ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

«
»

چرا مجاهدین جدا شده در حال بازگشت به ایران هستند ؟ قسمت آخر

  • هیچ مادری فرزند دیکتاتور، مستبد، جنایتکار وخودشیفته بدنیا نمی آورد، همچنین مادر مسعودرجوی، رجویها در بستر مناسبات اجتماعی است که تولید و ساخته میشوند. آیا رابطه ای بین ضربه 19 بهمن و این جدا شدن و پیوستنها و سرنوشت ذلت بار رجوی وجود دارد؟فداکاریهای قهرمانانه لزوما دلیل بر صحت راه نیست
    • تکرار تاریخ
    • ایران زمین، مادرِ سلحشوران و شجاعان
    • تحول تاریخی سوال برانگیز
    • شرایط زمانی و مکانی پیوستنها
    • پـیـام پیوستن ها چـیـستـ؟
    • جوابِ کلیشه ایِ مسعودرجوی
    • بررسی دلایل و توجیه کلیشه رجوی
  • آیا جدا شدگان از فرقه رجوی با جمهوری اسلامی مشکلی ندارند؟

چهل سال پیش بعد از اینکه ایرانیان سرانجام توانستند بر استبداد و دیکتاتوری “سطلنت پهلوی” منصوب مشترک آمریکا و انگلیس غلبه کنند، نتیجه اش استقرار رژیم جمهوری اسلامی در ایران بود. این تحول تاریخی منجر به آزاد شدن آتشفشانیِ نیروهای عظیم جوانان این مرز و بوم، “کهنه سرباز جهان، ایران 3000 ساله” گردید که وارد میدان سیاسی اجتماعی شدند. نیروهاییکه توسط ستم و استبداد و سرکوب سلطنت پنجاه ساله پهلوی و تحقیر، توهین، چپاول، عقب نگهداشتن، نفی حاکمیت ملی ایران، سرنگون کردن دمکراسیهای نوپای میهنشان، یکبار در مشروطه (1299) و یکبار در (1332) حکومت مصدق، توسط استعمار را تحمل و تبدیل به آتش زیر خاکستر شده بودند. نیرویی که طی پنجاه سال حاکمیت تاریک خانه ای شاه، تحت رژیم جهل و ناآگاهی گسترِ پهلوی زیسته بود، بدون اینکه کمترین فرصتی را برای بازیافتن خود داشته باشد، بدون اینکه فرصت بازکردن چشم  و کسب دانش لازم برای انتخاب آنچه میخواهد و یا نمیخواهد داشته باشد، در ارودهای متخاصم، متاثر از شور و احساس و گرمای شعارهای داده شده ولی اساسا فهم نشده، جبهه بندی شدند.

تکرار تاریخی هرج و مرج

نشریه مجاهد و شکرگذاری از سلامت خمینی1

ایران، این “کهنه سرباز جهان” برای صدمین بار، دچار هرج و مرج و افراطی گری همیشگی بعد از سرنگونی دیکتاتوری حاکم بر خود گردید. ویکی از افراطی ترین و خونین ترین درگیریها که درآن مرزهای تروریسم و خیانت توسط مجاهدین و مرزهای اعدام و شکنجه توسط رژیم بارها زیرپا گذاشته شد و میشود را شاهد بود. هرج و مرجی که توسط تشکل مجاهدین با رهبری مسعودرجوی (البته یک تنه از 30 خرداد1360) دامن زده شد.[1] ولی نکته مهم اینکه این نبرد نه توسط یک نیروی مارکسیست یا لائیک و… بلکه توسط نیرویی بنام مجاهدین که خود به تمام و کمال از رهبری انقلاب 22بهمن منجر به استقرار جمهوری اسلامی حمایت کرده و ادعای اسلامی داشتند و دارند صورت گرفت. رجوی همواره در جواب به انتقاد نیروهای مارکسیست که 30خرداد

اعتراف به رهبری خمینی در انقلاب و نگرانی نسبت به سلامت و جان خمینی

عملی چپ روانه، آنارشیستی و سکتاریستی-تروریستی بوده است در درون تشکیلات استدلال میکرد که وظیفه مجاهدین بود که از اسلام در مقابل خمینی دفاع کنند!!! مارکسیستها مشکلی با خراب شدن اسلام نداشتند!!! و اساسا آنها را در مناسبات سیاسی ایران به حساب نمیآورد. آنها که به تاریخچه مجاهدین در دو دهه قبل از 1357 آشنا باشند بخوبی میدانند که، این آنارشی در واقع ادامه سگ دعوای مسعودرجوی تازه بدوران رسیده و خود شیفته بکمک عده ای به اصطلاح زندانی زمان شاه بعضا با سابقه آخوندی و … بعنوان نیروی مدعی اسلام و رهبری جهان اسلام با دیگر رقبا و مدعیان(روحانیون با سابقه چندین صد ساله در تاریخ ایران) رهبری جهان اسلام در زندانهای شاه بویژه بعد از مارکسیست شدن سازمان مجاهدین در سال 1354 که بسیار شدت بیشتر گرفت بود، که رو در روی همدیگر ایستاده بودند. و مسعود رجوی آنرابه سراسر ایران کشید.

مسعودرجوی که تاریخ مبارزه انسان را از 1354 که خودش به رهبری سازمان رسیده بود میدانست، در توهم کودکانه از روز اول هر روز تکرار کرده که “خمینی رهبری جهان اسلام را از من ربوده!!!”  تا قبل از 1354 این دو نیرو در وحدت و تضادی نسبی تحت اختناق پهلوی محار شده بودند.

ایران زمین مادر سلحشوران و شجاعان

مستقل از رهبران و شعارها و اهدافی که اعلام و دنبال کرده اند، در سطح نیروهای سازمانی و توده های مردمی ایران اما، نمیتوان منکر کیفیت بی مانند و خیره کننده پایمردی، سلحشوری، شجاعت و استواری در رسیدن به اهداف نسلی از جوانان و مردم ایران که در این چهل سالی که در نبرد بوده اند شد.

چه آنهایی که در دام مجاهدین ولی در زندانها و شکنجه گاههای رژیم، و یا در عراق زیر طاقت فرساترین فشارهای شرایط نظامی، تشکیلاتی و جغرافیایی و روحی و روانی و حتی اخلاقی، با تحمل شداید طاقت فرسای مغزشویی، زندان و شکنجه و … توسط تشکل رجوی قرار داشتند.

و چه آنها که در عملیات فروغ جاویدان از کرند و اسلام آباد به مجاهدین پیوستن وچه آنها که در دو جبهه، جنگ هشت ساله خارجی با دشمن متجاوز با حمایت جهانی و حتی با همدستی مجاهدین، با دستان خالی و ارتشی بی سر شده تحت فشارهای امثال رجوی و تحت محاصره تسلیحاتی و اقتصادی، و همزمان در جنگ داخلی با مجاهدین بودند، سلحشوری، شجاعت و فداکاری مثال زدنی بنمایش گذاشتند.

آنچه که امروزه نیز از جوانان همین مرز و بوم (فرزندان همان جوانان سالهای 1360 که عده ای در جبهه ها علیه دشمن خارجی و عده ای در دام رجوی اما علیه میهن در کاربودند) دوباره در شورشهای اخیر1396 و 1398 شاهد بودیم. بسیاری از جوانان کشته شده در شورشهای اخیر پدرانشان از جنگجویان هشت سال جنگ با عراق هستند. همانطور که بسیاری از امضاء کنندگان بیانیه 14 تن نیز از سلحشوران جنگ هشت ساله هستند. که امروزه در زندان بسر میبرند. یعنی مستقل از درستی و صحت راه، تا آنجا که فداکاری و شجاعت و استواری و مایه و جان گذاشتن در راه مطرح بوده هم “نسل شصتیها” وهم فرزندانشان “نسل نودیها” سقف زده اند. یعنی نمرهِ کارکرد نیروی در صحنه، یا مردم ایران، 20 بوده است. فعلا به نمره رهبران کاری نداریم.

دانستن این امر از آنجا اهمیت دارد که، بدانیم چه مسعودرجوی و چه مراکز خط دار تحت کنترل اسرائیل و عربستان و … و چه بسیاری عناصر پوسیده و کپک زده خارج کشوری نا جوانمردانه و … مردم ایران را به بی عملی و بی خیالی و بی حسی … متهم کرده و خواستار ایجاد شرایطی همچون سوریه و لیبی در ایران هستند. و میهن پرستی ایرانیان را درک نکرده و آگاهانه فراموش میکنند که، زمانیکه خود در راحت خارج نشسته بودند کدام ایرانیان کشور را از تجزیه و تسخیر عراق با چراغ سبز آمریکا با قطعه قطعه شدن و جان باختن نجات میداند. و یا امروزه برای آزادی در خیابانها و پدرانشان در زندانها حضور دارند.

گذشته از این حماسه اما و بموازات آن، شاهد تحول تاریخی و سوال برانگیز دیگری از همین نوع حماسه و از خود گذشتگی و فداکاری باز هم برای نجات میهن از دست اهریمنی دیگر طی 35 سال گذشته بوده ایم.

تحول تاریخی سوال برانگیز

تحول تاریخی عجیب و سوال برانگیزی که بتدریج درطی 35 سال گذشته بطور متناقضی آشکارشده است، ریزش نیروها از بدو شروع مبارزه تروریستی بطور یک جانبه در سمت مجاهدین و پیوستن آنها  به رژیم چه در داخل کشوردر میان دستگیر نشدگان، چه در داخل زندانها در میان دستگیر شدگان، چه بعد از آزاد شدن از زندان حتی در میان کسانیکه کشتار 67 را تجربه کرده اند، چه در عراق، و چه در اروپا، چه حتی در میان کسانیکه از اروپا و آمریکا جذب شده بودند و اساسا تجربه آنها از رژیم توصیفات مسعودرجوی و اخبار رسانه هایی که تماما علیه رژیم بوده ، این جدایی و پیوستن تا به امروز بطور مستمر ادامه داشته و دارد، میباشد.

عجیب و سوال برانگیز از این زوایه که:

چرا نیرویی که مسعود رجوی، آنها را اینگونه توصیف کرده است:بین خود و رژیم دریایی از خون داشته (خونریزی که مسعودرجوی براه انداخته است)، نیروهایی که بسیاری زندان و شکنجه رژیم را تجربه کرده، بسیاری اقوامشان اعدام و زندان و شکنجه شده، بسیاری هست و نیست، گذشته وآینده خود رادر مبارزه با رژیم گذاشته، بسیاری دوست و رفیق و همشهری و زن و شوهر و فرزند و مادر و پدری را در این مسیر از دست داده. ویا آنگونه که مستمرا رجوی آنها را ، نسلی که سراسر وجودشان عشق به آزادی است، نسل بیشماران، ستارگانی که برتارک ایران می درخشند؛ الگوهای فدا و صداقت حداکثر که از سرچشمه مریم رجوی نوشیده اند؛ نسلی از حماسه سازان که با انقلاب مریم تولدی دوباره یافتند؛ گوهربی بدیل ؛ گل سرسبد خلق  قهرمان ایران ؛ پیشتازواگاه ؛ عاشق برادروخواهرمریم ؛ با پای انقلاب مریم شبانه روز راه میرود توصیف کرده است. (توصیف مسعود رجوی از نیروهایش قبل از اینکه به او انتقادی را مطرح کنند)

ازجمله نیروهای توصیف شده در فوق، جوانان سلحشور ایرانی در میان اسرای جنگی که هنگام دفاع قهرمانانه از کشور به اسارت عراق در آمده بودند، ومیتوانستند بعد از آزادی مانند یک قهرمان به کشور بازگردند و از همه مواهب زندگی کسانیکه اینکار را کردند برخوردار شوند ولی با خیال مبارزه برای آزادی به مجاهدین پیوسته اند. یعنی کسانیکه اگر میهن را در خطر دیده اند جان فدا کرده اند. اگر هم فکر کرده اند که آزادی کشور در خطر است همینطور، و از این رو هیچ شک و شبهه ای در میهن پرستی و آزادیخواهی و مایه گذاری بی همتای آنها نمیتوان داشت، چرا سرفرازانه و در حمایت همه فامیل و خانواده به میهن باز میگردند؟ چرا؟ لیست اسامی بعضی از جداشدگان در زیر آمده است.[2]

از نظر نگارنده عطف به تفاسیر فوق، و عطف به سیاستهای چهل ساله رجوی، خفقان تمام عیار درون تشکیلاتی فرقه رجوی، سرکوب مطلق هرگونه فکر و اندیشه نو و انتقادی، ممنوعیت مطلق هرگونه مطالعه، عدم امکان بازبینی سیاستها، خیانت تلقی شدن هرگونه انتقاد به تشکیلات و مسعودرجوی، بعلاوه ضرب و شتمها، دستگیریها، زندانی کردنها، شکنجه ها، قتلها و وادار به خودکشی کردنها، فساد اخلاقی غیر قابل تصور درون تشکیلاتی گسترده، و ایدئولژی قرون وسطی ای با نمونه حمایت ازجنایت 11 سپتامبر، حمایت آشکار از داعش در عراق، خود و میهن فروشی به صدام، عربستان و اسرائیل و آمریکا و… و در صدر همه اسلام استالینی ضد آزادی و ضد دمکراتیک خاص مسعودرجوی بعلاوه عملکردهای شخص رجوی در فرار از جبهه ها، زن بارگیهایش، فرار از مسئولیت پذیری، و پاسخ گویی، … که هرمجاهدی در فرقه رجوی تجربه میکند.

همه مجاهدین جدا شده (زن و مرد) چه آنها که قبل از دستگیری در داخل جدا شدند، یا آنهاکه اززندانهای رژیم نجات یافته و دوباره پیوسته بودند، چه آنها که از دستگیری فرار کرده و به عراق آمده بودند و چه آنها که هنگام دفاع جانانه از کشور در مقابل صدام حسین حامی مسعود رجوی به اسارت در آمدند و در اسارت با کمک سیستم اطلاعات عراق، فریب مسعودرجوی و شعارهایش را خوردند و به مجاهدین پیوستند، از تشکل فرقه ای مسعودرجوی جدا میشوند. چه آنجا که دست به افشاگری میزنند. و چه آنجا که با رفتن به ایران و با بجان خریدن همه لجن پراکنی های مسعودرجوی و دنباله روهای کلیشه ای او، در ادامه دفاع از میهن در مقابل تهاجم خارجی، اما اینبار با جدا شدن ازفرقه رجوی به ایران و ایرانی آگاهی میدهند. آگاهی، آنهم نسبت به یکی از بزرگترین خطرات و تهدیدات از نوع داعش و افکار داعشی-استالینی مورد حمایت اسرائیل، عربستان و نئوکانهای آمریکا علیه کشور یعنی تشکل مسعودرجوی. زمانیکه میتوانند در راحت خارجه همچون بسیاری ادا و اطوار مبارزه با رژیم را با شعارهای هرچه تندتری را پیشه خود کنند. ولی با رفتن به ایران به مردم ایران میگویند اگر هم با رژیم جمهوری اسلامی مشکلی دارند که دارند، مطلقا نباید از خطری که حامیان مسعودرجوی با بخدمت گرفتن او برای ایرانیان و تمامیت ایران تدارک دیده غافل شوند. آنها اینگونه شجاعت و سلحشوری و از خود گذشتگی بالاتری را حتی نسبت به مجاهدت و یا رزم در مرزهای کشور بنمایش میگذارند. بالاتر چون در گذشته همه برایشان هورا میکشیدند ولی با اینکارنفی شدن توسط بعضی دونباله روهای کلیشه ای رجوی و همقطار سابق را برای خود میخرند تا شاید دین خود را به میهن و مردمشان را بتوانند جبران کنند.))

شرایط زمانی و مکانی پیوستنها

1. نیروهای مجاهد جدا شده ایکه به رژیم پناه میبرند، (بغیر از عده ای که توسط رجوی با فریب و دورغِ کاریابی و اعزام به اروپا از ترکیه و کشورهای حوضه خلیج فارس و…به اشرف کشانده شدند) در جستجوی آزادی، فریب شعارهای دروغین مسعود رجوی را خورده و به مبارزه با ر.ج.ا روی آورده و قیمت وحشتناکی در این مسیر تا بحال پرداخت کرده اند.
2. این پدیده جدایی و پیوستن به رژیم منحصر به گروه خاصی از اعضای مجاهدین محدود نیست، بلکه همه طیف ها از راس رهبری مجاهدین، از زنان و مردان، از عناصر نسل اول آنها تا نسلهای پیوسته بعد از 22بهمن، تا فرزندان همین ها همچون فرزند مسعودرجوی، فرزند عباس داوری و… را در بر گرفته است.
3. آنها جدای از انگیزه های درونی، چهار دهه تحت شدیدترین بمباران سیاسی و ایدئولژیک روحی روانی از نوع دروغها و شیطان سازیهای توسط مسعودرجوی، بعلاوه همه اخبار واقعی قتل و کشتارها، اختلاسهای رژیم و… واقعی رژیم قرارداشته اند.
4. در مقابل تحت بمبارانهای دروغین در فضای مطلقا بسته فرقه ای مجاهدین مربوط به حمایتهای میلیونی از مسعود و مریم رجوی و هزاران کانونهای شورشی بوده اند.
5. اینکه در جامعه بی طبقه توحیدی مسعودرجوی، بهشتی در انتظار همه است.
6. بعلاوه، نان قرض دادنهای خود رژیم به مسعود رجوی با منتسب کردن شورشها در ایران به او جهت موجهه جلوه دادن سرکوب شورش ها با استفاده از نفرت عمومی نسبت به مسعود رجوی.
7. نیروهایکه دیگر نه درعراق با شرایط بسیار سخت و تحت بمباران و خمپاره اندازی بلکه در اروپا هستند و از راحتی های بسیاری نسبت به عراق برخوردار میباشند.
8. در شوهایی که رجوی با پرداخت میلیونها دلار به امثال جولیانی، جان بولتن و سناتورهای پیشینِ پرقدرت ترین حکومت جهان (آمریکا) و… هر روز امید سرنگونی رژیم را از زبان آنها شنیده اند.
9. با آوردن سیاستمداران پیشین کرایه ای به شوهای مریم رجوی و یا برای بازدید از اشرف 3 در آلبانی تلاش شده که در بورس و در صدر جدول جا زدن مجاهدین را وانمود کنند.
10. بویژه که هیچ گروه و نیروی دیگری نیز نتوانسته است چنین هیاهوی حمایت سیاسی برای خود در خارج کشور هرچند کرایه ای راه اندازی کند.
11. در داخل کشور نیزحداقل از سال 1388 تا بحال شورشهای سراسری بدون وقفه جریان داشته.
12. “جهان” و حتی احمدی نژاد هم کماکان بر نبود آزادی و گسترش فقر، بی عدالتی، ستم، …در ایران را تاکید میکنند.
13. رژیم تحت تحریمهای بی سابقه در تاریخ، با بحرانهای درونی چه در سطح جناحهای حکومت و چه در جامعه و چه آنچه بوقهای تبلیغی غولهای رسانه ای عربستان و اسرائیل و آمریکا در مورد قریب الوقوع بودن سرنگونی است روبروست.
14. نیرویی که با گذشت چهل ساله از حضور در مبارزه در سده ششم به بالای زندگی خود قرار دارند طوریکه روزانه شاهد فوت آنها هستیم با شکستن همه پلهای پشت سرشان در ایران با شرایط بحرانی کنونی کشور آینده ای برای خود متصور نیستند.
15. مسعود رجوی نیز با ترور قاسم سلیمانی توسط آمریکا توانست خاکهایی که ترکی الفیصل بر سرو روی او ریخته و دفنش کرده بود کنار بزند و با پیامی از ته قبرش سال جدید میلادی!!! را برای چهلمین بار سال سرنگونی اعلام نماید!!! رو که نیست سنگ پاست!!
16. اعضای مجاهدین در درون تشکیلات با بمباران های اخبار سیاسی اجتماعی و… تاکتیکهای روانی و مذهبی بکارگیری عواطف مذهبی و شهادت طلبانه و امام حسین و سینه زنی و … و در خلاء هرگونه اطلاعات واقعی در اوج امید به سرنگونی رژیم و پیروزی مسعودرجوی نگهداشته میشوند.
17. تبلیغات جهانی “نئوکانها و اسرائیل و عربستان” از طرف دیگر بر بوقهایشان “مبارزه برای آزادی” توسط تشکل رجوی را میدمند.
18. نیروهاییکه در بی اطلاعی مطلق در تاریکخانه فرقه مسعود رجوی هیچ اطلاع واقعی از شکستها و خیانتها و ارزیابی ها از مختصات سیاسی، اجتماعی و بین المللی تشکل مجاهدین چه توسط دولتهایی همچون عربستان و فرانسه و آمریکا و چه توسط جدا شدگان و چه توسط کارشناسان و محققین و روزنامه نگاران و مستقل ایرانی و غربی و…ارائه میشود قرار ندارند، ولی آنچه شاهدش هستند اعلان پیروزی پشت پیروزی است توسط مریم رجوی و دستگاه تبلغیاتی اوست!!!

وقتی در فوق از فریب و دجالگری مسعودرجوی برای کشاندن مجاهدین به مسیر قدرت پرستیش صحبت میکنیم یعنی این:“مسعود رجوی هیچ صعوبت و سختی را در حق دیگران روا نداشته مگر آنکه خود پیشاپیش طعم آن را نچشیده باشد و یا خود پیشتازانه نخستین داوطلب عمل کردن و بر دوش کشیدنش نباشد.”(نقل از اطلاعیه مسعود رجوی با امضای مرکزیت سازمان در انقلاب ایدئولژیک)

پـیـام پیوستن ها چـیـستـ؟

براستی چرا این استوره های ایستادگی برای آزادی با وجود شرایط فوق در حال فرار از فرقه مسعودرجوی و پیوستن به رژیم هستند؟ این امر مستقل از نقطه نظر هر فرد در مورد رژیم و یا فرقه مسعودرجوی ، نمیتواند توسط کسانیکه احساس مسئولیت در قبال سرنوشت ایران و ایرانی میکنند نادیده گرفته شود. و یا بدون یافتن پاسخ نسبتا واقعی به آن، خود را از نتایج و آسیب های آن مصون نگهدارند. چرا که پدیده ای است سیاسی-اجتماعی به گستره سه نسل بدون انقطاع از مردم ایران و شناختی که از آن بدست میدهد که کماکان در جامعه ایران لایه های موازیی از آنها چه بصورت دنباله های فکری (نسل سالهای 60-1350) و چه بصورت خانواده ها و اقوام مجاهدین، تماما از این پدیده حمایت و پشتیبانی میکنند بدست میدهد. از سویی دیگر شناخت آن برای کسانیکه تحولات سیاسی اجتماعی ایران را پی میگیرند ضروریست که ضمن درک وفهم “دلایل و عوامل” تعین کننده چنین پدیده ای جهت اثرگذاری بر جامعه، بتوانند خود را از اثرات فاجعه آمیزی که مسعودرجوی آفرید محفوظ نگهدارند. چرا که براساس آنچه طی اینمدت نگارنده در تشکلهای ایرانی خارج از کشور شاهد بوده ام ضمن رنج بردن از این عارضه با علائمی با شدت و حدت کمتری از بیماریهای رجوی را بارز میکنند.

آیا نباید قبول کرد (جدای از مسئولیتهای فردی هرمجاهد، و شرایط مطلق خفقان و بی خبری چهل ساله درون فرقه ای و اینکه در خدمت صدام و عربستان و آمریکا بکارگرفته شده اند) تا آنجا که به نیروهای مجاهد برمیگردد، عمری را برای آزادی به مبارزه گذرانده اند؟ حال اگر امروز بحق بخواهند بروند بعد از پیروزی و سرنگونی خیالی رجوی از ثمرات آزادی در ایران آینده بهره ببرند، آیا کسی از آنها عیب جویی خواهد کرد؟ چه کسی لایق تر از آنها؟ (باز تاکید میکنیم که مجاهدین منظور هستند و نه رهبران مجاهدین و کسانیکه دست در شکنجه و قتل همین مجاهدین نیز داشته اند که جهانی از جمله خود مجاهدین علیه آنها حرف دارند)، آیا با وجود شرایط فوق الذکر که مشتی از خروار نیز نبود، این سوال جدی تر نمیشود که پس چرا مبارزترین عناصر بعد از حدود نیم قرن حضور در مبارزه، با فداکاریهای در صحنه عمل و نه پشت کامپیوتر که در هر قدمش حداقل بهای جان را طلب کرده است، کسانیکه بطور فردی هیچ مارکی از وابستگی، نخ داشتن با آمریکا و اسرائیل و عربستان و … (مانند بسیاری از فعالین در خارج کشور) نمیتوان بدانها زد، کسانی همچون اسرای جنگی که میتوانستند بعد از آزادی مانند یک قهرمان ملی به کشور بازگردند و از همه مواهب زندگی همچون بسیاری کسانیکه اینکار را کردند برخوردار شوند ولی با خیال مبارزه برای آزادی بدام رجوی افتادند، تلاش میکنند که به هر قیمت شده از مجاهدین جدا و به رژیم پناه ببرند؟

پـیـام ایـنکار چیست؟ آیا باید جوابها و مارکها و اتهامات و فحاشی ها و ترورسیاسی کلیشه ای رجوی را که برای همه مخالفین و منتقدینش چه در درون تشکیلات و چه در بیرون آن، چه در میان ایرانیان چه در میان غربیها… طی چهل سال بکار رفته را پذیرفت؟[3]

جوابِ کلیشه ایِ مسعودرجوی

طی چهل سال گذشته مسعود رجوی تنها یک جواب کلیشه ای بیش نداشته آنهم، “بریده مزدور” بوده است. البته آنرا با فتواهای کلیشه ای دیگر همچون “خائن، مزدور، طعمه رژیم، همکار رژیم، عضو سپاه پاسداران، عضو سپاه قدس، شکنجه گر، تیر خلاص زن، تشنه بخون، معتاد خمینی،… و بسیاری الفاظ رکیگ مزین کرده است.

نباید ناگفته گذاشت که در گذشته تشکلهایی که مبارزه مسلحانه –خشونت طلبانه میکردند کسی که برای مبارزه آمده بود و می خواست کنار بکشد باید کشته می شد. این مساله در گذشته به بهانه امنیت و حفظ اسرار وجود داشته. فردی که می خواست به هر دلیل کنار برود به این سادگی نمی توانست و مورد “حذف ” و”ترور فیزیکی” قرار میگرفت و اگر امکان پذیر و یا گاه به صلاح نبوده، “ترور شخصیتی” فرد جدا شده در دستور کار قرار میگرفت. اما در زمان رهبری بنیانگذاران سازمان (حنیف نژآد و سعید محسن و عبدالرضا نیک بین) آنچه در مورد جدا شدن عبدالرضا نیک بین[4] یکی از بنیانگذاران و تئوریسن اصلی سازمان در زمان جدا شدنش اتفاق افتاد چیز دیگری بود. سعید محسن و به خصوص محمد حنیف نژاد از جدایی عبدی بسیار ناراحت بودند و تلاش فراوانی هم برای پاک کردن رد‌های اطلاعات او متحمل شدند، اما جدایی عبدی بصورتی کاملا مسالمت‌آمیز و بدون توهین و فحاشی و در واقع بدون ترور فیزیکی یا شخصیتی انجام گرفت.

نحوه برخورد سازمانِ تحت رهبری حنیف نژاد و سعید محسن با ماجرای کناره گیری عبدی بسیار دمکراتیک و در منتهای تحمل و آرامش صورت گرفت. حتی محمد حنیف نژاد، سعید محسن ،پوران بازرگان و منصور بازرگان در مراسم جشن عروسی عبدی شرکت کردند و به مناسبت ازدواجش هدیه ای هم به او دادند.

بررسی دلایل و توجیه کلیشه رجوی

این واقعیت که فعالیت تروریستی بطور اتوماتیک هر حاکمیتی را نیز بر می انگیزد که درپی یافتن و دستگیری عناصر در گیر تروریسم، بدنبال اطلاعات محل استقرار، اسامی افراد، سلاحها، مهمات، منابع مالی، حامیان مردمی و…آنها باشند، امری طبیعی است. که هم برای حاکمیت و البته برای گروه مربوطه اهمیت دارد.

اما علیرغم اینکه رجوی با بهانه تراشی و استدلال اینکه “احتمال دارد اطلاعات جدا شدگان بدست رژیم بیفتند” آنها را آنهم در عراق تا ده سال زندانی میکرد نه تنها صحت ندارد و دروغی بیش نبوده است، بلکه عملکرد مسعودرجوی از سال 1360 که تروریسم را در کشور براه انداخت عکس ادعاها و بهانه هایش برای اعمال سیاست سرکوبگرانه “خروج ممنوع” را به اثبات میرساند.

برای مسعودرجوی که جز خودش جان هیچ کس سر سوزنی ارزش ندارد، فقط خودش و افراد حلقه بسیار نزدیک خودش که با او در ارتباط بودند را قبل از اعلام جنگ مسلحانه با رژیم، مخفی کرده بود و بلافاصله نیز از ایران فرار کرد و جانش را بدر برد. در صورتیکه :

1. مسعود رجوی با اعلان یک شبه شروع تروریسم در 30خرداد1360 حتی بسیاری از اعضای مرکزیت  سازمان همچون پرویز یعقوبی و زیر مرکزیت که همگی بطور علنی در داخل کشور حضورفعال داشتند و هزاران نفر هوادار و سمپات که طی دوسال فعالیت علنی در سراسر کشور شناخته شده بودند را عملا کت بسته به دم تیغ داد و جهان شاهد بودند که مسعود رجوی بطور مطلق هیچ ارزشی برای جان هزاران دانش آموزش و کارمند، اعضای سازمان و خانواده های آنها … قائل نبود و شاهد بدویم که چه اعدامها و دستگیریهای گسترده ای صورت گرفت.2. مسعود رجوی بخوبی میدانست با کشتارهایش در 30خرداد، 7 تیر، انفجار دفتر ریاست جمهوری و… رژیم را به واکنش افکنده و بجان هزاران هواداری خواهد انداخت، که نه خبر داشتند و نه جایی برای مخفی شدن و رژیم توانست با دستگیری و زیر شکنجه بردن تک تک آنها بساده ترین شکل اطلاعات کل شبکه نیرویی رجوی البته بقیمت جان هزاران نفر را بدست آورده و نابود کند.3. کشتاری که مسعودرجوی با این کارش باعث شد به مجاهدین محدود نبود، همه نیروهای دیگر فعال در کشور نیز بهای سنگین و کمر شکنی با دستگیریها و اعدامها از جمله اعدام سعید سلطانپورها و دستگیری و اعدام شکرالله پاکنزادها،…در میان فدائیان خلق، حزب توده، احزاب کردی، حتی ملی و … پرداختند. که صدها هزار مرد و زن ایرانی و خانواده های آنها را به نابودی کشاند.4. بعد از فرار تمامی سازمان به خارج از کشور، عملا صدها نفر از کادرها و اعضا و هواداران از آن در مراحل مختلف جدا شدند. و هیچ موردی نبوده که از این جدا شدنها کسی در داخل کشور که به اصطلاح زیر تیغ رژیم بودند صدمه ای دیده باشند. بدلیل بسیار ساده اینکه؛

الف:رژیم آنقدر دستگیری گله ای و ساده که مسعودرجوی برایش فراهم کرده بود که نیازی به اطلاعات فراریها نداشت،

ب:دیگر با کاری که رجوی در سی خرداد کرده بود، کسی اساسا باقی نمانده بود.


5. بعد از انتقال به عراق از فرانسه-اروپا و اعلام ارتش آزادیبخش تمامی اطلاعات سازمان علنی بود. چه بدلیل ماهیت چنین استراتژیی (ارتش رسمی و لباس یونیفرم، مقرها و سلسله فرماندهی مشخص، که تماما در نشریه منعکس میشد) و چه بدلیل اطلاعیه رسمی شخص مسعودرجوی که در آن ضمن رد و نفی هرگونه مبارزه و مجاهدت در داخل کشور، تاکید کرده بود که مجاهد تنها در عراق است و بس. و دستور داد که اگر کسی در داخل باقی مانده به عراق بیاید که کسی نیز نیامد.6. حتی جذب دوباره اعضا، هوادارن و… قطع شده و فراری چه از مرزهای غرب و یا شرق کشور[5] چه در ترکیه و چه در پاکستان که به اروپا اعزام میشدند اساسا چک سیاسی میشدند و نگرانی رجوی اساسا جان مجاهدین نبود چون خودش در فرانسه حفاظت داشت بقیه مهم نبودند تنها امر مهم برایش این بود که با کاری که کرده و هزاران تن را به کشتن داده وزندگان را مسئله دار کرده آنها جذب نشوند. و هیچ چک امنیتی چندانی در کار نبود. چون قانون مبارزه تروریستی است که وقتی کسی قطع شد قبل از وصل مجدد باید چک شود که آیا نکند دستگیر و وادار به همکاری شده باشد. حتی کسانیکه مانند حسین دادخواه که حین انتقال از زندان به زندان دیگری فرار کرده بود و نگارنده او را در هتلی در کراچی یافته و بلافاصله با کمک کمیساریای عالی پناهندگی به دانمارک و از آنجا با تلاش سازمان توسط دکتر صالح رجوی به فرانسه فرستاد تا مورد استفاده تبلیغاتی قرار بگیرد هیچ چک امنیتی نشد. ضمن اینکه سیامک نادری [6] و یا ایرج مصداقی [7] و صدها اسیر آزاد شده و به سازمان پیوسته نیز از زندان بیرون و حتی از زیر اعدامهای 1367 بیرون آمده بودند ولی وارد مناسبات سازمان شدند. و مسعود رجوی ازهمه آنها استفاده های تبلیغاتی علیه رژیم بعنوان مجاهد مقاوم و… نمود وتا زمانیکه ساز مخالف سر نداده بودند هیچ اتهام مزدوری برای رژیم، تشنه بخون و تیرخلاص زن و تواب بودن در زندان در کار نبود.7. در عراق نیز بطور مطلق ما تهدید امنیتی نداشتیم و تنها تهدید نظامی بود. یک به این دلیل که در زیر حاکمیت رژیم نبودیم، تحت حفاظت رسمی و تمام عیار صدام حسین بودیم، مقر و استقرار رسمی مسعود و مریم رجوی در بغداد نیز که نگارنده مدتی عضو تیم حفاظت چسبیده آنها بود علنی بود. محل قرارگاههای نظامی تمام علنی و اعلام شده بود. که حتی با آب و تاب در رسانه های حامی عراق و رجوی با ریز و جزئیات در معرض عموم بود.

بنابراین رجوی جهت سرکوب مجاهدین و سرپوش گذاشتن بر جنایاتش چه در درون تشکیلات، چه در درون کشور، و چه در عراق علیه کردها و چه همکاریهایش با صدام حسین علیه کشور که شاهدینش همین مجاهدین بودند، بود که به بهانه “حفظ اطلاعات ارتش” و اینکه “دستمان زیر تیغ رژیم است” آنگونه که اعضای شورای ملی مقاومت را فریب میداد بود که جداشدگان را به دهسال زندان (دوسال در اشرف و هشت سال در زندان ابوغریب صدام حسین) محکوم میکرد تا با اینکار مجاهدین را از جدا شدن و افشای جنایاتش باز دارد. همین حالا نیز همه تلاشهایش حتی در آلبانی را میکند که نگذارد با جهان بیرون در تماس باشند.

بنابراین اگر هم طبق آنچه رجوی شیادانه مطرح میکند خیانت کاری وجود داشته باشد تنها و تنها خود مسعودرجوی است که در سال 1360 بدون اینکه هیچ اطلاعی به اعضا و هواداران بی خبر بدهد، هیچ فرصتی برای مخفی شدن به کسی بدهد، ضمن فرار خودش از کشورو نجات جان خودش و باقی گذاشتن آنها همه را به کشتن داد. حتی اشرف ربیعی همسرش و فرزندش محمد رجوی که امروزه بدرستی علیه چنین پدر خیانتکاری برخاسته.

آیا جدا شدگان  از فرقه رجوی با رژیم حاضر مشکلی ندارند؟

بنظر نگارنده حتی طرح این سوال بی معنی است. چرا که نگاهی بسیار سطحی به سابقه جداشدگان خود گواه آن است. آیا قابل فهم است که این مبارزین در درون تشکیلات  عاشق و دلخسته رژیم میشوند؟ آیا رجوی طی چهل سال با کمک بوقهای جهانی در حال تولید هوادار رژیم است؟ آیا قابل قبول است که افراد بعد از چهل سال یک شبه نسبت به رژیم خواب نما میشوند و روز بعد به ایران میروند؟ آیا کسی رادیکالتر از اینها در مبارزه با رژیم بها پرداخته است؟  اینجاست که باید پاسخ را در جای دیگری جستجو نمود.

از نظر نگارنده عطف به هر آنچه که در قسمت اول و آخر این مطلب گفته شد، و عطف به سیاستهای چهل ساله رجوی، خفقان تمام عیار درون تشکیلاتی فرقه او، سرکوب مطلق هرگونه فکر و اندیشه نو و انتقادی، ممنوعیت مطلق هرگونه مطالعه، عدم امکان بازبینی سیاستها، خیانت تلقی شدن هرگونه انتقاد به تشکیلات و مسعودرجوی، بعلاوه ضرب و شتم ها، دستگیریها، زندانی کردنها، شکنجه ها، قتلها و وادار به خودکشی کردنها، فساد اخلاقی غیر قابل تصور درون تشکیلاتی گسترده، و ایدئولژی قرون وسطی ای با نمونه حمایت ازجنایت 11 سپتامبر، حمایت آشکار از داعش در عراق، خود و میهن فروشی به صدام، عربستان و اسرائیل و آمریکا و… و در صدر همه اسلام استالینی ضد آزادی و ضد دمکراتیک خاص مسعودرجوی بعلاوه عملکردهای شخص رجوی در فرار از جبهه ها، زن بارگیهایش، فرار از مسئولیت پذیری، و پاسخ گو نبودنش در قبال اعمالش، … که هرمجاهدی در فرقه رجوی تجربه میکند.

همه مجاهدین جدا شده (زن و مرد) چه آنها که قبل از دستگیری در داخل جدا شدند، یا آنهاکه اززندانهای رژیم نجات یافته و دوباره پیوسته بودند، چه آنها که از دستگیری فرار کرده و به عراق آمده بودند و چه آنها که هنگام دفاع جانانه از کشور در مقابل صدام حسین حامی مسعود رجوی به اسارت در آمدند و در اسارت با کمک سیستم اطلاعات عراق، فریب مسعودرجوی و شعارهایش را خوردند و به مجاهدین پیوستند،  از تشکل فرقه ای مسعودرجوی جدا میشوند. چه آنجا که دست به افشاگری میزنند. و چه آنجا که با رفتن به ایران و با بجان خریدن همه لجن پراکنی های مسعودرجوی و دنباله روهای کلیشه ای او، در ادامه دفاع از میهن در مقابل تهاجم خارجی، اما اینبار با جدا شدن ازفرقه رجوی  به ایران و ایرانی آگاهی میدهند. آگاهی، آنهم نسبت به یکی از بزرگترین خطرات و تهدیدات از نوع داعش و افکار داعشی-استالینی مورد حمایت اسرائیل، عربستان و نئوکانهای آمریکا علیه کشور یعنی تشکل مسعودرجوی.  زمانیکه میتوانند در راحت خارجه همچون بسیاری ادا و اطوار مبارزه با رژیم را با شعارهای هرچه تندتری را پیشه خود کنند. ولی با رفتن به ایران به مردم ایران میگویند اگر هم با رژیم جمهوری اسلامی مشکلی دارند که دارند، مطلقا نباید از خطری بسیار بزرگتری که حامیان مسعودرجوی با بخدمت گرفتن او برای ایرانیان و تمامیت ایران تدارک دیده غافل شوند. آنها اینگونه شجاعت و سلحشوری و از خود گذشتگی بالاتری را حتی نسبت به مجاهدت و یا رزم در مرزهای کشور بنمایش میگذارند. بالاتر چون در گذشته همه برایشان هورا میکشیدند ولی با اینکارنفی شدن توسط بعضی دونباله روهای کلیشه ای رجوی و همقطار سابق را برای خود میخرند تا شاید دین خود را به میهن و مردمشان را بتوانند جبران کنند.

هرچند سینه مجاهدین جدا شده مملو است از حقایق در مورد همه مدعیان و دکانداران غلاظ و شداد مبارزه با رژیم چه در میان جدا شدگان و حتی آنها که تحت نام جدا نشده در درون تشکیلات رجوی اسیر هستند. چون دست هــمــه آنها روست.

گر حکم شود که مست گیرند، در شهر هرآنکه هست گیرند”. .

براستی چه رابطه ای، بین ضربه دستگیری محمدرضا سعادتی بخاطر جاسوسی برای شوروی سابق، 30 خرداد سال 60، ضربات 5 مهر 1360، 19 بهمن 1360، 11 اردیبهشت 1361، اخراج رجوی از فرانسه، بخدمت صدام در آمدن او علیه کشور، به اعدام محکوم کردن علی زرکش ها در تشکیلات، شکست فضاحت بار توهم ارتش آزادیبخش، ماجراجویی فروغ جاویدان، نا کار آمدی و سپس سرنگونی صدام حسین برای مسعودرجوی، نا کارآمدی آمریکا برایش، شکست تلاش ماندن در عراق، اخراج خونین از عراق، فرارهای مسعودرجوی از تمامی صحنه ها، افتضاحات شخصی مسعودرجوی، سالیان فرار از ظاهر شدن، و همزمان سر در آوردن از درون مناسبات کشورهایی چون اسرائیل و عربستان و نئوکانهای آمریکایی، راه اندازی زندان و شکنجه، اعدام در تشکیلات، بروز همه نوع افکار داعشی و سپر ارتجاعی از مسعود رجوی و به ایران رفتن بعداز جدا شدنِ به هر قیمت از فرقه رجوی مدعی مبارزه ضد امپریالیستی و رژیم جمهوری اسلامی که در ظاهر هم شده چنگ در چنگ آمریکاست، وجود دارد؟

داود باقروند ارشد

عضو سابق مجاهدین و شورای ملی مقاومت

شانزده بهمن 1398

5 فوریه 2020