بدرود با امپراتوری
دو پژوهشگر مسائل بینالملل در مجله فارنافرز استدلال میکنند که آمریکا دیگر قادر نیست برتری نظامی خود را در شرق آسیا حفظ کند و به همین دلیل بهتر است به جای این هدف، متوازنسازی قدرت چین در منطقه را دنبال کند که البته قابل دسترس است.
با پایان دوره دوم ریاستجمهوری باراک اوباما، ایالات متحده با انتخاب روشنی در رابطه با نقش آینده خود در آسیا روبهرو شد. همانطور که چین قدرتمندتر –و در ادعاهای ارضی خود پرخاشگرتر میشد، واشنگتن میتوانست تلاشهای پرهزینه برای حفظ برتری نظامی ایالات متحده در منطقه را دو چندان کند یا میتوانست تصدیق کند که چین به ناچار نقش نظامی فزایندهای در آنجا ایفا میکند؛ لذا از منابع محدود خود برای متوازنسازی قدرت چین استفاده کند و به دنبال جلوگیری از هژمونی منطقهای چین بدون حفظ هژمونی خود باشد.
«کلی آ.گریکو»محقق ارشد در مرکز استیمسون و «جنیفر کاوانا» محقق ارشد در بنیاد کارنگی در مقاله16 ژانویه در «فارنافرز» نوشتند، جانشینان اوباما -یعنی دونالد ترامپ و جو بایدن- هر دو رویکرد اول را انتخاب کردند. همانطور که مارک میلی، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش ایالات متحده در اوایل سال2023 بیان کرد، آنها بر دستیابی به «برتری» در برابر چین متمرکز بودند؛ حفظ برتری نظامی بهعنوان هدف اصلی سیاست هند و پاسیفیکِ ایالات متحده. استراتژی بایدن برای دستیابی به این هدف با استراتژی پیشینیانش متفاوت بوده است. تیم بایدن با درک این موضوع که بهای حفظ تسلط نظامی ایالات متحده در منطقه به سرعت از نظر سیاسی و عملی ناپایدار میشود، به دنبال ایجاد ائتلافی از متحدان و شرکا برای جبران بخشی از هزینهها بود.
برای مثال، در سهسال گذشته، دولت با موفقیت به پایگاههای نظامی مضاعف در فیلیپین دسترسی پیدا کرد، مکانیسمهای سهجانبه اشتراکگذاری اطلاعاتی جدید با کرهجنوبی و ژاپن ایجاد کرد و توافقنامه «آکوس» (AUKUS) را با استرالیا و بریتانیا برای ارائه خدمات مربوط به زیردریاییهای هستهای نیروی دریایی به استرالیا منعقد کرد.اما با وجود برخی موفقیتها، پیشرفت کلی بایدن در جهت ایجاد ائتلاف مورد نیاز آهسته بوده است. ایالات متحده همچنان فاقد دسترسی نظامی به بخشهای مهم آسیا، ساختار امنیتی قوی تحت رهبری ایالات متحده و متحدان و شرکای کاملا مسلح برای حفظ برتری ایالات متحده است. بدتر از آن، هیچ راه روشنی برای رفع این نقاط ضعف وجود ندارد. جغرافیای دریایی آسیا خطری را که کشورهای منطقه از چین درک میکنند، کاهش میدهد و اساسا پروژه ائتلافسازی بایدن را برپایه بزرگنمایی تهدید چین تضعیف میکند.
دستاوردهای محدود دولت بایدن منعکسکننده واقعیتی است که بسیاری در واشنگتن ترجیح میدهند با آن مواجه نشوند: برتری نظامی ایالات متحده در آسیا نمیتواند در درازمدت حفظ شود. به جای به جان خریدن دشواری در جستوجوی برتری، ایالات متحده باید استراتژیای اتخاذ کند که موازنهسازی -و نه برتری جستن- از قدرت چین را در اولویت قرار دهد. واشنگتن باید تمرکز بیشتری روی حفاظت از دسترسی به مکانهای استراتژیک -برای مثال، مراکز صنعتی ژاپن و هند- و آبراههای کلیدی داشته باشد. واشنگتن همچنین باید تلاش کند تا با کمک به متحدان و شرکا برای تقویت قابلیتهای دفاعی خود، برخی از «بار»های امنیتی خود را جابهجا کند. در نهایت، واشنگتن باید بیاموزد که به جای سازماندهی تعامل صرفا حول مشارکتهای آمریکامحور، بسیاری از نهادهای چندجانبه منطقه را برای پیشبرد منافع و نفوذ ایالات متحده هدایت کند.
منتقدان متوازنسازی ممکن است استدلال کنند که چنین رویکردی چین را جسورتر میکند و ترس از رها شدن را در میان متحدان ایالات متحده ایجاد میکند. اما آنها اشتباه میکنند: اگر واشنگتن رویکرد خود را تغییر ندهد، در معرض خطر فشار بیشتر و نداشتن موقعیت نظامی برای حمایت قابل اعتماد از تعهدات گستردهاش و بازدارندگی در برابر چین قرار میگیرد. یک رویکرد متوازنساز، پایدارتر و کمخطرتر خواهد بود؛ زیرا با جغرافیای منحصر به فرد منطقه کار کرده و همراستا میشود، نه بر خلاف آن.
مبارزه قدرت
دولت بایدن برای دستیابی به دیدگاه برتری منطقهای خود از طریق ائتلافسازی، سرمایهگذاری زیادی در تقویت روابط ایالات متحده با کشورهای سراسر آسیا انجام داده است. بهعنوان مثال، ایالات متحده روابط خود با ویتنام را به یک «مشارکت استراتژیک جامع» ارتقا داده و همکاریهای دفاعی جدید و موافقتنامههای تولید مشترک با هند امضا کرده است. اما تلاشهای بایدن برای ائتلافسازی هنوز با آنچه برای حمایت از تسلط نظامی ایالات متحده لازم است فاصله زیادی دارد. دولت بایدن از ابتدا به صراحت اعلام کرد که یک ائتلاف باید سه کار را انجام دهد: تنوع دسترسی ایالات متحده به پایگاهها، فرودگاهها و بنادر در سراسر منطقه بهطوریکه ارتش ایالات متحده بتواند به سرعت قدرت خود را در صورت بروز بحران نشان دهد؛ شبکهای از ائتلافها و مشارکتها ایجاد کند که منافع و ارزشهای ایالات متحده را تقویت کند و تواناییهای نظامی کشورهای متحد و شریک خود را تقویت کند.
چالش اصلی ایالات متحده در هند و پاسیفیک، زرادخانه عظیم موشکی چین است. نیروهای ایالات متحده که در پایگاههای بزرگ ژاپن، گوام و کرهجنوبی متمرکز شدهاند؛ بهویژه در برابر حملات چین آسیبپذیر هستند و پنتاگون امیدوار است که پرسنل و داراییهای خود را بهطور گستردهتری در پایگاههای کوچک متعدد در سراسر منطقه پخش کند تا شانس بقای آنها را افزایش دهد.تلاشهای ایالات متحده برای ایجاد این وضعیت، دستاوردهایی را به همراه داشته است. تیم بایدن مجوزهای گستردهای را برای نیروهای آمریکایی برای استفاده از پایگاههای اضافی در استرالیا و فیلیپین و همچنین پاپوآ گینه نو گسترش داده که منتظر تصویب پارلمان این کشور (پاپوآ گینه نو) است. با این حال، این مجوزهای گسترشیافته، امکان دسترسی به بحران اضافی یا دسترسی زمان جنگ را به دست نمیدهد.
فیلیپین و پاپوآ گینه نو هر دو نشان دادهاند که به ایالات متحده اجازه نمیدهند از پایگاههایی در قلمرو خود برای ذخیره سلاح یا انجام عملیات نظامی تهاجمی در جنگ علیه چین، بهویژه بر سر تایوان، استفاده کند. این دسترسی مضاعف به حیاتیترین نیازهای واشنگتن پاسخ نمیدهد یا دسترسی ایالات متحده را به مهمترین کشورهای استراتژیک در جنوب شرقی آسیا مثل اندونزی، مالزی و سنگاپور گسترش نمیدهد. در نتیجه، در صورت وقوع احتمالی چنین امری – و با توجه به اینکه کرهجنوبی نیز احتمالا دسترسی نظامی ایالات متحده را محدود میکند- ایالات متحده همچنان باید به گذرگاههای آسیبپذیر در ژاپن و گوام تکیه کند یا بمبافکنهای دوربرد استرالیا را عملیاتی کند.
بایدن با تغییر استراتژی نظامی خود از رویکرد سنتی «قطب و اقمار» – که در آن ایالات متحده مرکز عملیات نظامی است- به مدل «شبکهای» که متحدان و شرکا را بهطور جامعتری به هم پیوند میدهد، به دنبال تقویت برتری منطقهای آمریکا باشد. پنتاگون بهطور فزایندهای بر مانورهای نظامی سهجانبه از جمله مانورهای مشترک هوایی و دریایی با استرالیا و ژاپن و آموزش گارد ساحلی با ژاپن و فیلیپین تاکید کرده است؛ اما در اینجا هم دولت بایدن با نگرانیهایی مواجه شده است. تعداد کمی از کشورهای منطقه بهطور کامل به ساختار یا معماری امنیتی تحت رهبری ایالات متحده متعهد هستند که آنها را ملزم میکند بین ایالات متحده و چین یکی را انتخاب کنند. ایالات متحده اصرار دارد که به دنبال ایجاد یک بلوک امنیتی منطقهای نیست؛ اما بسیاری در منطقه، از جمله متحدان ایالات متحده، در برابر آنچه آنها تلاش واشنگتن را برای انجام این کار میدانند، مقاومت کردهاند.
دوستان بدون نفع
پروژه ائتلافسازی بایدن همچنان فاقد مکانیسمهای نهادی است که برای همگامسازی موثر اقدامات بین متحدان و شرکای خود در جریان یک حادثه لازم است. «گفتوگوی چهارجانبه امنیتی» -یک مجمع امنیتی متشکل از استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده- قرار است همکاریهای دریایی را در کنار سایر طرحها تعمیق بخشد. اما به کشورهای شرکتکننده تصویر اطلاعاتی مشترکی که برای هماهنگی در یک بحران نیاز دارند، نمیدهد؛ زیرا ترتیبات اشتراک اطلاعات دوجانبه باقی میماند. به همین ترتیب، واشنگتن روی توکیو برای ارائه پشتیبانی نظامی مستقیم در طول جنگ منطقهای حساب میکند؛ اما هیچ فرماندهی ترکیبی آمریکایی- ژاپنی برای هماهنگی موثر عملیات دو کشور وجود ندارد. تلاشهای ایالات متحده برای تقویت قابلیتهای نظامی متحدانش سابقه متفاوتی دارد. در چند سال اخیر، برخی از کشورهای آسیایی شروع به صرف هزینههای بیشتر برای دفاع کردهاند.
اما آنها تا توانایی سهیم شدن بار دفاعی کنونی منطقه با ایالات متحده فاصله زیادی دارند؛ بسیار کمتر از خواستههای بالاتری که یک درگیری تحمیل میکند. ایالات متحده به متحدان و شرکای آسیایی خود نیاز دارد تا چندین برابر بیشتر از آنچه در حال حاضر انجام میدهند برای دستیابی به چیزی نزدیک به «تقسیم بار» هزینه کنند.ژاپن و استرالیا را در نظر بگیرید: هر دو کشور برنامههایی را برای افزایش هزینههای دفاعی اعلام کردهاند. ژاپن قصد دارد تا 65درصد هزینههای دفاعی خود را طی 5سال آینده افزایش دهد تا از خود در برابر چین دفاع کند؛ پروژهای که شامل خرید 400موشک کروز تاماهاوک ساخت آمریکا میشود. استرالیا نیز قصد دارد هزینههای دفاعی خود را از حدود 2درصد تولید ناخالص داخلی به 2.3درصد طی 10سال آینده افزایش دهد؛ این کشور قصد دارد موشکهای تهاجمی دوربرد تولید آمریکا و زیردریاییهای هستهای بخرد.
اما این برنامهها کمتر از آن چیزی است که باید باشد. ژاپن فاقد تواناییهای اطلاعاتی و هدفگیری مورد نیاز برای استفاده موثر از موشکهای تاماهاوک –خواه برای دفاع از خود یا برای کمک به عملیات ایالات متحده- است. حتی زمانی که این کشور این قابلیتها را بهدست آورد، مشخص نیست که آیا تعداد کمی از موشکهایی که میخرد به بازدارندگی منطقهای موثر کمک میکند یا خیر؟ پیری جمعیت ژاپن باعث کمبود پرسنل آموزشدیده برای کار با کشتیها و هواپیماهای ژاپنی شده است. ارتش استرالیا با کمبود مشابه پرسنل نظامی آموزشدیده و همچنین کارشناسان غیرنظامی مواجه است که برای عملیات و نگهداری زیردریاییهایی که خریداری میکند به آن نیاز دارد.تعداد معدودی از ارتشهای آسیایی دیگر در حال حاضر در زمینه تواناییهایی که امکان «تقسیم بار بیشتر» با ایالات متحده را فراهم میکنند، سهم زیادی دارند.
برخی در واشنگتن انتظارات زیادی از کرهجنوبی دارند؛ اما سئول در زیرساختهای سخت، دفاع هوایی و حملونقل سرمایهگذاریهایی انجام نداده است که به آن اجازه دهد در عملیات منطقهای مشارکت کند. به همین ترتیب، بهرغم فشار ایالات متحده، تایوان تنها گامهای آزمایشی در جهت افزودن بر قابلیتهای دفاعی که برای مقاومت در برابر حمله چین نیاز دارد، از جمله دفاع هوایی متحرک، مینهای دریایی و پهپادهای ارزانقیمت و غیره برداشته است. در پایان، ایالات متحده همچنان بخش عمدهای از بار دفاعی را در اقیانوس هند و اقیانوس آرام به دوش میکشد.
اگر نمی توانید شکستشان دهید، آنها را متوازن کنید
پیشرفت محدود دولت بایدن باید پرسشهایی را درباره اینکه آیا ایالات متحده میتواند یا حتی باید تلاش کند تا برتری را در آسیا حفظ کند، ایجاد کند. برخی از رهبران ایالات متحده امیدوارند که با افزایش تهدید نظامی چین، ائتلاف مورد نیاز برای دفاع از تفوق ایالات متحده در نهایت ظهور کند و بهطور ارگانیک سلطه ایالات متحده را بهطور نامحدود حفظ کند. این خوشبینی بیدلیل است. جغرافیای دریایی منطقه مخالف آرمانهای ائتلافسازی بایدن و در نهایت، هدف این کشور برای حفظ برتری منطقهای است.اقیانوسهای وسیع آرام و هند موانع دفاعی قدرتمندی ایجاد میکنند که موجسواری آزادانه و رضایتبخشی را در میان کشورهای پراکنده جغرافیایی دامن میزند. همسایگان منطقهای چین مطمئنا نسبت به تجاوزات پکن محتاط هستند. اما کشورهایی مانند اندونزی و مالزی تمایل دارند پکن را بهعنوان تهدید موجودیتی نبینند.
ماهیت دریایی مانور هند و پاسیفیک اعتبار بازدارندگی ایالات متحده را تضعیف میکند. نیروهای هوایی و دریایی مرتبط با منطقه بسیار متحرک هستند: استقرار آسان و عقبنشینی آسان. این تحرک باعث میشود متحدان بالقوه از رها شدن هراس داشته باشند و مزایایی را که میتوانند از پیوستن به ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده پیشبینی کنند، مانند سرمایهگذاریهای ایالات متحده در پایگاههای زمینی، کاهش دهند. بسیاری از کشورهای آسیایی در حال حاضر تردیدهای قابل درک درباره دوام تضمینهای ایالات متحده در قبال منطقه دارند، با توجه به اینکه برخی از تلاشهای واشنگتن برای «چرخش» به سوی آسیا و اینکه چقدر تعهدات نظامی ایالات متحده در اروپا و خاورمیانه گسترده است، بیهدف بوده است.با این حال، ایالات متحده میتواند رویکرد متفاوتی را انتخاب کند و باید هم انتخاب کند. یک استراتژی هوشمندتر و پایدارتر آمریکایی بر توازنسازی با قدرت چین تمرکز خواهد کرد، نه پیشی جستن از آن. یک استراتژی متوازن همچنان مستلزم ایجاد یک ائتلاف دوستانه در آسیا از سوی ایالات متحده است؛ اما این نوع دیگری از ائتلاف خواهد بود.
در یک رویکرد متوازن ساز، تعداد زیادی از متحدان و شرکای ایالات متحده و مکانهای دسترسی در دسترس اهمیت کمتری پیدا میکند. مهمتر، کیفیت و ارزش استراتژیک اعضای ائتلاف و نقاط دسترسی ایالات متحده است.ایالات متحده باید بیش از هر چیز روی حفظ مراکز اصلی قدرت صنعتی منطقه -به ویژه هند، ژاپن و کرهجنوبی– خارج از کنترل پکن و با کمک به آنها برای توسعه قابلیتهای دفاع از خود و حمایت بهتر از تلاشهای آنها برای کاهش وابستگی اقتصادی به پکن تمرکز کند. واشنگتن همچنین باید انرژی بیشتری را برای حفاظت از آبراههای کلیدی منطقه، بهویژه تنگه مالاکا و بخشهایی از دریاهای چین جنوبی و شرقی متعهد شود و از هند، ژاپن، فیلیپین و سنگاپور کمک بگیرد. درحالیکه ایالات متحده باید تعهدات مربوط به پیمان منطقهای خود را حفظ کند و به سرمایهگذاری در شرکای مهم استراتژیک خود ادامه دهد، کشورهایی که پیامدهای کمتری برای توازن قوا دارند، باید کمتر مورد توجه ایالات متحده قرار گیرند. لازم نیست ایالات متحده از هر حرکتی که چین در جزایر اقیانوس آرام یا آسیای جنوب شرقی انجام میدهد، پیشی بگیرد.