سجده ی عشق!

امین الله مفکر امینی      2024-21-12! بیا کــــه دل ز تنهایــی به کفیدن…

فلسفه کانت؛ تئوری انقلاب فرانسه شد

Immanuel Kant (1724-1804) آرام بختیاری  نیاز انسان عقلگرا به فلسفه انتقادی. کانت (1804-1724.م)،…

حال: زمانست یا هستی؟

بیت: غم فردا، کز غصه دیروز ریزد به هجوم انرژی، کشف زمان…

درختی سرشار از روح حماسی  و جلوه های معبودایی

نویسنده: مهرالدین مشید تک "درخت توت" و دغدغه های شکوهمند خاطره…

کهن میلاد خورشید 

رسول پویان  شـب یلـدا بـه دور صندلی بـسـیار زیبا بود  نشـاط و…

مبانی میتودیک طرح و تدوین اساسنامهٔ سازمانهای مدنی

نور محمد غفوری شاید همه خوانندگان محترم روش تحریر و طُرق…

انحصار طلبی ملا هبت الله، کشته شدن حقانی و سرنوشت…

نویسنده: مهرالدین مشید ختلاف های درونی طالبان و کش و قوس…

ریحان می شود

قاضی پشتون باسل حرف  نیکو مرکسان را  قوت  جان میشود قوت جسم…

کهن جنگ تمدن 

رسول پویان  نفـس در سـینۀ فـردا گـره افتاده بازش کن  بـرای خــاطــر…

ترجمه‌ی شعرهایی از بانو روژ حلبچه‌ای

هر گاه که باران،  آسمان چشمانم را در بر می‌گیرد. آن، تکه…

سلام محمد

استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زاده‌ی…

آغاز یک توطیه ی جنایت بار و کوچ اجباری پنجشیریان

ویسنده: مهرالدین مشید امروز روستای دشتک پنجشیر و فردا هم دشتک…

آغوش مادر وطن!

امین الله مفکر امینی       2024-08-12! مــرا مادر وطن ومردمش بس گرامیســـت هرکه مادروطن…

نور کهن 

رسول پویان  نـور کهن ز روزن دل جلوه گر شدست  هـور از…

بمناسبت  ۷۶ و مین  سالروز  تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر  

نوشته از بصیر دهزاد  اوضاع وخیم کنونی بین المللی، حلقه تنگ…

دادخواهی برای مهاجرین افغان که از تاجیکستان اخراج اجباری می…

من محمدآصف فقیری نویسنده و پژوهشگر و مدرس حقوق و…

عرفان در سیاست

– دکتر بیژن باران ایران از سده 19 با نپذیرفتن…

دعوت صالح به آمریکا و" هفت خوان رستم "اختلاف های…

نویسنده : مهرالدین مشید  چرخش در سیاست آمریکا یا ابزاری برای…

پردۍ ناولې پروژې ودروئ

عبدالصمد ازهر                 …

حقوق بشر 

تدقیق و نگارشی از سخی صمیم.   حقوق بشرچه نوع حقوق راگویند…

«
»

به پیشواز صدوسومین سالروز انقلاب ظفرمند اکتبر!

سوسیالیسم: شروعی بر آغاز

حاکمیت شورایی یعنی چه؟

و. ای. لنین

-… برای نخستین بار در جهان قدرت دولتی در میهن ما روسیه به این نحو ایجاد شد، که فقط کارگران، فقط دهقانان زحمتکش، با کنار زدن استثمارگران و تشکیل سازمان‌های توده‌ای- شوراها، و این شوراها تمام قدرت دولتی را بدست گرفتند.

ما بسیار خوب می‌دانیم، که در امر سازماندهی حاکمیت شورایی هنوز نارسایی‌های زیادی داریم. حاکمیت شورایی یک طلسم حیرت‌انگیز است. رهایی فوری آن از کاستی‌های گذشته، از بی‌سوادی، از بی‌فرهنگی، از ارثیه جنگ لعنتی، از میراث سرمایه‌داری براحتی امکان‌پذیر نیست. اما از طرف دیگر، حاکمیت شورایی زمینه گذار به سوسیالیسم را آماده می‌کند. شرایط بیداری ستمدیدگان و بدست گرفتن هر چه بیشتر و بیشتر اداره تمامی امور دولتی، همه مدیریت اقتصادی و تولیدی را در دست خود فراهم می‌سازد.

حاکمیت شورایی راهی است به سوی سوسیالیسم، راهی است که توده‌های زحمتکش برگزیده، به همین سبب نیز درست است، شکست‌ناپذیر است.

ــــــــــــــــــــــ

نقش لنین در سرنوشت میهن ما

ارزیابی واقعی هر شخصیت تاریخی، سیاسی، رهبر حزب یا دولت بدون مقایسه با معاصران خود یا با دیگر سیاستمداران، خواه از کشور او، خواه از کشور دیگر ممکن نیست.

«نویسنده ماهیت اقدامات نزدیک‌ترین معاصران او مثل رومانوف و الکساندر نِویسکی(Nevski) را تشریح نموده و آنها را غیر قابل قیاس با لنین می‌داند- هیأت تحریره).

… این لنین بود که در سال ١٩١٧ انقلاب روسیه را رهبری کرد و دولت موقت را منحل نمود. فقط تحت رهبری لنین بود، که اشغالگران خارجی از کشور بیرون رانده شدند، گاردهای سفید تارومار گردیدند. سپس لنین با اعلام سیاست اقتصادی جدید (نپ) به مصالحه با دهقانان موفق شد. تحت رهبری او بود که کشور به بازسازی ویرانه‌ها دست زد، توانست زیر یک پرچم جدید گرد آید و بر پایۀ منافع همۀ خلقهای روسیه بعنوان کشور متخاصم غرب شناخته شود.

من بر این باورم، که تاریخ توسط شخصیت‌های نابغه اداره نمی‌شود. آنها فقط می‌توانند برخی روندهای تاریخی را اصلاح و قوانین عینی را تنظیم نمایند. وقوع انقلاب روسیه بدون بلشویک‌ها ممکن نبود (انقلاب، در واقع، توسط بلشویک‌ها در سال ١٩١٧ آغاز نشد). اما بدون وجود لنین و توانایی و قاطعیت او، بدون ذکاوت سیاسی و انعطاف‌پذیری او، روسیه نمی‌توانست از فاجعۀ رویارویی داخلی بپرهیزد و به یک کشور قوی، مقتدر و آماده برای تحقق دست‌آوردهای نوین تبدیل شود. هیچیک از سیاستمداران آن دوره در روسیه واقعا هم دارای توانایی انجام این کارها نبودند.

صفات واقعی لنین برای سازماندهی مجدد زندگی

اگر نخستین منشور حاکمیت شورایی با امضای لنین را مورد ملاحظه قرار دهیم، درمی‌یابیم که مسائل مطروحه در آن نه تنها به برکت تمدن شوروی جان گرفت، حتی در حد معینی تا امروز به حیات خود ادامه می‌دهد و از سقوط روسیه پس از ضربات «اصلاح‌طلبان لیبرال» جلوگیری می‌کند.

از لیست اقدامات اجتماعی شروع می‌کنیم که یکصد سال پیش، یک جهش بی‌سابقه به جلو بودند و بسیاری از آنها امروز حتی در غرب، در کشورهای سرمایه‌داری نیز بدیهی تلقی می‌شوند. صرفنظر از فاجعه سال‌های ٩٠، وجود بعضی از آنها تا کنون حتی در کشورهای توسعه‌یافته یک رؤیا تلقی می‌شود.

این لنین بود، که در روسیه ٨ ساعت کار روزانه اعلام کرد (فرمان ٣٠ اکتبر ١٩١٧)، برای زنان باردار، زائو و مادران شیرده حق مرخصی با حقوق تعیین کرد (این حق که طبق فرمان ۴ نوامبر ١٩١٨ اعطاء گردید، هنوز هم رسمیت دارد). در اینجا نباید از نظر دور داشت، که آمار بالای مرگ و میر کودکان در روسیه تزاری اغلب با جلب مادران به کارهای سنگین و تغذیۀ ناکافی کودکان رابطۀ مستقیم داشت.

در ١٧ ماه مه سال ١٩١٧ لنین فرمان تغذیۀ رایگان کودکان را تا ١۴ سالگی، فارغ از تعلق طبقاتی آنها صادر کرد. به کودکان مواد خوراکی و برگۀ ورود به غذاخوری‌های عمومی داده می‌شد. امر تغذیۀ کودکان بطور روزانه و در تمام روزهای هفته به اجرا گذاشته می‌شد (چندی پیش پوتین پیشنهاد کرد فقط دانش‌آموزان مدارس ابتدایی و فقط در روزهای درس با یک وعده غذای گرم تأمین شوند- مبلغان نیمه‌رسمی در این باره چقدر تبلیغات کردند!). لنین برنامۀ دولتی تغذیۀ کودکان را که در اتحاد شوروی اجرا شد، پایه‌گذاری کرد (همانطور که معلوم است، یک برنامۀ علمی غذای ارزان قیمت برای همۀ گروه‌های دانش‌آموزی و پیش دبستانی و اغذیۀ لبنی رایگان برای اطفال تا سه سالگی تدوین گردید).

در ماه مه سال ١٩١٨ لنین فرمان توزیع مسکن دولتی را امضاء کرد. در سال ١٩١٩ میزان بهداشتی مسکن برای هر نفر ٩ متر مربع تعیین گردید. به این ترتیب، اتحاد شوروی برای اولین بار در تاریخ، حق مسکن برای عموم را برسمیت شناخت. اکنون ثروتمندان به سبب این که از این فرمان لنین «آسیب دیدند»، باران اشک سرازیر می‌کنند، اما این یک اقدام انساندوستانه بزرگ بود. زیرا، زحمتکشان فقیر از زاغه‌ها، حلبی‌آبادها و سردابه‌های نمور که خانواده‌های بسیاری در آنها به سر می‌بردند، نجات یافتند. بنا به تصمیم حاکمیت شوروی به هر خانواده به تعداد نفرات، اتاق تعلق گرفت! لنین اساس برنامه مسکن اجتماعی را نیز که بعدها در اتحاد شوروی تحقق یافت، بنیان نهاد. سپس کشورهای سرمایه‌داری (مثلا، فرانسه) از روسیه سوسیالیستی تبعیت کردند. از این فرمان در روسیه امروز فقط تأمین کودکان یتیم با مسکن باقی مانده و آن هم با کلی مشکلات و فریبکاری. حق مسکن را ملغا کرده‌اند و شهرها از بی‌خانمان پر شده است.

در تاریخ ٢٠ مارس سال ١٩١٩ لنین فرمان ملی کردن استراحتگاه‌ها را امضاء کرد که بر اساس آن زحمتکشان به حساب دولت از حق استفادۀ رایگان از آنها برخوردار گردیدند. ٢١ دسامبر سال ١٩٢٠، بمحض بیرون راندن گاردهای سفید از کریمه، لنین فرمان جدیدی «دایر بر استفادۀ زحمتکشان از آسایشگاه‌های کریمه برای معالجۀ» صادر نمود. بدنبال این، کارگرانی که سالها و دهها سال در کارخانه‌ها و کارگاه‌های خفه، بدون استراحت کار می‌کردند و در فقر تنگدستی بسر می‌بردند، برای معالجه و استراحت راهی آسایشگاه‌های کریمه شدند. در ماه مه سال ١٩٢١ لنین امریۀ دیگری در مورد «استراحتگاه‌ها» امضاء کرد. در املاک اشراف و سرمایه‌داران سابق («مثل کاخها و ویلاهای روبلیووکا»- مشابه باستی هیلزها و لواسانات در ایران امروزی. م.) استراحتگاههایی در جنب اتحادیه‌های کارگری برای استراحت زحمتکشان تأسیس گردید.

٢٢ نوامبر سال ١٩١٧ لنین کمته دولتی تحصیل و آموزش را تشکیل داد که آن موظف شد روسیه را به کشور باسوادان تبدیل نماید. مکتب واحد کار برای عموم تشکیل گردید. در اجرای فرامین مربوطه مدارس و دانشگاه ها درهای خود را به روی عموم گشودند. زنان از حق ورود به دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها برخوردار گردیدند (تا این وقت آنها فقط در رشته‌های خاص زنان حق تحصیل داشتند)، محدودیت‌های موجود برای خلق‌های شرق دور کشور ملغاء گردید. این اقدامات ماهیت اجتماعی داشت.

دیگر خدمات لنین: توجه به توسعۀ فرهنگی خلق.

دستورالعمل‌های لنین درهای موزه‌ها، کتابخانه‌ها و تماشاخانه‌ها را به روی مردم عادی باز کرد. در سال ١٩١٨ لنین اعلامیۀ حراست از کتابخانه‌ها و گنجینه‌های کتاب را ابلاغ و سپس، دستور تأسیس انتشارات دولتی را صادر کرد، که در نتیجۀ آن انسانهای عادی توانستند آثار کلاسیک‌های روسیه و جهان را به قیمت نازل بدست بیاورند و با آنها آشنا شوند (نکته جالب این است که در اتحاد شوروی دزدیدن کتاب دزدی محسوب نمی‌شد. مترجم). بنا به ابتکار لنین از سال ١٩١٨ تا سال ١٩٢٠ موزه‌های آکساکوف، تورگنییف، توتچایف، تولستوی افتتاح گردید. در سال ١٩١٨ در پی صدور فرمان تبلیغات گسترده، نصب تندیس‌های فعالان فرهنگی در خیابانهای شهرهای روسیه شوروی پیش‌بینی شد. لنین شخصا آثار تولستوی، داستایوسکی، لرمانتوف، پوشکین، گوگول، بلینسکی، چرنیشوسکی، دوبرالیوب‌اوف، نیکراسوف، نوویکوف، کالتسوف، موسورگسکی، اسکریابین را ظهرنویسی کرد. ولی برغم این، می‌گویند، لنین یک «ضدروس» و غربگرای تنگ نظر بود!

لنین برای مقابله با موج نیهیلیستی فرهنگ ناشی از انقلاب اقدامات زیادی انجام داد: اگر او نبود، شاید، در روسیه سوسیالیستی مردم بجای آثار کلاسیک‌های روسیه، آثار پیشگویان و فال‌بین‌ها را مطالعه می‌کردند. ما ملزم به گفتن هستیم، که استالین چرخش ملی روسیه را در اتحاد جماهیر سوسیالیستی به سرانجام رساند، اما انجام این کارها را لنین در همان سال‌های نخست انقلاب آغاز کرد.

سومین کار با عظمت لنین برای میهن ما عبارت بود از تنظیم برنامۀ نوسازی روسیه و تلاش برای اجرای این برنامه. در اینجا، البته، تدوین برنامۀ دولتی برای الکتریفیکاسیون کشور به یادها می‌آید. جنگهای داخلی هنوز ادامه داشت، کشور بر ویرانی‌ها غلبه نکرده بود، لنین در شرایط گرسنگی و شیوع بیماری (باضافه آنفلوآنزای اسپانیایی که اکنون بسیاری‌ها مایلند در ارتباط با واگیری کروناویروس در باره آن بنویسند)، بهمراهی گه‌لب کرژیژانوفسکی طرح الکتریکی کردن کشور را تدوین نمود. کمیتۀ الکتریفیکاسیون با شرکت دانشمندان و مهندسانی تشکیل گردید، که حتی رغبتی به بلشویکها نداشتند (مثلا، پاول فلورنسکی، روحانی و فیلسوف- مهندس. او با لباس روحانی در جلسات کمیته حضور می‌یافت). نخستین لامپ در سال ١٩٢٠ در خانۀ دهقان روشن شد. طرحی که ١۵ سال برای اجرای آن در نظر گرفته شده بود، در سال ١٩٣١ بطور کامل تحقق یافت. کارهایی را که حاکمیت تزاری انجام نداد، فقط با الکتریفیکاسیون می‌توان سنجید، که بلشویکها در مدت ١٠ سال اجام دادند (و آنها نباید هم تعجیل می‌کردند. زیرا، در خانه‌های اشراف و سرمایه‌داران لامپ روشن بود، اما در خانه مردم، نه. به عقیدۀ آنها توده‌ها می‌توانستند صبر کنند!). البته، الکتریفیکاسیون پایۀ اصلی صنعتی کردن کشور بود؛ بدون وجود نیروگاه‌های برق لنینی راه‌اندازی و شروع به کار کارخانه‌های پنج سالۀ اول امکان‌پذیر نمی‌شد. 

برنامۀ دولتی الکتریکی کردن کشور تنها یکی از طرح‌های مشهور لنین برای نوسازی کشور بود. لنین در رأس دولت روسیۀ شوروی به اختراعات جدید و کاربست آنها بسیار علاقمند بود. لنین بر این باور بود، که روسیه اگر چه از دولتهای اشرافی- دینی بار بسیار گرانی به ارث برده است، اما باید به کشور پیشرو در عرصه‌های مختلف علوم و فن‌آوری تبدیل گردد (اِ. ولفسون. مرحلۀ لنینی نوسازی کشور). لنین کار شورای عالی اقتصاد ملی را با دقت تمام زیر نظر داشت و تأکید می‌کرد، که بدون کمترین مانع‌تراشی به مخترعین یاری رسانند. او خواستار آن بود، که از بهترین مخترعان با پاداش‌های سخاوتمندانه قدردانی نمایند. در اجرای ابلاغیۀ لنین به مخترع، برکالوف بازای تجاربش در زمینۀ تسلیحات دریایی و زرهی ۵٠ هزار روبل طلا، و به پطروف دانشمند شیمی، به سبب کشف سنتز ارگانیک بمبلغ ١۵٠ هزار روبل طلا پاداش اعطاء گردید!

کار آزمایشگاه رادیوفیزیکی نیژگوراد بریاست بونچ برویویچ تحت نظارت شخصی لنین قرار داشت. در آنجا دانشمندانی مشغول به کار بودند که به ساخت خلاء الکتریکی و رادیوتلفن مشغول بودند. هنگامی که این آزمایشگاه نخستین تجربۀ موفق برنامۀ رادیویی را ساخت، لنین طی یک نامه صمیمانه به بونچ برویویچ، از وی قدردانی کرد و نوشت: «فرصت را مغتنم شمرده، سپاسگزاری صمیمانۀ خود را به مناسبت اختراع رادیو به شما ابراز می‌دارم. روزنامۀ بدون کاغذ و «بدون فاصله» که شما می‌سازید، کار بزرگی خواهد بود. قول می‌دهم به هر طریقی و از هر راهی در این کار و کارهای دیگر به شما یاری رسانم». لنین پس از مطالعه گزارشات بونچ برویویچ به استالین نوشت: «از این گزارشات معلوم می‌شود، که فن‌آوری ما از توانایی حیرت‌انگیزی در رساندن برنامه‌های رادیویی با زبان گویا برخوردار می‌باشد؛ راه‌اندازی چندین صد گیرنده که بتوانند سخنرانی‌ها، گزارشات، بیانات را در شرایط خاص از مسکو حتی به هزاران کیلومتر دورتر در جمهوری‌ها منتقل نمایند، کاملا عملی است. من بر این باورم که اجرای این طرح برای ما از منظر کارهای تبلیغی و ترویجی، بخصوص، هم در میان توده‌های بی‌سواد و هم از نظر انتقال سخنرانی‌ها، یک ضرورت بی قید و شرط است… بنا بر این، می‌پندارم، که تحت هیچ شرایطی بناید از هزینه کردن برای اتمام کار سازمان ارتباطات رادیویی مضایقه کرد…».

لنین به توانایی رادیو باور داشت، او خودش از رادیوتلگراف استفاده می‌کرد، از رادیو سخنرانی می‌کرد. در سال ١٩١٨ او فرمانی مبنی بر تمرکز مهندسی رادیو صادر نمود. به ابتکار او شورای فنی رادیو تشکیل گردید، فرستندۀ رادیویی مسکو تأسیس شد، طرح رادیویی کردن روسیۀ شوروی مورد تحقیق و بررسی قرار گرفت.

لنین علاقمندی زیادی به تجربه در زمینۀ تلویزیون داشت، آن را تحسین می کرد و مطمئن بود، که آینده از آن تلویزیون است.

لنین درک می‌کرد، که برای صنعتی کردن، چنان فن‌آوری لازم است که موجب ارزانی حمل و نقل بار شود. لوکوموتیوهای زغالی گران و کم بازده بودند. در سال ١٩٢٢ به ابتکار لنین- بیمار آینده، یک مسابقه ساخت لوکوموتیو دیزلی آغاز شد و برای برندۀ مسابقه یک میلیون روبل طلا پاداش تعیین گردید! مسابقه چند سال دوام یافت و در تاریخ فن‌آوری بعنوان گنجینۀ خودویژه فراوانی، که بدنبال خود تعداد زیادی اختراع به ارمغان آورد، ثبت گردید. برخی پژوهشگران تاریخ فن‌آوری اعتقاد دارند، که اگر فرض کنیم انقلاب اکتبر فقط یک نتیجه داشت، آن هم مسابقۀ لنینی برای ساخت لوکوموتیو دیزلی بود که در آن وقت واقعا ارزش داشت!

می‌پندارم، که لنین بعنوان نوساز کشور باید در کنار پطر اول قرار گیرد. سلامتی به او اجازه نداد تا پایان دهۀ ١٩٢٠ زنده بماند و اجرای برنامۀ پنج سالۀ اول را رهبری کند. (اگر چه در سال ١٩٣٠ لنین ۶٠ ساله می شد. سنی که برای یک سیاستمدار به هیچوجه زیاد نیست!) اما در همان چند سالی که رهبری کشور را بعهده داشت، پایه‌های صنعتی کردن کشور، انقلاب علمی، فنی و فرهنگی را بنیان نهاد.

و، دست آخر، فدرال کردن یکی دیگر از ارجمندترین خدمات لنین بود. انعطاف‌پذیری لنین آنقدر بود که بتواند با نمایندگان جنبش‌های ملی خلق‌های روسیه زبان مشترک پیدا نموده، چنان حاکمیتی تشکیل دهد، که زندگی مشترک خلق‌های روسیه را سامان دهد و همه را راضی کند. اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از آزمون سخت جنگ بزرگ سر بلند بیرون آمد. هیتلر امیدوار بود با کارت تفاوتهای ملی بازی کند، اما نتوانست بر دوستی محکم خلقهای اتحاد شوروی که حاصل اجرای سیاست‌های لنین بود، خدشه وارد نماید. و فدرالیسم داخلی روسیه اگر چه فاجعه را تجربه کرد، اما هیچیک از جمهوری‌ها حتی بعد از تجزیۀ اتحاد شوروی برای جدایی از روسیه تلاش نکردند (به استثنای جمهوری چچن، که در نهایت به زمین قانون اساسی ما بازگشت).

رئیس جمهور کنونی روسیه سعی می‌کند در «تجزیه اتحاد شوروی» لنین را متهم قلمداد نماید، اما در زبان عامیانه به این می‌گویند: «یک فرد بیمار، شخص سالم را سرزنش می‌کند»، اتحاد شوروی را لنین تشکیل داد، ملزومات دوام ٧٠ سالۀ آن را ذخیره کرد.

میهن شوروی ما را آن سیاستمدارانی ویران کردند که کلید کاخ کرملین را به رئیس جمهور کنونی، «غم‌خوار واحدگرایی» که مصونیت و امتیازات افسانه‌ای خود را تضمین کرده است، تحویل دادند.

به باور من، چنین است مهمترین اقدامات لنین: تشکیل دولت اجتماعی، مردمی؛ حفظ ارزش‌های فرهنگی باستانی؛ و مقدم بر همه، ارزش‌های فرهنگ روسی؛ بنیانگذاری صنعتی کردن کشور؛ فدرالیسم.

کدام مانع مردم شوروی را از اجرای کامل پروژۀ سوسیالیستی لنین در روسیه بازداشت؟

به اعتقاد من، لنین جامعۀ سوسیالیستی آینده را بسیار دموکراتیک تصور می‌کرد (البته، نه به معنی دموکراسی بورژوایی- پارلمانتاریسم، چند حزبی). او در آثار خود، عیوب آنها را بروشنی توضیح داد. او دموکراسی را بمعنی خودگردانی مردمی و شورایی تعریف می‌کرد. لنین به دلیل شرایط جنگ داخلی مجبور شد در پاسخ به تروریسم سفید، ترور سرخ اعلام نموده، انتشار روزنامه‌ها و فعالیت احزاب بورژوازی را ممنوع کند، اما او از نظر فکری، بر خلاف رهبران بعدی اتحاد شوروی، بسیار دموکرات بود. او دموکراسی سرمایه‌داری را بعنوان پوششی برای توجیه حکومت توانگران مورد انتقاد قرار می‌داد.

در دورۀ لنین، پس از پایان جنگ‌های داخلی، و در سالهای ٢٠، پس از درگذشت او، آزادی بیان در اتحاد شوروی حکمرانی می‌کرد. در حزب و در جامعه بطور  علنی بحث می‌شد (مثلا، بحث‌های درون حزبی، و همچنین، بحث و گفتگوها پیرامون امکان ایجاد سوسیالیسم در یک کشور، در مورد راه های اجتماعی کردن). کتابهای گارد سفیدی‌های ضد شوروی در کتابفروشی‌های اتحاد شوروی فروخته می‌شد (از جمله، همان اثر آورچنکو، که خود لنین تجدید چاپ آن را در اتحاد شوروی توصیه کرد)، کاریکاتورهای لنین و سایر رهبران حزب در روزنامه‌ها چاپ می‌شدند. مسافرت به خارج از کشور آزاد بود. در سال ١٩٣٠ در رابطه با سازماندهی فعالیتهای مخفی بر علیه اتحاد شوروی در نتیجۀ تحکیم و تقویت گروه طرفدار استالین در حزب، ادامه این وضع امکان‌پذیر نبود. سانسور عقیدتی سخت برقرار گردید.

لیبرال‌ها این را با اقتدارگرایی و قدرت‌طلبی استالین مرتبط می‌دانند. بموازات این، دلایل عینی برای محدود کردن دموکراسی شورایی در دورۀ استالین وجود داشت. اول، بمنظور بسیج عمومی برای مقابله با تهدید خارجی و برای صنعتی کردن کشور در مدت ١٠ سال، دوم، برای انجام انقلاب فرهنگی که در کشورهای غربی ٢٠٠ سال طول کشید، به مدت کوتاهی ضروری بود. نباید این را هم از نظر دور داشت، که اکثریت جمعیت کشور به مردسالاری دهقانی چنان اعتقاد عمیق داشتند، که حتی با درک قدرت اتحاد شوروی، در اعماق روحشان، هیچ قدرتی جز سلطنت در تصورشان نمی‌گنجید. ایدۀ آزادی‌های مدنی برایشان مبهم بود.

مطمئنا، در این دوره انحرافاتی هم روی داد، در دورۀ سرکوب‌ها افراد بی‌گناه نیز قربانی شدند. می‌توان حدس زد، که اگر لنین زنده می‌ماند (همانطور که گفتم، در سال ١٩٣٠ لنین به سن ۶٠ سالگی و در سال ١٩۴۵ به سن  ٧۵ سالگی می‌رسید!)، نظام در سال ١٩٣٠ نرم‌تر می‌شد، ولی، بگمانم، نه چندان زیاد. لنین نیز ناگزیر با آن چالش‌ها مواجه می‌گشت، زیرا، هم جهان‌بینی اکثریت جمعیت و هم اوضاع جهانی چنین ایجاب می‌کرد.

دموکراسی شورایی ما چه در سال‌های ١٩۵٠ و چه در سال‌های ١٩٨٠ برغم اعلام پر سر و صدا، توسعه نیافت. بطور کلی بسیاری از مشکلات ما با آن ارتباط داشت، که پس از مرگ استالین ما نتوانستیم بدون درد و بطور سازمانیافته از نظام بسیج خارج شویم (چینی‌ها بعد از درگذشت مائو موفق به این کار شدند، البته، آنها همانوقت در کشوری دیگر، با سطح شهرنشینی و میزان دیگری از تأثیرگذاری غرب زندگی می‌کردند و می‌توانستند از تجربیات ناموفق ما بیاموزند).

ناگزیرم چنین ملاحظۀ «فریبنده» را بیان کنم: شاید، به دلایل شرایط عینی، جغرافیایی، فرهنگی و تاریخی، ما درک منفی از دموکراسی داریم و برای ما دولت مقتدر، ایدئوکراتیک لازم بود. با این وصف، در برابر تاریخ حق با استالین بود. (البته، این بدان معنی نیست که در همه موارد حق با استالین بود)، اما، از دیگر طرف، اقتدارگرایی می‌تواند ماهیت دوگانه داشته باشد: روشنگرانه، در خدمت خلق، مانند دورۀ استالین، یا خلافکار، در خدمت صاحبان ثروت، مثل حالا. و این هر قدر هم عجیب به نظر برسد، دیگر اشکال اقتدارگرایی، خودگردانی مردمی و آزادی‌های معینی را حذف نمی‌کند. بین آزادی و ضرورت یک رابطۀ دیالکتیکی وجود دارد که در لیبرال‌ها قادر به درک آن نیستند.

در بارۀ درس‌های لنینی

بنظر من شخصا، توانایی لنین در پذیرفتن اشتباهات خود، شیوۀ تفکر دیالکتیکی و عقلانی او، قدرت درک کل شرایط، تلاش او برای یافتن راه مصالحه و متحد شدن حتی با نیروهای غیردوست دارای اهمیت فوق‌العاده‌ای می‌باشد. لنین یک سیاستمدار واقع‌بین، با هوش به معنی کامل کلمه بود. این واقعیت را نیکولای واسیلی‌اوویچ اوستریالوف بموقع خود بدرستی بیان کرد.

زندگینامۀ سیاسی لنین مملو از چنین عقلانیت است. در زمان انقلاب سال ١٩٠۵ منشویک‌ها موضعی اتخاد نمودند، که بنظر بسیاری‌ها مارکسیستی می‌رسید. روسیه ٢٠٠ سال از غرب عقب مانده بود، در روسیه دورۀ انقلابات بورژوایی فرارسیده بود، بورژوازی روسیه می‌بایست نقش تعیین‌کننده در آنها بازی کند، یعنی متحدان سوسیال دموکراتها- کادت‌ها و سایر احزاب بورژوازی. دهقانان با شعور مشترک آن- طبقۀ فئودال جامعه، کشور را به عقب برمی‌گردانید. اما لنین دید، که این طرح‌واره منطبق بر واقعیت نیست. بورژوازی بز دل، وابسته به دولت روسیه بر خلاف بورژوازی قرن هجده فرانسه، براحتی به انقلاب خیانت می‌کند. اما دهقانان، یک نیروی انقلابی واقعی هستند. لنین شعار اتحاد پرولتاریا و خیزش دهقانی را، شعار درست سال ١٩١٧ را که به پیروزی منجر گردید، مطرح کرد. اما پلخانوف بخاطر این شعار او را پوپولیست و سوسیالیست انقلابی نامید و گفت که گویا لنین از مارکسیسم روی برگردانده است…

پس، موضع لنین در مقابل فدرالیسم روسی چگونه بود؟ لنین قبل از انقلاب طرفدار یک دولت واحد متمرکز بود و آن را برای هدف سوسیالیسم مناسب‌تر می‌دانست. برای او بیداری مردم امپراطوری روسیه، بویژه، خلق‌های شرق تعجب‌آور بود. و لنین با این جنبش‌ها مصالحه کرد و پیروز شد، اما سفید‌هایی مانند کلچاک و دنیکین تا آخر فقط یکسری کلمات را در باره «وحدت و یگانگی» تکرار کردند و مغلوب شدند. وحشتناک است، که رهبران کنونی روسیه درست از سفیدها الگوبرداری می‌کنند، کلیشۀ آنان را تکرار می‌نمایند و هنوز سعی می‌کنند با جلب رغبت تودۀ ملی‌گرا میزان محبوبیت‌شان را افزایش دهند… این نشانگر کیفیت این سیاستمداران است.

به این کمونیزم‌زدایان چه می‌توان گفت؟

من نمی‌خواهم چیزی به آنها بگویم. چون اقناع آنها ممکن نیست. بسیاری از آنها صادق نیستند. آنها دلبستۀ پاداش‌های خود هستند یا بواسطۀ مجموعه‌های دیگر هدایت می‌شوند. آنها متضرر شدگان دروۀ اتحاد شوروی هستند. به نظر آنها لنین مقصر همۀ گناهان است، حتی لنین را مقصر بی‌لیاقتی و نادانی خود می‌دانند… در باره کدام موضوع و چگونه می‌توان با این آدمها صحبت کرد؟

علاوه بر این، گنجایش مخزن دروغ آنها در باره لنین محدود است. جریان‌های چپ پاسخ جامع همه آنها- س. گ. کارا مورزا، و. و. کوژینوف، و. س. بوشین، آ. آ. زینوویف را بموقع خود با «اوراق زرین» بروشنی داده‌اند…. ما باید این جواب‌ها رواج دهیم.

ما نباید منتظر جعلیات مخالفان باشیم. ضربۀ اول را ما باید بزنیم، آنها را در قلمرو خودشان خُرد کنیم و به بن‌بست برانیم…

اتهام زدن‌های هر چه بیشتر ویرانگران و تحقیرکنندگان روسیه علیه لنین- خالق ابرقدرت در روی ویرانه‌های امپراطوری روسیه، باعت افشای بیش از پیش دروغ‌هایشان می‌شود…

رستم وحیداوف

ا. م. شیری

http://www.sovross.ru/articles/1970/48562