هفتم اکتوبر روز تجاوز عریان آمریکا و ناتو

که ملت افغان را ۲۰ سال بخاک و خون نشاند نباید…

ابونصر محمد بن محمد فارابی کی بود؟

انجنیر حبیب فتاح ابونصر محمد بن محمد فارابی، مشهور به «فارابی»…

بکر علی

زنده‌یاد "بکر علی" (به کُردی: به‌کر عه‌لی) شاعر کُرد شهید،…

افزایش خطر تروریسم از افغانستان و رویکرد های رقابت محور…

نویسنده : مهرالدین مشید نجات افغانستان در گرو فرصت ها و…

دلگیر

دلم آنقدر.    از   دنيا   گرفتهتو گويي كس گلويم را…

وفاق ملی و همگرایی ملی

افغانستان برامده از جنگ های ۴۳ ساله اعم از تجاوز…

ابوالقاسم لاهوتی

ابوالقاسم لاهوتی

دلگیر

دلم آنقدر.    از   دنيا   گرفتهتو گويي كس گلويم را…

از مبارزه طبقاتی به مبارزه طبقات

ترجمه. رحیم کاکایی یوری آنتونوف اجازه دهید در واژگان بالا یکی را…

یک تصویر و هزاران هزار  سخن

نویسنده: مهرالدین مشید روزی خواستم، چیزی بنویسم و موضوع را انتخاب…

د ادب او فرهنګ له مخکښ، تاند او هڅاند استازي…

مرکوال: انجنير عبدالقادر مسعود د پوهې، فرهنګ، شعر او پښتو ادب…

اختلال فکری و روحی در عرفان

دکتر بیژن باران قشر روشنفکر ایران زیر سنت چند هزار…

                 ریشۀ معضلات جاری افغانستان 

 میرعنایت الله سادات              …

افکار سازی عمومی در ماهیت حقوق رسانه ها برای افغانستان

چکیده اختلال و اختلاف سازی سازماندهی شده٬ در مبانی پدیده های…

چتر بزرگ ملی افغانستان، چراغ راه امید مردم افغانستان

نور محمد غفوری متن مکمل بیانیهٔ اینجانب نور محمد غفوری در…

پلخانف،- از چریک نارودنیکی، منشویک، تا مبارز پارلمانی

plechanow, G.W (1856- 1918) آرام بختیاری پلخانف،- میان تاریخ فلسفه و ماتریالیسم…

تاریخچه ی ضرب المثلها و حکم

دوکتور فیض الله نهال ایماق باید گفت که فولکلور – خزینه…

جهان برای مهار نمودن طالبان فراتر از دادگاهی شدن آنان…

نویسنده: مهرالدین مشید آیا با دادگاهی شدن طالبان بن بست موجود…

در مورد تهاجم ارتش اسرائیل به لبنان

اعلامیۀ سازمان سوسیالیست‌های کارگری افغانستان موج جدید حملات و بمباردمان مناطق…

تئوری تجزیه !

درین روزگار که سواد سیاسی و فهم حقوقی برخی مدعیان…

«
»

ابونصر محمد بن محمد فارابی کی بود؟

انجنیر حبیب فتاح

ابونصر محمد بن محمد فارابی، مشهور به «فارابی» یکی از بزرگ‌ترین فلاسفه و دانشمندان دوران طلایی اسلام بود.

او در سال ۲۵۹ قمری (حدود ۸۷۲ میلادی) در ولایت فاریاب افغانستان به دنیا آمد و در سال ۳۳۹ قمری (حدود ۹۵۰ میلادی) در دمشق درگذشت.

فارابی در مورد خود نوشته است:

«رودِ بزرگ با دستان آبی و کناره های سبز خویش دهکدهء وسیچ فاراب زادگاه من در خراسان بزرگ را دربر کشیده بود.

من ابو نصر محمد بن طارخان در سال(۲٥٩-۳۳۹ قمری/٢٢٢-٢٩ شمسی/ ۸۷۳-۹۵۰ ترسایی) چشم به جهان گشودم و سرانجام یکی از بزرگترین فیلسوفان خراسان زمین و نخستین کسی شدم، که در جهان اسلام نظام فلسفی کامل و منسجمی را ایجاد کرد. گرچه پیش از من،‌ فیلسوفان نظیر کِندی در میان مسلمانان ظاهر شده بودند، اما هیچ کدام نتوانستند نظریه های خود را در مجموعه‌‌یی منسجم و منظم تدوین کنند و این کار برای نخستین بار به همت من صورت گرفت.

من، عالم گوشه‌گیری بودم، که همواره زندگی سختی را برای خود انتخاب می‌کردم. بیشتر وقت ام را به تأمل می‌گذراندم و هرگز در درگیری‌های سیاسی زمان خود وارد نشدم؛ هرچند که کتاب‌هایی در زمینه‌ء سیاست نگاشتم.

زنده گی ام را میتوان به دو دوره تقسیم کرد؛

دوره‌ء نخست،‌ زمانیست که در زادگاهم فاراب ساکن بودم. من در این دوره که تا چهل ساله گی ام طول کشید،‌ مطالعاتی در علوم مختلف داشتم و گویا زمانی نیز به شغل قضاوت پرداختم،‌ اما کم‌کم علاقه‌ء من به علم بیش‌تر شد و راه بغداد- مرکز علمی آن زمان- را در پیش گرفتم.

دوره‌ء دوم زندگی ام از سفر به بغداد آغاز شد. در بغداد ابتدا زبان عربی را آموختم. پس از آن در کنار فارسی و عربی زبان‌های، ‌ترکی و کُردی را فرا گرفتم. پس از آموزش زبان، به فراگیری منطق پرداختم و دیری نگذشت که در منطق بر تمام استادان خود برتری یافتم و به بزرگترین منطق‌دان زمان خود تبدیل شدم. تا پیش از من،‌ مسلمانان به مقام بالایی در منطق دست نیافته بودند و اغلب منطق‌دانان بزرگ آن روزگار، ‌از مسیحییان بودند. اما من منطق را از دشواری‌هایی که در آن بود نجات داده، ‌مشکل هایی را که پیشینیان از حل آن عاجز بودند، توضیح داده و با شرح‌های مفصلی که بر آثار ارسطو نگاشتم، به بالاترین قُله‌ء منطق در آن زمان صعود کردم.

علاوه بر منطق، به تحصیل فلسفه نیز پرداختم. پس از مدتی استعداد خود را در این زمینه نیز نشان داده و به یکی از بزرگترین فیلسوفان زمان خود تبدیل شدم. من در حاشیه‌ء یکی از کتاب‌های ارسطو نوشته ام: ‌«این کتاب را صد بار خواندم تا به فهم آن نایل شدم.» و این نشانه‌یی است از تلاش من در فراگیری دانش.

پس از یادگیری فلسفه،‌ به نوشتن کتاب‌ها و رساله‌های متعددی دست زدم. بیشتر کارهای من و اصولاً دلیل اهمیت من در عالم اسلام، شرح‌هاییست که بر کتاب‌های ارسطو نگاشتم. با شرح عقاید ارسطو،‌ به من بالاترین مقام را در فلسفه‌ء اسلامی دادند. به همین دلیل، ‌پس از ارسطو که «معلم اول» نامیده شده است، به دلیل کارهایم در شرح آثار ارسطو، به من لقب «معلم ثانی» ‌(معلم دوم) داده‌ شد.

من، به جز منطق و فلسفه در موسیقی نیز مهارت کسب کرده بودم. یکی از کتاب‌های معروف من به نام الموسیقی الکبیر به موسیقی اختصاص دارد، ‌این کتاب که نشانه‌ء تسلط من بر موسیقی و ریاضییات است، شنیده ام که تا قرن‌ها بعد از من به عنوان مهمترین کتاب نظری در زمینه‌ء موسیقی مطرح بوده است.

پس از بیست سال فراگیری علم در بغداد، به شهر دمشق رفتم و در آن جا در دربار امیر سیف‌الدوله حمدانی، عمر را گذراندم. در دمشق، گرچه بسیار محترمم می داشتند و همواره می‌توانستم زنده گی دانشمندی درباری را داشته باشم، اما به زنده گی ساده‌ء خود ادامه دادم. این ساده گی چنان بود، که سیف‌الدوله که خود عاشق علم بود و مقام بلند من را می‌دانست، ‌دستور داد تا حقوقی از خزانه به من (فارابی) اختصاص دهند. اما به جز روزی چهار درهم که برای رفع مایحتاج من کافی بود،‌ چیزی اضافه برنداشتم. من برای تفکر و نوشتن به خلوت و دور از دیده گان مردم نیاز داشتم و پناه میبُردم در کنار برکه‌ء آب یا در انبوه درختان باغ. در هنگام اقامت در دمشق، نگهبان یکی از باغ‌های آن جا شده و شب‌ها در زیر نور چراغ پاسبانان بیدار می‌ماندم و به مطالعه و تالیف کتاب‌هایم می‌پرداختم.

من را فیلسوف میگفتند،اما برای گذراندن زنده گی ناچار به پزشکی و مداوای بیماران میپرداخت.

این راهی بود، که بیشتر فلاسفهء اسلامی در آن روزگار پیش میگرفتند. در آن روزگاران و بعدها به من پزشک و حکیم نیز میگفتند، در حالی که حکیم در اصل به معنای فیلسوف و اندیشه ور است.

کتابهای فلسفی که تا زمان، پیش از از ایشان ترجمه شده بودند، اغلب اغلاط بسیار داشتند و قابل فهم نبودند. من فارابی نخستین کسی بودم، که با رنج بسیار آثار ارسطو و افلاطون را به طور کامل دریافتم و در کتابها و رساله های خود به شرح و تفسیر و نقد آن ها پرداختم. آشنایی دوبارهء جهان با آثار این فیلسوفان در واقع مرهون دانش و تلاش من است. علاوه بر فلسفه و منطق که موضوع بیشترین آثار باقی مانده، از فارابی است.

در همه علوم زمان خود سرآمد دیگران بودم. طبابت را نیک میدانستم، اما در روزگار رفاه بدان نمیپرداختم. در ستاره شناسی کتابی از من باقیست، که بی پایه بودن پیشگویی منجمان قبل از من را ثابت میکند و آن ها را بی ارزش میشُمرد. کتاب بزرگ و معتبر من در سیاست نمودار اطلاع وسیع من دربارهء جوامع بشریست. مهمتر از همه کتابیست، که من دربارهء مدینهء فاضله و شهر آرمانی فلاسفه نوشته ام. در این کتاب، که خود به چند بخش بسیار بزرگ و مهم تقسیم شده، با پیش بینی فلسفی و عارفانه، نظریه های خود را دربارهء جوامع انسانی بیان داشته ام.»

‎فارابی در زمینه‌های مختلفی از جمله فلسفه، منطق، جامعه‌شناسی، طبابت، ریاضیات و موسیقی تخصص داشت.

او به عنوان نخستین فیلسوف اسلامی شناخته می‌شود که فلسفه را به عنوان یک سیستم منسجم در جهان اسلام معرفی کرد و به همین دلیل به او لقب «معلم ثانی» داده‌اند.

‎فارابی آثار متعددی در زمینه‌های مختلف از خود به جای گذاشته است. برخی از مهم‌ترین آثار او عبارتند از:

  1. کتاب «الموسیقی الکبیر»: این کتاب یکی از جامع‌ترین و مهم‌ترین آثار در زمینه موسیقی است که به تحلیل و بررسی نظریات موسیقی می‌پردازد.
  2. «آراء اهل المدینة الفاضله»: در این کتاب، فارابی به توصیف جامعه‌ای ایده‌آل و ویژگی‌های آن می‌پردازد.  از نظر او جامعۀ کامل، جامعۀ است که در آن فضایل اخلاقی به طور کامل رعایت می‌شوند و افراد جامعه در هماهنگی و همکاری با یکدیگر زندگی می‌کنند. این اثر یکی از مهم‌ترین آثار او در زمینه فلسفه سیاسی است.
  3. «احصاءالعلوم»: این کتاب به دسته‌بندی و طبقه‌بندی علوم مختلف می‌پردازد و یکی از نخستین تلاش‌ها برای ایجاد یک سیستم جامع از دانش‌ها است. 

این اثر دارای پنج فصل است: نخست در علم زبان و اجزای آن، دوم در علم منطق و اجزای آن، سوم در علوم تعالیم، چهارم در علم طبیعی و اجزای آن و در علم الهی و اجزای آن، پنجم در علم مدنی و اجزای آن و علم فقه و علم کلام.

فارابی در این اثر، ریاضیات را به عنوان یکی از علوم ضروری معرفی کرده است. او ریاضیات را به دو بخش اصلی تقسیم می‌کند: 

ریاضیات نظری و ریاضیات عملی. 

ریاضیات نظری شامل علومی مانند هندسه و حساب است که به بررسی اصول و قواعد کلی می‌پردازد، در حالی که ریاضیات عملی به کاربردهای عملی این اصول در زندگی روزمره و علوم دیگر می‌پردازد.

  1. «الجمع بین الرایین»: در این اثر، فارابی تلاش می‌کند تا نظرات افلاطون و ارسطو را با یکدیگر تطبیق دهد و هماهنگی بین آن‌ها را نشان دهد.
  2. «اغراض مابعدالطبیعه»: این کتاب به بررسی اهداف و موضوعات متافیزیک می‌پردازد و یکی از آثار مهم او در زمینه فلسفه است.

فارابی، فیلسوف بزرگ ، به وحدت فلسفه اعتقاد داشت. او معتقد بود که فلسفه اساساً واحد است و هدف اصلی آن جستجوی حقیقت است. فارابی تلاش کرد تا نظرات افلاطون و ارسطو را با هم ترکیب کند و نشان دهد که این دو فیلسوف بزرگ در اصول اساسی با هم توافق دارند. و تلاش کرده است تا تفکرات افلاطون و ارسطو را با الهیات توحیدی هماهنگ سازد. یکی از آثار مهم او در این زمینه کتاب «الجمع بین رأیی الحکیمی افلاطون الإلهی و ارسطو» است.

فارابی همچنین شرح‌های ارزشمندی بر آثار ارسطو نوشته است که به دلیل دقت و عمق تحلیل‌هایش، او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین شارحان ارسطو می‌شناسند.

سایر آثار او عبارت اند از: 

  1. رسالهء فی اغراض مابعد الطبیعه؛
  2. رسالهء فی اثبات المفارقات؛
  3. شرح رسالهء زینون الکبیر الیونانی؛
  4. رسالهء فی مسایل متفرقه؛
  5. التعلیقات؛
  6. کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین: افلاطون و ارسطو؛
  7. رسالهء فیما یجب معرفته قبل تعلم الفلسفه؛
  8. کتاب تحصیل السعاده؛
  9. کتاب آرای اهل المدینهء الفاضله؛
  10. کتاب السیاسات المدنیه؛
  11. رسالهء فی العقل؛
  12. تحقیق غرض ارسطاطالیس فی کتاب مابعد الطبیعه؛
  13. رسالهء فیما ینبغی أن یقدم قبل تعلم الفلسفه؛
  14. عیون المسایل؛
  15. رسالهء فی جواب مسایل سئل عنها؛
  16. مایصح و مالا یصح من أحکام النجوم.

‎‎فارابی به علم طب به عنوان یکی از شاخه‌های مهم دانش نگاه می‌کرد و آن را بخشی از فلسفه طبیعی می‌دانست. او معتقد بود که پزشکی نه تنها به درمان بیماری‌ها می‌پردازد، بلکه به حفظ سلامت و پیشگیری از بیماری‌ها نیز اهمیت می‌دهد.

‎فارابی در آثار خود به ارتباط بین بدن و روح اشاره کرده و بر این باور بود که سلامت جسمانی و روانی به یکدیگر وابسته‌اند. او همچنین به اهمیت تغذیه، ورزش و سبک زندگی سالم برای حفظ سلامت تأکید داشت.

‎اگرچه فارابی کتاب مستقلی در زمینه طبابت ننوشته است؛ اما نظرات و دیدگاه‌های او در این زمینه در آثار فلسفی و علمی‌اش منعکس شده است. او به ویژه در کتاب «احصاء العلوم» به دسته‌بندی علوم مختلف از جمله علم طب پرداخته و آن را به عنوان یکی از علوم ضروری برای جامعه معرفی کرده است.

چگونه فارابی به علم و فلسفه ریاضی نگاه می‌کرد؟

‎فارابی به علم ریاضی به عنوان یکی از پایه‌های اساسی دانش نگاه می‌کرد و آن را به عنوان ابزاری برای فهم بهتر جهان و پدیده‌های طبیعی می‌دانست. او معتقد بود که ریاضیات نه تنها به حل مسائل عملی کمک می‌کند، بلکه به تقویت قدرت تفکر منطقی و استدلال نیز می‌پردازد.

‎‎فارابی همچنین به ارتباط بین ریاضیات و فلسفه توجه داشت و معتقد بود که ریاضیات می‌تواند به فهم بهتر مفاهیم فلسفی کمک کند. او به ویژه در زمینه منطق ریاضی و فلسفه ریاضیات کارهای ارزشمندی انجام داده است.

چگونه فارابی به علم و فلسفه منطق نگاه می‌کرد؟

‎فارابی به علم منطق به عنوان یکی از پایه‌های اساسی فلسفه و ابزارهای مهم برای تفکر صحیح و استدلال منطقی نگاه می‌کرد. او معتقد بود که منطق به عنوان ابزاری برای تمییز بین استدلال‌های صحیح و ناصحیح عمل می‌کند و به همین دلیل اهمیت زیادی در فلسفه دارد.

‎فارابی در آثار خود به ویژه به شرح و تفسیر منطق ارسطویی پرداخته و تلاش کرده است تا مفاهیم پیچیده منطق ارسطو را به زبانی ساده‌تر بیان کند. او منطق را به دو بخش اصلی تقسیم می‌کند: تصور و تصدیق. تصور به شناخت مفاهیم و تصدیق به بررسی صحت و سقم قضایا می‌پردازد.

‎فارابی همچنین به دسته‌بندی استدلال‌ها پرداخته و آن‌ها را به پنج نوع تقسیم کرده است: برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه. او معتقد بود که هر نوع استدلال به هدف خاصی هدایت می‌شود؛ برهان به یقین، جدل به شبه یقین، خطابه به اقناع، شعر به تخیل و مغالطه به فریب.

چگونه فارابی به علم و فلسفه اخلاق نگاه می‌کرد؟

‎فارابی به علم و فلسفه اخلاق به عنوان یکی از ارکان اساسی فلسفه و زندگی انسانی نگاه می‌کرد. او معتقد بود که اخلاق به عنوان یک علم، به بررسی رفتارهای انسانی و تعیین معیارهای درست و نادرست می‌پردازد.

‎فارابی فضایل اخلاقی را به عنوان حد وسط بین افراط و تفریط در قوای نفس انسان تعریف می‌کرد. به عبارت دیگر، او معتقد بود که فضایل اخلاقی در میانه دو حالت افراط و تفریط قرار دارند و رذایل اخلاقی نتیجه انحراف از این حد وسط هستند. برای مثال، شجاعت به عنوان فضیلت، حد وسط بین ترس و بی‌باکی است.

‎فارابی همچنین به این باور بود که اخلاق امری اکتسابی است و انسان‌ها می‌توانند از طریق آموزش و تمرین، فضایل اخلاقی را در خود پرورش دهند. او بر این باور بود که افعال اختیاری انسان، که بر اساس اراده و اختیار صادر می‌شوند، قابل ارزش‌گذاری اخلاقی هستند.

‎‎چگونه فارابی به علم و فلسفه سیاسی نگاه می‌کرد؟

‎فارابی به فلسفه سیاسی به عنوان یکی از ارکان اساسی فلسفه و زندگی اجتماعی نگاه می‌کرد..

‎او معتقد بود که رهبر جامعه باید فیلسوف باشد، زیرا فیلسوف به دلیل دانش و حکمت خود می‌تواند بهترین تصمیمات را برای جامعه بگیرد.

‎فارابی همچنین به تأثیر فلسفه یونانی، به ویژه افلاطون و ارسطو، بر فلسفه سیاسی خود اشاره کرده و تلاش کرده است تا این تفکرات را با الهیات اسلامی هماهنگ کند.

او به ویژه به اهمیت عدالت، حکمت و فضایل اخلاقی در حکومت و جامعه تأکید داشت و معتقد بود که یک جامعه ایده‌آل باید بر اساس این اصول بنا شود.

‎فارابی در فلسفه سیاسی خود به بررسی اصول و مبانی حکومت و جامعه پرداخته و تلاش کرده است تا راهکارهایی برای ایجاد یک جامعه ایده‌آل ارائه دهد. او معتقد بود که انسان‌ها به دلیل ماهیت خویش، برای رسیدن به سعادت نیازمند حضور در اجتماع هستند و جامعه باید بر اساس اصول عدالت، حکمت و فضایل اخلاقی بنا شود.

‎او به ویژه به اهمیت عدالت، حکمت و فضایل اخلاقی در حکومت و جامعه تأکید داشت و معتقد بود که یک جامعه ایده‌آل باید بر اساس این اصول بنا شود.

فلسفه، (آن که خویشتن را بالاتر و برتر از آنچه هست، داند هرگز به سرحد کمال نرسد.)

«من معتقد بودم، هنری که هدفش رسیدن به زیبایی باشد، فلسفه یا به معنای مطلق، حکمت نامیده میشود. فلسفهء من آمیزه ییست، از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی، که رنگ اسلامی به خود گرفته است. در منطق و طبیعیات ارسطویی و در اخلاق و سیاست افلاطونی بودم و در مابعدالطبیعه فلوطینی. من به وحدت فلسفه باور داشتم؛ هدف اصلی من آشتی دین و فلسفه و گسترش این رابطه بود.

سعادت انسان را در ترک پیوندهای ظاهری و بستگی های مادی میدانستم و معتقد بودم، که تنها کسی باید به فلسفه و علم روی آورد، که از جهت اخلاقی سخت پاک و بی نیاز باشد. به تربیت نفسانی خویش و شاگردانم بسیار اهمیت میدادم و در زنده گی شخصی به جاه و جلال و نام و شهرت بی اعتنا بودم. بیش از ۱۰۲ رساله و کتاب از من به جای مانده، که هریک در نوع خود بی نظیر است.

شیخ الرییس ابوعلی سینا، خود را شاگرد مکتب من خوانده و گفته است، که تنها از طریق مطالعهء رساله های ابونصر توانسته است منظور ارسطو را از کتاب متافزیک درک کند.»

تقسیم علوم:

١- علم زبان و آن دو قسم است: 

الف- یادگرفتن الفاظی که دارای معناست. 

ب – شناخت قوانین آن الفاظ.

٢- علم منطق و آن مشتمل است بر: مقولات، عبارت، قیاس، برهان، جدل، سوفسطیقا، یعنی حکمت غلط انداز که از واژه سوفسطایی می آید، خطابه و شعر.

٣- علم تعالیم و آن بر شش قسمت است: علم عدد عملی و نظری، علم هندسه، علم مناظر، علم نجوم، علم الاثقال و علم الحیل.

٤- علم طبیعی و موضوع آن اجسام طبیعیست و اعراضی که قوام آن ها بدین اجسام است و در امور ذیل بحث میکند: 

الف – اجسام طبیعی مانند آسمان و زمین. 

ب- اجسام مصنوعی مانند: شیشه و شمشیر و تخت. 

علم طبیعی هم هشت قسم است: اسرع طبیعی، سماء و عالم، کون و فساد، آثار علوی، معادن، نبات، حیوان و نفس.

٥- علم الهی و همه آن در کتاب مابعد الطبیعه آمده است و به سه بخش تقسیم میشود: 

الف۔ موجودات. 

ب- درباره مبادی براهین در علوم جزیی نظری. ج- درباره موجوداتی که نه جسم اند و نه در اجسام.

٦- علم مدنی و آن علمیست، که از انواع افعال و رفتار ارادی بحث میکند و این علم را دو جز تشکیل میدهد:

الف- جزیی مشتمل است بر تعریف سعادت.

ب- جزیی مشتمل است بر وجه ترتیب اخلاق و سیرت ها و افعال.

٧- علم فقه و آن علمیست در شرع اسلام و بر دو جز است:

الف- دربارهء آرا؛

ب- دربارهء افعال.

٨- علم کلام که با آن آدم میتواند به یاری آرا برخیزد و آن دو جز است: 

الف- دربارهء آرا؛

ب- دربارهء افعال.

زندگی ابونصر محمد بن محمد فارابی یکی از برجسته‌ترین فلاسفه در عصر طلایی اسلام در سال 339 خورشیدی برابر با950 میلادی، در سن هشتاد ساله گی بر اثر حملهء راهزنان در شهر دمشق به پایان رسید.

برخی از تفاوت‌های کلیدی میان فلسفه فارابی و فلسفه افلاطون و ارسطو اشاره می‌کنم:

1. مفهوم عقل

فارابی: فارابی عقل را به سه دسته تقسیم می‌کند: عقل بالقوه، عقل بالفعل و عقل مستفاد. او معتقد بود که عقل مستفاد بالاترین نوع عقل است که از طریق ارتباط با عقل فعال به دست می‌آید.

افلاطون: افلاطون عقل را به عنوان بخشی از نفس انسانی می‌دانست که به دنبال حقیقت و دانش است. او معتقد بود که عقل باید بر احساسات و امیال غلبه کند تا به حقیقت برسد.

ارسطو: ارسطو عقل را به دو دسته عقل نظری و عقل عملی تقسیم می‌کند. عقل نظری به شناخت اصول علمی و کلی می‌پردازد، در حالی که عقل عملی به تصمیم‌گیری‌های اخلاقی و عملی مربوط می‌شود.

2. مفهوم جهان

فارابی: فارابی تلاش کرد تا نظرات افلاطون و ارسطو را در مورد جهان ترکیب کند. او معتقد بود که جهان از عدم به وجود آمده و توسط خداوند خلق شده است.

افلاطون: افلاطون معتقد بود که جهان مادی تنها سایه‌ای از جهان ایده‌ها است و حقیقت واقعی در جهان ایده‌ها قرار دارد.

ارسطو: ارسطو معتقد بود که جهان مادی واقعی است و می‌توان آن را از طریق مشاهده و تجربه شناخت. او به مفهوم جوهر و تغییرات در جوهرها تأکید داشت.

3. مفهوم فضیلت و اخلاق

فارابی: فارابی معتقد بود که فضیلت‌ها از طریق عقل و دانش به دست می‌آیند و هدف نهایی زندگی انسان رسیدن به سعادت است.

افلاطون: افلاطون معتقد بود که فضیلت‌ها از طریق شناخت ایده‌های ابدی و تغییرناپذیر به دست می‌آیند و هدف نهایی زندگی انسان رسیدن به خیر مطلق است.

ارسطو: ارسطو معتقد بود که فضیلت‌ها در میانه‌روی قرار دارند و خوشبختی از طریق زندگی با فضیلت و تعادل به دست می‌آید

تفاوت‌های دیگری نیز میان فلسفه فارابی و فلسفه افلاطون و ارسطو وجود دارد. در اینجا به برخی از این تفاوت‌ها اشاره می‌کنم:

4. مفهوم خدا و مبدأ

فارابی: فارابی به عنوان یک فیلسوف اسلامی، به وحدانیت خداوند و نقش او در خلق جهان تأکید داشت. او معتقد بود که خداوند مبدأ اول و علت نهایی همه چیزهاست.

افلاطون: افلاطون به مفهوم “خیر مطلق” به عنوان مبدأ و علت نهایی همه چیزها اشاره می‌کند، اما این مفهوم بیشتر فلسفی و کمتر دینی است.

ارسطو: ارسطو به مفهوم “محرک اول” اشاره می‌کند که علت نهایی حرکت و تغییر در جهان است. این محرک اول غیرمتحرک و ابدی است.

5. مفهوم سعادت

فارابی: فارابی معتقد بود که سعادت نهایی از طریق شناخت عقلانی و ارتباط با عقل فعال به دست می‌آید. او به اهمیت دانش و حکمت در رسیدن به سعادت تأکید داشت.

افلاطون: افلاطون معتقد بود که سعادت نهایی از طریق شناخت ایده‌های ابدی و تغییرناپذیر به دست می‌آید. او به اهمیت فلسفه و تفکر عقلانی در رسیدن به سعادت تأکید داشت.

ارسطو: ارسطو معتقد بود که سعادت نهایی از طریق زندگی با فضیلت و تعادل به دست می‌آید. او به اهمیت عمل و تجربه در کنار تفکر عقلانی تأکید داشت.

6. مفهوم جامعه و حکومت

فارابی: فارابی به اهمیت حکومت فاضله و نقش فیلسوف-پادشاه در اداره جامعه تأکید داشت. او معتقد بود که حکومت باید بر اساس عقل و فضیلت اداره شود.

افلاطون: افلاطون نیز به مفهوم فیلسوف-پادشاه و حکومت ایده‌آل تأکید داشت. او معتقد بود که حکومت باید توسط افرادی که به حقیقت و دانش دست یافته‌اند، اداره شود.

ارسطو: ارسطو به انواع مختلف حکومت‌ها و نقش شهروندان در حکومت پرداخته است. او معتقد بود که بهترین نوع حکومت، حکومتی است که توسط افراد بافضیلت و خردمند اداره شود.

برخی دیگر از تفاوت‌های کلیدی میان فلسفه فارابی و فلسفه افلاطون و ارسطو اشاره می‌کنم:

7. مفهوم معرفت‌شناسی

فارابی: فارابی به اهمیت عقل و وحی در کسب معرفت تأکید داشت. او معتقد بود که معرفت حقیقی از طریق ترکیب عقل و وحی به دست می‌آید.

افلاطون: افلاطون معتقد بود که معرفت حقیقی از طریق شناخت ایده‌های ابدی و تغییرناپذیر به دست می‌آید. او به اهمیت دیالکتیک و تفکر عقلانی در کسب معرفت تأکید داشت.

ارسطو: ارسطو معتقد بود که معرفت از طریق مشاهده و تجربه به دست می‌آید. او به اهمیت روش علمی و استدلال منطقی در کسب معرفت تأکید داشت.

8. مفهوم نفس

فارابی: فارابی نفس را به عنوان جوهر غیرمادی و ابدی می‌دانست که پس از مرگ به عالم عقلانی بازمی‌گردد.

افلاطون: افلاطون نفس را به عنوان جوهر غیرمادی و ابدی می‌دانست که قبل از تولد در عالم ایده‌ها وجود داشته و پس از مرگ به آنجا بازمی‌گردد.

ارسطو: ارسطو نفس را به عنوان جوهر غیرمادی و وابسته به بدن می‌دانست که با مرگ بدن از بین می‌رود.

9. مفهوم هنر و زیبایی

فارابی: فارابی به اهمیت هنر و موسیقی در تربیت اخلاقی و روحی انسان تأکید داشت. او معتقد بود که هنر می‌تواند به تقویت فضیلت‌ها و رسیدن به سعادت کمک کند.

افلاطون: افلاطون به هنر به عنوان تقلید از واقعیت نگاه می‌کرد و معتقد بود که هنر می‌تواند انسان را از حقیقت دور کند. او به اهمیت هنر در تربیت اخلاقی تأکید داشت اما به هنرهای تقلیدی با شک و تردید نگاه می‌کرد.

ارسطو: ارسطو به هنر به عنوان تقلید از طبیعت نگاه می‌کرد و معتقد بود که هنر می‌تواند به شناخت بهتر واقعیت کمک کند. او به اهمیت هنر در تربیت اخلاقی و روحی انسان تأکید داشت.

10. مفهوم سیاست و جامعه

فارابی: فارابی به اهمیت حکومت فاضله و نقش فیلسوف-پادشاه در اداره جامعه تأکید داشت. او معتقد بود که حکومت باید بر اساس عقل و فضیلت اداره شود.

افلاطون: افلاطون نیز به مفهوم فیلسوف-پادشاه و حکومت ایده‌آل تأکید داشت. او معتقد بود که حکومت باید توسط افرادی که به حقیقت و دانش دست یافته‌اند، اداره شود.

ارسطو: ارسطو به انواع مختلف حکومت‌ها و نقش شهروندان در حکومت پرداخته است. او معتقد بود که بهترین نوع حکومت، حکومتی است که توسط افراد بافضیلت و خردمند اداره شود.

مدینه فاضله و فارابی

فارابی بر روی مسئله شناخت مفهوم «خوشبختی» در زندگی انسان بسیار تحقیق کرد او با شناخت فلسفه یونان، اندیشه‌های جدید و تجارب سفرهای خود نظریه‌اش را در زمینه «خوشبختی» انسان ارائه داد.فارابی با طرح موضوع «مدینه فاضله» که با مدینه فاضله افلاطون همخوانی دارد، بسیار مشهور شد او «مدینه فاضله» را شهر خوشبختی می‌داند که همه انسان‌ها از راه عقل خواهان رسیدن به آن هستند.فارابی در نهایت «خوشبختی» را با عقل، شعور، آگاهی و درک مرتبط می‌داند و نتیجه می‌گیرد که انسان جاهل هرگز خوشبخت نخواهد بود.

“یک شهر عادل باید از عدالت حمایت کند‎ و از ظلم و بی عدالتی متنفر باشد.”

آرامگاه فارابی در گورستان:باب‌الصغیر شهر دمشق کشور سوریه قرار دارد