برای یکپارچگی جامعه کارگری ایران مبارزه کنیم
دولتهای طبقاتی و سرمایهدار از اعتصاب کارگران میترسند. ما نمونه آن را در زمان انقلاب 1357 دیدیم که قدرت صنفی بالقوه کارگران چه تحولاتی را خلق کرد. آنها توانستند رژیم محمدرضا شاه را با اعتصاب سراسری خویش به زبالهدان تاریخ بفرستند به این امید که وضعیت معیشتی و امنیت شغلی، حقوق و مطالبات عادلانه آنها برآورده شود، از حق اعتصاب برخوردار شوند و سازمانهای صنفی خویش را به وجود آورند. دولتهای بعد از انقلاب که با نقاب حمایت از مستضعفان بر سر کار آمدند به این قدرت لایزال طبقه کارگر آگاه بودند و قدرت تشکلیابی آن را عاملی برای متزلزل کردن پایههای اقتصادی و ارکان سیاسی کشور میدانستند. آنها با شم طبقاتی خویش از خطر یکپارچگی جامعه کارگری ایران واهمه داشتند و در پی آن بودند که با ایجاد تفرقه در میان طبقه کارگر به لطایفالحیل مانع شوند تا آنها بتوانند سازمانهای صنفی خویش را تاسیس نمایند. در بدو انقلاب قانون کار بسیاری از حقوق کارگران را مد نظر قرار داد زیرا این دستآورد انقلاب را طبقه کارگر با مبارزات خویش و نقش قطعی خود در انقلاب به دولت بعد ازانقلاب تحمیل کرده بود ولی بعد از جنگ هشت ساله دولت مافیائی رفسنجانی به بهانه آبادی ایران و جبران خسارت جنگ با پیروی از اوامر اقتصادی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول سیاست خانمانبرانداز و ضدایرانی نئولیبرالیسم را برای غارت ایران در پیش گرفت و اقتصاد ایران را با خصوصیسازی و سرکوب مبارزات کارگران و نقض حقوق قانونی آنان در محراب سرمایهگزاریهای امپریالیستی و بورژوازی کلان ایران قربانی کرد. این سیاست خانمانبرانداز تا کنون نیز در ایران اجراء میشود.
رسم بر این بود که دولت و کارفرمایان با کارگران به انعقاد قراردادهای رسمی یا دائمی برای مشاغل مستمر و دائمی مبادرت میورزیدند که بعدا تعداد این قراردادها با توجه به ضعف جنبش کارگری تا آن حد کاهش یافت که امروز این نوع قرارداد فقط شامل یک سوم از مجموعه قراردادهای منعقده با کارگران در ایران میشود. در کنار آن نوع دیگری از قرارداد وجود دارد که آن را قراردادهای موقت مستقیم – که فقط برای دوران کوتاه مدتِ کار و یا تحقق پروژه معینی منعقد میگردد – نامیدند و این قراردادها تقریبا 14% مجموعه قراردادها را در برمیگیرند. و سرانجام قراردادهایی هم معمولاند که نام قرارداد موقت پیمانی را با خود حمل میکنند که 57% مجموعه قراردادها را تشکیل میدهند. در عمل قراردادهای پیمانیِ یکساله، سهماهه و حتی یکماهه وجود دارند که شامل مشاغلی میشوند که ماهیت کاری آنها حتی مستمر و دائمی است. کارفرما با انعقاد این نوع قرارداد و ذکر مدت اشتغال در آن که پس از انقضای مدت قرارداد باید تمدید شود شیوه برده داری مدرن را به کار میگیرد که مورد حمایت قانون کار و دولت است.
بعد از جنگ هشتساله، برای استقرار قانون بردهداری مدرن، به سرکردگی مافیای رفسنجانی، تفسیر جدیدی از قانون کار به عمل آوردند که بر ضد کارگران در خدمت سیاست نئولیبرالی بانک جهانی بود. بر اساس این تفسیر در مشاغلی با ماهیت کار مستمر، اگر قید زمانی در قرارداد منظور گردد، دیگر قرارداد کارگران دائمی نخواهد بود. این تفسیر موذیانه، انعقاد قرارداد موقت در مشاغلی با ماهیت دائمی را قانونی کرد. همین قانون نیز در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی اصلاحطلب نیز تغییر کرد و از این ببعد کارفرمایان، مسئولیت وظیفه استخدام کارگران را از شانه خود سلب کرده به عهده شرکتهای بردهداری خصوصی گذاردند که آنها با کارگران قرارداد بسته و کارگران را به کارفرمایان اجاره میدانند. نمونه همین روش در ممالک بزرگ سرمایهداری نظیر آلمان نیز اعمال میشود که در زمان صدراعظمی آقای «گرهارد شرودر» از جناح «چپ» سوسیال دموکرات با تلاش وی وزارت کار را منحل کرده و آن را با سازمان و یا مراکزی برای شغلیابی که واسطه میان کارگر و سرمایهدار است جایگزین نمودهاند و سرمایهدار را از هر نوع مسئولیتی مبرا گرداندند. آنها شرکتهای خصوصیای به وجود آوردند که مسئول تامین نیروی انسانی و بستن قراردادهای پیمانی با کارفرمایان و دولت شدند.
اولین دغدغه کارگران همین فقدان امنیت شغلی است زیرا در پایان هر سال کارفرمای خصوصی میتواند مدت اشتغال کارگر را تمدید نکند. این روش را حتی دولت کارفرمای اسلامی ایران نیز که مرتب از عدالت و عدل علی سخن میگوید به کار میبندد. به این ترتیب جان و مال و زندگی کارگران در دست شرکتهای خصوصی و دولت سرمایهداری است. این حقکشیها که فقط جنایت نسبت به یک فرد و یا نقض حقوق بشر یک عده زندانی سیاسی نبوده، بلکه نقض حقوق بشر میلیونها انسانی هست که به صورت برده با جبر و شلاق اقتصادی به کار شاق ادامه میدهند، ما با سکوت فضای مجازی روبرو هستیم. اپوزیسیون بورژوازی ایران چشمش را بر این همه جنایت نسبت به طبقه کارگر بسته و در مورد وضعیت وی نه تنها سکوت میکند حتی در اعتراضات خود برای تحقق حقوق بشر و یا دفاع از زندانیان سیاسی حاضر نیست به مبارزات کارگران و فعالان زندانی آن اشاره کند. مبارزه بورژواها که تحت عنوان انحرافی و همه با هم «زن، زندگی، آزادی» صورت پذیرفت، بیگانه نسبت به سرنوشت ایران و طبقه کارگر قهرمان کشور ماست. کارگران هرگز نباید به این بورژوازی مزوّر اعتماد کنند و باید در پی تراکم و تشکل نیروی شکننده خود باشند تا بتوانند به حقوق قانونی خویش دست پیدا کنند.
اتحادیههای مستقل کارگری در ایران وجود ندارند و این ضعف طبقه کارگر و نخستین عرصه مبارزه امیدبخش برای این طبقه است. ذاتا، اتحادیه کارگری سازمانی است که در آن کارگران به عنوان یک طبقه بر اساس اتحاد و همبستگی متحد میشوند تا در شرایط مشخص مبارزه طبقاتی به ایجاد یک وزنه در برابر طبقات مالک وسایل تولید اقدام ورزد و موفق به کسب مطالبات خویش شوند. بر این اساس، طبقه کارگر نه تنها از خود در برابر حملات مداوم سرمایهداران دفاع میکند، بلکه حملات مستقیمی را نیز علیه طبقه سرمایهدار انجام میدهد و برای تحقق حقوق عمومی و بهبود ابتداییترین شرایط کار و معیشت مانند دستمزد، ساعات کار، قرارداد مستمر و دائمی، ایمنی کار، مرخصی، لغو قراردادهای پیمانی موقت و مبارزه برای کسب حقوق عمومی خویش تلاش میکند. اتحادیههای کارگری برخاسته از نیازهای عینی طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی هستند که پایهایترین سطح سازماندهی کارگری با تکیه به نیرو و درک خود را نمایندگی میکنند.
اتحادیههای کارگری دارای سابقه به مراتب طولانیتری از مبارزه حزبی طبقه کارگر میباشند، زیرا کسب روزمره آگاهی اقتصادی به مراتب سهلتر از آگاهی سیاسی در طیف طبقه کارگر است، زیرا مدتها وقت لازم بود و هست تا طبقه کارگر نه تنها به مبارزه مستقل اقتصادی خود دست زند، بلکه از نظر سیاسی به نقش خود به عنوان چرخ پنجم سیاست بورژوازی پایان داده به عنوان تشکیلات مستقل سیاسی کارگری که دارای اهداف سیاسی و طبقاتی است به میدان آید. به این جهت از همان بدو پیدایش اتحادیههای کارگری این تفاوت دیالکتیکی در دو عرصه مبارزه طبقه کارگر مشهود بود و نمیشد آنها را در یک دیگ ریخت و هم زد و تمایز و سطوح متفاوت فعالیت آن را مخدوش نمود.
چرا کار در اتحادیه ها ضروری است؟
کار تودهای یکی از مهمترین زمینههای فعالیت یک انقلابی است. زیرا این مبارزه عملی سنگ محکی است برای اینکه دانسته شود چقدر جهانبینی و عملکرد سیاسی فرد آگاه، به واقعیت عینی زندگی طبقه کارگر نزدیک است. این شرکت در مبارزه واقعی طبقه کارگر، فرد آگاه و کمونیست را از ذهنیگری و انقلابینمائی کاذب دور میکند و وی را بر روی زمین واقعیت باقی خواهد گذارد. کار تودهای همچنین پایه و اساس لازم برای هر تحول انقلابی را تشکیل میدهد. بدون حمایت بیقید و شرط بخش بزرگی از مردم و بدون همدردی – یا حداقل بیطرفی خیرخواهانه – بقیه تودهها، هیچ شورش انقلابی نمیتواند به یک دولت پایدار که بعدا نیز بتواند دوام آورد تبدیل شود. انقلابیون برای به دست آوردن این حمایت و همدردی از سوی عموم مردم – به ویژه طبقه کارگر – باید جهانبینی خود را به طور فعال به تودههای کارگر منتقل کنند و اعتبار آن جهانبینی را در زندگی روزمره تودههای کارگر نشان دهند. انقلابیون باید در جایی که تودهها هستند – اما بالاتر از همه جایی که طبقه کارگر است، کار کنند. هرکسی که میخواهد در میان تودهها طبقه کارگرکار کند، نباید از کار در اتحادیه دوری کند. ضروری بودن اتحادیه های کارگری برای مبارزه انقلابی، حتی بیشتر به موقعیت واقعی آنها در طبقه کارگر مشروط است تا در خود جوهر پرولتاریایی آنها. ولی شنا کردن مانند ماهی در دریا به مفهوم این نیست که اتحادیه کارگری همان حزب طبقه کارگر است و باید وظایف حزبی را به عهده گیرد. مبارزه در اتحادیه کارگری برای تحقق حقوق کارگران در مقابل سرمایهداران، دادن تجربه و آگاهی به آنها، بالا بردن سطح دانش و آگاهی طبقاتی آنها در عمل، تقویت اعتماد به خود، اعتقاد به نیروی صنفی و قدرت آن، تقویت درک دموکراتیک و ایجاد زمینه مادی اجتماعی تحول در مجموعه جامعه است.
لنین میگفت: «کار نکردن در اتحادیههای کارگری ارتجاعی به معنای سپردن تودههای توسعهنیافته یا عقبمانده کارگران به نفوذ رهبران ارتجاعی، عوامل بورژوازی، اشرافیت کارگری یا کارگران بورژوا است». (لنین – رادیکالیسم چپ-1920).
در مورد اهمیت اتحادیههای مستقل کارگری و نقش اجتماعی آنها میشود صفحات فراوانی را سیاه کرد ولی این سخنان که تجربه روشن کلیه مبارزات کارگری در سراسر جهان است الزاما با واقعیت مشخص موجود در جامعه ما همخوانی ندارد. در ایران طبقه کارگر از حق دارا بودن اتحادیه مستقل کارگری محروم است و این است که در درجه نخست باید برای به رسمیت شناساندن این حق طبیعی خود، که زمینه اجتماعی دارد و حتما مورد تائید اکثریت قریب به اتفاق طبقه کارگر قرار خواهد گرفت، مبارزه کند. وقتی طبقه کارگر در عرصه مبارزه صنفی به تقویت ظرفیتهای لازم دست پیدا کرد آنوقت کارگران از امکانات آموزشی، دانشگاهی کارگری، صندوق دائمی اعتصاب، حمایت حقوقی وکلای برجسته کارگری، فعالیت مطبوعاتی، حمایت روشنفکران، دانشگاهیان، فرهیختگان و بسیاری مسایل دیگر برخوردار میگردند. برای دستیابی به حقوق کارگری فوقالذکر در ایران باید مبارزه کرد. اخیرا بعد از اعتراضات به حجاب اجباری و گشت ارشاد زمزمههائی در طبقه حاکمه و مُصلحان رژیم به گوش میرسد که اگر مسئولان امر به خواستهای مردم، طبقات و معترضان به موقع خود گوش ندهند و با بیاعتنائی از کنار آن بگذرند، آن وقت باید با برآمدهای خشونتآمیز فراگیرتر اجتماعی حساب کنند. جامعه از طبقات گوناگون تشکیل شده است و با تئوری «خودی و غیرخودی»، «مومن و کافر» نمیشود جامعه را اداره کرد. همه آحاد ملت بخشی از مردم ایران هستند و تمام ثروتهای ایران به همه مردم تعلق دارد. نمیشود این ثروتها را به نفع «خودی»ها مصادره نمود. این لفاظیهای بدو انقلاب، امروز به بنبست رسیده است و در میان دولتمردان حاکمیت این نظریه رشد مییابد که باید امکانات گفتگو با بخشهای گوناگون جامعه اعم از آموزگاران، زنان، بازنشستگان و کارگران و… را به وجود آورد تا دولت امکان هدایت جامعه را از طریق این ابزارهائی که به دست میآورد داشته باشد و در شرایط بحرانی امکان این هدایت را از دست ندهد و ناچار نشود به ابزار زور و کشتار متوسل گردد. این وضعیت کنونی که یکی از دستآوردهای تحمیلی رویدادهای اخیر بوده است و ممکن است در اثر بیاعتنائی هیئت حاکمیت، تمامیت نظام را به خطر اندازد، زمینه مساعدی خلق کرده تا بشود به خواست تاسیس اتحادیههای مستقل کارگری بیشتر از قبل تکیه کرد. شرط موفقیت این خواست در درجه اول دوری از مخلوطکردن وظایف حزب طبقه کارگر و امر کسب قدرت سیاسی با وظایف و ظرفیتهای یک سندیکای کارگری است. اگر نظریات انحرافی و آنارکوسندیکالیستی توسط سیاستهای «چپ»روانه و ضدکارگری پا بگیرد و ماجراجویانی پیدا شوند که تلاش کنند مبارزه اتحادیههای کارگری را به سوی کسب قدرت سیاسی از طریق ایجاد شوراهای کارگری سوق دهند، طبیعتا وضعیتی را خلق خواهند کرد که بهانههای رژیم را برای سرکوب حرکتهای کارگری افزایش خواهد داد تا از ایجاد اتحادیههای مستقل کارگری جلوگیری کند و در نتیجه از فرصتی که به دست آمده است استفاده بهینه نگردد.
سنگ نخستی که در پیش پای مبارزات کارگری ایران وجود دارد نبود اتحادیه کارگری است که وظیفهاش در درجه اول تلاش برای بهبود وضعیت زندگی کارگران و در یک کلام بهبود شرایط استثمار است و نه نابودی استثمار. عدهای خردهبورژوای ذهنیگرا وجود دارند که به نیروی طبقه کارگر و تودهها اعتقادی ندارند و فکر میکنند هر چه شعارهای چربتر و افراطیتر طرح کنند، انقلابیترند!؟. آنها هواداران تئوری «انقلاب یکروزه» هستند و این بیاعتمادی به توده مردم و این عدم درک و فهم خود را که مبارزه مردم در روندی طولانی باید رشد و قوام بیابد تا نه تنها در عرصه اقتصادی بلکه در عرصه سیاسی نیز منجر به جذب کارگران در حزب مستقل خودشان شود، به فضیلت بدل کرده و مرتب در بین طبقه کارگر به تبلیغات گمراهکننده مشغولند و میخواهند هر اعتصاب موجه و عادلانهای را به «انقلاب اجتماعی» بدل کنند. این نابخردان چپنما نمیفهند که سرانجام هر اعتصابی سازش با کارفرماست و نه استقرار دیکتاتوری پرولتاریا.
جریانهائی که در جنبش کارگری به خرابکاری مشغولند و وحدت و یکپارچگی آنها را برهم میزنند قادر نیستند بفهمند که مبارزه اجتماعی سطوح گوناگون فعالیت را داراست و بر اساس شناخت این واقعیات باید مردم را در تشکلهای گوناگون متشکل کرد و منافع قشر و طبقه آنها را مد نظر قرار داد. مبارزه طبقه کارگر در اتحادیههای کارگری مبارزه در عرصه اقتصادی است. طبیعتا کارگران نیز از عمومیترین خواستها و مطالبات مردمی دفاع میکنند، زیرا مطالبات خاص آنها نیز جدا از مطالبات عمومی مردم نخواهد بود. ولی همین نوع حمایت نیز ماهیت اتحادیه کارگری را به حزب سیاسی تغییر نمیدهد. مبارزه طبقه کارگر بر ضد تحریمهای ضدبشری ایران یک مبارزه دموکراتیک عمومی است که مغایر مطالبات صنفی طبقه کارگر نیست در حالی که مصادره کارخانه و اداره آن که شکستش از همان آغاز کار روش است و یا این که به جای خواست تاسیس سندیکای مستقل صنفی کارگری گروههای افراطی شورائی برای کسب قدرت سیاسی برگزینیم خواستهای انحرافی و مخرب هستند که فقط به تشکل طبقه کارگر صدمه زده و حتی مورد تائید عوامل رژیم جمهوری سرمایهداری اسلامی که در پی برهم زدن صف واحد طبقه کارگر هستند، میباشند.
اتحادیه کارگری در ایران را نمیشود بر اساس تعلقات قومی شکل داد. ناسیونالشونیستهای قومی در ایران خواهان آن هستند که اتحادیههای کارگری بر اساس قومیت به وجود آیند که هدفشان در عمل از بین بردن وحدت عمل کارگران و ایجاد تفرقه در میان آنها است. طبیعتا این خواستها اگر مشکوک نباشند عمیقا ارتجاعی و ضدکارگریاند و باید با آنها همانگونه که با خواستهای «چپ»روانهای نظیر ایجاد شوراهای کارگری به جای اتحادیههای کارگری مطرح میشود مبارزه کرد. کارگران ایران باید برای تاسیس اتحادیه یکپارچه و متحد صنفی مستقل کارگری مبارزه کنند که از مقبولیت عمومی برخوردار است. حزب ما از این خواست طبقاتی، دموکراتیک که در خدمت دموکراتیزه کردن فضای سیاسی ایران است حمایت میکند.
نقل ازتوفان ارگان مرکزی حزب کارایران شماره 276 اسفند ماه 1401
وبلاگ توفان قاسمی
وبلاگ ظفرسرخ
سایت آرشیو نشریات توفان
توفان در توییتر
توفان در فیسبوک
توفان درفیسبوک به زبان انگلیسی
توفان درشبکه تلگرام