گفتی
گفتی:
بهار بیاید، خواهی آمد!
***
باز؛
دلخوشکنکهای تَکراری؟
–من که چشمم آب نمیخورد!
(۲)
مردی عزیز از دست داده
میان بغض ایستاده
هر روز عصر
چایی و پایسیباش را
همراه جناب تنهایی
–سِرو میکرد!
(۳)
–دستهی تبر،
یا،،،
— کاغذ کتاب؟!
…
انتخاب؛
با درخت نیست!
(۴)
لکنتیست بر زبانم
که به وقت دیدار
یورتمه میرود در دهانم!
دریغا این اسب چموش،
زیر بار دوستت دارمی نمیرود.
(۵)
هیچ توفیری ندارد
چه رو به آهن و سیمان باز شود
چه رو به درخت و دریا
من از بسته بودن پنجرهها
-بیزارم!.
(۶)
گره به گره وُ
رج به رج
دخترک،
بالا میکشید قالیِ دار را،
نکند کوتاه شود،
–دارِ آرزوهایش.
(۷)
به خیالم بنشین،
مانند مرغی زیبا!
…
این درخت،
بی پرندهی یادت
کُندهای بیش نیست.
#لیلا_طیبی (رها)