واکاوی تاریخ ایالات متحده آمریکا
ماشین جنگ، چگونه ایالات متحده را به رونق انداخت
بخش پنجم
حسین مهدیتبار _ تحلیلگر امور بینالملل
جنگهای جهانی که کشورهای مختلف را برای چند سال به عقب راند، در آمریکا اثر مخرب چندانی نداشت. محصور بودن در میان دو اقیانوس، امنیت را برای شهرهای آمریکا تأمین کرد؛ فعالشدن ماشین جنگ هم در عمل به توسعه صنعتی آمریکا منجر شد. در واقع، این جنگهای جهانی بود که آمریکا را به ابرقدرت تبدیل کرد.
در هر دو جنگ جهانی، ایالات متحده در ابتدا سیاست بیطرفی را اعلام کرد؛ با این حال تحولات جنگ به ورود این کشور به صحنه درگیری منجر شد. در این گزارش به طور خلاصه به مهمترین رویدادهای تاریخ آمریکا، در جنگ جهانی اول و پس از آن میپردازیم.
موضع آمریکا در شروع جنگ جهانی اول
با شروع جنگ، انزواگرایی در آمریکا همچنان پررنگ بود؛ در نتیجه «توماس وودرو ویلسون» رئیسجمهوری این کشور به طور رسمی بیطرفی آمریکا را اعلام کرد. با اینحال کمی بعد، جانبداری افکار عمومی از پیروزی بریتانیا و فرانسه شروع شد.
با وجود گرایشهای فرهنگی، عامل اصلی این مساله به مناسبات تجاری آمریکا با این دو کشور مربوط میشد. به همین دلیل با وجود بیطرفی، لحن مقامهای آمریکایی در برابر آلمانها تندتر بود؛ همچنین دولتهای متحد، بهویژه بریتانیا از تسلیحات آمریکایی بهرهمند بودند.
از این مهمتر، فرانسه و بریتانیا شروع به اخذ وامهای کلان از موسسههای آمریکایی از جمله موسسه مورگان کرده بودند که منافع سرشاری برای آمریکاییها ایجاد میکرد؛ در نتیجه در میان سرمایهداران بزرگ آمریکایی گرایش به پیروزی بریتانیا و فرانسه مشهود بود. بنابراین طبیعی بود که رفتار آمریکا در برابر متحدین متفاوت باشد. همین تفاوت هم در ذهنیت آلمانها برای آسیب به مواضع آمریکا اثر گذاشت که در نهایت به ورود آمریکا به جنگ منجر شد؛ در واقع، علت شروع تهاجمهای آلمان به آمریکا، جانبداری آمریکاییها از متحدین بود.
ورود آمریکا به جنگ
متحدین با نقض واضح حقوق بینالملل، یک محاصره دریایی کامل علیه آلمان ترتیب دادند. واکنش آلمان، شروع جنگ زیردریاییها بود تا مواد غذایی و تسلیحات نظامی آمریکا به بنادر بریتانیا نرسد. آلمان به کشتیهای آمریکایی حمله میکرد و افکار عمومی در آمریکا برای ورود به جنگ مهیا میشد. خرابکاری جاسوسان آلمانی در کارخانههای آمریکایی که به اعتراضهای کارگری دامن میزد خشم آمریکاییها را افزایش میداد.
با اینحال تا پایان ۱۹۱۶ آمریکا همچنان بهطور رسمی بیطرف مانده بود. ویلسون با وجود جانبداری پشت پرده از متحدین، از طرفداران جنبش صلح بدون پیروزی محسوب میشد که خواستار صلح فوری طرفین درگیری بودند.
با اینکه طرفداری «ولادیمیر لنین» بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی از ایده این جنبش به خروج شوروی از جنگ جهانی منجر شد، اما سرانجامِ ویلسون، ورود به جنگ بود. البته، آنچه آمریکا به طرفدار صلح فوری تبدیل کرده بود نه لزوما گرایشهای سیاسی صلحطلبانه بلکه کاهش منافع تجاری این کشور در اثر محاصرههای دریایی و تداوم جنگ بود.
یک حادثه مهم که اثر قابل توجهی بر افکار عمومی در آمریکا گذاشت، تلگراف «آرتور زیمرمن» بود. وزیر خارجه آلمان در تلگرافی، از سفیر آلمان در مکزیک درخواست کرد مکزیک را به درگیری با آمریکا تشویق کند. آلمان در ازای پذیرش مکزیک، به آنها قول بازپسگیری تگزاس و دیگر سرزمینهایی را داد که آمریکاییها با جنگ و معاهده «گوادلوپ» به زور از مکزیک گرفته بودند.
قیمومیت و سرپرستی، عنوانهایی بودند که برای فرار از مخالفت ویلسون با استعمار جدید کشورهای شکست خورده و تجزیهشده از آلمان و عثمانی ایجاد شدندبا افشای این تلگراف، خشم آمریکاییها قابل کنترل نبود. از این گذشته ویلسون لیبرالی معتقد به آرمانهای دموکراتیک بود. در شوروی، تزار خلعشده بود و تردید ویلسون برای قرارگرفتن کنار کشورهایی که همگی دموکراتیک محسوب میشدند کاهش یافت. او جبهه آلمان را جبهه کشورهای مستبد میدید؛ بعدها در اعلامیه مشهور ۱۴ مادهای خود که به تشکیل جامعه ملل به عنوان نخستین سازمان جهان شمول منجر شد، بر اصول لیبرالی تأکید کرد. ویلسون معتقد بود میتوان با یک سازمان بینالمللی که صلح را تضمین میکند وقوع جنگ جدید را برای همیشه غیرممکن کرد.
فرماندهان آلمانی تصور میکردند ویلسون بهدلیل تلاش برای دور نگهداشتن آمریکا از جنگ، میلی به ورود به جنگ ندارد؛ در نتیجه حمله به کشتیهای تجاری آمریکا را شروع کردند. با اصابت اژدر به چند کشتی تجاری آمریکایی، ویلسون ورود آمریکا به جنگ را اعلام کرد.
پایان جنگ جهانی اول
با ورود آمریکا به جنگ، با وجود خروج شوروی، موازنه جنگ به سمت متحدین تغییر کرد. آلمان اعلام آتشبس کرد؛ با اینحال ویلسون در نظر داشت برای توافق با آلمان لازم است دولت در این کشور دموکراتیک و نماینده واقعی آرای عمومی باشد. این رویکرد ویلسون به شورشهایی در آلمان منتهی که در عمل به فرار «ویلهم دوم» پادشاه آلمان از این کشور منجر شد. دولت جدید آلمان قرارداد آتشبس را امضا کرد.
در کنفرانس صلح ورسای، تنها کشوری در میان متحدین که گسترش سرزمینی نمیطلبید ایالات متحده بود؛ آنهم به این دلیل که ویلسون به رهبری جهانی براساس جامعه ملل میاندیشید. قیمومیت و سرپرستی، عنوانهایی بودند که برای فرار از مخالفت ویلسون با استعمار جدید کشورهای شکست خورده و تجزیهشده از آلمان و عثمانی ایجاد شدند؛ کشورهای پیروز با فرار از عنوان استعمارگر، در عمل سلطه بر بخشهای تجزیه شده از عثمانی و آلمان را با عنوان سرپرستی شروع کردند.
توافق صلح ورسای امضا شد؛ اساسنامه جامعه ملل نیز به اصرار ویلسون به آن ملحق شد. با اینحال تحولات داخلی در آمریکا بهگونهای رقم خورد که این کشور نتوانست رهبری جهانی در جامعه ملل را که ویلسون بنیانگذار ایده آن بود عهدهدار شود؛ در نتیجه آمریکا به انزواگرایی پیش از جنگ جهانی بازگشت.
در دوران جنگ، ویلسون با جانبداری از حزب دموکرات در انتخابات کنگره و جلوگیری از همراهی نمایندگان حزب جمهوریخواه در مذاکرات ورسای، وجه فراملی خود را از دست داد. افزایش تورم، موج مخالفت با ویلسون را افزایش داد. در سال ۱۹۱۹ یعنی سال امضای توافق ورسای، بیش از ۲ هزار و ۵۶۰ اعتصاب با شرکت ۴ میلیون کارگر آمریکایی روی داد که همه آنها با اتهام ارتباط با بلشویسم و کمونیسم و با قوه قهریه درهم شکستند.
مردم با رای خود در مجلس نمایندگان و سنا، جمهوریخواهان را به اکثریت رساندند که به نوعی مخالفت با سیاست ویلسون تعبیر میشد. فضای سیاست داخلی آمریکا تغییر کرده بود و جمهوریخواهان، برای مخالفت با سیاست ویلسون از تصویب توافق ورسای و بهدنبال آن اساسنامه جامعه ملل سرباز زدند. این مساله البته به مخالفت آمریکاییهای ایتالیاییالاصل، آلمانیالاصل و ایرلندیالاصل با توافق ورسای هم مربوط بود.
آمریکا پس از ویلسون
جانشین جمهوریخواه ویلسون بطور کل با سیاست جهانی ویلسون مخالف بود و به جز در مواردی همچون به رسمیت نشناختن شوروی، به طور کل آمریکا را از مناسبات جهانی کنار گذاشت. در نتیجه آمریکا هیچگاه عضو جامعه ملل نشد و در نهایت هم با رد توافق صلح ورسای، یک طرفه با آلمان توافق صلح امضا کرد و نیروهایش را از این کشور فراخواند.
در دوره «وارن هاردینگ» رئیسجمهوری جدید آمریکا و جانشین ویلسون، قانون منع خریدوفروش مشروبات الکلی هم تصویب شد. جنبش ضد الکل که از سالها پیش شروع شده بود از حمایت افرادی همچون «جان دیویس راکفلر»(سرمایهدار و نیکوکار آمریکایی) هم برخوردار بود. اصلاحیه ۱۸ قانون اساسی، خریدوفروش هرگونه نوشابه الکلی حتی با یک درصد الکل را هم ممنوع ساخت. کمتر قانونی در تاریخ ایالات متحده به اندازه قانون منع مشروبات الکلی نقض شده است. البته سالها بعد این قانون برچیده شد.
عقبنشینی آمریکایی ها از ایجاد تعادل در اروپا، به گسترش اختلافهای کشورهای اروپایی منجر شد. فرانسه خواستار سرکوب بیشتر آلمان بود اما انگلیس که از قدرت گرفتن بیشتر فرانسه و گرایش آلمان به شوروی میترسید، مقابل آن ایستاده بود.
آمریکا با وجود انزواگرایی با دو طرح «یونگ و دیوز» اختلافهای مربوط به پرداخت غرامت آلمان به عنوان شروعکننده جنگ جهانی را کاهش داد و از اختلاف بیشتر فرانسه و انگلیس جلوگیری کرد. با اینحال کنارهگیری آمریکا از اروپا، در گسترش قدرت هیتلر نقش داشت. بخشی از این رویکرد به اختلافهای داخلی میان احزاب در آمریکا بر میگشت که در برهههایی بسیار پررنگ شد.
ایالات متحده برای دفع خطر ژاپن در اقیانوس آرام به افزایش قدرت چینِ ملی که سدی در برابر کمونیسم شوروی هم محسوب میشد احتیاج زیادی داشتحمله ژاپن به منچوری
با تهاجم ژاپن به منچوریِ چین و تشکیل دولت جعلی «مانچوکوئو» در خاک چین، دولت آمریکا به رهبری «هنری استیمسون» وزیر خارجه این کشور به دنبال دخالت نظامی علیه ژاپن بود؛ مسالهای که کنگره به هیچوجه به آن راضی نمیشد. در نتیجه، اقدام آمریکا در برابر یکی از نخستین و البته مهمترین تجاوزهای نظامی بعد از جنگ جهانی اول، فقط یک اعلامیه «عدم شناسایی مانچوکوئو» بود.
در شرح چرایی اهمیت این مساله باید گفت:، ایالات متحده برای دفع خطر ژاپن در اقیانوس آرام به افزایش قدرت چین ملی که سدی در برابر کمونیسم شوروی هم محسوب میشد احتیاج زیادی داشت. دولت ملی چین(۱) نیز با درک اهمیت این مساله، علاوه بر جامعه ملل از آمریکا هم درخواست کمک کرد. واکنش ایالات متحده اما تقریبا هیچ بود. برای کشوری که با آرمان ویلسون به دنبال رهبری جهان بود، این مساله خسارتبار به نظر میرسید.
کنفرانس واشنگتن
در حد فاصل دو جنگ جهانی، جنبشهای خلع سلاح در سراسر جهان فعال شدند. کنفرانس ژنو که زیر نظر جامعه ملل بود در عمل شکست خورد اما آمریکا توانست چند کنفرانس موفق را ترتیب دهد. البته این کنفرانسها اگرچه در ظاهر برای خلع سلاح بود اما در عمل به نفع منافع ایالات متحده و تضعیف دشمن نوظهور (ژاپن) عمل کرد.
معاهده پنج، قدرتِ ژاپن را به عنوان سومین قدرت دریایی بعد از آمریکا و بریتانیا پذیرفت و نسبت کشتیهای نظامی بین کشورهای قدرتمند را محدود کرد. معاهده چهار، قدرتِ امنیت در اقیانوس آرام را به نفع آمریکا و علیه توسعهطلبی ژاپن ترتیب داد و همچنین معاهده ۹، قدرت استقلال چین را تضمین کرد که این هم به نوعی در مواجهه با ژاپن محسوب میشد.
آمریکای لاتین و تجدیدنظر در دکترین مونروئه
چنانچه در بخش چهارم توضیح داده شد، آمریکا دکترین مونروئه را در عمل به ابزار حفظ تسلط در آمریکایجنوبی تبدیل کرده بود. این مساله به رشد بدبینی کشورهای آمریکای لاتین منجر شده بود. با پایان جنگ جهانی، هنوز نیرویهای ایالات متحده خاک چند کشور آمریکای مرکزی و جنوبی را اشغال کرده بودند. با اینحال تلاشهایی شروع شده بود تا نظر کشورهای آمریکایی نسبت به کشور قدرتمند شمالی یعنی ایالات متحده تغییر کند. بر همین اساس، دولت آمریکا در بیانیهای اعلام کرد: «هدف دکترین مونروئه فقط حمایت از آمریکای لاتین در برابر مداخله اروپاییهاست.»
برنامه خروج نیروهای آمریکایی شروع شد اما دولت آمریکا باید در دولتهای اشغالشده که اکنون هم رژیم قیمومیت نسبی بر آنها برقرار بود دولتهایی حفظ کند که منافع خارجیان بهویژه آمریکاییها را تامین کنند. کوبا در ۱۹۲۲ و دومینیکن در ۱۹۲۴ تخلیه شد اما خروج نیروهای آمریکایی از نیکاراگوئه و هائیتی تا ۱۹۳۴ طول کشید.
……………………………………….
(۱) با فروپاشی امپراطوری تاریخی منچو در چین و پیش از انقلاب کمونیستی مائو، دولت ملی چین تشکیل شده بود. این دولت با انقلاب کمونیستی به جزیره تایوان فرار کرد و اکنون در این جزیره حکومت میکند.
بخش ششم
رویکرد آمریکا در جنگ جهانی دوم؛ تحریف تاریخ برای فریب افکار عمومی
ایالات متحده در پایان جنگ جهانی دوم به تلاش برای ایجاد جهانی با نظم و قواعد آمریکایی ادامه داد. نظم جدید جهانی که تلاش میکرد آمریکا را در صدر مناسبات سیاسی و اقتصادی جهان قرار دهد اما با مقاومت اتحاد جماهیر شوروی همراه شد.
در این بخش، روند ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم و رویکرد ایالات متحده برای بهرهبرداری از این جنگ با هدف سردمداری در جهان و شروع جنگ سرد را واکاوی کردیم.
سیاست مداخله دولت روزولت در اقتصاد
۲۹ اکتبر ۱۹۲۹(۷ آبان ۱۳۰۸) در تاریخ آمریکا یادآور رویدادی بیسابقه است. روزی که با شروع یک بحران عظیم اقتصادی، زمینهساز شروع جنگ جهانی دوم شد. بر اثر این بحران، فقط در چند روز سهام بسیاری از شرکتها در بورس آمریکا تا ۸۰ درصد سقوط را تجربه کردند. حادثهای که از آمریکا به سراسر جهان _ به جز شوروی_ کشیده شد و رفع آن سالها به طول انجامید. بانکهای زیادی ورشکست شدند و میلیونها کارخانه و کارگر بیکار ماندند.
از آنجایی که تنها دولتی که آسیبی از این بحران ندید شوروی بود، تفکرات کمونیستی در سراسر جهان و به ویژه در آمریکا گسترش یافت، تا جایی که بیم آن میرفت احزاب کمونیستی در ایالات متحده به قدرت برسند. واکنش دولتهای دموکراتیک _از جمله آمریکا_ افزایش دخالتهای دولت در اقتصاد بود. یعنی، از ترس اینکه تفکر بلشویستی طرفداران شوروی بخواهد در آمریکا به قدرت برسد، اقدامات یک دولت مداخلهگر مانند شوروی، شبیهسازی شد.
از آنجایی که تنها دولتی که آسیبی از بحران اقتصادی ندید شوروی بود، تفکرات کمونیستی در سراسر جهان و بهویژه در آمریکا گسترش یافت، تا جایی که بیم آن میرفت احزاب کمونیستی در ایالات متحده به قدرت برسنداین سیاست که «نیودیل» نام دارد از سوی« فرانکلین روزولت» رئیسجمهوری وقت ایالات متحده اجرایی شد. در این سیاست ۱۶ میلیارد دلار برای کمک به بیکاران هزینه شد. ذخایر مالی دولت به شرکتهای بازرگانی آسیبدیده اختصاص یافت. برنامههای وسیع عمرانی از جمله راهسازی اجرا شد تا برای بیکاران کار ایجاد شود. روزولت همچنین مالیات بر ثروتمندان را افزایش داد و تصاحب معادن طلا برای افراد را ممنوع کرد و به دلار قدرت بخشید؛ بهگونهای که در پایان ۱۹۳۴ دلار نسبت به سال گذشته بیش از ۵۰ درصد رشد را تجربه کرده بود.
با شروع سیاست نیودیل، همه بانکها برای مدتی تعطیل شدند که به دوره تعطیلات بانکی معروف است؛ پس از بازگشایی، نظارت دقیقی روی بانکها اعمال شد. بنابراین، مجموعه کارهایی به اجرا درآمد که برای سالها با عنوان مخالفت با دخالت دولت در اقتصاد دنبال نمیشد. به هرحال با اجرای این سیاستها از گسترش احزاب کمونیستی در آمریکا جلوگیری شد.
تاکید دوباره بر سیاست بیطرفی
اصلاحات روزولت به سیاست خارجی هم کشیده شد. معاهده با کوباییها اصلاح و به فیلیپین وعده استقلال داده شد. از طرفی افکار عمومی در آمریکا با شدت زیادی از تکرار وقایع جنگ جهانی اول گریزان بودند. واهمه از کشاندهشدن دوباره آمریکا به جنگهای جهانی، کنگره را به وضع قانونهای بیطرفی ترغیب کرد. از آنجایی که حتی پیش از ورود آمریکا در جنگ جهانی اول، این کشور انگلیس و فرانسه را از کمکهای خود بهرهمند میساخت، در قانونی که در ۱۹۳۷ تصویب شد فروش هرگونه تسلیحات و اعطای وام به طرفین درگیری احتمالی ممنوع اعلام شد. ممنوعیتی که کمی بعد برچیده شد. دو سال بعد، جنگ جهانی دوم شروع شد.
آمادهسازی آمریکا برای ورود به جنگ
مشابه جنگ جهانی اول، که حمله آلمان علیه آمریکا پس از اقدامات واشنگتن به نفع انگلیس و فرانسه آغاز شده بود، دلیل حمله «پرل هاربر» از سوی ژاپن نیز اقدامات رقابتی آمریکا بود. آمریکاییها چند سال پیش از جنگ جهانی، کنفرانس واشنگتن را در عمل برای اعمال محدودیت بر ژاپن ترتیب دادند. در سال ۱۹۴۱ نیز پیش از آنکه حملهای از ژاپن رخ دهد، فروش نفت به ژاپن از سوی آمریکا ممنوع شد. همچنین حسابهای ژاپنی در آمریکا مسدود شده بود.
با وجود بیطرفی آمریکا، دولت روزولت برای متقاعدکردن کنگره به لزوم حمایت از بریتانیا و فرانسه تلاش زیادی کرد. در نهایت با یک لایحه اصلاحی، فروش تسلیحات به انگلیس و فرانسه قانونی شد و آمریکا به طور غیرمستقیم وارد جنگ شد.
در همین راستا انتخاب دوباره روزولت که بر خلاف سنتهای موجود برای سومینبار وارد انتخابات شده بود مسیر حمایت نظامی از انگلیس را هموار کرد. او در نطقی گفته بود: آمریکا باید بزرگترین زرادخانه دموکراسیهای جهان باشد. روزولت پیشتر هم هشدار داده بود که سقوط بریتانیا به معنی تسلط کشورهای محور (آلمان_ایتالیا_ژاپن) بر جهان است.
در همین راستا، ۵۰ ناوشکن قدیمی آمریکا به انگلیس تحویل داده شد. ایالات متحده از ۱۹۴۰ تجهیز قوای نظامی را آغاز کرده بود و کارخانههای نظامی با سرعت، تولید تسلیحات را آغاز کرده بودند. از این مهمتر، اجرای قانون مهم قرض و اجاره کمک به انگلیس شدت گرفت. براساس این قانون، رئیسجمهوری آمریکا میتوانست به هر کشوری که منافع آن برای آمریکا اهمیتی حیاتی داشت تسلیحات و مهمات جنگی قرض دهد. با شروع اجرای این قانون که در عمل به نفع انگلیس طراحی شده بود، سیل تسلیحات و کمکهای نظامی از آمریکا به انگلیس سرازیر شد.
همه این اتفاقات در حالی رخ میداد که آمریکا به اسم، همچنان بیطرف بود. در تاریخ، ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم، به بعد از وقوع حادثه پرلهاربر و حمله هواپیماهای ژاپنی به پایگاه آمریکا نسبت داده شده است؛ با این حال، برخلاف دیدگاه رایج، جنگ جهانی به آمریکا تحمیل نشد و ایالات متحده قصد داشت دیر یا زود به نفع انگلیس وارد جنگ شود. به بیان دقیقتر، ایالات متحده به طور غیرمستقیم از مدتها پیش وارد جنگ شده بود و چنگاندازی به حادثه پرلهاربر برای ورود مستقیم به جنگ بیشتر به یک بهانه شبیه بود.
برخلاف دیدگاه رایج، جنگ جهانی به آمریکا تحمیل نشد و ایالات متحده قصد داشت دیر یا زود به نفع انگلیس وارد جنگ شودحمله ژاپن به پرل هاربر و ورود آمریکا به جنگ
همزمان با مذاکرات ژاپن و آمریکا، بعد از ممنوعیت فروش نفت به ژاپن، هواپیماهای ژاپنی حملات سنگینی به پایگاههای آمریکایی آغاز کردند. با حمله ۱۸۳ فروند هواپیمای ژاپنی، هشت رزمناو آمریکا در پایگاه پرلهاربر در هاوایی به شدت آسیب دید. حملات مشابهی به گوام و فیلیپین هم ترتیب داده شد. پس از این رویداد کنگره به ژاپن اعلان جنگ داد. بعد از ورود آمریکا به جنگ، یک زیردریایی آلمانی بخشهایی از ایالت کالیفرنیا را گلولهباران کرد. این نخستینبار بعد از جنگ داخلی بود که به خاک آمریکا حمله نظامی شد.
در سال ۱۹۴۱ و پیش از ورود آمریکا به جنگ، در مذاکرات «وینستون چرچیل» نخستوزیر بریتانیا و روزولت در مورد جنگ، در عرشه ناوی در اقیانوس اطلس پیمانی را تنظیم کردند که به منشور آتلانتیک معروف است. این منشور که به عنوان نخستین و مهمترین زیربنای تشکیل سازمان ملل شناخته میشود، اولین تلاش آمریکا برای تنظیم قواعد بعد از جنگ جهانی بود.
تحریف تاریخ به روش آمریکا؛ دست رد به درخواست صلح ژاپن
البته چندی پس از شروع حملات غافلگیرانه ژاپن به آمریکا، اوضاع نظامی به نفع آمریکا تغییر کرد. آمریکاییها با فتح جزیره به جزیره، به پایتخت ژاپن نزدیک شدند و حملات هوایی به توکیو را آغاز کردند. ترکیب جمعیتی آمریکا که از ملل مختلف تشکیلشده بود در فعالیتهای اطلاعاتی آمریکا در کشف رمز عملیاتهای نظامی ژاپن بسیار مفید واقع شد. در نتیجه بسیاری از عملیاتهای ژاپن پیش از شروع افشا شدند. در مقابل، رفتارهایی مانند قراردادن جمجمه کشتهشدههای ژاپنی روی تانکها، ژاپنیها را در جنگ مصممتر میکرد. ژاپنیها روی مردگان خود تعصب خاصی داشتند و این رفتارها را بیحرمتی تلقی میکردند.
در سالهای پس از جنگ جهانی، آمریکاییها با تحریف تاریخ، روایتهای غیردقیقی را در افکار عمومی به عنوان روایت غالب گسترش دادند. از جمله اینکه حمله اتمی به ژاپن به این دلیل رخ داد که ژاپنیها حاضر به پایان جنگ نبودند. در مارس ۱۹۴۵(اسفند ۱۳۲۳) قوای آمریکا در جزیره یوکیو در ۳۰۰ کیلومتری توکیو پایتخت ژاپن پیاده شدند که نشان میداد موازنه جنگی به نفع آمریکا تغییر کرده است.
این مساله موجب شد تا امپراتوری ژاپن بهدنبال توافق صلح و آتشبس باشد. با اینحال روزولت به بهانه مخالفت شوروی با صلح، از توافق با ژاپنیها سرباز زد. همزمان، پروژه منهتن برای ساخت بمب اتمی به نتیجه رسیده بود؛ روزولت که گویا میلی به استفاده عملی از بمب اتم نداشت و میخواست فقط آنرا به ابزار تهدید تبدیل کند، در آوریل ۱۹۴۵(فروردین ۱۳۲۴) فوت کرد.(بیمیلی روزولت به استفاده از بمب اتم در کتاب تاریخ روابط بینالملل نوشته دکتر «مجید بزرگمهری» به نقل از کتاب جریانهای بزرگ تاریخ معاصر بیان شده است.)
حمله اتمی به ژاپن و پایان جنگ جهانی
با درگذشت روزولت، «هری ترومن» معاون او به ریاست جمهوری رسید. کمیته تحقیق در مورد استفاده از بمب اتم به استفاده از این بمب رای داد. برخی کارشناسان مدعی کشتهشدن یک میلیون آمریکایی در صورت تداوم جنگ بودند؛ در حالی که ژاپن پیشتر درخواست صلح کرده بود. آنچیزی که ایالات متحده میخواست نه توافق صلح که تسلیم بیقید و شرط ژاپن بود تا ظهور دوباره ژاپن در اقیانوس آرام برای دههها غیرممکن شود.
در سالهای پس از جنگ جهانی، آمریکاییها با تحریف تاریخ، روایتهای غیردقیقی را در افکار عمومی به عنوان روایت غالب گسترش دادند؛ از جمله اینکه حمله اتمی به ژاپن به این دلیل رخ داد که ژاپنیها حاضر به پایان جنگ نبودنداز این گذشته، آمریکا میخواست با استفاده از بمب اتمی، شوروی را به عقبنشینی وادار کند؛ از نظر آمریکاییها شوروی مایل بود پس از شکست آلمان به واسطه حمله به ژاپن، نفوذ خود را در اقیانوس آرام افزایش دهد. در واقع، استفاده از بمب اتم میتوانست قدرت آمریکا را به رخ شوروی و دیگر کشورها بکشاند.
در نهایت هیروشیما تحت حمله اتمی قرار گرفت. با نخستین حمله ۶۶ هزار نفر کشته شدند. سه روز بعد در حمله اتمی به ناکازاکی، ۷۵ هزار نفر دیگر هم قربانی شدند. دو روز بعد دولت ژاپن اعلام کرد حاضر است فقط با این شرط که امپراطور همچنان در قدرت بماند بهطور کامل تسلیم شود. جنگ جهانی دوم به پایان رسید. ایالات متحده با کمترین تعداد کشته، در کنار شوروی که ۱۱ درصد جمعیت خود را در جنگ جهانی از دست داده بود، به عنوان یکی از دو فاتح اصلی جنگ ایستاد.
کنفرانس «برتون وودز»
دلیل وقوع جنگ جهانی دوم بحران ۱۹۲۹ اقتصادی بود؛ به همین بهانه، کشورهای متفق(به سردمداری آمریکا، شوروی و انگلیس) درصدد بودند با شکلدهی به نظام اقتصادی جدید، جلوی تکرار بحران اقتصادی و بهدنبال آن وقوع دوباره جنگ جهانی را بگیرند. به همین دلیل، در اواخر جنگ، با کنفرانس «برتون وودز» که برای ایجاد نظام اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم ایجاد شده بود، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را طراحی کردند.
در این کنفرانس دلار مبتنی بر طلا به عنوان ارز مبادلهای تجارت جهانی تعیین شد. این رویداد یکی از پایههای نظمی را بنا نهاد که در سالهای بعد با سازمان تجارت جهانی ادامه یافت. نظم جدید جهانی که تلاش میکرد آمریکا را در صدر مناسبات سیاسی و اقتصادی جهان قرار دهد. این مساله با مقاومت شوروی به عنوان دیگر ابر قدرت جهان مواجه شد؛ تقابل این دو ابر قدرت به ایجاد جنگ سرد منجر شد که بخش مهمی از تاریخ آمریکا محسوب میشود.