نو کانتی ها،- مخالف سوسیالیسم و ماتریالیسم دیالکتیکی

neukantism.نو افلاتونی آرام بختیاری نو کانتی ها؛ نیم قرن میان مارکسیسم و…

غم دوشینه و سرنوشت نافرجام و دردناک مردم افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید کشتی شکستگانیم ای بادشرطه برخیز  باشد که باز بینیم …

برگردان شعرهایی از ژنرال پاییز

زنده‌یاد “محمدعمر عثمان” ملقب به “ژنرال پاییز” در سال ۱۹۵۷…

خلق در دانه لری - مرواریت های ناب

قۉشیق ( دو بیتی )   داکتر فیض الله ایماق باید گفت که،…

آشتی کردن طالبان با مردم افغانستان، راهی برای پایان جنگ…

نویسنده: مهرالدین مشید زهر پاشی های قومی و زبانی و توطیۀ…

 ترجمه‌ی شعرهایی از سردار قادر 

استاد "سردار قادر" (به کُردی: سه‌ردار قادر)، شاعر کُرد زبان،…

خموشی

 نوشته نذیر ظفر شــــــــد مــــدتی که ورد زبانم ترانه نیست آوای مــــن…

چشم براه وحدت

            چشمم براه  وحدت  پیوند وهمد لی جانم فدای وحدت وصد ق…

دوحه سر دوحه، پروسه های پیچیده و آرمانهای خشکیده 

نوشته از بصیر دهزاد  سومین کنفرانس در دوحه  درست سه هفته…

کور و نابینایان خرد

تقدیم به زن ستیز های بدوی و ملا های اجیر، آن…

فضیلت سیاسی و افغانستان

در نخست بدانیم٬ ماکیاولی در شهریار و گفتارها٬ در واقع…

بهای سنگین این خاموشی پیش از توفان را طالبان خواهند…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان بیش از این صبر مردم افغانستان را…

گلایه و سخن چندی با خالق یکتا

خداوندا ببخشایم که از دل با تومیخواهم سخن رانم هراسانم که…

(ملات گاندی در مورد امام حسین

باسم تعالى در نخست ورود ماه محرم و عاشوراء حسينى را…

جهان بی روح پدیداری دولت مستبد

دولت محصولی از روابط مشترك المنافع اعضاء جامعه می باشد٬ که…

ضانوردان ناسا یک سال شبیه‌سازی زندگی در مریخ را به…

چهار فضانورد داوطلب ناسا پس از یک سال تحقیق برای…

پاسخی به نیاز های جدید یا پاسخی به مخالفان

نویسنده: مهرالدین مشید آغاز بحث بر سر اینکه قرآن حادث است و…

طالبان، پناهگاه امن تروریسم اسلامی

سیامک بهاری شورای امنیت سازمان ملل: ”افغانستان به پناهگاه امن القاعده و…

  نور خرد

 ازآن آقای دنیا بر سر ما سنگ باریده عدوی جان ما…

عرفان با 3 حوزه شناخت/ ذهن، منطق، غیب

دکتر بیژن باران با سلطه علم در سده 21،…

«
»

تأملاتی دربارهٔ رویزیونیسم در ایالات متحده (۳)

ادوارد ا. دراموند ـــ

نگرش ژرف «هولتز» در این است که می‌گوید هرچند ریشه‌های مادی رویزیونیسم عموماً یکسان است، آنچه رویزیونیسم امروز را تغذیه می‌کند نبود یک توضیح تئوریک برای رویدادهای ۹۱-۱۹۸۹ است. تا این اواخر، گرایش رویزیونیستی در «ح.ک.ا.» از درگیر شدن در بحث سوسیالیسم قرن بیستم و فروپاشی آن پرهیز می‌کرد. دو مسأله عامل این تأخیر بود. نخست، پس از سال ۱۹۹۱، اغلب اعضا و رهبران حزب مارکسیست ـ لنینیست باقی مانده بودند. تعادل نامناسب شرایط سیاسی، کار رویزیونیسم را برای اعلام وجود علنی آسان کرد. اما علت تأخیر عمیق‌تر از این است. در ایالات متحده، رویزیونیسم، علاوه بر رویدادهای ۹۱ـ۱۹۸۹ (که چیز تازه‌ای نبود اما تظاهر شد که تازه است)، به گسترش خطر بوش/ ماوراء راست (عامل «نو») برای یافتن یک توجیه بیرونی برای ایجاد تغییرات برنامه‌ای در کنگرهٔ ۲۰۰۵، که به حرکت حزب به‌سمت سوسیال ـ دمکراسی انجامید، نیاز داشت: «ما باید به آنچه در اتحاد شوروی اتفاق افتاد نگاهی جدی بیاندازیم، به‌ویژه باید به تاریخ ملت خود بنگریم و درس‌های حاصل از آن را به‌کار گیریم.»[۵۲] اما در حقیقت هیچ‌یک از این تغییرات ناشی از خطر رشدیابندهٔ ماوراء راست نبود، بلکه برعکس، حاکی از تسلیم شدن به خطر ماوراء راست بود.

خودداری گیج‌کنندهٔ رویزیونیسم از بحث در مورد رویدادهای ۹۱ـ۱۹۸۹ با امتناع آن از توضیح دلایل پیدایش یک ماوراء راست نیرومند پیوند دارد. این اتفاقی نیست که «تأملات»، در اولین جمله، ضرورت شکست دادن ماوراء راست را به‌عنوان وظیفهٔ اصلی اعلام می‌کند بدون آن‌که دلایل رشد ماوراء راست را در آن مقطع توضیح دهد. همراه با پذیرش تحلیل رفرمیست‌ها در مورد فروپاشی شوروی، رویزیونیسم می‌کوشد تا از سوسیالیسم قرن بیستم فاصله بگیرد. اما، هم‌زمان، با این واقعیت روبه‌رو است که بیان علت واقعی گستاخی و ماجراجویی بوش و ماوراء راست ـــ یعنی عدم حضور اردوگاه سوسیالیسم به‌رهبری اتحاد شوروی ـــ می‌تواند آن تاریخ انقلابی را که این جریان می‌کوشد از آن بگریزد بر یک بستر مثبت قرار دهد. از سوی دیگر، مناظرهٔ علنی با اکثریت ضدرویزیونیست حزب در مورد رویدادهای سال ۱۹۹۱ برای آن‌ها خجالت‌آورتر خواهد بود زیرا این مستلزم ارائهٔ تحلیل مشخص از علل رویدادهایی است که عامل اصلی آن گارباچف، یعنی یک کمونیست سوسیال ـ رفرمیست شده، بود.

«تأملات»، بحث خود را با دفاع جانانه، اما غیرمنتقدانه، از نظریهٔ «نبود دموکراسی و تمرکز بیش از حد» آغاز می‌کند. این نظریه بر عمده‌ترین تحلیل ضدکمونیستی از علل برچیده شدن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی استوار است. این تحلیلی است که از سال ۱۹۹۱ به‌بعد به‌شکلی گسترده در کشورهای امپریالیستی تبلیغ شده است. پذیرش این درک نادرست به‌عنوان یک حقیقت بدیهی به‌معنای وارد کردن فروضی به تحلیل سیاسی است که تنها می‌تواند در مسیر خود به رفرمیسم تمام‌عیار منجر شود. آغاز کردن بحث با پیش‌فرض غیردموکراتیک بودن اتحاد شوروی، و اعلام اقتصاد برنامه‌ریزی شده به‌عنوان یک پروژهٔ شکست‌خورده، بحث را  عیناً به‌ همان نتایج از قبل پیش‌بینی شده می‌رساند:

«از سوی دیگر، کاستی‌ها و لغزش‌ها در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، و فرهنگی ـــ علاوه بر جنایات فاحش و غیرقابل دفاع علیه مردم شوروی و سوسیالیسم شوروی در دورهٔ استالین ـــ چنان جدی بود که در پایان، اتحاد جماهیر شوروی (و دولت‌های اروپای شرقی)، بدون آن‌که یک کلمهٔ اعتراضی توسط شهروندان‌شان  و یا احزاب حاکم ادا شود، فرو ریخت…. مکانیسم برنامه‌ریزی در این کشورها به مانعی در برابر تغییرات در سلایق مصرف‌کنندگان بدل شد، باعث اتلاف‌های عظیم گردید، احتکار منابع انسانی و مادی را ترغیب کرد، در برابر گزینش تکنیک‌های مولد تازه و روندهای تولیدی پربازده‌تر مقاومت کرد، کالاهای بنجل و غیرقابل فروش تولید کرد، و نقش طبقهٔ کارگر را به عاملان بی‌اراده کاهش داد.»[۵۳]

برداشتی که جملات بالا به‌دست می‌دهد ـــ که نقایص سوسیالیسم شوروی علت اصلی فروپاشی بوده است ـــ غلط است. نظریهٔ ارائه شده در این سند در مورد علل فروپاشی شوروی نظریه‌ای مغطله‌آمیز است زیرا نه با واقعیات منطبق است و نه آن‌ها را توضیح می‌دهد. این یک مغلطهٔ «متکی بر سکوت» است. «تأملات»، که ظاهراً از مقاومت کارگران بی‌اطلاع است، چنین ادعا می‌کند که چنین مقاومتی وجود نداشته است و از این «سکوت» طبقهٔ کارگر نتیجه می‌گیرد که دموکراسی سوسیالیستی شکست خورده بوده است. این درست است که دموکراسی سوسیالیستی یک پروژهٔ در حال تکمیل شدن بود (همان‌طور که بسیاری از نویسندگان شوروی نیز بدان اذعان دارند)، اما همین پروژهٔ ناتمام نیز از «دموکراسی برای عده‌ای معدود» در کشورهای سرمایه‌داری بسیار برتر بود.[۵۴] برنامه‌ریزی اقتصادی در شوروی نیز با مشکلات متعدد روبه‌رو بود و به تحول نیاز داشت، اما عملکرد عمومی آن با پیروزی درخشان همراه بود. در سال ۱۹۸۵، این برنامه‌ریزی رشدی عظیم و بالاترین سطح زندگی را برای مردم شوروی فراهم آورده بود.[۵۵] همانند همهٔ رویزیونیست‌ها و رفرمیست‌ها، «تأملات» بر نظریهٔ «نبود دموکراسی» تکیه می‌کند چون باد در بادبان آن است، چون می‌تواند از فروض کمونیست‌ستیزانهٔ همه‌گیری که فرهنگ سیاسی بورژوازی را فراگرفته است استفاده کند. کافی است تنها نیمی از ارزیابی‌های روزانهٔ روزنامهٔ «نیویورک تایمز» را در فاصلهٔ ۹۱-۱۹۸۵ به‌خاطر آوریم تا ببینیم این روزنامه با «نظریهٔ» ارائه شده در «تأملات» کمترین مشکل را دارد.

نظریهٔ «نبود دموکراسی» مهم‌ترین جزء رویزیونیسم مدرن در ایالات متحده است، اما نگاه منفی آن به برنامه‌ریزی متمرکز سوسیالیستی نیز نیاز به پاسخ دارد، هرچند یک برخورد همه‌جانبه در قالب این نوشتار نمی‌گنجد. بحث برسر جمهوری خلق چین است. «تأملات» به «اقتصاد بازار سوسیالیستی» به‌مثابه یک پدیدهٔ مثبت و لازم، و یک راه درست برای اقتصاد سوسیالیستی می‌نگرد که بالاخره پس از هفت دهه حرکت در جادهٔ فرعی کشف شده است. برنامه‌ریزی متمرکز اقتصادی در اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی از نظر آن «خام و زودرس» بوده و در نتیجه به شکست غم‌انگیزی رسیده است. در اینجا «تأملات» همان موضعی را اتخاذ می‌کند که برای سال‌ها مجلهٔ آمریکایی «طبیعت، جامعه و اندیشه» مدافع آن بوده است: یعنی «اقتصاد بازار سوسیالیستی» به‌عنوان تنها الگوی رشد آیندهٔ سوسیالیسم، و نفی تجربهٔ برنامه‌ریزی متمرکز اقتصادی در قرن بیستم.[۵۶] اما، در واقع، «اقتصاد بازار سوسیالیستی» در چین تداوم همان سیاست اپورتونیستی است که آن کشور از اوایل دههٔ ۱۹۷۰ دنبال می‌کرده است. پیش از ۱۹۹۱، چین یک مشی سیاسی و نظامی ضدشوروی را برای کسب محبوبیت در نزد امپریالیسم ایالات متحده دنبال کرد. پس از ۱۹۹۱ و ویرانی اتحاد شوروی، چین، که هم‌چنان سر بر آستان سرمایه‌داری ایالات متحده داشت، یک استراتژی اقتصادی نیز برای جلب توجه آمریکا اتخاذ کرد. چهار کشور سوسیالیستی باقی‌ماندهٔ دیگر نیز با اکراه مالکیت خصوصی، بازار، و غیره، را به‌شکلی محدودتر پذیرفتند.

در چین، اپورتونیسم، و نه ضرورت، انگیزهٔ اصلی سیاست اقتصادی راست‌روانه بوده است. بی‌تردید، اپورتونیسم به‌طور موقت از وضعیت موجود بهره می‌برد، هرچند این دوران «موقت» برای مدتی طولانی در چین دوام آورده است. در چین، «اقتصاد بازار سوسیالیستی» به رشد عظیم نیروهای مولده منجر شده است، اما به‌بهای بسیار سنگین اجتماعی از نظر شرایط کار، حقوق کارگران، فلاکت روستاها، و صدمات به محیط زیست. و به‌این‌ها باید بیکاری ایجاد شده در کشورهای دیگر بر اثر بیگاری کارگران چین را نیز افزود. سیاست «اقتصادی بازار سوسیالیستی» چین همان سیاست «نپ» (۱۹۲۸-۱۹۲۱) در ابعادی بسیار گسترده‌تر است و خطر احیای سرمایه‌داری را با خود حمل می‌کند. مدافعان «اقتصاد بازار سوسیالیستی»، که بسیاری از آن‌ها از نظریهٔ «نبود دموکراسی و تمرکز پیش از حد» به‌عنوان علت نابودی اتحاد شوروی پیروی می‌کنند، هستهٔ غیرمنطقی موضع خود را نادیده می‌گیرند. گسترش عرصهٔ روابط سرمایه‌داری در جمهوری خلق چین به‌معنای گسترش استثمار سرمایه‌داری است. این یعنی تصاحب خصوصی ثمرهٔ کار پرداخت نشده، یا به‌زبان دیگر، ستم‌گری و سلطه‌جویی. و این دقیقاً در نقطهٔ مقابل دموکراسی سوسیالیستی، یعنی قدرت‌بخشی به کارگران، قرار دارد. جای خوشوقتی است که رهبری جدید چین به حرکت در مسیری عاقلانه‌تر گرایش دارد.[۵۷] اما آزمون اصلی در آینده است. باید دید که آیا حزب کمونیست چین قادر خواهد بود شیاطینی را که از جهان مردگان فراخوانده است مهار کند و برنامه‌ریزی اقتصادی و مالکیت عمومی را به چین بازگرداند یا خیر.

نظریهٔ «تأملات» در مورد نبود دموکراسی و تمرکز بیش از حد نظریه‌ای اپورتونیستی است. این نظریه هیچ نیازی به دفاع از سوسیالیسم قرن بیستم و بررسی فاکت‌های دوران گارباچف احساس نمی‌کند. نظریهٔ «تأملات« مزورانه نیز هست. این نظریه در ظاهر نظریه‌ای در قالب «چپ» است زیرا به‌نظر می‌رسد که از زبان کارگران شوروی در مورد سوسیالیسم شوروی سخن می‌گوید: ظاهراً کارگران به دفاع از آن برنخواستند، پس ارزش حفظ کردن نداشت. نظریهٔ «نبود دموکراسی» در «تأملات» ایده‌آلیستی است، نه ماتریالیستی. مورخان واقع‌گرا، چه بورژوا و چه مارکسیست، این شیوه را که تاریخ یک نظم اجتماعی باید از دیدگاه درجهٔ انطباق آن با یک ایده‌ال خارجی ارزیابی شود، مردود می‌شناسند. علاوه بر این، هیچ اصل مارکسیستی مبنی بر این‌که طبقات اجتماعی لزوماً منافع واقعی خود را دنبال می‌کنند وجود ندارد. تاریخ سرشار از نمونه‌هایی است که در آن‌ها  طبقات، زیر فشارهای عینی اقتصادی، سیاسی و ایده‌ئولوژیکی، منافع واقعی خود را به‌بهای ایجاد فاجعه برای خویش یا درک نکرده یا نادیده گرفته‌اند.[۵۸] هرچه باشد، رأی دهندگان ایالات متحده نیز دو بار به ریگان رأی دادند. او از آرای میلیونی طبقهٔ کارگر برخوردار شد. آیا می‌توان گفت که دموکراسی بورژوایی در ایالات متحده یک چیز پوچ، یک صحنه‌سازی، است چون میلیون‌ها نفر به ریگان رأی دادند؟

تز فروپاشی نهفته در «تأملات» کمونیسم‌ستیزانه است. کمونیسم‌ستیزی، البته، به‌معنای عدم موافقت با ایده‌های کمونیستی نیست، بلکه یک «دشمنی ستیزه‌جویانه و تازشگرانه با کمونیسم» است.[۵۹] اما تزهای مطرح شده در «تأملات» از دریوزگی در برابر کمونیسم‌ستیزی، یعنی کسب محبوبیت در میان خوانندگانی که نظرات کمونیسم‌ستیزانه دارند، فراتر می‌رود. این تزها هدف خوارسازی و ایجاد انزجار از سوسیالیسم شوروی در قرن بیستم را دنبال می‌کند و همبستگی «ح.ک.ا.» را با سوسیالیسم قرن بیستم مردود می‌شناسد.[۶۰] «تأملات» می‌کوشد از طریق ناچیز جلوه دادن دستاوردهای اقتصادی و دموکراتیک اتحاد شوروی، فصل مشترکی با رفرمیسم پیدا کند. البته، با استفاده از دوپهلوگویی همیشگی، اشارهٔ خلاصه‌ای به این دستاوردها می‌کند،[۶۱] اما تم اصلی آن کمونیسم‌ستیزانه و شوروی‌ستیزانه است: «جنایت فاحش و غیرقابل دفاع»،[۶۲] فروپاشی دولت‌های سوسیالیستی «بدون آن‌که کلمه‌ای از دهان شهروندان آن ادا شود»،[۶۳] «سابقهٔ نه‌چندان درخشان سوسیالیسم در دفاع از آزادی‌های فردی.»[۶۴] برای جا کردن خود در باشگاه رفرمیسم، «تأملات» به هیولاسازی مرسوم در مورد استالین دست می‌زند. برای «تأملات»، کلمهٔ «استالین» فقط نام یک شخصیت واقعی تاریخی نیست، بلکه نماد آن بخش از تاریخ قهرمانانهٔ اتحاد شوروی است که رفرمیسم از آن نفرت دارد. تعجب‌آور این نیست که دهه‌ها «پژوهش» و تبلیغ ضدکمونیستی، شوروی‌ستیزانه و ضداستالینی، اغلب نویسندگان کشورهای انگلیسی‌زبان را مرعوب ساخته و آنها را از تفکر منطقی در مورد یک شخصیت تاریخی قرن بیستم باز داشته است. تعجب‌آور این است که چنین چیزهایی از قلم یک مقام مسؤول حزب کمونیست ترشح می‌کند.

یک‌سویه‌نگری «تأملات» را معوج کرده است. اگر قرار است از جنایات «فاحش» سخن بگوییم، آیا نباید پیش از هرچیز از «گناه کبیره» سوسیال ـ رفرمیسم، یعنی تسلیم شدن به جنگ‌طلبی شوینیستی در اوت ۱۹۱۴، خیانتی که طی تنها چهار سال ده میلیون کشته بر جای گذاشت، نام ببریم؟ از آن جنایت اپورتونیستی ـــ که با مخالفت بلشویک‌ها و همهٔ نیروهای چپ روبه‌رو شد ـــ نامی برده نمی‌شود. به‌علاوه، این هرگز به ذهن «تأملات» خطور نمی‌کند که باید برای نظریهٔ «سرزنش استالین»، چه از نظر تاریخی، چه تئوریک، چه واقعیات، چه هرچیز دیگر، مدرکی ارائه کند. این‌که استالین یک دیوانه و ابلیس اعظم بوده است یک حکم از پیش صادر شده و غیرقابل بحث است، و دیگر مهم نیست که آرشیوهای علنی شده در دوران پس از فروپاشی شوروی، برآوردهای مربوط به صدمات انسانی ناشی از سرکوب‌های دوران استالین را به‌شدت کاهش داده‌اند. دیگر مهم نیست که مردم اتحاد جماهیر شوروی، در دوران حیات او، در سال‌های آخر اتحاد شوروی، و در دوران پس از اتحاد شوروی، او را تکریم کرده‌اند.[۶۵] دیدگاه «تأملات» در مورد فروپاشی اتحاد شوروی بازتاب‌دهندهٔ جنبهٔ ناسیونال ـ شووینیستی «استثناگرایی آمریکایی» است: «آن روس‌ها یک سوسیالیسم جان‌فرسا، غیردموکراتیک، “استالینیستی” و ناکارآ داشتند، اما سوسیالیسم ما خوب و دموکراتیک خواهد بود.»

در دههٔ ۱۹۹۰، اغلب احزاب کمونیست، از جمله «ح.ک.ا.»، درگیر این نبرد بودند. اکنون، به‌واسطهٔ جسارت تعداد انگشت‌شماری رفرمیست در رهبری، «ح.ک.ا.» بار دیگر خود را درگیر همان نبرد ایده‌ئولوژیکی می‌بیند که حزب را در سال ۱۹۹۱ در کام خود فرو برد. همان‌طور که «هولتز» توجه داده است، این روند در همهٔ کشورهای امپریالیستی در جریان است. انحراف راست هیچ‌گاه از میان نرفت زیرا به سؤال ایده‌ئولوژیک اصلی که رویدادهای سال ۹۱-۱۹۸۹ به‌میان ما انداخت پاسخ داده نشد. این درست است که در میان اعضای حزب یک تعادل نسبی ایجاد شد، بر کوشش‌های انحلال‌طلبانه فائق آمدیم، و به‌تدریج که آن دههٔ منحوس به‌سر آمد، وظایف دیگری فعالین ما را به خود مشغول کرد، اما مادر همهٔ سؤال‌ها ـــ یعنی دلایل فروپاشی سوسیالیسم در اروپا ـــ بی‌پاسخ ماند، و پاسخ‌گویی به تأخیر افتاد. و از آنجا که این نبرد ایده‌ئولوژیک نه صورت گرفت و نه به‌انجامی رسید، جریان رویزیونیستی توانست به‌تدریج خود را تحمیل کند. واقعیت تکان‌دهنده این است که، پس از گذشت پانزده سال، از سوی جنبش کمونیستی تنها شمار معدودی بررسی مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی در مورد رویدادهای ۹۱-۱۹۸۹ ارائه شده است.[۶۶]

صفحات اولیهٔ «تأملات» اهمیت فروپاشی شوروی را در شعله‌ور شدن مجدد رویزیونیسم نشان می‌دهد. «تأملات» به‌راحتی از تحلیل‌های سوسیال ـ رفرمیستی به‌مثابه نقطهٔ آغاز بدیهی برای بحث‌های خود استفاده می‌کند. طبق استدلال «تأملات»: اتحاد شوروی به دلیل نبود دموکراسی فروپاشید. حق با سوسیال دموکرات‌ها بود. باید به نقش «دموکراسی» در مبارزه برای سوسیالیسم در ایالات متحده بار دیگر فکر کرد. کمونیسم با سوسیال ـ دموکراسی تفاوت چندانی ندارد. حزب باید به «جنبش عمومی چپ» بپیوندد. «ح.ک.ا.» باید سوسیال ـ دموکراتیک شود. بهترین متحدان ما سوسیال ـ دموکرات‌ها هستند.

این، البته، یک نظریهٔ معین در مورد فروپاشی است. انحراف راست کنونی در بخشی از محافل رهبری «ح.ک.ا.»، رُوند دوم عکس‌العمل به فروپاشی اتحاد شوروی و پیامد آن، یعنی هژمونی مطلق ایالات متحده، است. خیزش مجدد (یا تداوم) این انحراف را می‌توان بخشاً ناشی از ویژگی‌های روند طولانی‌مدت انتقال رهبری دانست. رهبر دیرینهٔ حزب، گاس هال، امور حزب را تا اواخر دههٔ ۱۹۹۰ در دست داشت. گاس هال کاستی‌های خود را داشت، اما تحمل اپورتونیسم یکی از آن‌ها نبود. اکنون بخشی از رهبری پس از گاس هال سرگردان است. از دههٔ ۱۹۵۰ تاکنون، جنبش جهانی کمونیستی بر اثر روندی که به انشعاب و تضعیف احزاب کمونیست در بسیاری از کشورها انجامید، صدمات جدی خورده است. برچیده شدن اتحاد شوروی در دههٔ ۱۹۹۰ و شکست و ناامیدی ناشی از آن، به ترک مواضع انقلابی از سوی بسیاری از فعالین کمونیست انجامید. برخی به احزاب سوسیال ـ دموکرات پیوستند. و برخی دیگر در حزب ماندند تا برای تبدیل آن به یک حزب رفرمیست مبارزه کنند. اکنون روشن شده است که تعداد محدودی در درون رهبری «ح.ک.ا.» راه دوم را برگزیده‌اند.

حالت روحی انسان‌ها به تفکرات سیاسی آنها شکل می‌دهد. جریان رویزیونیستی در «ح.ک.ا.» بازتابی از وضعیت فاجعه‌بار حزب در اوایل دههٔ ۱۹۹۰ است. «ح.ک.ا.»، که برای مدتی طولانی کوچک مانده بود، کوچک‌تر هم شد. رویزیونیسم جدید محصول صدمات و روحیهٔ غم‌زدهٔ دههٔ ۱۹۹۰، کاهش امید، و وحشت بسیاری از فعالان از این‌که مبادا زندگی خود را برای هدفی غیرقابل دسترس حرام کرده باشند، بود. نباید برای کسی تعجب‌آور باشد که در شرایط کم‌کاری نظرات مارکسیست ـ لنینیستی، افراد آن حس اطمینان و ثبات قدم کافی را برای تحمل جوّ حاکم نداشته باشند. در هنگام ارائهٔ تعریف از اپورتونیسم، لنین نوع شخصیتی را که ممکن است اسیر آن شود چنین توصیف کرد:

«در بسیاری موارد، از این کلمه [اپورتونیسم] صرفاً به‌مثابه یک «عبارت ناسزاگونه» استفاده می‌شود و هیچ کوششی برای درک معنای آن به‌کار نمی‌رود…. ویژگی و مشخصهٔ نوعی [یک اپوتونیست] این است که به روحیهٔ حاکم بر لحظه تسلیم می‌شود. او قادر نیست در برابر آنچه که رایج است مقاومت کند، افق سیاسی کوتاهی دارد، و در بدنش استخوان سفتی نیست. اپوتونیسم به‌معنای قربانی کردن منافع دائمی و اساسی حزب در پای منافع لحظه‌ای، گذرا و خُرد است.»[۶۷]

ادامه دارد

—————————— پانویس‌ها

[۵۲] از زمان پیدایش «تأملات» تاکنون، هدف سیاسی آن رسماً در نشریات حزب اعلام شده است. رجوع کنید به «جهان هفتگی مردم»، ۱۲ نوامبر ۲۰۰۵، «سام وب در مورد سوسیالیسم صحبت خواهد کرد»، به قلم «دان مارگولیس».

[۵۳] «تأملات»، ص ۲۲.

[۵۴] «آلبرت زیمانسکی»، «حقوق بشر در اتحاد جماهیر شوروی: در مقایسه با ایالات متحدهٔ آمریکا» (لندن، انتشارات زد، ۱۹۸۴). این یک مطالعهٔ پژوهشی صادقانه از سوی یک جامعه‌شناس غیرکمونیست است.

[۵۵] «کران» و «کنی»، ص ۱۹۴.

[۵۶] رویزیونیست‌های حزب کمونیست ژاپن نیز «اقتصاد بازار سوسیالیستی» چین را تحسین می‌کنند. رجوع کنید به «لنین و اقتصاد بازار»، سخنرانی در آکادمی علوم اجتماعی چین، پکن، ۲۷ اوت ۲۰۰۲، توسط «فووا تتسوزو»، صدر کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست ژاپن.

[۵۷] از سال ۲۰۰۲، حزب کمونیست چین تحت رهبری «هو جین تائو» چند گام مثبت برداشته است که حاکی از یک برخورد کمتر اپورتونیستی است. چنین به‌نظر می‌رسد که صدمات ناشی از گسترش افسارگسیختهٔ روابط تولید سرمایه‌داری به‌رسمیت شناخته می‌شود. همچنین، حزب کمونیست چین ابتکار دیپلماتیک برای حل بحران ناشی از فشار ایالات متحده روی کرهٔ شمالی سوسیالیستی از طریق مذاکره را در دست گرفته است. نبرد چپ و راست در حزب کمونیست چین ادامه دارد. رجوع کنید به: «چین با تضاد میان مارکسیسم و بازار دست‌وپنجه نرم می‌کند»، نوشتهٔ «ادوارد کودی»، سرویس خارجی روزنامهٔ «واشنگتن پست»، ۵ دسامبر ۲۰۰۵.

[۵۸] «فاستر»، همان، ص ۴۱.

[۵۹] «رابرت استیگروالد»، «افسانه‌های ضدکمونیستی در پوشش چپ» (نیویورک، انتشارات بین‌الملل، ۱۹۷۷)، ص ۸۶.

[۶۰] «… همهٔ این‌ها صدمهٔ عظیمی به اعتبار سیاسی و معنوی آن زد و احساس مردم شوروی را در مورد سهم داشتن در اقتصاد و جامعهٔ خود تضعیف کرد» («تأملات»، ص ۲۵).

[۶۱] در مقالهٔ خود در نشریهٔ «امور سیاسی» (ژانویهٔ ۲۰۰۴)، نویسندهٔ «تأملات» محتاطانه ایده‌هایی را که بعداً آشکارا در «تأملات» به پیش کشید، مطرح کرد: «ما زندانی تجربهٔ ۱۹۱۹ روسیه بودیم.» دموکراسی در کشورهای سوسیالیستی سابق «تپش لازم را نداشت» و یک «ماهیت فرمال» پیدا کرده بود.

[۶۲] «تأملات»، ص ۳.

[۶۳] همان‌جا.

[۶۴] «تأملات»، ص ۲۰.

[۶۵] «ریچارد پایپز»، «فرار از آزادی: روس‌ها چه فکر می‌کنند و چه می‌خواهند»، «نشریهٔ «مسایل خارجی»، مه ـ ژوئن ۲۰۰۴، سال ۸۳، شمارهٔ ۳. اخیرتر، یک همه‌پرسی از افکار عمومی روسیه توسط پژوهشگران سرشناس، بر وحشت ایالات متحده  از محبوبیت باورنکردنی (باورنکردنی از نظر آنان) استالین در میان جوانان در دوران پس از شوروی مهر تأیید گذاشت. رجوع کنید به: «مردودیت در آزمون استالین»، «سارا مندلسون» و «تئودور پ. گربر»، مجلهٔ «مسایل خارجی»، ژانویه ـ فوریه ۲۰۰۵، سال ۸۴، شمارهٔ ۱.

[۶۶] سهم کمونیست‌های آمریکا در کمک به درک رویدادهای ۹۱-۱۹۸۹ چشم‌گیر بوده است. انتشارات بین‌الملل، بنگاه انتشاراتی نزدیک به «ح.ک.ا.»، سه کتاب بسیار خوب را در مورد فروپاشی شوروی منتشر کرده است. این یک بادسری خیره‌کننده است که نویسندهٔ «تأملات» از یک نویسندهٔ ضدکمونیست تمجید می‌کند اما هیچ اشاره‌ای به این سه کتاب انتشارات بین‌الملل نمی‌کند. این سه کتاب عبارتند از: «پرسترویکا: از طلوع تا افول»، به‌قلم «مایکل دیویدوف» (۱۹۹۳)؛ «مبارزهٔ قهرمانانه، شکست تلخ»، به‌قلم «بهمن آزاد» (۲۰۰۰) [برای مطالعهٔ متن فارسی این کتاب روی سایت «مهر» در اینجا کلیک کنید]؛ و «خیانت به سوسیالیسم»، «راجر کران» و «توماس کنی» (۲۰۰۴) [برای مطالعهٔ ترجمهٔ فارسی این کتاب روی سایت «مهر» (ترجمهٔ رفیق محمدعلی عمویی) در اینجا کلیک کنید].

[۶۷] تعریف اپورتونیسم در کتاب «لنین و زبان» (مسکو، انتشارات رادوگا، ۱۹۸۳)، صص ۵۹-۵۸.