جګړې او ورک شوي سرتېري

حميدالله بسيا په انساني تاریخ کې جګړې تل له وینو، وېر،…

تجربه های تاریخی که به سرمایه های ملی بدل نشد

نویسنده: مهرالدین مشید شکست هایی که هر روز ما را وحشتناک…

لنینگراد دیمیتری شوستاکوویچ سمفونــیِ پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم 

ترجمه و تنظیم: آناهیتا اردوان این ترجمه را  به مهندس ارشد…

ارزش نقد و کم‌رنگی نقدهای ادبی

یکی از بدی‌های تاریخی در جهان و کشور ما، رنگ‌باختنِ…

                یک گرفتاری با مافیا

        و یک دنیا آموزش شرعی، حقوقی، سیاسی و مدنی                               (قسمت سوم…

چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی

گاهی اتفاقی ستاره‌ای  در دفترم چشم باز می‌کند ولی، من هنوز به آفتاب نقش…

ترور عروس خدا، توسط پدران مقدس!

Hypatia(355-415م ). ترور دختر خدا، توسط پدران مقدس! آرام بختیاری نبرد مکتب و…

مخالفان پراکنده، بازیگران متحد؛ مدیریت خلای سیاست در افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید اردوگاۀ از هم گسخته؛ فرصتی برای مانورهای منطقه…

گام بزرگ به سوی مبارزهٔ مشترک

برگزاری نشست مشترک دفتر سیاسی – اجرایی و بیروی اجرائیه…

پدر سالار

ما زنان سر زمین های جنگ  زنان جهان سوم  جهان پدر سالار وقتی…

اسدالله بلهار جلالزي

له ښاغلي (اسدالله بلهار جلالزي) سره، چې د علم او…

افغانستان، سوار بر شانه های ژیوپولیتیک پرتنش و پیچیده منطقه…

نویسنده: مهرالدین مشید روایتی از زنده گی در سایه امید یا…

میراث سکاها، هویت ایرانی و مسئله تورانیان در شاهنامه 

- دکتر بیژن باران شاهنامه، خاطره حماسی سکاهای ایران، جغرافیای اسطوره‌ای…

افغانستان نقطه مرکزی جیو پولیتیک

در سیاست قدرت های مخرب نظم و ثبات ! در بردن…

شور و حال عشق 

رسول پویان  عشق دردام سیاست مرغ بسمل می شود  پـرپـر احسـاس دل بندِ سـلاسـل می شود  تا ز چنگِ بازی ی صیاد مـرغ دل پـرید  عشوه از بهر فریب دل، مشکل…

«سازش» و «سازشکاری» یعنی چه؟

‫ رفیق نورالدین کیانوری ــ پرسش و پاسخ، شمارهٔ ۲۰، دی‌ماه ۱۳۵۹ــ…

دو کلمه؛ همچون دو پرخاش

Eklektism, Dogmatism. آرام بختیاری التقاطی و دگماتیسم؛ دو واژه یا دو سیستم…

«اسپینوزا در ترازوی مکتب من بیش از این نه‌می‌دانم: فیلسوفی،…

تذکر ضروری و تازه و بکر!در پایان هر بخش لینک…

                 یک گرفتاری با مافیا

        و یک دنیا آموزش شرعی، حقوقی، سیاسی و مدنی                          (قسمت دوم)                        چرا…

ژئوپولیتیک ساختار قدرت؛ تنوع قومی و آیندهٔ دولت‌سازی در افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان؛ از رویای فدرالیسم تا کابوس بالکانیزه شدن…

«
»

لنینگراد دیمیتری شوستاکوویچ سمفونــیِ پیروزی ارتش سرخ بر فاشیسم 

ترجمه و تنظیم: آناهیتا اردوان

این ترجمه را  به مهندس ارشد صنعت نفت ایران و از بنیانگذاران کمیسیون زیرزمینیِ مهندسین نفت،گاز،پتروشیمی و معدن ( الف)، رفیق و بسی فراتر، که علاقۀ زیادی به دمیتری شوستاکوویچ، آهنگساز بزرگ یهودی، فرزند انقلاب اکتبر که از  موسیقی فولکلور سنتی یهودی اروپای شرقی نیز استفاده کرد، اعجوبۀ موسیقی، عضو حزب کمونیست و دبیر اول اتحادیۀ آهنگسازان شوروی دارند. او  که بارها موفق به اخذ جایزه از طرف حزب کمونیست شد و موفق به اخذِ جایزۀ لنین مهمترین نشان اتحاد جماهیر شوروی گشت.حلاوت جان در اتشم که برخی از  سمفونی های شوستاکوویچ را با سازدهنی بسیار ماهرانه و گوش نواز  نواخته است.  در هر پروژه ای که مدیریت آن را بعهده دارد و  برای کارگران سازدهنی بنوازد، آنان را  به پایکوبی وا می دارد.  همانطور که در فیلمی در پروژۀ نفت با برخی کارگران حفاری، از سرودهای کمیسیون به اسم کارگر حفاری را می خواند و در پایین ترین بخش  میدان نفتی دور از چشم حراست و کارگران مزدور در اطراف تجهیزات نفتی دست در دستشان می چرخد، به سایر بنیانگذاران، مهندسین و اعضاء کمیسیون، پرولتاریای متشکل، کاربلدان نفت ما، رهبران سرسخت ما و تمام کارگران مولد و آگاه صنعت نفت،گاز،پتروشیمی و معدن ایران تقدیم می دارم. با امید به اینکه مهندس ارشد صنعت نفت  با سایر بنیانگذاران و اعضاء در ثقل تولید ارزش اضافی با فتح، نصرت و ظفر طبق چشم انداز  کمیسیون، کسب رهبریت سایر اعتراضات کارگران مولد و قدرت سیاسی- اقتصادی قرین باشد.

در پروژههای نفت اگر خزان در آید به یغمایی، رهش به سرو سهی قامت ما، کاربلد و کاربلدان نفت ما بلند مباد. 

 در سیزده نوامبر سال جاری، در مجمع علمی جهانی جنوب در شانگهای چین، آخرین مطالعه با عنوان «هشتادمین سالگرد پیروزی در جنگ جهانی ضد فاشیستی – درک اینکه چه کسی بشریت را از شرَ فاشیسم نجات داد» تاریخچه‌ ای از «احیاءگری» منتشر کرد . ترجمۀ نسخه ویرایش‌ شده  از سخنرانی اصلی ویجی پرشاد (ب) با عنوان «دو دروغ و یک واقعیت عظیم» که برای معرفی این مطالعه ارائه شده بود را به فارسی ترجمه کرده ام که در زیر می خوانید. «آناهیتا اردوان» 

سوسیالیسم و ارتش سرخ پرولتاریای متشکل هشتاد سال قبل  فاشیسم را شکست داد

دوباره آن را شکست خواهد داد

در اوایل اوت هزارونهصد و چهل و دو، بلندگوهایی در سراسر لنینگراد نصب شدند. این شهر بیش از سیصد روز در محاصره بود. مردم گرسنه بودند. رهبر ارکستر، کارل الیازبرگ، با برگزاری تمرین‌ ها و بردن شخصی نوازندگانش به ایستگاههای غذا، ارکستر رادیو لنینگراد را سرپا نگه داشت. در نه اوت، الیازبرگ پانزده نفر از بازماندگان ارکستر رادیو لنینگراد را جمع کرد و برخی از اعضای گروههای نظامی را به تالار فیلارمونیک بولشوی آورد. آنها سمفونی شماره هفت دیمیتری شوستاکوویچ (سمفونی لنینگراد) را از طریق رادیو و بلندگوهای عمومی اجرا کردند.

سمفونی از چهار موومان تشکیل شده است. موومان اول، آرام و تقریباً پاستورال، لنینگراد را قبل از جنگ تداعی می‌کند. موومان دوم، که حول یک استیناتوی طبل کوچک ساخته شده و به طور پیوسته بلندتر میشود، به تهاجم نازی ‌ها اشاره دارد. موومان سوم، که توسط سازهای زهی و بادی رهبری می‌شود، از رنج وحشتناک مردم شوروی، میلیونها نفر که قبلاً کشته یا در حال مرگ بودند، سوگواری می‌کند. موومان آخر، در دو ماژور، بلند و مغرور، پیروزی در برابر شر فاشیسم را پیش ‌بینی می‌کند. آنها هنوز نمی‌دانستند، اما کمتر از نیمی از محاصره را پشت سر گذاشته بودند و پانصد و سی و شش روز دیگر گرسنگی و نبرد در پیش داشتند. این موضوع چیزی در مورد عزم راسخ شهروندان و ارتش سرخ شوروی می‌گوید که آنها سمفونی را در میان محاصره اجرا کردند، بلندگوها به سمت خطوط نازی‌ ها نشانه رفته بودند تا آلمانی‌ ها نیز بتوانند آن را بشنوند. در آرشیو شوروی، جمله‌ای نوشته شده توسط یک افسر اطلاعاتی وجود دارد: «حتی دشمن در سکوت گوش می‌ داد. آنها می ‌دانستند که این پیروزی ما بر ناامیدی است». بعدها، یک زندانی آلمانی گفت که این سمفونی «روحی از شهری بود که نمی‌توانستیم بکشیم.»

مطالعه ما نشان می‌دهد که ارتش سرخ شوروی در یورش معجزه ‌آسای خود در سراسر اروپای شرقی، هشتاد درصد از ارتش آلمان (ورماخت) را نابود کرد. زمانی که ارتشهای غربی به مرزهای آلمان نزدیک شدند، رژیم نازی از قبل فروپاشیده بود. این ارتش سرخ شوروی بود که بیشتر مردم را در اردوگاههای کار اجباری آزاد کرد و شیوه علمی پیشروی آنها بود که متحدان نازی در اروپای شرقی – مانند رومانیایی‌ها – را مجبور به تسلیم و تغییر جبهه کرد. دلیل اینکه اتحاد جماهیر شوروی توانست تمام قدرت خود را علیه نازی‌ ها بسیج کند، این بود که کمونیست‌ها و چین از جناح شرقی اتحاد جماهیر شوروی در برابر حملات نظامیان ژاپنی دفاع کردند. با این وجود، کمونیست‌ها و  چینی ها با وجود جنگیدن با سلاح های ناکافی، خسارات عظیمی به ژاپنی‌ها وارد کردند و شصت درصد از ارتش آنها را زمین‌ گیر کردند و مانع از مواجهه آنها با هجوم نیروهای آمریکایی شدند که از جزیره‌ ای به جزیره دیگر در اقیانوس آرام می‌رفتند که تاثیر بسزایی در شکست فاشیسم داشت.  ارتش سرخ شوروی و  چینی ها با هم ده‌ ها میلیون کادر را برای شکست فاشیسم فدا کردند (محاسبه دقیق در مطالعه ما ارائه شده است که از پنجاه میلیون تا صد میلیون کادر متغیر است). تا ماه مه  هزارونهصد و چهل و پنج، زمانی که رژیم نازی سقوط کرد، از قبل مشخص بود که نظامی‌گری ژاپن در مسیر تسلیم قرار دارد. برای ایالات متحده ضروری نبود که آزمایش ‌های ترینیتی را در ژوئیه هزارونهصد و چهل و پنج انجام دهد و بمبهای اتمی را بر روی هیروشیما شش اوت و ناگازاکی در تاریخ نه اوت را  پرتاب کند. فداکاری عظیم شهروندان شوروی و ارتش سرخ  استفاده از آن سلاح کشتار جمعی را قابل پیشگیری کرد. 

دروغی که رایج است این می باشد که می گویند که متفقین غربی از همان ابتدا با فاشیستها مخالفت کردند و در جنگ علیه فاشیسم پیروز شدند.

اما، واقعیت این است که دولتهای غربی از همان لحظه آغاز انقلاب اکتبر در سال هزارونهصد و هفده، ارتشهای خود را برای نابودی آن فرستادند. دولت شوروی در دسامبر همان سال درخواست صلح کرد.  اما، با این وجود آلمان به فنلاند و جمهوری جوان شوروی حمله کرد که منجر به تهاجم گسترده متفقین (با سربازانی از ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه، رومانی، استونی، یونان، استرالیا، کانادا، ژاپن و ایتالیا) شد. نگرش متفقین از نوشته ‌ها و سخنرانیهای سیاستمدار بریتانیایی وینستون چرچیل، که در سال هزارونهصد و نوزده گفت که متفقین باید «باغچه کثیف بلشویسم» را نابود کنند، آشکار است (سی سال بعد او گفت که «خفه کردن بلشویسم در بدو تولد، نعمتی وصف‌ناپذیر برای نژاد بشر می‌بود»). در دهه ‌های هزارونهصد و سی- نهصد و چهار، دولتهای غربی می‌خواستند که رژیمهای فاشیستی آلمان و ایتالیا اسلحه‌ های خود را به سمت اتحاد جماهیر شوروی نشانه بگیرند و آن را نابود کنند. معنای «دلجویی» همین بود – اینکه آنها با ضد کمونیسم آدولف هیتلر موافق بودند و اجازه می‌ دادند که ارتش او تا زمانی که بر اتحاد جماهیر شوروی متمرکز بود، تقویت شود. اگرچه بریتانیا و فرانسه در سپتامبر هزارونهصد و سی و نه  علیه آلمان اعلام جنگ کردند، اما در ماههای بعد هیچ کاری نکردند – دوره‌ای که به جنگ ساختگی، جنگ چریکی یا جنگ برق‌آسا (بازی با بلیتسکریگ یا جنگ برق‌ آسا) معروف است.

در سال هزارونهصد و چهل و یک، ارتش هیتلر به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرد. در کنفرانس تهران در سال هزارونهصد و چهل و سه، ایالات متحده و بریتانیا مجبور شدند اذعان کنند که این ارتش سرخ بود که فاشیسم را نابود می‌کرد. چرچیل، به نمایندگی از پادشاه جورج ششم، شمشیری از جنس فولاد شفیلد به رهبر شوروی، ژوزف استالین، به نام «شمشیر استالینگراد» هدیه داد تا شجاعت شهروندان شوروی را که در برابر محاصره (که در آن دو میلیون نفر کشته شدند) مقاومت کردند و نازی ‌ها را شکست دادند، گرامی بدارد. اما، یک سال دیگر طول کشید تا متفقین در سال هزارونهصد و چهل و چهار  وارد جنگ در اروپا شوند. در این زمان، ارتش آلمان توسط ارتش سرخ (و بمباران هوایی متفقین) نابود شده بود. کشورهای غربی وارد جنگ شدند. زیرا، آنان می‌ ترسیدند که ارتش سرخ به آلمان حمله کند و در قلب اروپا موقعیتی را به دست آورد.

برای دولتهای غربی، تضاد اصلی بین لیبرالیسم و ​​فاشیسم نبود [ تضادی بین آن دو وجود ندارد و لیبرالیسم به عروج فاشیسم برای نجات سرمایه داری در تاریخ یاری رسانه است]. بلکه بین اردوگاه امپریالیستی (یا جنگ) – که شامل فاشیست ‌ها و لیبرالها می‌ شد – و اردوگاه سوسیالیستی  صلح و عدالت بود. این تضاد از سال هزارونهصد و هفده  تا هزارونهصد و نود و یک، درست در طول سالهای جنگ جهانی دوم – جنگ جهانی ضد فاشیستی – ادامه داشت.

دروغ  رایج دوم این است که  این فداکاری‌های ایالات متحده در جنگ اقیانوس آرام و بمب های هسته‌ ای روی هیروشیما و ناگازاکی بود که نظامی‌گری ژاپن را شکست داد.

 اما در واقعیت، جنگ ارتش سرخ علیه فاشیسم با حمله آلمان به اتریش در سال هزارونهصد و سی و نه آغاز نشد. این جنگ دو سال قبل از آن در چین، در زمان حادثه پل مارکو پولو (درگیری ژوئیه هزارونهصد و سی و هفت در نزدیکی پکن که آغاز حمله تمام عیار ژاپن به چین بود) آغاز شد و تا زمان جنگ آمریکا علیه کره ادامه یافت، که تا زمان آتش‌ بس در سال هزارونهصد پنجاه و سه  به پایان نرسید. میلیونها نفر از کمونیستهای ضد فاشیست علیه نظامی‌گری ژاپن جنگیدند، نظامی‌گری که بدترین راست افراطی را در کره و هندوچین به خود جذب کرد. زمانی که ایالات متحده در دسامبر هزارونهصد و چهل و یک وارد جنگ شد،  کمونیست‌های چینی – و همچنین اررتشهای رهایی بخش در هندوچین و آسیای جنوب شرقی – شصت درصد از نیروهای ژاپنی را زمین‌گیر کرده بودند و آنها را قادر به حمله به جناح شرقی شوروی نمی‌کردند. فداکاری‌های عظیم حمله صد هنگ در سال هزارونهصد و چهل، جایی که ژنرال ژو دِ، چهارصد هزار پیشتاز کمونیست را برای نابودی زیرساختهای ژاپن در شمال چین (از جمله ۹۰۰ کیلومتر خط راه‌آهن) رهبری کرد، نباید فراموش شود.

افسانه‌پردازی بالا رفتن تفنگداران دریایی ایالات متحده از ارتفاعات ایوو جیما یا بمب اتمی که ژاپنی‌ ها را به تسلیم واداشت، فراگیر است. با این حال، این واقعیت را که ژاپنی‌ها قبلاً به طور قابل توجهی شکست خورده بودند، آماده تسلیم بودند و هیروشیما و ناگازاکی اهداف نظامی نبودند، پاک می‌کند. آنچه در اوت هزارونهصد و چهل و پنج اتفاق افتاد، صرفاً مربوط به استراتژی نظامی نبود: این کاملاً نمایش قدرت ایالات متحده بود، پیامی به جهان در مورد سلاح جدیدی که ایالات متحده توسعه داده بود و هشداری به کمونیستهای آسیا مبنی بر اینکه این سلاح می‌تواند علیه آنها استفاده شود. میلیون‌ها کارگر و دهقان آسیایی که برای شکست فاشیسم جان باختند  از جمله اعضای خانواده من در برمه – توسط ابر قارچی شکل محو شدند. این [اتفاق] در حافظه عمومی شروع به اولویت یافتن کرد. بمب، نه مردمی که برای هر اینچ از زمین در سراسر جنوب شرقی آسیا جنگیدند، قهرمان شد. این دروغ دوم است.

در میان این دو دروغ، واقعیت عظیمی وجود دارد که در حافظه عمومی ما دفن شده است: فاشیسم نفی کرامت و عدالت است، آن روی سکۀ سرمایه داری و اوج ماهیت استعماری- استثماری سرمایه داری است. نسل‌کشی یکی از ویژگیهای اساسی دولتهای  سرمایه داری است ( شش میلیون نفری که در کنگو کشته شدند، نسل‌کشی مردم هررو و ناما در جنوب غربی آفریقا توسط آلمان، نسل‌کشی مردم بومی قاره آمریکا و سه میلیون بنگالی که در سال هزارونهصد و چهل و سه که از گرسنگی جان باختند را در نظر بگیرید تا امروز در غزه و نقاط دیگر جهان) 

پس از شکست فاشیسم آلمانی و نظامی‌گری ژاپنی، هلندی‌ ها، فرانسوی‌ ها و بریتانیایی‌ ها به همراه متحدان آمریکایی خود، برای ادعای مستعمرات خود در اندونزی، هندوچین و مالایا بازگشتند. خشونت جنگهای استعماری در دهه‌های هزارونهصد و چهل- هزارونهصد و پنجاه میلادی، هولناک است. سوکارنو، رهبر ملی‌گرا، در مورد تلاش هلند برای استعمار مجدد اندونزی گفت: «آنها آن را اقدام پلیسی می‌نامند ، اما روستاهای ما می ‌سوزند، مردم ما می ‌میرند و  برای آزادی خود خون می‌دهد». چین پنگ، یک کمونیست مالایی، چیزی مشابه گفت: «ما قیام کردیم زیرا دیدیم روستاها گرسنه هستند، صداها توسط پول و قدرت خاموش می‌شوند». ژنرال سر جرالد تمپلر، که اورژانس بریتانیا را در مالایا اداره می‌کرد، پس از یک شورش گفت که « روستاییان را با محروم کردن از برنج، گرسنه نگاه داشته و در سکوت می کشند.»

روستاها سوختند. روستاییان گرسنه ماندند. این واقعیت تلاش برای بازپس‌گیری مستعمرات و سپس جنگ آمریکا علیه کره بود. وقتی ایالات متحده عملیات خود را در کره آغاز کرد، رئیس جمهور هری ترومن گفت که ارتش او باید از «هر سلاحی که داریم» استفاده کند – با توجه به استفاده از سلاح‌ های هسته‌ای علیه ژاپن، اظهار نظری تکان ‌دهنده بود. اما نیازی به بمب اتم نبود، زیرا بمباران هوایی شهرهای شمال کره را ناپدید کرد. 

استعمارگران غربی عناصر فاشیستی را در ژاپن، کره، هندوچین و سایر کشورها احیا کردند و با آنها متحد شدند تا یک محور بین‌المللی علیه پرولتاریا  را تقویت کنند. این نشان می‌دهد که استعمارگران غربی به هیچ وجه ضد فاشیست نبودند. دشمن واقعی آنها این احتمال بود که کارگران اعتماد به نفس پیدا کنند و سوسیالیسم را انتخاب کنند.

واقعیت عظیم این است که ارتش کمونیست سرخ شوروی بود ‌ که در واقع آلمان نازی و ژاپن نظامی‌گرا را شکست دادند و بیشترین فداکاری را در برابر فاشیسم انجام دادند و رابطه ارگانیک بین  سرمایه‌داری و فاشیس را درک کردند. بنابراین،  ضد فاشیسم؛ بالاترین فشار و گنجایش سرمایه داری 

هستیم. اما، طرفدار سرمایه داری و خواستار تجدید حیات سرمایه داری هستیم، نیرنگی بیش نیست و بزرگترین دروغ است.  

ارکستر و سمفونی شمارۀ هفت دمیتری شوستاکوویچ در اوت سال هزارونهصد و چهل دو زمانیکه سربازان نازی لنینگراد را محاصره کردند و همه جا ساکت است، موسیقی شروع می شود و یک ساعت ادامه پیدا می کند و به گوش نازیها نیز رسید در تهران در چنگال الودگی، قطعی آب، برق و گاز و دستگیریها در سایر شهرهای ایران از جمله شهر اصفهان که دوشنبه ده آذر، بیش از چهل و دو نفر غیرقانونی تحت تعقیب دستگیر شدند و هیچ نام یا تصویری از آنان منتشر نشد، شیوع انفولانزا  در محاصرۀ اراذل و اوباش دولت سرمایه داری و اجرای طرح های امنیتی آرامش و ثبات اجتماعی (بخوانید سلطۀ سرمایه داری) با «سازدهنی» به  گوش می رسد.

توضیح و پانویس از نویسنده و  مترجم:

الف: کمیسیون مهندسین نفت،گاز، پتروشیمی و معدن تدارک دهنده و سازمان دهندآ  بیش از بیست و پنج اعتصاب در صنایع پتروشیمی، میادین نفتی در قلمرو خاکی و آبی، معدن و همچنین صنعت سیمان است. بیست و پنج اعتصاب گاه سه یا چهار اعتصاب همزمان در چند میدان نفتی یا پالایشگاه جزو اعتصاباتی است که حین تدارک، قبل از تحقق اعتصاب با فاصلۀ چند روز- دو یا چهار روز- صریحا از قبل اعلام شده اند.  قطعاً، کمیسیون که با اعتصابهایی که قبل از تحقق بطور غیررسمی اعلام کرده و سپس مسئولیت سازماندهی آنان را  در کتاب یا اطلاعیه هایی بعهده گرفته،  بدنیا نیامده است. لذا،  تمام اعتصابهایی که از پیش تدارک می بیند  و به تحقق آنان نائل آمده و می آید را از قبل اعلام نکرده و نمی کند.  مسلما، تدارک دهندگان و سازماندهندگان، کاربلدان نفت ما رهبران سرسخت ما چشم در چشم بدترین پاسداران سرمایه داری، حراست نفت و گاز، فرصت نیز ندارند. زیرا که جای عمل را با گفتار و نوشتار عوض نکردند و این از تولید کننده بودنشان آن هم در مهمترین حوزۀ صنعتی باز می گردد.  «سپیده دم در نفت» نشریۀ زیرزمینی کمیسیون هر دو هفته یکبار در نسخۀ کاغذی تحریر و به شیوه ای که بنیانگذاران کمیسیون صلاح می دانند در پروژههای نفت،گاز، پتروشیمی و معدن که اعضاء کمیسیون تولید و فعالیت می کنند بطور مخفیانه، توزیع می گردد. 

ب: ویچی پرشاد مورخ، ویراستار و از مدیران ارشد موسسۀ تحقیقاتی تری کانتیننتال، روزنامه نگار هندی، پژوهشگر و نویسنده بیش از بیست کتاب می باشد.

ترجمۀ مطلب بالا به معنای همسویی و همفکری با اهداف موسسۀ مزبور که خود را میراث دار موسسۀ تری کانتیننتال سابق بشمار می آورد یا موافقت با ایده ها و نوشتارهای ویچی پرشاد نیست. بلکه، نقش تاریخی سمفونی لنینگراد شوستاکوویچ را مد بصر دارد.  اگر مطلبی را طیِ دهه ها  نویسندگی برای ترجمه انتخاب کردم،  هدف کنکرت داشته و اکیدا با روش کار آنانیکه ترجمه را با فله فروشی اشتباه گرفته اند، مخالفم.