چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی
آفتاب،،، هدایتگر ما بود اما، تن به شبپرههائی دادیم که، دورِ سرمان میچرخیدند! (۲) دکمههای زندگی را باز میکنم؛ و در میآورم این پیراهن گشاد را. … آه،،، –زندگی به ما نمیآید! (۳) قطاری بر ریل انتظاری بیهوده را…
بیشتر بخوانید