هر كى آمد رنج خود گل كرده رفت
ايده ى خود دام محفل كرده رفت
خانه ى مظلوم را ويرانه ساخت
بام خود را خوب كاهگل كرده رفت
التماس ما به او سودى نه برد
ديده بر بست و تغافل كرده رفت
بس جنايت كرد و بيداد و ستم
خلق را يكسر مجاهل كرده رفت
چور و غارت كرد و هم فسق و فساد
خوف و وحشت را تعامل كرده رفت
انتحار و سرقت و كشتار و جنگ
جوى خون جارى به كابل كرده رفت
“سيد زبير واعظى ” را تا ابد
با غم و دردى مقابل كرده رفت
زبير واعظى