تمرکز زدائی یا غیرمتمرکز سازی
داکتر اکبر همت
فدرالیسم به مثابه اصل تمرکز زدائی متضمن تمامیت ارضی افغانستان است
با گذشت زمان و دگرگونی های عمیق در جامعه افغانستان کثیرالقومی, زبانی, مذهبی و منطقوی ضرورت یک ساختار غیرمتمرکز بخاطر جلوگیری از پاشیده گی جامعه و نهایتآ تجزیه و همچنان بخاطر جلوگیری از سوق جامعه بسوی یک بحران خونین استبدادی دیگر برجسته تر گردیده است که آنرا اصل فدراسیون یا تمرکز زدائی قدرت مینامیم بخصوص به این ضرورت مبرم و حیاتی در جامعه جنگ زده و ویرانه افغانستان پروسه نشست “صلح” دوحه و ایجاد زمینه تقسیمات قدرت در مرکز و محلات (ولایات) صحه میگذارد.
میخواهم با ارائه یک مثال موضوع را وضاحت بدهم: طالبان با شریک شدن در قدرت میخواهد مقررات تند اسلام دید خود را در محلات نیز عملی نماید، مسلم است که تطبیق اسلام تندروانه بالای همه والایات با یک شیوه صلح آمیز غیر ممکن است. اسلام از نگاه طالب میتواند تنها در جنوب کشور قابل پذیرش باشد. همانطور آزادی های مدنی شمال و شمالغرب در بعضی از نقاط جنوب قابل پذیرش نخواهد بود، آنجاست که این مشکل را مانند ده ها مشکل دیگر ایجاد عدالت اجتماعی ساختار تمرکززدایی حل و فصل مینماید. یعنی (هم لعل بدست آید وهم دل یار نرنجد) درغیر آن باز همان کیبل طالبانی اما اینبار عاقبت خونین و خطرناکی خواهد داشت. خواننده گرامی حتمآ متوجه است که من درینجا یکی از محسنات ساختار غیرمتمرکز یا فدرالی را به شکل نمونه یادآور شدم. البته محسنات کلی غیر متمرکز سازی را با بادرنظرداشت ویژه گی های جامعه افغانستان در نوشته های گذشته مفصلآ بیان کرده ام و در آینده همچنان طبق ضرورت خواهم نوشت. اما درین نوشته یک روشنی گذرآ به اندیشه فدرالیسم انداخته خواهد شد.
برخی ها اعم از طرفداران و مخالفین این ساختار طبق دلخواه خود از آن تعبیر و تفسیر میکنند. بنآ لازم دیدم تا این مهم را در حد ممکن مختصر,عینی و ساده تر به ترتیب ذیل بیان کنم:
فدرالیزم از لغت لاتینی فئودوس (foedus) مشتق شده است که به معنی اتحاد یا قرارداد میباشد.
درینجا لازم به تذکر است که در بحث و بیان باییست تفاوت معنی دقیق و مورد استعمال اصطلاح (فدرالیزم، فدراسیون یا فدرالی) دقیقآ در نظر گرفته شود. یعنی اگر ما اصطلاح فدرالیزم را استفاده کنیم, منظور ما تیوری یک “اندیشه” در مورد یک ساختار است. ولی اگر ما اصطلاح فدرالی, فدراتیف ویا فدراسیون را بکار ببریم منظور ما همانا “ساختار” اداری و ارضی یک سازمان سیاسی که دولت عالی ترین شکل آنست میباشد. بعضی ها این ساختار را (ساختار سیاسی) مینامند که بنده با آن موافق نیستم چونکه از لحاظ تئوری(دولت و حقوق) ساختار سیاسی شامل چگونگی اشکال قدرت سیاسی است که آیا یک دولت با سیستم شاهی اداره میشود یا جمهوری، اگر شاهی باشد شاهی مطلقه هست یا مشروطه، اگر جمهوری باشد جمهوری پریزدنشل(ریاستی) یا جمهوری پارلمانی ! به همه حال سیستم های متمرکز و غیرمتمرکز مربوط ساحه آموزش ساختار های “اداری و ارضی” هست.
از آنکه بگذریم:
اصول فدرالیسم نه تنها منوط به ساختار های دولتی است بلکه سازمانهای کلتوری و حتی مذهبی میتواند بر مبنای اصول ساختار فدراسیون تشکیل گردد. مثلآ سازمان ( فدراسیون فرهنگی تورکان افغانستان – ففتا) با همه کمبودی ها و مشکلات خود در ماه می 2008 میلادی در همان اصول فدرالیسم در هالند ایجاد گردید که انجمن های مختلف مربوط در کشور های مختلف اعم از امریکا، کانادا، کشور های اروپایی، آسیایی و افغانستان ایجاد و همه انجمن ها از یک اساسنامه و برنامه (مرکزی) پیروی ولی در نحوه فعالیت های فرهنگی خود مطابق شرایط همان کشور در فعالیت های فرهنگی شان خودمختار بودند و فعالیت فرهنگی هر انجمن اصول برنامه و اساسنامه مصوب قورولتای(کنگره) موسس را نقض نمیکرد.
همان شکل بعضی از فرقه های مسیحیت نیز با اصول فدرالیسم اداره میشود که آن بنام فدراسیون دینی یا الهی یاد میشود. تشریحات بیشتر آن درین مقطع زاید خواهد بود.
شکل کلاسیک و معاصر ساختار های فدراسیون دولتی همانطوریکه برای غیرمتمرکز سازی قدرت کاربرد دارد همچنان به خاطر تمرکز قدرت بکار رفته است که هدف اصلی آن جلوگیری از استبداد از یکطرف و جلوگیری از هم پاشیدن خلق ها از جانب دیگر بوده است.
مثلآ در ایالات متحده امریکا, فدرالیسم در ابتدآ برای تمرکز بخشیدن قدرت خلق های پراگنده طرح شد که در آغاز با متحد و متمرکز ساختن 13 ایالت مستقل و نیمه مستقل موفقیت اندیشه فدرالیسم آغاز گردید.
اندیشه فدرالیسم در کانادا در مدارا با جنبش های جدائی طلب اعمال گردید.
در دیگر ممالک از قبیل بلژیک, هسپانیه, هند, مکسیکو,عراق و بعضی های دیگر اندیشه فدرالیسم به خاطر غیرمتمرکز ساختن قدرت با هدف ایجاد مشارکت, اداره بهتر امور دولت و جلوگیری از استبداد اعمال گردیده است. برای امروز تعمیل اندیشه فدرالیسم برای بیلانس و توازن عادلانه مشارکت و ایجاد مناسبات خودمختارانه سیاسی, اقتصادی و فرهنگی عمودی و افقی تحت قانون اساسی مرکزی میباشد. یعنی تحت مناسبات عمودی – مناسبات ایالت ها با مرکز قدرت و در مناسبات افقی – مناسبات ذات البینی ایالت ها تعریف میگردد.
یکبار تعمق کنید، با من موافق خواهید بود که در چهار دهه اخیر در افغانستان، تمرکز قدرت تنها از لحاظ کتابی وجود دارد اما از لحاظ عینی رژیم ها حتی بیست درصد اراضی را تحت کنترول خود نداشتند و تقسیم قدرت هم بشکلی بوده که گویی گرگ های گرسنه به گوسفندی تاخته باشند که هر گرگ به قدر توانائی و تیز بودن دندان هایش پارچه گوشتی را از بدنه خونین گوسفند دریده باشند! درینجا جا دارد بگویم آن کسانیکه آگاهانه یا غیر آگاهانه تقسیمات دهه نود میلادی را به توسط قومندان ها و رهبران قومی برای مخالفت خود با غیرمتمرکز سازی مثال میزنند، خیانت بس بزرگی را در مقابل اندیشه عدالت خواهانه فدرالیسم مرتکب میشوند.
مودل یا نمونه ساختار های فدرالی دولت های فدرال را بطور عموم به دو قسمت تقسیم کرده اند:
بخش اول تقسیم اداری ارضی مملکت بر مبنای جغرافیه یعنی تقسیمات جغرافیائی (Distribute Geographical) که امریکا, آسترلیا و آلمان از آن جمله است. این مودل را دولت های فدرال ملی هم میگویند زیراکه سوبجکت ها یا تشکیل دهندگان این مودل فدرالی در زمان تشکیل آن از زبان و فرهنگ مشترک برخوردار بودند.
بخش دوم تقسیمات اداری و ارضی نه تنها تفاوتهای قومی و زبانی را به رسمیت میشناسند، بلکه این تفاوتها را در ایدئولوژی و مبانی خود لحاظ میکنند. این گونه دولتهای فدرال را دولتهای فدرال قومی مینامند که بلژیک, کانادا, بوسنی هیرزوگوین و عراق مثالهای برجسته این مودل است. البته لازم است که گفته شود, گاهی در تشکیل این مودل تآثیرات عمیق دینی و مذهبی را نباید نادیده گرفت.
البته بر اساس مطالعات نظری وعملی اینجانب نویسنده این مقال, باید افزود که در تقسیم بندی فوقآ مذکور کوتاهی قابل توجه وجود دارد که باید در نظرداشت:
مودل ساختار فدرالی صرفآ در تقسیمات “جغرافیائی” و “قومی” خلاصه نمیشود, بلکه دولت هائی وجود دارد که هردو ساختار هم معماری و تجربه شده است هم تقسیمات جغرافیائی و هم تقسیمات قومی ! مثال بارز آن دولت فدرالی روسیه است. ایالت های والگاگراد, لیننگراد (سن پترزبورگ), بلگراد, ایالت مسکو و بسیاری دیگر تقسیمات آن به اساس جغرافیه است. اما ایالت های تاتارستان, باشقرتستان, چچینستان, قلمقستان, یهودیه, آلتای و بسیاری دیگر بر اساس قوم و زبان تقسیم بندی شده است. با درنظرداشت این واقعیت میتوانیم مودل (مختلط) را به مثابه مودل سوم تقسیمات اداری و ارضی ساختار فدرالی پیشکش کنیم.
البته من باور دارم که تطبیق این مودل مناسب حال ساختار جغرافیائی, قومی, زبانی و مذهبی افغانستان است.
در مورد تعدد سوبجکت یا عاملین تشکیل دهنده یک دولت فدرالی باید گفت که کوچکترین آن پادشاهی بلژیک است که از دو قسمت بنام فلاندری و والونی تشکیل شده است و همچنان بوسنی هیرزگوین است که از نامش نیز پیداست که از دو بخش تشکیل شده است.
بزرگترین دولت فدرالی از لحاظ تعدد سوبجکت یا واحد های فدرالی دولت فدرالی روسیه میباشد که اگر در شمارش بنده اشتباهی رخ نداده باشد از 142 سوبجکت یا واحد فدرالی تشکیل یافته است.
بنده در آینده امیدوار هستم که با دریافت فرصت ها, در مورد ساختار های جداگانه دولت های فدرالی معلومات ارایه کنم.
درین نقشه دولت های فدرالی با رنگ سبز میباشد.
با احترام