مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

اعلام دشمنی با زنان؛ زیر پرسش بردن اسلام و یا…

نویسنده: مهرالدین مشید رهبر طالبان از غیبت تا حضور و اعلان…

ګوند، ائتلاف او خوځښت

نور محمد غفوری  په ټولنیزو فعالیتونو کې د ګډون وسیلې   د سیاسي…

از روزی می‌ترسم 

از روزی می‌ترسم  که سرم را بر روی سینه‌ات بگذارم و تپش…

چرا نجیب بارور را شماتت و تقبیح نماییم ؟

                 نوشته ی : اسماعیل فروغی           به…

«
»

مشت خلیل زاد باز و چهره اش عریان تر شد 

نویسنده: مهرالدین مشید

این که خلیل زاد کی است و چقدر سرسپردۀ منافع ملی امریکا است و به چه میزانی متمایل به استبداد قومی بوده و  برای استحکام ساختار های تک قومی در افغانستان کار کرده است. دراین تردیدی نیست و خلیل زاد از اول تاکنون به مثابۀ وایسرا در افغانستان عمل کرده است و شاید ترس کاذب مردم ما سبب شده که از خلیل زاد وایسرا ساخته است. این ترس کاذب سبب شده تا خلیل زاد هرچه دلش خواسته انجام بدهد. زمانیکه پیشینۀ کاری خلیل زاد بحیث عضو حزب جمهوریخواه، مشاور پیشین کمپانی یونیکال، سفیر آمریکا در افغانستان و عراق در شرایط بسیار حساس در زمان حضور نیرو های آمریکایی در این دو کشور و عضو موسسه “رند” بحیث طراح سیاست های استراتژیک و راهبردی آمریکا و سایر پست های او در ومریکا به تفصیل مورد بحث قرار گیرد و نقش جانبدارانه و مداخله گرانه او در بن اول، وعدهء او برای پیدا کردن بدیل طالبان در پشاور بخاطر پیشگیری از به قدرت رسیدن جبههء شمال پس از سقوط طالبان به هدایت آمریکا و همکاری گیری شرون نماینده سیا در پنجشیر در آغاز حملهء آمریکا به افغانستان و مداخله آشکار او در لویه جرگه قانون اساسی برای حکومت ریاستی، تهدید دوستم بوسیلهء بمب افگن ۵۲ و حالا هم نمایندهء ویژه آمریکا در روند صلح افغانستان به تفصیل مورد بررسی و مطالعه قرار بگیرد و دستکاری های آشکار او شناسایی شوند. در آن صورت چهره اصلی این مهرهء سیا بیشتر آشکار و مشت های بسته اش بازتر می شود. چنانکه مردم افغانستان شاهد ماموریت ۱۸ ماهۀ او با طالبان اند که چگونه هرگز مشت های پنهان کاری اش با طالبان باز نشد و توانست پنهان کاری های زیرکانه حکومت و مردم افغانستان را به فرمایش پاکستان از اصل روند صلح به حاشیه زد و توافقنامه صلح با طالبان را به میل پاکستان با طالبان امضا کرد که بدون آن که به چگونگی پناه گاه های طالبان و رهبران شان در پاکستان اشاره شود، توافقنامه‌ را یک‌جانبه برضد خواست مردم افغانستان به سود پاکستان و طالبان به امضا رسانید. 

در این میان آخرین ماموریت اش برای مردم افغانستان مکارانه تر و فریب آلودتر از هر زمانی است. شاید شماری ها حضور ترفند آلود او را با سفیر آمریکا نیت پاک او مبنی بر حمایت از آقای غنی تلقی کنند. در حالی که این طور نیست، این مهرهء “سیا” و پایزار بردار کاخ سفید با این حضور فریب آلود خود خواست از آقای غنی باج بگیرد که همانا به اعلام رهایی ۵۰۰۰ زندانی طالب از سوی او انجامید. او پس از آن در ارگ حضور یافت که خواست هایش مبنی بر اشتراک در حکومت آقای غنی را عبدالله نپذیرفت و با واکنش تند صلاح الدین ربانی دچار شد و ناکامی ماموریتش سبب شد تا مراسم دو تحلیف در کابل اجرا شود. چنان که او در تویتی نوشت که: من بیشتر هفتهٔ گذشته را صرف مساعی نمودم تا رئیس جمهور  در مورد یک حکومت جامع و فراگیر توافق کنند. هرچند تلاش ها به ناکامی انجامید و اما بازه هم به کمک خویش ادامه خواهیم داد. وی افزود که هر دو رهبر در روز تحلیف در اظهارات شان واضح نمودند که برای پایان بخشیدن به بحران سیاسی، آنان برای گفتگوها آماده اند، و صلح و آشتی نزد آنان اولویت دارد. وزارت خارجۀ  امریکا روز دیگر از آقای غنی بخاطر رهایی زندانیان ابراز امتنان کرد. شاید برای بسیاری پرسش برانگیز باشد که چگونه خلیل زاد، درس خواندۀ بیروت و شهروند با پیشینه آمریکایی و نورچشمی کاخ سفید چگونه شده تا بجای پاسداری از وقار دموکراسی و تمکین بر ارزش های والای نظام مردم سالاری برعکس، چنان در پرتگاهء قومیت سقوط کند، بر استبداد قومی مهر تایید بگذارد، ارزش های دموکراسی را با تیغ ابریشمین حیله و نیرنگ ذبح نماید و بر پیشانی آن سمبول دموکراسی را حک کند تا باشد که آخرین سنگواره های دموکراسی درکشوری مظلومانه واریز شود که هنوز دموکراسی در آن پا نگرفته است. 

ممکن خلیل زاد در این باره دغدغه ای نداشته باشد و در اصل به سرنوشت دموکراسی در افغانستان علاقه ای ندارد. هرچند او از مادری افغانستانی به دنیا آمده است و شیر شیر زن این کشور را نوش جان کرده است و اما حالا که او شهروند امریکایی و از برگزیده گان کاخ سفید است، شاید لالای مادری را فراموش کرده باشد که دلبندش را از تۀ دل برای وفاداری به کشور خدمت به مردم فرا می خواند. وسوسه و نگرانی او نجات ماموریت شکست خورده اش است تا خود را از زیر تیغ انتقاد های تند مقام های امریکایی برهاند. از همین رو بود که او در ارگ قدم رنجه کرد تا وعدهء پنهانی اش که رهایی زندانیان است عملی شود تا ماموریتش از شکست حتمی بیرون شود و از سوئی هم قصهء زهرآلود ” شازل”قدیمش نقل محافل گردد و به این ترتیب به یک بهانه یک تیر را برای شکار چندین فاخته به سوی هدف افکند. بنا بر این او ناگزیر شد تا اصل امانت داری در ماموریت صلح و میانجیگری را خیلی قشنگ زیر پای نماید. از این رویکرد او معلوم است که  وی چندان دغدغه تقسیم شدن افغانستان را به سه جغرافیای امارت و دو جمهوریت در نماد شکست عریان دموکراسی و پیروزی طالبان ندارد. با این حال چه رسد به این که رنج یک شهروند افغانستان را در قبال ماموریت خود صادقانه به داوری بگیرد. افزون بر تمایلات پیشینه و پسینهء او بیشتر از همه ماموریت استخباراتی او سبب شد تا از هر خط قرمزی عبور کند و هر حریمی را بدرد و به هیچ اصولی حتا باورمند نباشد، زیرا او تنها برای به سر رساندن ماموریت خود تلاش می کند و هر تصمیمی را برای رسیدن به انجام آن ترجیح می دهد. از این رو برای بسر رساندن این ماموریت نه پروای کشور و نه پروای دوستی و نه پروای حرمت گذاشتن به ارزش ها از جمله دموکراسی را دارد. از این رو است که دوستی و دشمنی در قاموس خلیل زاد معنای دیگری دارد و تنها منافع دیپلوماتیک است که رویکرد های مختلف او را سمت و سو می دهد. از همین رو بود که او با بخاطر اعمال فشار بر آقای غنی برای رهایی زندانیان زمینۀ برگزاری دو مراسم تحلیف را فراهم کرد. وی با این کار خو است با با تضعیف حکومت بر قوت و مشروعیت طالبان بیفزاید.  

بیرابطه نخواهد بود تا خواننده ها اندکی از پیشینۀ خلیل زاد  یا از این آقای شیک پوش امریکایی افغانی الاصل آگاهی پیدا کنند. زیمیرو اسکاری پژوهشگر امریکایی (۱) در مورد خلیل زاد چنین نوشته است: در خارج از آمریکا محافظان او با عینک های دودی، بی‌سیم و اسلحه‌های خودکار بر کمر همراهی اش می‌کنند. هرجا که او و محافظانش ظاهر می ‌شوند حاضران فوری پی می‌برند که این مرد دستی در قدرت دارد. چهره تیره و شیک پوشی او در نگاه اول یکی از رئیسان مافیا را در ذهن تداعی می ‌کند. خلیل زاد پشتون تبار افغانستانی الاصل که در سرزمین ازبک نشین مزار چشم به جهان گشود و پس از آموزش های ابتدایی و ثانوی در مزار شریف افغانستان برای ادامۀ تحصیل به دانشگاۀ امریکایی بیروت می رود و پس از پایان تحصیل در این دانشگاۀ روانۀ امریکا شد و آموزش هایش را دردانشگاۀ شیکاگوسنتا که تحت نفوذ محافل راست امریکا بود، ادامه داد. وی در لبنان به هواداری از آرمان فلسطینیان روی آورد. آقایان اشرف غنی احمدزی و انوارالحق احدی همدوره های او در دانشگاۀ بیروت بودند. روزنامه لوفیگاروی فرانسه به تاریخ ۱۵ ژانویه ۲۰۱۰ در مورد این سه آقایان و اهداف اسراییل چیز های زیادی نوشته است. (۱) که پرده از اسلام ستیزی صهیونیزم بر می دارد و اما از سوی منابع مستقل هنوز تایید نشده است. 

خلیل زاد در امریکا با نویسندۀ پرخواننده و فیمنیست اتریشی خانم شریل برنارد ازدواج کرد. خلیل زاد یا شیک پوش امریکایی افغانی الاصل در سال ۱۹۷۹سند دکترای خود را زمانی بدست آورد که شوروی به افغانستان لشکر کشی نمود. وی به تدریس در دانشگاۀ کلمبیا مشغول شد و به صف هواداران زیگموند برژنسکی پیوست. برژینسکی به عنوان مشاور امنیت ملی آمریکا در زمان جیمی کارتر استراتژی‌ این کشور برای مهار کمونیسم بین المللی را طراحی کرد. هدف این تیوری تحکیم موقعیت بین المللی امریکا برای رسیدن به نیاز های نفتی اش بود که باید کنترول آسیای مرکزی را در دست داشته باشد. در سال ١٩٨۴ یعنی در دورانی که جرج شولتز وزارت خارجه آمریکا را به عهده داشت خلیل زادبرای مدت یکسال به عضویت شورای طرح پلان این وزارت خانه درآمد. وی در این زمان با نشر مقاله هایی خواهان کمک به مجاهدین افغانستان شد وکوشید تا از طریق سازمان امنیت پاکستان اسامه بن لادن را نیز در این راه، یعنی جنگ علیه نیروهای شوروی در افغانستان یاری رساند. 

وی عضو گروهی بود که استنگر را برای مجاهدین تحویل داد و بعد ها از ترس افتادن آن بدست مخالفان امریکا در صدد جمع آوری آن شد. هدف اصلی تماس های امریکا با مسعود در زمان حاکمیت طالبان جمع آوری استنگر بود. هرچند خلیل زاد یا “شاه زل” در اوایل ظهور طالبان و گسترش حاکمیت آنها بر افغانستان، اوایل ۱۹۹۶ دولت کلنتن را به دلیل حمایت غیر مستقیم اش از این گروه که از سوی  اطلاعات پاکستان حمایت می شدند، انتقاد کرد و آن را خطای فاحش خواند. درست آن زمانی بود که خلیل زاد به در خواست خود در سال ۱۹۹۳ وزارت دفاع را ترک کرد و به موسسه (رند) که یکی از بزرگ‌ترین موسسات تحقیقاتی و برنامه ریزی استراتژیک آمریکایی در زمینه نظامی است، پیوست. وی در این موسسه مرکز مطالعات شرق میانه را تاسیس کرد و در طول دو دوره ریاست جمهوری “بیل کلینتون” به واسطه نشر مطالعات خود در موسسه رند و پس از ترک این موسسه و حضور در شرکت نفتی یونیکال، نقش مهمی در انتقاد از سیاست آمریکا در قبال افغانستان را بر عهده داشت؛ اما بعد ها ذهنیت اش  تغییر کرد و در سال ۱۹۹۷حامی پروژه یونیکال و مداکره با طالبان گردید و وی بار بار با طالبان گفت و گو کرد. وی در خطاب به هیات طالبان گفت: ” در مقابل شما دو گزینه وجود دارد یا اینکه با عبور لوله های نفت وگاز موافقت می‌کنید که در این صورت افغانستان را به دشتی پر از طلا تبدیل خواهیم کرد و یا اینکه مخالفت کنید که در آن صورت آنرا دشتی پر از بمب خواهیم ساخت”. خلیل زاد درمقاله یی نوشت:  طالبان در صدد متحقق کردن یک بنیادگرایی آمریکاستیز بسان ایران نیستند. آمریکا باید آمادگی آن را داشته باشد که رژیم آن‌ها را به رسمیت بشناسد وکمک‌های انسانی به آن ‌ها اعطا کند. وی پس از حملۀ راکتی امریکا به مقر بن لادن در افغانستان و انفجار سفارت های امریکا در کنیا و تانزانیا در ظاهر با طالبان قطع رابطه کرد. وی در سال۱۹۹۸بیل کلنتن را ترغیب کرد تا بدون توجه به آرای سازمان ملل با توسل به نیروی نظامی حکومت صدام را سرنگون کند.  خلیل زاد که از حامیان سرسخت امریکا است، دوست دارد که خود را به عنوان یک معامله‌کننده و یک میانجی توصیف کند که علاقه‌مند است به دیگران گوش دهد و به دیدگاه‌های کشورهای کوچک احترام بگذارد. خلیل زاد با راه یافتن جورج دبلیو بوش  به کاخ سفید در سال ۲۰۰۱ میلادی ماموریت یافت که در وزارت دفاع سازماندهی انتقال امور به وزیر جدید (دونالد رامزفلد) و همکاران وی را سازماندهی کند. وی در۱۱ سپتامبر ۲۳ می ۲۰۰۱ کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی کاخ سفید خلیل زاد را به عنوان مسؤول امور جنوب غرب آسیا و خلیج فارس و شمال آفریقا منصوب کرد و پس ازحملات ۱۱ سپتامبر نیز به سمت مشاور و نماینده ویژه بوش در امور افغانستان منصوب شد.  پس از حادثۀ ١١ سپتمبر خلیل زاد به پرنفوذترین شخصیت مسلمان و غیرآمریکایی نسب در دستگاه رهبری آمریکا بدل شد. به گفتۀ زیمیرو اسکاری، وی در پیشبرد سیاست‌های مورد نظر آمریکا گاه گاه از تحکم و بی‌اعتنایی علنی و زننده به مصالح و انتظارات دیگران نیز ابایی ندارد.‬

وی در زمان تهاجم امریکا تلاش کرد تا بدیل طالبان را از میان قوم پشتون از پشاور بسازد و اما موفق نشد و ناگزیر دست به تصامیم دیگر زد و چنانکه مداخلۀ خلیل زاد در نشست بن اول،  لویه جرگۀ تصویب قانون اساسی افغانستان و لویه جرگۀ تعیین رئیس انتقالی به همگان آشکار است. وی توانست تا با قناعت دادن و عقب زدن ظاهر شاه آقای کرزی را بحیث رئیس دورۀ انتقالی روی صحنه بیاورد. خلیل زاد در لویۀ جرگۀ قانون اساسی تلاش کرد تا حکومت ریاستی را بجای حکومت پارلمانی بر مردم افغانستان تحمیل نماید. خلیل‌زاد که با چندین دولت جمهوری‌خواه   امریکا همکاری داشته به عنوان یکی از عوامل نزدیک به دیک چینی و طرف اعتماد گروه معروف به «بازها» در دولت بوش محسوب می‌شد. در محافل واشینگتن به او «شاه زل» می‌گویند و در دوران سفارت اخیرش در کابل بسیاری او را «نایب السلطنه» می‌خواندند. او در این شغل به تثبیت حکومت حامد کرزی کمک زیادی کرده‌است. 

خلیل زاد در تمامی مسایل افغانستان خود را دخیل دانسته و در تمامی پیشامد های سیاسی نقش مداخله کننده را داشته و هر از گاهی در این مداخله خود را صاحب حق دانسته است. چنانکه در زمان کشیده گی میان حکومت و عطانور، برای او هشدار داد که نباید صبر و حوصله در مقابل خود را به آزمون بگیرد و تاکید کرد که سیاسیون  نباید محاسبۀ غلط کنند و پس از مرگ جنرال رازق سیاستگران کشور را به خویشتن داری فراخواند و گفت که نباید کاری کنند که ملوک الطوایفی را در افغانستان حاکم بسازند. 

وی دولت امریکا را هشدار داده بود بی‌توجهی آمریکا به افغانستان پس از خروج نیروهای شوروی به جنگ داخلی در این کشور خواهد انجامید. این هشدار او سبب شد تا پل ولفوویتز در دوره اول ریاست جمهوری بوش و تصدی مقام دوم پنتاگون از دور اندیشی وی در زمینه افغانستان تحسین به عمل آورد. پل ولفوویتز گفت، آنچه خلیل زاد سال ۱۹۸۹ نسبت به آن هشدار داد پس از ۱۸ سال به طور کامل تحقق یافت و هنوز ادامه دارد. وی حالا هم عقیده دارد که امریکا کمک های دوامدار خویشرا به افغانستان ادامه دهد و در غیر این صورت حادثه دوباره تکرار خواهد شد.(۳)

خلیل زاد پس از پایان دور سفارت اش در افغانستان در ۲۱ جون ۲۰۰۵ کارش را به‌عنوان سفیر آمریکا در عراق آغاز کرد. در ۱۲ فبروری ۲۰۰۷، کاخ سفید وی را به‌عنوان سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد تعیین کرد. وی در سال ۲۰۱۴علاقمند کاندید ریاست جمهوری افغانستان بود و اما منصرف شد. وی حالا بحیث نمایندۀ  خاص امریکا برای پیشبرد روند صلح افغانستان ماموریت یافته است. وی باور دارد که در افغانستان یک رئیس جمهور قوی روی کار آید که بتواند با همکاری کشورهای منطقه باند ها را بر چیند. زیرا هر همسایه که باندید هارا پناه دهد افغانستان به مشکل بزرگ دچار می گردد. در این تردیدی نیست که افغانستان زادگاۀ اصلی خلیل زدا است و از آب و هوای این سرزمین استفاده کرده و از نسیم گوارا و شادابی ها و سرسبزی های آن سود برده است و هرگز این مهرپروری آغوش میهن را فراموش نمی کند و نباید فراموش کند و  چه رسد به آن که نیت خیانت بر آن در ذهنش خطور کند؛ اما در آخرین تحلیل او یک امریکایی است و شهروند امریکایی بوده و تعهد سپرده که هرگز برای منافع امریکا خیانت نمی کند. از سویی هم خانمش اتریشی و خانواده اش در امریکا زنده گی می کند. بنا براین او در تصمیم گیری های خود در پیوند به صلح و جنگ افغانستان هرگز احساس آن شهروند افغانستان را نمی تواند، داشته باشد که در داخل افغانستان زیر آتش و باروت و وحشت طالبانی زنده گی می کنند و بویژه آن شهروند افغانستان که در دورترین نقاط این کشور از بدخشان تا بغلان و هرات و از کنر تا هلمند و پکتیا در زیر رگبار مسلسل های طالبان قرار دارند و در موجی از وحشت و دهشت تروریستان، رنگ پریدۀ و سیمای زار کودکان شان را به تماشا می نشینند و فریاد های غم آلود آنان چون تیغی در قلب های مادران شان وارد می شود. گفتۀ  معروفی است که می گویند، زمینی می سوزد که آتش بالایش شعله ور است و پس رنج این سرزمین را آنانی بهتر لمس کرده می توانند که در میان شعله های آتش آن زنده گی می کنند و وحشت فرزندان خویش را با چشمان باز مشاهده می کنند. 

آقای خلیل زاد هر آنچه در توان داشته از آن برای توجیۀ قبیله سالاری و مسخ و تحریف تاریخ نگاری به کار برده تا با این گونه جعل سازی ها تاریخ افغانستان را به کلی تحریف کند. چنانکه این اندیشه های او در کتاب ” نگاهی به کتاب فرستاده” ی وی بازتاب  یافته است. وی در این کتاب به مسخ و تحریف رویدادهای سیاسی، تاریخی، فرهنگی و ادبی کشور پرداخته است و وی کوشیده تا برداشت ها و دیدگاه های قومی و تباری خود را به جای تاریخ، نشان داده و و واقعیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و ادبی کشور را وارونه ارایه کند. 

او در کتاب خود بسیاری چیز ها را تحریف کرده است و در یک تحریف آشکار حکومت هایی را در گذشته مشروع خوانده است که در اصل از هرگونه مشروعیت برخوردار نبودند. به گونۀ مثال در زمان عبدالرحمان خان به گواهی سراح التواریخ دست کم صد قیام برضد این شاۀ جبار صورت گرفت که همه را سرکوب کرد. به همین گونه قیام های اجتماعی دیگری برضد امان الله، محمد نادر خان، ظاهر شاه بوقوع پیوست که تاریخ کشور گواه است. سقوط ظاهر بوسیلۀ داوود در یک کودتای سفید گواۀ آشکار بر نامشروعیت شاهان یادشده و نارضایتی مردم از آنان بوده است. به گواهی تاریخ هر از گاهی که چتر حمایت قدرت های خارجی از حاکمیت های پیشین تا ظاهرشاه برداشته شده و به سرعت آنان سقوط کرده اند و این گواۀ روشن بر حاکمیت های استبدادی و تحمیلی آنان بر مردم افغانستان است و با تاسف که این روند شامل حال حکومت های غلځایي و دراني بوده و هنوز هم ادامه دارد. از آنچه گفته آمد، هیچ گاهی نمی توان بر ماموریت صادقانۀ صلح خلیل زاد باورمند بود.  

در این شکی نیست که آشنایی خلیل زاد به زبان‌های منطقه و با شناخت و درک سیاسی که از گوشه و کنار آن دارد و در ضمن آموزش‌های او مبتنی بر اندیشه‌های نظامی و استراتژیک پرورش یافته او را به شخصیت مورد  اتکای واشنگتن در غرب و جنوب آسیا بدل کرده است؛ اما با این هم او لغزش هایی دارد که نمی توان از آن چشم پوشید. چنانکه زیمیرو اسکاری (۴) در مورد وی میگوید:” با این همه، بارها پیش آمده که وی در اجرای ماموریت‌ها نظر خود را عوض کرده وسیاست‌های متفاوتی در پیش گرفته است.” شاید همین قدرت انعطاف پذیری او باشد که از هیچ ماموریتی ولو که شکست هم بخورد خسته نمی شود. چنان که در آن زمان که ترامپ نه ماهه تلاش های او را با یک تویت دست کم گرفت و بر روی آن باروت پاشید و آتش زد؛ اما آقای خلیل زاد خمی بر ابرو نیاورد و حتا اعتراض اندکی هم نکرد. اگر دیپلومات دیگری می بود، بدون تردید برای ترامپ می گفت “عطایت لقایت” و از ماموریت صلح خویش پیرامون صلح افغانستان استعفا می کرد که نکرد، برعکس عزم اش برای صلح افغانستان جزم تر شد و رهایی دو استاد امریکایی را در بدل هشتاد تروریست خطرناک باب گفت وگو های تازه با طالبان عنوان کرده است. شاید این حاتم طایی شدنش به تعبیراین بیت ” خرج اگر از کیسه مهمان بود —  حاتم طایی شدن آسان بود” چندان نزد او دشوار نباشد تا در بدل آن دل طالبان را بدست آورد و به گفتۀ معروف حاضر شده تا برای طالبان ” باج ” بدهد و تا در فهرست “ناغه” های سیاسی حساب نشود. از این بی تفاوتی خلیل زاد برمی آید که برنامۀ امریکا برای گفت و گو با طالبان همین گونه طرح شده بود که انجام یافت. این در حالی است که خلیل زاد به نوشتۀ گیتس در کتاب “وظیفه” از فریب کاری های پاکستان از آغاز جهاد افغانستان تا زمان طالبان پرده برداشته و در ضمن گیتس و ستیف کول نویسندۀ جنگ اشباح هر دو تاکید کرده اند که جورج بوش و تیمش از اوضاع واقعی افغانستان و جنوب آسیا آگاهی نداشت. این اشتباه سبب شد که امریکایی ها برای انتقال طالبان به شمال قربانی فریب کرزی و طرح مشترک او با اتمر وجاگزینی های بعدی او در افغانستان شوند.  یاهو