پیامدهای فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
این نوشته متنی است که باید با تأمل خوانده شود، زیرا چشماندازی بدیع در زمینه پژوهش و بررسی وضعیت امروزه ازجمله، در ۲۵مین سالگرد این رویداد تاریخی درباره شرایط وخامت بحران سرمایهداری پس از فروپاشی اتحاد شوروی بهدست میدهد. بنیادگذاری اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بهعنوان گردهمایی خلقها و فدراسیون دولتهای متعهد برای ساختمان سوسیالیسم، یک پدیده بیسابقه در پراتیک تاریخی جهان بهشمار میرفت. پیش از بهوجود آمدن اتحاد شوروی، بشریت هرگز چنین همکاری داوطلبانهای آنهم در مقیاسی به این گستردگی را از خلقها و ملیتها در یک دولت بهیاد ندارد.
این تجربه با پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر امکانپذیر گشت که خلقهای امپراتوری روس را از سرکوب اجتماعی و استثمار رها ساخت، در حالیکه به آنها، چشماندازی برای توسعه آزاد اعطا میکرد. به این دلیل است که سوسیالیسم شوروی، مرحله عالی پیشرفت تاریخی بشریت در سده بیستم بوده است.
بنابراین شگفتآور نیست که فروپاشی اتحاد شوروی پیامدهای فاجعهبرانگیزی برای خلقهای کشور چند ملیتیمان و برای بشریت در مجموع آن، بهبار آورده است.
ضدانقلاب امپریالیستی برای خود هدف نابود کردن اتحاد شوروی را در پیشِ رو نهاده بود و هیچ تصور واقعی درباره نتایج ممکن این ستیزهجویی خشن به گستردگی جهان نداشت. ضدانقلاب امپریالیستی برداشتی مناسب، ادراکی و علمی از واقعیت تاریخیای که بشریت مدرن در پشت واپسین دهههای سده بیستم، در آن قرار گرفته بود، نداشت. ضدانقلاب امپریالیستی به قوانین علمی توسعه اجتماعی جامعه جهانی پشت کرده بود، ضربه دگرگونساز انقلاب تکنولوژیک را مد نظر قرار نداده بود و طبیعت کلی وخامت بحران عمومی سرمایهداری را تحریف میکرد.
ضدانقلاب امپریالیستی نمیتوانست تصور کند که بهعلت ادغام شدید و وابستگی متقابل جامعه جهانی، متلاشی شدن اتحاد شوروی بهگونه گریزناپذیری بهسوی گسست تعادل در توسعه اجتماعی جهان میرفت و در عینحال موجب ثباتزدایی کامل فرآیند تاریخی جهانی میشد. ضدانقلاب امپریالیستی که از سوی استراتژی فاشیستی امپریالیسم ایالات متحده هدایت میشد، قصدش تسلط بر دنیا و احیاء کامل سرمایهداری بر روی کره زمین بود. امری که از لحاظ عینی غیرممکن بود.
تخریب اتحاد شوروی بهمعنای شکستی خطیر برای نظام سوسیالیستی جهانی، تضعیف فرآیند انقلابی جهانی، تنزل دموکراسی سیاسی و پیشرفت اجتماعی در تمام دنیا و در نهایت تشدید بحران جهانی سرمایهداری بود. با تکه تکه شدن اتحاد شوروی تهاجم امپریالیسم جهانی علیه بشریت برانگیخته شد، زیرا که دنیا عنصر اصلی جلوگیری از تهاجم را از دست داده بود. این چنین است که امپریالیسم ایالات متحده دست به تحریک برای ایجاد جنگهای داخلی، نبردهای قومی نژادی و مذهبی زد و گروههای مسلح در «نقاط داغ» دنیا پدیدار شدند: قفقاز، بالکان، آسیای مرکزی، خاورمیانه، آفریقای شمالی، اوکرائین و دیگر نقاط کره زمین. در نهایت «جنگهای منافع» بهشکل قابلملاحظهای در تمام دنیا افزایش یافته است.
فروپاشی اتحاد شوروی یک ضربه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و معنوی در سطح دنیا بود که بر توسعه تاریخی تمام دنیا اثر گذاشت. در پی فروپاشی اتحاد شوروی، ضدانقلاب امپریالیستی بهسوی یک پیکربندی ویژه توسعه اجتماعی در جهان کشیده شد که نمیتوانست آن را کنترل کند و به این ترتیب خود را به یک مرگ تدریجی گریزناپذیر محکوم کرد. تکه تکه شدن اتحاد شوروی که یک بینظمی در فرآیند تاریخی طبیعی بود، نتایج ویرانگر قابلملاحظهای برای تمام کشورهای جهان دربرداشت. درنتیجه، بحران جهانی به اوج خود رسید. در پایان ماجرا، با فروپاشی اتحاد شوروی، مرحله نهایی فروپاشی نظام جهانی سرمایهداری جهانی و نظام اجتماعی بنا شده بر روی مالکیت خصوصی آغاز شد. فروپاشی نظم کهنه جهانی شتابی قابلملاحظه و بهصورت بهمنوار بهخود گرفته است.
پیامد تخریب اتحاد شوروی به اسارت درآوردن کشور متلاشیشده بود: نابودی نیروهای مولد آن در مقیاس بزرگ و تبدیل سرزمیناش به یک زائده مواد اولیه برای مونوپولهای فراملیتی، نسلکشی خلقاش. نقش اصلی تخریبکننده توسط خصوصیکردن ابزار تولید ایفاء شد که قصدش احیاء سرمایهداری در کشور ویرانشده بود. خصوصیسازی مستقیماً ضد قانون عمده و عینی توسعه تولید مادی، یعنی اجتماعی شدن آن، به یک فاجعه در اقتصاد ملی و فروپاشی کامل تولید اجتماعی انجامید. نتایج اجتماعی خصوصیسازی تنگدست شدن انبوه مردم، قطبی شدن اجتماعی جامعه، و نابودی مردم کشور بود. خلقهای اتحاد شوروی بهعنوان جامعه تاریخی افراد، خود را زیر تهدید پایان هستیشان مییافتند.
برای خلقهای اتحاد شوروی، تخریب دولت فدرالشان بهدلیل فروپاشی بنیاد اقتصادی مشترک در جامعه شوروی و سست شدن پایههای مادی و تولیدی مردم، به یک فاجعه ملی در نیمه نخست ۱۹۹۰ انجامید. سقوط تولید ملی بیشتر از صدمههایی بود که اقتصاد ملی طی جنگ دوم جهانی دیده بود. درنتیجه شاهد کاهش شدید سطح و کیفیت زندگی مردم بودیم بهگونهای که اکثریت بزرگ تودههای مردم به زیر خط فقر سقوط کردند، بخش بزرگی از مردم بیکار و فقیر شدند.
در برخی از نقاط کشور، جنگ داخلی بهوقوع پیوست که باعث قربانیان انسانی بسیاری و تکهتکه شدن جمهوریهای سابق اتحاد شوروی گشت. نتیجه آن، انحطاط اجتماعی خلقهای شوروی، کاهش کامل جمعیت کشور تکهتکه شده، تخریب دولت اتحاد شوروی بود زیرا که بنیادهای عمده ماندگاری آن را سست کرده بودند.
احیاء سرمایهداری در اتحاد شوروی فروپاشیده، بهویژه از طریق تخریب شتابان نیروهای مولده جامعه شوروی مشخص شد. این کشور که به خودکفایی رسیده بود و نیازهای مردم خود را کاملاً برآورده میکرد، در این فاجعه صنایع کاملی را مانند ماشین ابزار، تجهیزات، ابزار برقی، الکترونیک و زمینههای دیگری که امکان پیشرفت علمی و فنی را میداد، از دست داد. احیاء سرمایهداری اتحاد شوروی سابق را به یک منطقه عقبافتاده، ناامید، بیرنگ تبدیل کرد. خلقهای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی تحت سلطه سرمایه کمپرادور، خصوصیسازی اقتصاد که ثروت اجتماعی آنان را تحت کنترل یا حتی ملک مستقیم مونوپولهای بیگانه قرار داد، نابود گشتند. این حتی، تمامیت ارضی خلقهای اتحاد شوروی سابق است که تحت تهدید قرار گرفته است.
احیاء سرمایهداری در اتحاد شوروی سابق، نظام سرمایهداری جهان را تحت تأثیر قرار داد، زیرا ناسازگار با قوانین عینی توسعه اجتماعی است. درنتیجه، احیاء سرمایهداری در اتحاد شوروی سابق موجب گرایشهای تخریبکننده در مقیاس جهانی گشت، مانند ثباتزدایی توسعه اجتماعی جهانشمول، تشدید بحران عمومی سرمایهداری جهانی، تلاشی کامل نظامهای اقتصادی و سیاسی در دنیا، شتاب گرفتن فروپاشی نظام اجتماعی که بر پایه ماکیت خصوصی قرار گرفته است، و غیره. در پیامد فروپاشی اتحاد شوروی یک تقسیم دوباره سرزمینهای جهان صورت گرفت، وخیمتر شدن مسائل و تناقضهای جهانی، افزایش قابلملاحظه تهدید یک فاجعه جهانی برای بشریت. اثر تمام این شرایط به یک اغتشاش جهانی انجامید که عمومی شده است: فروپاشی نظام اجتماعی در تمام دنیا که قدرتگیری نیروهای سیاسی کنونی را نمیپذیرد، شتاب گرفته است. هنگامی که اغتشاش جهانی آغاز به مدیریت توسعه اجتماعی جهانشمول نمود، خود هستی بشریت است که در معرض خطر قرار میگیرد.
نابودی اتحاد شوروی به افزایش ستیزهجویی امپریالیسم جهانی علیه بشریت یاری رساند و تا آنجا رفت که به یک تهدید واقعی فاجعه هستهای انجامید. ولی در واقیت تاریخی، نمایان شد که تخریبکنندگان امپریالیست اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، به گروگانهای اعمال جنایتکارانه خود تبدیل گشتند. آنها قادر نیستند که وضعیت بحرانی در دنیا را کنترل کنند. زیرا با تکهتکه شدن دولت شوروی، آنها از حد قابلپذیرش در فرآیند تاریخی جهانی فراتر رفتند. درنتیجه، تمام آرمانهای خودخواهانه آنها به ضد خودش تبدیل میشود، موجب نتایج فاجعهآمیز برایشان میگردد. و هنگامی که نیروهای سیاسی در قدرت در اغلب کشورها برخلاف قوانین عینی توسعه اجتماعی حرکت میکنند، نمیتواند غیر از این باشد. این چیزی است که از طریق منطق عینی تاریخ دنیا به اثبات رسیده است. دیالکتیک تاریخ، ملل دنیا رابهسوی تشکیل یک اتحاد دولتی نوین نیرومندتر از اتحاد شوروی سابق، رهنمون میشود. نمونه اتحاد شوروی ـ یک فدراسیون سوسیالیستی چند ملیتی ـ بهعنوان الگوی اصلی برای یک اتحاد جهانی خلقهای کره زمین بهکار خواهد رفت. این واقعاً بر پایه سوسیالیسم قابل اجراست. ستیزهجوییهای امپریالیسم جهانی فقط لرزشهای پیش از مرگش را تشدید میکند.
احتضار جهانی که نظام سرمایهداری را دربرمیگیرد فقط در اثر فروپاشی اتحاد شوروی بهوجود نیامده است. دلایل بنیادین و قدیمیتر، به انقلاب علمی و فنی بستگی دارد. طی این انقلاب عظیم در توسعه نیروهای مولده بشریت، سرمایهداری از تمام امکانات خود بهره جسته و طبیعتاً وارد مرحله تاریخی پایان بازگشتناپذیر هستی خود شده است. و چون ضربه تغییردهنده انقلاب تکنولوژیکی را دریافت کرده است، اقتصاد جهانی دیگر نمیتواند در چارچوب نظام منسوخ مناسبات تولیدی بر پایه مالکیت خصوصی، رشد کند. از نفس میافتد و در پی ضربههای ناشی از بحران جهانی، فرومیپاشد. سرمایه مونوپولیستی مالی که در اردوگاه سرمایهداری مسلط است، پیوندهای خود را از تولید مادی بریده است و در بازار جهانی به سوداگری میپردازد. بدینسان، سرمایه مالی به داستانی مجازی تبدیل شده است که فقط در اثر گرانش عمل میکند و بهصورت بیرحمانه و بازگشتناپذیری گرایش به خشکشدن دارد. و سوداگری سرمایهداری به یک احتضار جهانشمول شیوه تولید سرمایهداری تنزل میکند. فروپاشی اتحاد شوروی فقط موجب تشدید و تعمیق این فرآیند تاریخی طبیعی گردید.
هنگامی که تمام این علائم بیرونی بحران بهصورت یک مجموعه در نظر گرفته شود، یک حالت انقلابی جهانی را در اواخر سده بیستم نشان میدهد. مشخصههای آن، ثباتزدایی کامل روابط بینالمللی، افزایش گرایشهای فاجعهبار و اغتشاشی در توسعه اجتماعی خلقهای جهان است. در صحنه جهانی، بهصورت طغیان نیروهای اجتماعی و سیاسی، تجاوز نظامی، ستیزهجویی جهانی امپریالیسم علیه بشریت، از دست دادن کنترل نیروهای ضدانقلاب در فرآیند انقلابی در دنیا. گریزناپذیر بودن زوال نظام اجتماعی شیوه تولیدی را که بر پایه مالکیت خصوصی بنا شده است، رخ میدهد. و بنابراین وضعیت بحران حادی که به مقیاس جهانی در جریان است، به شرایط عینی ایجاد شده در اثر انقلاب علمی و فنی جهانی راه سوسیالیستی توسعه ملل وابسته است. این وضعیت انقلابی جهانی روی موج آینده انقلابهای سوسیالیستی باز میشود، نخست در اکثریت کشورها و سپس برای بقیه جهان.
امپریالیسم در حال مرگ، بینهایت خشن و خطرناک شده است. تجاوز جهانی ارتجاع فاشیستی بحران جهانی را بهسمت تشدید آن میراند که میتواند به یک فاجعه جهانی و نابودی بشریت بیانجامد. تنها آلترناتیوی که میتواند بشریت را از نابودی نجات دهد، تغییر انقلابی جامعه بر اساس اصول سوسیالیستی در اغلب کشورهاست. این یک آلترناتیو واقعی است که خاقهای دنیا را از بحران جهانی بیرون میآورد، آنها را بهسوی ساختمان یک جامعه سوسیالیستی بیطبقه، آزادی اجتماعی، عدالت و برابری متعهد میسازد. وسیله دیگری برای خروج از بحران جهانی وجود ندارد. بهویژه که انقلاب علمی و فنی توانهای تولیدی را به اندازه کافی ایجاد کرده است که بتوان برای نیازهای بشریت در تمام کره زمین پاسخ گفت. لازمه برپا ساختن این امکان استراتژیکی برای بشریت، پیروزی جهانی سوسیالیسم است.
امپریالیسم در حال مرگ میتواند باز هم دهها ملت را نابود نماید و بشریت را از راه توسعه تاریخی خود بسیار به عقب براند. اما امپریالسم با پایان دادن به تاریخ تمدنی چند صد ساله که بنیاد آن بر روی مالکیت خصوصی بنا شده است، دیگر نمیتواند از بحران جهانی خود زنده بیرون آید. بحران جهانی آن، واپسین بحران تاریخ جهان است. تبدیل مشخصههای عمده سرمایهداری به ضد خود، طی سده بیستم موجب انحطاط اقتصادی سرمایه شد. بهواسطه سوداگری، سرمایه به شکل مجازی، غیرواقعی، واهی، تغییر ماهیت داد و تبدیل به یک شبهسرمایه گردید. به موازات آن، انحطاط اجتماعی جامعه بورژازی، غیرانسانی شدن، غیراجتماعی شدن، سبعیت و توحش عمومیت یافته است. این گرایشها بازتابی از واپسین پایان نظام سرمایهداری جهانی است.
در پی احتضار امپریالیسم در فرآیند تاریخی جهانی، بهگونهای طبیعی سوسیالیسم پیش میآید که مرحله ابتدایی آن توسط خلقهای شوروی پیموده شده است. خلقهای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی فروپاشیده شده، در حالی که با مسأله حفظ و بقاء خود رودررو قرار گرفتهاند، بیش از پیش جنبشهای اعتراضی خود را ضد احیاء سرمایهداری در کشور تقسیمشدهمان میگسترانند. رستگاری و ماندگاری خلقهای شوروی در ایجاد سوسیالیسمی نو شده در سطح اجتماعی عالیتر از آنچه در اتحاد شوروی سده بیستم به اجرا درآمده بود، است. این هدف استراتژیکی توسط دیگر خلقهای جهان دنبال خواهد شد. گذار آنها از یک شیوه زندگی سوسیالیستی بهطور عینی مشروط به انقلاب علمی و فنی جهانی است. راه دیگری وجود ندارد.