امید و آنارشیسم

به مناسبت اول ماه مه، روز کار و کارگر
فرشید یاسائی
«اگر دوباره به دنیا بیایم، باز هم آنارشیست خواهم شد!» – جورج انگل
پیشگفتار: در تقویم جهانی، اول ماه مه تنها یک روز معمولی نیست؛ این تاریخ، پرچمدار خاطرهای است از مبارزه، ایستادگی و رؤیای رسیدن به عدالت برای میلیونها کارگر در سراسر جهان. «روز کار و کارگر» که حالا در بسیاری از کشورها به نماد همبستگی کارگری تبدیل شده، زادهی اعتراضات خشمگینی است که در قلب صنعتیترین شهر آمریکا – شیکاگو – شعلهور شد. اما آنچه کمتر در روایتهای رسمی آمده، نقشی است که آنارشیستهای مهاجر، بهویژه آلمانیتبارها، در شکلگیری این جنبش تاریخی ایفا کردند.
آغازی بر پایانِ بیپایان
اواخر قرن نوزدهم، آمریکا به نماد پیشرفت صنعتی و در عین حال، به جهنمی برای طبقهی کارگر تبدیل شده بود. کارگرانی که گاه تا ۱۴ ساعت در روز کار میکردند، در محیطهایی طاقتفرسا، بیحقوق و بیپناه. در این میان، خواستهای ساده اما انقلابی در دل طبقه کارگر زبانه کشید: «هشت ساعت کار، هشت ساعت استراحت، هشت ساعت برای زندگی.» اما این خواسته ساده برای سرمایهداران کابوسی بیش نبود. آنچه در اول ماه مه ۱۸۸۶ در شیکاگو اتفاق افتاد، تبدیل به یکی از جنجالیترین و خونینترین صفحات تاریخ کارگری جهان شد!
آنارشیستهایی که جرقه زدند
در میان رهبران و چهرههای شاخص این جنبش، نامهایی با ریشههای آلمانی چون آلبرت پارسونز، آگوست اشپیز و جورج انگل به چشم میخورد؛ آنارشیستهایی که از اروپا گریخته بودند تا در دنیای جدید، نه تنها خانه بلکه عدالت بیابند. اما آمریکا نیز برای آنها به میدان نبرد دیگری بدل شد. این آنارشیستها – با سخنرانیهای آتشین، روزنامههای زیرزمینی و سازماندهی اعتصابات – به صدای طغیان کارگران بینام و نشان بدل شدند. آنان باور داشتند که نظام سرمایهداری، همانقدر خشونتبار است که هر رژیم سرکوبگر دیگر و رهایی تنها در شکستن ساختارهای قدرت نهفته است.
میدان هایمارکت: نقطهی جوش
در سوم ماه مه ۱۸۸۶، اعتصابات گسترده در شیکاگو به خشونت کشیده شد و در روز چهارم، میدان «هایمارکت» شاهد انفجار بمبی بود که مسیر تاریخ را تغییر داد. پلیس وارد میدان شد، درگیری بالا گرفت، بمبی پرتاب شد و چند افسر پلیس کشته شدند. واکنش دولت سریع و بیرحمانه بود. در پی این حادثه، هشت نفر از رهبران آنارشیست، بدون مدارک کافی، به اتهام تحریک به خشونت محاکمه شدند. چهار نفر از آنان – از جمله پارسونز، اشپیز و انگل – به چوبه دار سپرده شدند. بعدها بسیاری این محاکمه را سیاسی و ساختگی دانستند. این مردان، حالا به عنوان «شهدای هایمارکت» شناخته میشوند.
جهانی شدن یک صدا
اول ماه مه، از دل این تراژدی بیرون آمد. در سال ۱۸۸۹، «اینترناسیونال دوم» در پاریس اعلام کرد که اول ماه مه به یاد جنبش هشتساعت کار و قربانیان شیکاگو، به عنوان روز جهانی کارگران گرامی داشته شود. امروز، از برلین تا بوگوتا، از تهران تا توکیو، کارگران هر سال در این روز راهپیمایی میکنند؛ اما صدای آنارشیستهای آلمانی که خواهان جهانی آزاد، برابر و بیسلطه بودند، هنوز در گوش تاریخ زنگ میزند.
یک پایان یا آغازِ راه؟
آنچه در اول ماه مه رخ داد، تنها یک لحظه تاریخی نیست. بلکه یادآوری همیشگی است از اینکه پشت هر حق کارگری، هزاران قدم، فریاد و قربانی ایستادهاند و شاید مهمتر از همه، اینکه عدالت، هیچگاه بدون مبارزه، به دست نمیآید.
اول ماه مه: تاریخی که بدون آنارشیستها نوشته نمیشد!
تحلیلی ژرف دربارهی ریشههای واقعی روز جهانی کارگر و نقش فراموششدهی آنارشیستهای آلمانیتبار در شکلگیری جنبش هشتساعت کار در آمریکا
آغاز: سالهاست که اول ماه مه، به عنوان نماد جهانی کار و کارگر، در بسیاری از کشورها گرامی داشته میشود. احزاب کمونیست، اتحادیهها و گروههای چپ سنتی در این روز گرد هم میآیند، سخنرانی میکنند، شعار میدهند و از «اتحاد طبقه کارگر» میگویند. اما پشت این آئین جهانی، حقیقتی تاریخی پنهان مانده: این روز، بیش و پیش از هر چیز، میراث آنارشیستهاست؛ آنارشیستهایی که بیشترشان مهاجرانی آلمانیتبار بودند و اگر نبود تلاش، سازماندهی و فداکاری شان، امروز شاید چیزی به نام «اول ماه مه» اصلاً وجود نداشت.
فراموشی عامدانه یا روایت رسمی؟
در روایت رسمی تاریخ – بهویژه در کشورهایی که چپِ حزبی و کمونیستی گفتمان غالب را در دست داشته – سهم آنارشیستها در این جنبش یا به حاشیه رانده شده یا کاملاً محو گشته است. کمونیستها، با ساختار حزبی، تمایل به انحصار روایتهای تاریخی دارند. اول ماه مه نیز از این قاعده مستثنی نبوده. در حالی که خاستگاه این روز، در خون کارگرانی آغشته است که بیشترشان پیرو اندیشههای آنارشیستی بودند، در تاریخنگاریهای رسمی کمتر نشانی از این واقعیت مییابیم. این حذف، البته تصادفی نبوده.
شیکاگو: زادگاه اسطورههای خاموش
در دهه ۱۸۸۰، شیکاگو یکی از صنعتیترین و در عین حال نابرابرترین شهرهای آمریکا بود. کارگران روزانه ۱۲ تا ۱۶ ساعت در شرایطی طاقتفرسا کار میکردند. آنارشیستهای مهاجر، بهویژه آلمانیتباران که از سرکوبهای پسامارکسی در آلمان گریخته بودند، در آمریکا با واقعیتی دیگر روبهرو شدند: سرمایهداری افسارگسیخته و تازه بدوران رسیده، فقدان تشکلهای مستقل و نظامی که کوچکترین صدای اعتراضی را سرکوب میکرد. اما آنان بیکار ننشستند. روزنامههایی چون Arbeiter-Zeitung (روزنامه کارگر به سردبیری آگوست اشپیز) منتشر میشد، سخنرانیها و تجمعها سازماندهی میگردید، و جنبش «هشت ساعت کار در روز» به تدریج از حاشیه به مرکز گفتمان کارگری نقل مکان میکرد. آنارشیستها نه تنها به طرح این مطالبه پرداختند، بلکه آن را به شعاری عملیاتی و سراسری بدل کردند.
اتهامها، بدون سند، متوجه رهبران آنارشیست شد
در محاکمهای نمایشی، هفت نفر به مرگ محکوم شدند، چهار نفر اعدام شدند، یکی در زندان خودکشی کرد. بعدها حتی مقامات دولتی اذعان کردند که شواهدی علیه این افراد وجود نداشت. این مردان، که بیشترشان آلمانیتبار و پیرو اندیشههای آنارشیستی بودند، تنها به خاطر دفاع از کرامت انسان، عدالت اجتماعی و آزادی واقعی به مرگ محکوم شدند. اما با خون آنان، بذر نهالی کاشته شد که بعدها تبدیل به روز جهانی کارگر گشت.
اول ماه مه ۱۸۸۶: طغیان علیه زمان
دادگاه برای اسکار نیبه (Oscar Neebe) میشائیل شواب (Michael Schwab) ساموئل فیلدن (Samuel Fielden) حکم اعدام صادر کرد که بعد از گذشت هفت سال زندان، بیگناهی آنان ثابت شد. لوئیس لینگ (Louis Lingg) در زندان خود را حلقآویز کرد. در ۱۱ نوامبر ۱۸۸۷ آلبرت پارسون (Albert Richard Parsons) جورج انگل (George Engel) آدولف فیشر (Adolph Fischer) آگوست اشپیز (August Spies) اعدام شدند که در سال ۱۸۹۲ توسط فرماندار وقت، جان پیتر آلتگلد (John Peter Altgeld) بیگناهی آنان اعلام گردید. در واقع آنان قربانی «قضاوت اشتباه» دادگاههای آمریکایی شدند. ۴۰ سال بعد از این واقعه، ساکو (Ferdinando „Nicola“ Sacco) و وانستی (Bartolomeo Vanzetti) آنارشیستهای ایتالیایی با «قضاوت اشتباه» به مرگ محکوم و اعدام شدند. جو هیل (Joe Hill) به همین سرنوشت دچار شد. جالب این است که پلیس شیکاگو برای دیدن مراسم اعدام این فعالین آنارشیست که برای نخستین بار نهال جنبش کارگری را در جهان کاشتند – هیچگاه نامی از آنان برده نشد و نمیشود – کارت دعوت برای سرمایهداران شهر فرستاد.
چرا آنارشیستها فراموش شدند؟
عدم ساختار حزبی: آنارشیستها برخلاف کمونیستها، اعتقادی به سازمانهای متمرکز و رهبری سلسلهمراتبی نداشتند و ندارند. همین امر موجب شد که پس از سرکوبهای خونین، صدای آنان سازمانیافته بازتاب نیابد.
روایتسازی کمونیستی: با ظهور حکومت شوروی و قدرتگیری احزاب کمونیست در قرن بیستم، تاریخ جنبش کارگری به شکلی بازنویسی شد که نقش حزب و طبقه کارگر سازمانیافته (به سبک لنینی) را پررنگ و دیگر گرایشهای رادیکال، بهویژه آنارشیسم را کمرنگ یا منفی جلوه دهد.
سانسور دولتی: در کشورهای سرمایهداری، بهویژه آمریکا، آنارشیستها بهعنوان خطرناکترین دشمنان نظم موجود شناخته میشدند و هرگونه اشارهای به نقش مثبت آنان در تاریخ، بهعمد حذف یا تحریف شد.
خودانتقادی درونی: آنارشیسم، با روحیهی ضداتوریته و ضدایدئولوژی بسته، کمتر تمایل به تقدیس شخصیتها یا ساخت اسطوره دارد. از این رو خود آنارشیستها نیز کمتر در پی برساختن روایتهای قهرمانانه بودهاند.
اگر آنارشیستها نبودند…
این سؤال بنیادین است: آیا بدون آنارشیستها، جنبش کارگری قرن نوزدهم میتوانست مطالبهی هشت ساعت را چنین جهانی و ماندگار کند؟ واقعیت این است که آنارشیستها، برخلاف سندیکاهای معتدل، اهل مصالحه با کارفرمایان و دولت نبودند. آنان هستهی رادیکال و آتشینی بودند که با شهامت، بیپروایی و ایمان عمیق به آزادی، حرکت را آغاز کردند و تا پای جان ایستادند. بدون این جسارت و بیقراری، شاید اول ماه مه به رویدادی کمرنگ بدل میشد؛ شاید همانگونه که سرمایهداران میخواستند، در تاریخ گم میماند.
بازیابی حقیقت
در روزگاری که تاریخنویسی، بیش از همیشه، تبدیل به ابزار ایدئولوژیک شده، بازگویی روایتهای پنهان و به حاشیه راندهشده، وظیفهای اخلاقی است! اول ماه مه، نه تنها روز کارگر که روز شهامت آنارشیستهایی است که باور داشتند عدالت، چیزی نیست که از بالا نازل شود، بلکه باید برای آن مبارزه کرد. این روز را نه فقط باید گرامی داشت بلکه باید به یاد آورد که اگر آنارشیستها نبودند، شاید امروز هیچ روزی برای جشن گرفتن نداشتیم. بهار 2025
* آنارشیستهای آلمانیتبار اعدامشده در پروندهی هایمارکت(Haymarket)
1. آگوست اشپشیز (August Spies)
زادگاه: آلمان (Lahnau)
نقش: سردبیر روزنامه Arbeiter-Zeitung ( روزنامه کارگر. نشریه کارگری آلمانیزبان)
نقش در جنبش: یکی از رهبران اصلی تظاهرات اول ماه مه و تجمع میدان «های مارکت»
علت اعدام: علیرغم نبود هیچ مدرکی مبنی بر مشارکت مستقیم او در پرتاب بمب، به دلیل سخنرانیها و مقالاتش که «تحریکآمیز» قلمداد شد، به اعدام محکوم شد. دادگاه استدلال کرد که او فضا را برای خشونت آماده کرده!
2. جورج (گئورگ )انگل (George Engel)
زادگاه: آلمان (کاسل)
حرفه: کارگر چاپخانه و فعال آنارشیست.
نقش در جنبش: در شب حادثه حتی در محل حضور نداشت؛ اما به دلیل شرکت در جلسات آنارشیستی و اظهار نظرهای رادیکالش، محکوم شد.
علت اعدام: تنها “جرم” واقعیاش عضویت در یک گروه آنارشیستی بود! انگل بعدها گفت: «اگر دوباره به دنیا بیایم، باز هم آنارشیست خواهم شد.»
3. آدولف فیشر (Adolph Fischer)
زادگاه: آلمان (Bremen)
حرفه: کارگر و نویسنده برای Arbeiter-Zeitung، از اعضای کلیدی در سازماندهی اعتصابات.
نقش در جنبش: در نوشتن بیانیهها و مقالات رادیکال نقش داشت.
علت اعدام: به خاطر فعالیتهای تبلیغاتیاش در زمینه آنارشیسم و «تشویق به شورش». او هم در محل حادثه نبود، اما افکارش «خطرناک» شمرده شد.
4. لوئیس لینگ (Louis Lingg)
زادگاه: آلمان (Mannheim)
حرفه: جوانترین متهم، کارگر سازنده بمب و عضو گروههای رادیکال آنارشیست.
سرنوشت: پیش از اجرای حکم اعدام، در سلول خود ، دست به خودکشی زد (با یک چاشنی انفجاری در دهانش).