کرد که جنگ طولانی خواهد بود و در تمام نقاط کره خاکی دنبال می شود ، اما به زودی « خیر» پیروز و شر نابود خواهد شد و آزادی (Freedom) ، با «F» بزرگ و لهجه آمریکایی ، روشنائی را به چشمان مردمان مطیع و تحت ستم باز می گرداند و آنها را خوشحال خواهد کرد.
«جامعه بین المللی» خودخوانده ، که در واقع به دولتهای غربی تقلیل یافته بود ، نمی توانست به چنین اظهارات جنگی ای نپیوندد. با استفاده از بهت و حیرت افکارعمومی ایجاد شده از ١١ سپتامبر ، تعدادی از سیاستمداران ، نویسندگان تحریریه ها، «متخصصان» یک شبه تروریسم و روشنفکران در بسیج علیه دشمن جدید ، تروریسم ، شرکت کردند. تروریسمی که اغلب با اسلام گرایی و حتی با مسلمانان اشتباه گرفته می شود.
اولین «پیروزی ها» در کابل باعث خوش بینی ای شد که می توان آنرا کوری نامید. در دسامبر ٢٠٠١ برنارد هنری لوی، که هرگزهیچ فرصتی را برای اشتباه کردن از دست نمی دهد، اعلام کرد: « آمریکایی ها (…) در این جنگ پیروز شده اند و در مجموع چند صدنفر ، شاید هزار قربانی غیرنظامی برجای گذاشتند … بیلانی شگفت انگیز ؟ در مورد چند جنگ آزادیبخش در گذشته می توان چنین بیلانی داد ؟»(١).
جایگزینی ١٤ ژوئیه با ١١ سپتامبر
دیگران بر ضرورت «مقاومتی» مشابه قیام در برابر نازیسم تاکید کردند. فیلیپ سولرز ، نویسنده ، با شور و هیجان گفت: «آه ، می دانم ضروری است».
هنوز کارهای زیادی باید انجام شود ، در کابل ، رام الله ، بغداد. (…) اما سرانجام ، بساط شر برچیده می شود ، بدیهی است. من فکر می کنم ، که هنوز هم خیلی تعلل می کنیم. چرا این تعلل ها ؟ این ترمزها ؟ این تردید و شبه وسواس ها ؟ این توهمات که هیچ کس را گول نمی زند ؟ باید دوباره و دوباره ضربه زد. ١١ سپتامبر آن را می طلبد. یازدهم سپتامبر افق غیرقابل انکار زمان ما است. بیش از ١٤ ژوئیه(جشن ملی سالگرد انقلاب فرانسه.م)،باید بر ١١ سپتامبر ارج گذاشت . امیدوار باشیم که فرانسوی ها که همیشه از آگاهی تاریخی واقعی عقب هستند ، سرانجام خود را در باره این امر قانع کنند و با این مذهب جدید همسو شوند»(٢).
این «مذهب جدید»، «جنگ علیه تروریسم» است. اما دقیقاً در مورد چه چیزی صحبت می شد ؟ ژنرال پروسی کارل فون کلاوزویتز (١٧٨٠-١٨٣١) توضیح می داد که «جنگ ادامه سیاست با ابزارهای دیگری است». و او اصرار داشت: « اولین و وسیع ترین سوال استراتژیک این است که چگونه در مورد نوع جنگی که قرار است در آن شرکت کنید قضاوت صحیح داشته باشید» و اهداف مورد نظر برای دستیابی به پیروزی را مشخص کنید. اما حذف «تروریسم» ، این شکل از خشونت که در هر مرحله از تاریخ بشریت به شکل های مختلف حضور داشته و توسط بازیگرانی با اعتقادات گاه متضاد به کار گرفته شده است ، به معنای دقیق ، هیچ مفهومی ندارد. حتی جنگهای صلیبی ، جنگهای مذهبی علیه اسلام ، یک هدف مشخص داشت ، «رها سازی قبر مسیح» ، و نه مسیحی کردن همه اهالی کره زمین.
با نیم نگاهی به گزارش بانک اطلاعاتی تروریسم جهانی (Global Terrorism Database) دانشگاه مریلند ، می توان آشفته اندیشی غالب را در این زمینه مشاهده کرد. این نهاد فهرستی از «حملات تروریستی» در سراسر جهان(٣) ، با اطلاعات جالب فراوانی در مورد مناطق اصلی بی ثباتی ارائه می دهد، البته جای تعحب نیست که یمن ، افغانستان و عراق در صدر فهرست قرار گرفته باشند . اما این گزارش حملات برترپنداران سفیدپوست در ایالات متحده را به بمب گذاری انتحاری توسط سازمان دولت اسلامی در افغانستان اضافه می کند و یک سری عملیات بقایای چریک ها در کلمبیا و یک حمله یهودستیزانه در اروپا را به آنها می افزاید تا آش شله قلمکار غیر قابل هضمی تهیه کند.
این آشفته اندیشی – تعدد دشمنان ، مشخص نبودن اهداف – به شکست های مکرر «جنگ علیه تروریسم» کمک کرده است ، حتی اگر مجتمع نظامی -صنعتی آمریکا که پیش از این توسط رئیس جمهور دوایت دی آیزنهاور مورد انتقاد قرار گرفته بود ، سود قابل توجهی از آن به دست آورده است. همانطور که مارک هکر و الی تننبام در کتاب خود، جنگ بیست ساله (انتشارات رابرت لافونت ، ٢٠٢١)، می نویسند:
تعریفی گسترده از تهدید تروریستی توسط دولت بوش – از جمله نه تنها القاعده ، بلکه تعداد زیادی از گروه های مسلح و «دولت های سرکش» ، از حزب الله تا کره شمالی – منجر به امری شد که امروز با مرور گذشته می توان آنرا یکی از خطاهای بزرگ سالهای اولیه دانست
اما این «خطا» ریشه در کجا داشت ؟ اول از همه در تکبر غربی که به قول رژیس دبره شماره تلفن آن ، شماره کاخ سفید است ، زیرا در آنجا و تنها در آنجا «تصمیمات غرب» گرفته می شود. فرانسه توانست در زمان حمله به عراق در سال ٢٠٠٣ برخی اعتراضات را مطرح کند، اما خرده گیری ها به سرعت جای خود را به همسویی داد. نیکولا سارکوزی ، رئیس جمهور تازه انتخاب شده ، در ٧ نوامبر ٢٠٠٧ در کنگره آمریکا اعلام کرد:
فرانسه تا زمانی که لازم باشد در افغانستان باقی خواهد ماند ، زیرا آنچه در این کشور در خطر است آینده ارزشهای ما و اتحاد آتلانتیک است. من با قاطعیت در مقابل شما می گویم: شکست یک گزینه نیست
« خرابکاری که خود را مصلح می انگارد »
جانشین سوسیالیست او، فرانسوا اولاند ، مبارزه با تروریسم را تا کشور مالی و منطقه ساحل گسترش داد و ماجراهای استعماری سوسیالیسم فرانسه را با همان شکست ها، احیا کرد.
چرا که جهان ، همانطور که رژیس دبره یادآوری می کند، فراتر از تروریست ها ، اسلام گرایان و دیگر ابلیس های وحشتناک ، به غرب اعتراض دارد:
پدرسالار و خودخواه ، خلبان خودخوانده سفینه بشریت ، که برای خود وظیفه هدایت آن به راه راست را تعریف کرده است؛ غول بی رحمی که نه تحریم بلکه «مجازات» می کند ؛ جهان اولی که نه با جهان سوم و نه با جهان چهارم گفتگو نمی کند بلکه متکلم وحده است و هر کسی را که به زبان او صحبت نکند، تحقیر می کند؛ خرابکاری که خود را مصلح می انگارد و به محض اینکه در جائی منفعت خود را دید ، تمام اصولی را که مدعی آن است زیرپا می گذارد (٤).
در دو دهه گذشته ، غرب نبرد مشروعیت و حقوق بین الملل را نیز باخته است. از زندان گوانتانامو تا زندان ابوغریب ، از مداخله غیرقانونی در عراق تا تقلب در انتخابات افغانستان ، از حمایت دیکتاتور مصر تا بی اعتنایی به حقوق فلسطینیان ، پاکی و خلوص اصول ادعائی اش – حقوق بین الملل ، حقوق بشر، حق مردم برای تعیین سرنوشت خود ، دفاع از حقوق بشر – با واقعیت عملکرد زمینی بی حرمت شده است. ناکامی آمریکا در افغانستان – که بسیاری از کشورهای اروپایی در آن شریک هستند حتی اگر در انجام جنگ حق هیچ گونه اظهار نظری نداشتند ، همانطور که در تخلیه کابل مشاهده کردیم – نشان دهنده شکست مجدد غرب برای احیای سلطه خود بر جهان، با نادیده گرفتن و انکار تحولات رخ داده از نیمه دوم قرن بیستم و به ویژه فروپاشی سیستم استعماری است. آن دوران گذشته است که مانند پس از جنگ جهانی اول ، لندن و پاریس می توانستند خاورمیانه را پاره پاره کنند و بی هیچ ملاحظه و مقاومت غیرقابل غلبه ای ، تسلط خود را بر مردمان نافرمان تحمیل کنند. طرد سلطه خارجی ، حتی وقتی مزین به فضیلت «دموکراسی» و «حقوق بشر» باشد، امری عمومی شده است.
همانطور که تحولات در افغانستان ثابت می کند ، قدرت های دیگر به صحنه آمده اند. پاکستان ، چین ، روسیه ، قطر ، ترکیه یا هند به اندازه ایالات متحده و بسیار بیشتر از اتحادیه اروپا در تصمیم گیری درباره آینده این کشور نقش دارند. در حالی که ایالات متحده برای دهه ها مطمئناً یک قدرت بزرگ باقی می ماند ، دیگر امکان تعیین سرنوشت جهان و حتی سرنوشت کشورهایی مانند افغانستان و عراق را ندارد. حتی اگر، آنچنان که دیدیم، توانائی نابود کردن این کشورها را داشته باشد.
جنگ علیه تروریسم توهم غائی غربی بود که نمی تواند خود را با وضعیت جدید جهان تطبیق دهد و در پی تغییر جریان تاریخ است. خیالی سودائی ، که پیگیری آن تنها می تواند بر بی نظمی در جهان بیفزاید ، «برخورد تمدن ها» را تشدید کند و بسیاری از جوامع از جمله جوامع غربی را، با چند دستگی براساس باورهای مذهبی ، بی ثبات سازد.
گزارش تصویری از اعتراضات علیه طالبان در افغانستان
سهشنبه ۱۶ شهریور صدها نفر از شهروندان افغان با تجمع در برابر سفارت پاکستان در کابل علیه “دخالت پاکستان” در امور داخلی افغانستان تظاهرات کردند. به گزارش خبرگزاری فرانسه، نیروهای طالبان برای متفرق کردن جمعیت اقدام به تیراندازی کردند. اکثریت تظاهرکنندگان را زنان تشکیل میدادند.