اتحادیه اروپا و مواجهه با سختترین بحران موجودیتی؛ شکست در تحقق اهداف
اتحادیه اروپا در حال حاضر به دلیل مواجه شدن با بحرانهای متعدد در معرض بیشترین خطر وجودی و هویتی در دوران پس از جنگ جهانی دوم قرار گرفته است.
تفکر تشکیل اتحادیه اروپا در فضای جهانی بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا ایجاد شد. وینستون چرچیل، نخستوزیر اسبق انگلیس در یک سخنرانی در زوریخ در سال 1946 از ضرورت تشکیل «خانواده اروپایی» یا «ایالات متحده اروپا» برای تضمین صلح و رفاه اروپاییها صحبت کرد.
اتحادیه اروپا چگونه تشکیل شد؟
اولین حرکت رسمی به سمت تشکیل اتحادیه اروپا توافقی بین فرانسه، آلمان، ایتالیا و بنلوکس (بلژیک، هلند و لوکزامبورگ) بود تا به صورت مشترک کنترل منابع زغال سنگ و فولاددر اختیار بگیرند. این اعلامیه، با الهام گرفتن از نام «روبرت شومن» که مبدع این حرکت بود به نام «اعلامیه شومان» مشهور شد.
معاهده پاریس
در سال 1951 شش کشور معاهده پاریس را امضا کردند و «انجمن زغال سنگ و فولاد اروپا» (ECSC) شکل گرفت. هدف از این معاهده این بود که منابع ذغال سنگ و فولاد تحت مدیریت یک نهاد فراملی قرار بگیرند تا اطمینان حاصل شود که جنگ در اروپا «نه فقط غیرقابل تصور، بلکه از لحاظ مادی هم غیرممکن است.» دستور کار سیاسی اساسی این معاهده تقویت روابط فرانسه و آلمان و وابستگی دو کشور به یکدیگر به منظور جلوگیری از درگیری در آینده بود. علاوه بر این، این امیدواری وجود داشت که ECSC منجر به یکپارچگی اقتصادی بیشتر بین کشورهای عضو تبدیل شود.
تشکیل ECSC باعث شکلگیری دیگر نهادهای کلیدی در اروپا شد. در آن زمان نهادی به نام «مرجع عالی جامعه فولاد و ذغال سنگ» تشکیل شد که بعداً به کمیسیون اروپای فعلی تبدیل شد. معاهده پاریس علاوه بر این «مجمع اروپا» را تأسیس کرد که بعداً به پارلمان اروپای فعلی تبدیل شد.
در سال 1955 پرچم اروپا متشکل از 12 ستاره طلایی در زمینه آبی ایجاد شد.
معاهده رم
در سال 1957 معاهده رم برای تأسیس جامعه اقتصادی اروپا (EEC) توسط «شش کشور اصلی» امضا شد. تشکیل EEC اولین گام به سوی بازار مشترک بود و دو هدف اصلی داشت: اول، تغییر تجارت، صنعت و تولید در جامعه و دوم برداشتن گامی بلندتر به سوی اتحادیه اروپا. دانمارک، ایرلند و پادشاهی متحده انگلیس در سال 1973 به این کشورها پیوستند.
در دهه 1980 با گسترش اتحادیه به بخش جنوبی اروپا، پرتغال، اسپانیا و یونان به آن ملحق شدند. در سال 1995 فنلاند، سوئد و اتریش به آن پیوستند و این روند همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال 2004، روند گسترش اتحادیه اروپا به شرق اروپا تکمیل شد و 10 کشور این پهنه جغرافیایی به آن پیوستند به طوری که تعداد کشورهای عضو یکباره از 15 به 25 افزایش یافت. بنابراین الحاق لهستان، مجارستان، جمهوری چک، اسلوونی، قبرس، اسلواکی، استونی، لتونی، لیتوانی و مالت بزرگترین و بیسابقهترین روند وحدت اتحادیه اروپا بود. چند سال بعد (2007) رومانی و بلغارستان و به دنبال آن کرواسی در سال 2013 به اتحادیه ملحق شدند.
شکست در تحقق اهداف
با این حال، اتحادیه اروپا در حال حاضر به دلیل مواجه شدن با بحرانهای متعدد در معرض بیشترین خطر وجودی و هویتی در دوران پس از جنگ جهانی دوم قرار گرفته و این اتحادیه در اصلیترین اهدافی که برای آن تشکیل شده بود از جمله ایجاد سیاست خارجی و امنیتی مشترک شکست خورده است.
تجربه مستقل اتحادیه اروپا در سالهای پساجنگ سرد نشان داده است که سیاست خارجی و امنیتی مشترک اتحادیه اروپا هموار در مواجهه با بحرانهای حاد بین المللی همانند بحران کوزوو، جنگ عراق و بحران لیبی فاقد انسجام و اثرگذاری لازم به عنوان یک بازیگر مهم در عرصه بینالمللی بوده و سازوکارهای موجود، فاقد ظرفیت لازم برای تبدیل اتحادیه اروپا به یک بازیگر واحد در صحنه جهانی است.
در حال حاضر اگرچه اعضای اتحادیه اروپا در برخی موضوعات و مسائل بین المللی همچون بحران اوکراین دارای مواضع مشترکی هستند یا تلاش میکنند که مواضع خود را با یکدیگر نزدیک سازند اما وجود موانع و چالشهای متعدد، راهی طولانی را پیش روی آنها برای دستیابی به سیاست خارجی و امنیتی مشترک قرار داده است.
بعد از آنکه «امانوئل ماکرون»، رئیسجمهور اوکراین پیشنهاد تشکیل ارتش مشترک اروپایی را مطرح کرد، پایگاه نشنال در گزارشی درباره دلیل این پیشنهاد نوشت: «از برگزیت گرفته تا افزایش نفوذ راستگرایان افراطی او قارهای را میبیند که از پوپولیسم لکهدار شده و با مشکلاتی برای تعریف نقش برای خودش در صحنه جهانی مواجه شده است.»
نشریه پولیتیکو هم درباره آینده این اتحادیه بعد از سال 2030 نوشته بود: «اتحادیه اروپا در آن زمان اتحادیهای بزرگتر و بینظمتر و البته سرسختتر خواهد بود که برای دفاع از منافع و ارزشهایش در جهان مبتنی بر رقابت قدرتهای بزرگ با چالش مواجه خواهد بود.»
مضاف بر آن از ابتدای بحران اروپایی در سال 2009، اتحادیه اروپا چالش های مختلفی را تجربه کرده است. چالش های مانند هجوم پناهندگان، برگزیت، همهگیری کرونا، حمله روسیه به اوکراین و عدم وجود رهبری مقتدر و واحد از جمله این بحرانها است. قابل پیش بینی است که دایره جغرافیایی و تعداد این چالشها روند افزایشی خواهند داشت. رقابتهای ژئوپولیتیکی، آشوب در مناطق همجوار، نابرابریهای عمیق اجتماعی و اقتصادی و افزایش سرعت گرمایش هوا مشکلاتی را برای اروپا به وجود خواهد آورد که تا کنون بیسابقه بوده است.
مهمترین چیزی که بحرانهای اخیر درباره اتحادیه اروپا نمایان کرد این است که این اتحادیه، ساز و کار مشخصی برای رو به رو شدن با بحرانها در زمان اضطرار ندارد. به طور مثال زمانی که آمریکا در معاملات تجاری خود با اروپا محدودیتهایی را وضع کرد سیستم بانکی و مالی اروپا به فروپاشی نزدیک شد. ضمن اینکه عواقب این بحران برای همهی کشورهای اروپایی یکسان نبود. میزان ضرر و خسارت وارده به کشورهای جنوبی اتحادیه اروپا در مقایسه با کشورهای دیگر بیشتر بود.
نابرابریهای درون اتحادیه و میان کشورها نیز چالش دیگری است که اروپاییها با آن رو به رو هستند. در همان ماجرای بحران مالی نه تنها کشورهای جنوب اروپا آسیب بیشتری دیدند؛ بلکه ضربهگیر بحران کشورهای شمال اتحادیه نیز شدند
بیماری همهگیر جهانی کرونا که از لحاظ دامنه بزرگترین بحران اتحادیه اروپا بود از جمله رویدادهایی بود که بخشی از چالشها و ضعف فلسفی زیربنایی این اتحادیه را نشان داد. در جریان این بیماری بین سیاستهای کشورهای مختلف هیچ هماهنگی وجود نداشت.برخی کشورها محدودیت های سختگیرانهای اعمال کردند و برخی دیگر بر حمایت از کسب و کارها تاکید داشتند. تصمیمات گروه دوم اقدامات گروه اول را ناکارآمد کرد و باعث پخش شدن ویروس در سراسر این قاره شد.
بعد از کرونا وقوع جنگ اوکراین نیز بحرانهای اتحادیه اروپا را بیش از پیش نمایان کرد. دولت های اروپایی از همان ابتدای حمله روسیه به اوکراین، آنرا بحرانی با صورت مسئله حقوق بین الملل تلقی می کردند و تلاش برای ایجاد اجماع جهانی علیه روسیه داشتند. اما با ادامهدار شدن جنگ، اختلافات پنهان آرام آرام نمایان شد. بیشتر کشورهای شمال و شرق اروپا به این مسئله به چشم تهدید ملی نگاه کردند و از اوکراین حمایت مالی و تسلیحاتی انجام دادند. این نگاه البته میان دولت های غرب اروپا وجود نداشت و آنها اوکراین را به مذاکره با پوتین دعوت میکنند.
در حال حاضر نبود یک مدیریت مشترک مقتدر نیز از جمله اساسیترین معضلاتی است که اتحادیه اروپا با آن مواجه شده است. اگرچه فرانسه و آلمان داعیه رهبری اروپا در بزنگاههای حساس که نیاز به اتخاذ تصمیمات سرنوشتساز وجود دارد را دارند اما تجارب مختلف از جمله بحران یونان، کرونا و جنگ اوکراین نشان میدهد که آنها نیز به دلیل اختلاف نظر از عهده چنین نقشی برنیامدهاند.
برخی کارشناسان میگویند اتحادیه اروپا آن طور که گفته میشود یک واحد یکدست نیست و چالشهای متعددی از داخل و خارج از این بلوک همگرا شده را به تضعیف یا فروپاشی تهدید میکند. «ایان کرنز» Ian Kearns مدیر اجرایی مرکز تحقیقات سیاست عموی اروپا و نویسنده کتاب Collapse:Europe After The European Union در این زمینه میگوید: این کتاب برای همه کسانی است که اروپای باثبات و امن را ارزشمند میدانند.
نویسنده دراین کتاب توضیح میدهد که رهبران اروپایی در حال حاضر چه کاری باید انجام دهند تا از فاجعه احتمالی فروپاشی جلوگیری کنند.
نویسنده این کتاب که درسال 2019 منتشر شد، در اثر خود یادآورد شده است: پس از رای برگزیت (خروج انگلیس از اتحادیه اروپا)، ظهور تروریسم، ارز واحد هنوز آسیب پذیر، تهدید فزاینده روسیه، بحران سرسام آور پناهندگان و مارپیچ یورو، ازجمله چالشهایی است که این سوال را مطرح میکند که اتحادیه اروپا تا کی میتواند زنده بماند. کمتر کسی متوجه میشود که وضعیت فعلی چقدر شکننده است، یا عواقب فروپاشی چه خواهد بود.