بهار
وحدت الله درخانی
های یاران! فصل گل، فصل بهاران آمده
فصل پاکی و طراوت، فصل باران آمده
هر طرف گل قد کشیده در گلستان امید
شاپرکهای بهاری مست و خندان آمده
در بساط این بهارم چهچۀ مرغان عشق
از دیار و جلگۀ عشاق مهمان آمده
این طبیعت جامۀ سرسبز کرده بر تنش
در میان سینهاش گلها نمایان آمده
جویبار و چشمهساران هرطرف جاری شده
از فیوض مقدمش لاله شگوفان آمده
هرکه را یاریست در پهلو و جامی در بغل
از برای شادی و مستی به بُستان آمده
جز منِ بیچارهٔ مسکین که در وقت شباب
از فراق و هجر شهبانو به گریان آمده
بار الها دل تهی گردان از غمهای دهر
کاین حقیرت بر دَرت زار و پریشان آمده
وحدتالله درخانی