چند شعر کوتاه از #لیلا_طیبی (رها)
(۱)
روزگارم،،،
به قدمت کلاغهای تاریخ سیاه است؛
شاید مترسکی هستم
نگهبان کویر لوت!
آه،،،
به بطلان میگذرانم
دو روز عمر را
به کدامین فصل سپردهای
قدومت را!
(۲)
حالا،
نسیم گیج ناگزیر؛
به دور کاکتوس میپیچد.
وقتی میبیند
بعد از هجرتِ شاپرکها
شمعدانیهای سُرنجی
دیگر نفس نمیکشند!.
(۳)
قوئی زیبا اما،
تنها،
در مردابی وسیع-
آمدن جفتش را انتظار میکشد…
***
آه، نفیر تیری،
بر سینهی نرینه قو،
تابستان وُ، فضای بختش را،
تاریک کرد!.
(۴)
بگذار،،،
شعرهایت به پرواز درآیند؛
وُ پر بگیرند تا دور دستها.
–آنجا که،
مردانِ سلاخی شدهاند وُ،
زنها پوست انداختهاند!
شاید؛ میان دفترت [شعر]،،،
کمی از تب جهان بکاهد!
(۵)
کفرآمیزترین جملهها
از دهان من و تو بیرون میزند؛
-:[دوستت دارمها]
— دوستت دارمها…
***
آه،،، هنوز مردمان شهرم
به آیین “عشقورزی”
ایمان نیاوردهاند!.
#لیلا_طیبی (رها)