یادواره هایی از احمد ظاهر این هنرمند همواره زنده
صدای ملکوتی احمد ظاهر را هر بار که بشنوی تازه است واین آهنگهای ناب هیچگاه کهنه گی ندارند. بازتاب و پژواک آهنگهای جذاب و مبتکرانه وی برای مدتها در گوش و هوش شنونده می پیچد و نجوا دارد و در روان آدمی سیر و سفر می کند. چه افتخار بزرگ برای ملتی که همچون هنرمندی را در فرهنگ پربار خویش جاداده است.
من احمد ظاهر، این شخصیت شگفت انگیز هنری و فرهنگی کشورمان را از دوران نوجوانی می شناسم. یاد و خاطره های این انسان استثنایی و منحصر به فرد، هرگز فراموش خاطر نمی گردد؛ زیرا او یکجا با مردم نفس می کشد و با آنها زنده است. آواز پرکشش و گیرای او با آهنگهای ماندگارش، همه روزه صدها بار به وسایل گوناگون از طریق برنامه های مختلف در رسانه های جمعی ـ رادیو ها و تلویزیون ها ـ نوارهای صوتی در رستورانها، فروشگاه ها، در منازل و حتا در موتر های شخصی و ترانسپورت عمومی همواره پخش می گردد. این آهنگهای فراموش ناشدنی مانند نسیم خوشگوار بهاری می وزند و روان خسته مردم رنجدیده اش را نوازش میدهند.
می خواهم به گونه بسیار فشرده، صرف سه یادواره یی را که از سه مرحله زنده گی خویش با این هنرمند بزرگ دارم و برایم خیلی عزیز است با شما دوستان ارجمند در میان گذارم.
نخست آن که ما برای اولین بار در آوان نوجوانی آهنگ زیبایی را از شادروان احمد ظاهرشنیدم و دیدیم. در آن زمان ما شاگردان مکتب ابتداییه مسعود سعد در شهر کابل بودیم و احمد ظاهر تازه به کابل برگشته بود، زیرا پدرش داکتر ظاهر خان در کراچی پاکستان ماموریت داشت. روزی از روزها در صحن مکتب برای نخستین بار احمد ظاهر نوجوان را آراسته با پیراهن و پتلون کوتاه به رنگ جیمی و در حدود هشت یا نه ساله دیدیم که با اکاردیون کوچکی در گردن و با همان شور و شوقی و ادا های که می شناسیم آهنگ زییای را که به گمان زیاد یک آهنگ انگلیسی بود، نواخت و سرود و ما شاگردان مکتب ابتداییه را به وجد آورد و بار ها تکرار گردید. ( احتمالن سال 1957 )
***
در دوران جوانی آن هنگامی که وی به یک هنرمند شناخته شده مبدل شده بود و در میان جوانان از شهرت زیادی برخوردار بود، شبی از شب ها در منزل یک دوست بسیار ارجمند زنده یاد رفیق یحیایی، می گفتیم و می خندیدم و از قصه ها و شوخی های احمد ظاهر لذت می بردیم. وی اضهار داشت که آهنگ تازه یی ساخته و می خواهد آن را به زودی ضبط نماید. وی بدون استفاده از کدام آله موسیقی صرف با ضرب گرفتن به روی میز این آهنگی را که پسان ها بسیار مشهور شد برای ما زمزمه نمود و بارها زمزمه کرد و ما نخستین کسانی بودیم که این آهنگ را شنیدیم و از آن سخت لذت بردیم. این آهنگ چنین بود:
تو گر هستی به پاکی شهره شهر
مرا رسوا و بد نام آفریده اند
اگر می خواره و مستم، به کس چی به کس چی
اگر آواره و مستم، به کس چی به کس چی
اگر پیمانه بشکستم، به کس چی به کس چی
اگر آواره و مستم، به کس چی به کس چی
اگر باشی تو امشب لیلی من، به کس چی به کس چی
چون مجنون عاشقت هستم، به کس چی به کس چی
اگر باشی تو امشب ساقی من، به کس چی به کس چی
دهی پیمانه به دستم ، به کس چی به کس چی
***
در دوران کهولت و غربت با دل شکسته و در بسا موارد نا امید از آینده مردم و کشور مان، پسرم کاوه جان صادقی سفری را برایم تدارک دید که می بایست برای یکی دو هفته به ترکیه، به انتالیا و الانیا بروم و دور از همه غوغای های خبری و آنهم اخبار همواره منفی کشور مان کمی استراحت کنم (احمتالن سال 2007 ). وی افزون بر آن یک کست کوچک را برای من تحفه داد که از آن استفاده برم و از شنیدن موسیقی آن لذت ببرم. من نمی دانستم که در این کست بیش از صد آهنگ از احمد ظاهر ثبت و ضبط شده بود. من در آن روزها و شب های مسافرت، در آن طبیعت زیبا و ساحل بحیره مدیترانه، این آهنگ ها را بار ها و بار ها شنیدم و از آن سخت لذت بردم؛ زیرا هر آهنگ احمد ظاهر برای ما قصه و داستان خود را داشت و ما را با خاطره های زیادی پیوند می داد.
در حقیقت من احمد ظاهر را در همین سفر بار دیگر کشف کردم و با زمزمه ها و آهنگ های وی چنان پیوندی گسست ناپذیری پیدا کردم که بخشی از زنده گی روزمره من گردید. این آهنگ ها، روح و روان مرا درخشش می بخشد ودگرگون می سازد.
***
یاد این یار قدیم و ندیم، هنرمند بی نظیر، فناناپذیر است. با دریغ که وی عمری کوتاهی داشت؛ ولی چه عمر پر فیض و پر برکتی که چندین نسل را با هم پیوند می دهد و به وجد می آورد. با یاد آوری از چهلمین سال درگذشت او، بهتر است میلاد وی را بمثابه یک رویداد فرهنگی و تاریخی گرامی بداریم.
دستگیر صادقی
14 جون 2019