فیزیوکراتی،- دست دراز سرمایه داری در اقتصاد فئودالیستی
Physiokati.
آرام بختیاری
فیزیوکراتی،- طبیعت و کشاورزی کلان در خدمت بورژوازی.
فیزیوکراتی واژ ایست یونانی-لاتین، که از سال 1750 میلادی در فرانسه، بشکل مکتب اقتصاد سیاسی به معنی سلطه و حاکمیت طبیعت و کشاورزی، در اقتصاد و جامعه فئودالی مطرح شد. در حکومت سلطنت مطلقه فرانسه نخستین سیستمی بود که ریشه ثروت ملی و ارزش اضافی در اقتصاد کلاسیک بورژوایی را در طبیعت و از طریق فعالیت کشاورزی میدانست. مارکس میگفت: جریان فیزیوکراتی یعنی خواسته ها و منافع بورژوازی و کاپیتالیسم در پوشش فئودالی. دو نماینده و تئوریسن مکتب فیزیوکرتی در فرانسه: کوئسنای و تورگوت بودند. فیزیوکراتی دوره ای بود که تولید بورژوای در چهارچوب نظام فئودالی بوجود آمد. آن سلاحی ایدئولوژیک بود که بورژوازی نوپای مترقی علیه نظام فئودالیستی بکار گرفت. فیزیوکراتها در کنار بورژوازی علیه فئودالیسم و شاه مطلقه در اقتصاد ملی یا اقتصاد سیاسی فعال بودند. امروزه ادعا میشود که فیزیوکراتها خود متوجه نبودند که در دراز مدت در جهت منافع بورژوازی و سرمایه داری کار میکنند؛ گرچه آن رشد بورژوازی در نظام فئودالیستی بود.برنامه اقتصادی فیزیوکراتها براساس تولید کشاورزی بود. انها خواهان نظام کاپیتالیستی در چهار چهلرچوب فئودالی بودند،و از این طریق نظام بورژوازی را با ظاهری فئودالی آغاز کردند.
برای فیزیوکراتها زمین منبع و ابزار ثروت ملی و رفاه بود، چون در نظر آنها یک کشاورزی شکوفا و موفق بر هر گونه اقتصاد صنعتی و تجاری برتری داشت؛ یعنی برای آنها کشاورزی مهمتر از صنعت و تجارت مرکانتلیستی بود. بدلیل اهمیت کشاورزی در فرانسه، ریشه تاریخی جریان فیزیوکراتی، در فرانسه جوانه زد. در پیش از انقلاب فرانسه، انتقاد از سیاست مرکانتلیستی تجاری دولت، با دخالت شاه مطلقه و وجود فئودالها بیدلیل نبود، گرچه این مخالفت و انتقاد اغلب مصنوعی و خودسرانه بحساب می آمد. فیزیوکرات ها مدعی بودند که تولید ارزشی در کشاورزی همان تولید خالص است. مارکس میگفت: فیزیوکراتها پدر واقعی اقتصاد مدرن هستند. اوج محبوبیت جریان فیزیوکراتی بین سال های 1770 و 1767 میلادی بود. امروزه اشاره میشود که فیزیوکراتها شرایط تاریخی و نیازهای زمان خود را نمی شناختند و با آن آگاه نبودند، چون آنرا شکل طبیعی و اجتماعی میدانستند و به مکتب خود علم نظم طبیعی میگفتند. فیزیوکراتی نقش مهمی برای شناخت کاپیتالیسم خصوصا برای متفکرانی مانند آدام اسمیت داشت، چون زمینه را برای رشد تئوری اقتصاد سیاسی کلاسیک بورژوایی آماده نمود. فیزیوکراتها صنعت را غیرمولد و غیرمفید نسبت به کشاورزی میدانستند. جریان فیزیوکراتی شاخه ای از سیستم کاپیتالیستی بود. خصوصیات سرمایه داری نظام فیزیوکراتی در برنامه عملی اقتصاد واضح و آشکار بود. انگلیسی ها در محالفت با آن، شعار: اقتصاد و تجارت آزاد را مطرح نمودند. بورژوازی در پیش از انقلاب فرانسه برای تحکیم خود روی این شعار در فرانسه و در انگلیس تاکید میکرد. فیزیو کراتها جامعه را به 3 طبقه تقسیم میکردند: 1) طبقه تولید کننده یعنی کشاورزان و اجاره دهند گان زمین که محصول خالص تولید میکردند. 2) طبقه زمیندار و فئودال و اداره اوقاف کلیسا که در پایان تولید صاحب ارزش اضافی میشدند. 3) طبقه غیرمولد مانند: تاجر، بازرگان، دلال، مالیات بگیر، و حتی کارگران و صاحبان مانوفاکتورها.
برای فیزیوکراتها مقوله “کار” تنها معیار کاپیتالیستی تولید “ارزش اضافی” بود. در این مکتب زمینداران، سرمایه دار بشمار میآمدند و میگفتند: ارزش مصرفی کارگر کمتر از ارزش اضافی است که تولید میشود، و بقیه هدیه طبیعت است. انگلیسی ها به اقتصاد ملی میگفتند اقتصاد سیاسی. فیزیو کراتها نخستین مکتب اقتصاد سیاسی نام گرفتند. تئوری اقتصاد سیاسی آنها ضد مرکانتلیستی یعنی ضد اقتصاد تجاری بود، چون زمین را منبع تولید ثروت ملی و ثروت اجتماعی می پنداشتند. در نظر آنها تنها طبقه تولیدکننده: ارزش مادی، کالا، و سرمایه، کشاورزان بودند؛ ولی وظایف سیاسی و مدیریتی بعهده طبقه مالکین و زمینداران کلان بود. سایر طبقات و اقشار، غیرتولیدی بشمار می آمدند. مهمترین نماینده مکتب فیزیوکراتها، روبرت تورگو بود. لیبرالها مدعی هستند که فیزیوکراتها مانند مارکسیست ها در نقش کار از نظر اقتصادی اغراق میکنند. بحث طبیعت از نظر تئوریک و تاریخی از دست آوردهای فلسفه یونان باستان بود. فیزیوکراتها به صنایع دستی نیز اهمیت میدادند ولی مخالف اکونومیست های زمان خود بودند. آنها خواهان رشد طبیعی در اقتصاد، و مانند لیبرالها محالف دخالت دولت در پروسه تولید بودند.
فیزیوکراتها برای چند دهه، دست دراز بورژوازی در نظام فئودالی و در حکومت سلطنت مطلقه فرانسه در قرن 17 میلادی بودند. آنها مدعی بودند که بجای کالاهای لوکس درباری برای شاه و برای فئودالهای مفتخور، باید به تولید ارزشهای ابدی طبیعت همت گذاشت. طبق شعار آزادی نظم طبیعی در اقتصاد، به مخالفت با تولید فئودالی پرداختند. مارکس میگفت: شکل فیزیولوژیک جامعه فیزیوکرات و قوانین مادی نخستین آنها، مستقل از: اراده، سیاست، و غیره بود؛ گرچه: مزد، قیمت، و سیاست مالیاتی شان حامل خصوصیات سرمایه داری برای هدایت سرمایه کلان به بخش کشاورزی فعالیت میکرد. فیزیوکراتها میگفتند مزدها باید فقط در حد تامین ارزش مصرفی برای ادامه زندگی باشد تا کارگران روستایی و کشاورزان قادر به کار و تولید باشند. در دوره فیزیئکراتها به دلیل افزایش قیمت غلات، منتقدان زیادی از مواضع مختلف به مخالفت با آنها پرداختند. تئوری اقتصاد سیاسی فیزیوکراتها بدلیل ظاهر فئودالی اش بخشی از همعصران خود را فریب داد. بورژوازی خواهان حق مالکیت خصوصی، آزادی تجارت، و امنیت برای مالکیت بود که میبایست تا حد امکان: ساده، سریع، و مستقیم، عملی گردد.
فرانس کوئسنای(1774-1694.م.) جراح و اقتصاد دان کلاسیک بورژوایی فرانسوی، پایه گذار و رهبر مکتب فیزیوکراتی، جامعه را مانند یک جسم زنده میدانست. او خالق “تابلو و جدول اقتصادی” مشهوریست که نخستین بار جریان تولید را در اقتصاد ملی نشان میداد. نمایش پروسه حرکت مجموعه سرمایه اجتماعی کل، آنزمان مهمترین دست آورد اقتصاد سیاسی بود. او از دخالت دولت مرکانتلیستی تجاری در اقتصاد انتقاد نمود، چون تولید فیزیوکراتی را یک جریان طبیعی دورانی دایره ای و مفید میدانست. آدام اسمیت و ریکاردو؛ خالق تئوری علمی ارزش اضافی کار، زیر تاثیر کوئسنای بودند. آندو کار خلاق انسانی را دست آورد مهم برای شناخت ارزش اضافی میدانستند.
رابرت تورگوت (1781-1727) سیاستمدار و مامور مالیاتی فرانسه، نظریه پرداز اقتصاد بود. کوشش های رفرمیستی وی بدلیل دخالت و خرج های کلان دربار لودویگ 14 با شکست روبرو شد وی گرچه به فیزیوکراتها متعلق بود، دو سال وزیر مالیاتی فرانسه شد. کوشش های رفرمیستی مالیاتی اش در چهارچوب اقتصاد سیاسی فیزیوکراتی بود. وی به اصلاح و تکمیل نظرات کوئسنای پرداخت. برای صنعت مانوفاکتوری خلاف کوئسنای ارزشی مساوی تولید کشاورزی قائل بود، چون او کار را اصل مهم مولد در اقتصاد میدانست. تورگوت با وجود مقاومت فئودالها و شاه مطلقه، خواهان سیاست اقتصادی کاپیتالیستی بود؛ به این دلیل کوششهای رفرمیستی اش سرانجام با شکست روبرو شدند.
Turgot