شعار های قومی دشنه های آخته بر پیکر زخمی مردم افغانستان

نویستده: مهرالدین نویسنده
تراژیدی های بی پایان افغانستان و دورنمای صلح و ثبات در این کشور
هرچند اختلاف های گروهی و قومی در افغانستان پیشینه دارد؛ اما این اختلاف ها پس از به قدرت رسیدن طالبان در یک توطیه پیچیده ی منطقه ای و فرامنطقه ای به اوج اش رسیده است. این اختلاف ها اکنون از مرز های کوچک گروهی عبور کرده و به شعارهای بلند قومی تبدیل شده است. این شعار ها در افغانستان، بهویژه پس از حاکمیت طالبان، همانند شمشیرهای برهنهای شدهاند که نهتنها بر گلوی مردم، بلکه بر وحدت ملی و بافت اجتماعی این کشور سایه ی سنگین افکندهاند. این شعارها بیشتر از سوی افراد یا گروههایی مطرح میشوند که در پی کسب قدرت، نفوذ یا برتریطلبی های قومی و زبانی هستند. شعار های قومی و نفرت پراگنی های زبانی چنان شکاف، بیاعتمادی و خشونت را در میان مردم افغانستان ایجاد کرده که فراتر از شمشیر های برهنه بر گلو های مردم این کشور سنگینی می کند.
هرچند اختلاف های قومی و گروهی در افغانستان پدیده ی تازه نیست و این اختلاف ها پیشینه ی چند صد ساله ی تاریخی دارد. چنانکه این اختلاف ها در زمان حکومت استبدادی عبدالرحمان خان به اوج خود رسید و جنایت های قومی این امیر سفاک به همگان آشکار است. نشانه ها و شکل گیری اين درز ها حتا پیش از کودتای ثور هم در ساختار های درونی گروه های چپ در نماد خلقی ها و پرچمی ها و ستمی ها و گروه های راست؛ گروه های سنی و شیعی مشهود بود. تهاجم شوروی و وحشت آفرینی های رژیم تره کی و امین و کارمل به گونه ای سبب بسیج های خود جوش مردمی را در افغانستان فراهم کرد و این سبب شد تا نبرد در برابر دشمن بزرگ اختلاف ها و دشمنی های کوچک را زیر پوشش ببرد و اختلاف ها و تضاد ها در درون بخوابد.
پس از خروج نیرو های شوروی از افغانستان وحدت و یک پارچگی نسبی مردم این کشور از هم پاشید و بعد از سرنگونی رژیم داکتر نجیب و در نتیجه ی درگیری های گروه های جهادی سنی و شیعی درز های اختلاف های گروهی و قومی بیشتر آشکار شد. این درز های اختلاف میان اقوام و گروه ها پس از ظهور و به قدرت رسیدن طالبان در دور نخست نمود دارتر تر گردید و با استقرار جمهوریت چهره ی خود را به نحوی پنهان نمود؛ اما دیری نگذشت که اختلاف های گروهی و قومی در نتیجه ی سیاست های قومی و فریب آلود کرزی و کرنش و معامله ی پنهان او با گروه ی طالبان آرام آرام آشکارتر گردید. ظهور دوباره ی طالبان وحمایت های کرزی از طالبان در یک بازی پیچیده ی استخباراتی منطقه و فرامنطقه ای به اثبات رساند که انتخاب کرزی در همان آغاز یک انتخاب نادرست بود و در دوره های بعدی هم این اشتباه تکرار شد. کرزی با سیاست های مخفی قومی و حمایت از طالبان و نابودی سران شمال و بالاخره به قدرت رساندن غنی راه را برای ورود طالبان هموار گردانید. کرزی با گزینش غنی گمنام بحیث مسؤول برنامه انتقال مسئولیت امنیتی از نیروهای خارجی به نیروهای امنیتی داخلی خواست او را مطرح کند و به این ترتیب راه را برای به قدرت رساندن او هموار گردانید تا آنکه غنی را در یک توطیه و تقلب سازمان یافته به قدرت رساند. چنانکه آقای خرم رئیس دفتر کرزی روزی برایم گفت که غنی هر روز نماز بخواند و برای من دعا نماید. غنی در حالی به قدرت رسانده شد که بار ها از زندانی بودن یک گروه ی قومی شکایت کرده بود. هرچند غنی کسی که بارها از زندانی شدن یک قوم سخن گفته بود؛ تعهد مخفی خود با کرزی را عملی نکرد؛ اما کرزی با آوردن او پروژه ی بازگشت طالبان را وجهه ی عملی بخشید. غنی با گرایش های قومی و انحصار قدرت تضاد های قومی و گروهی را بیشتر دامن زد و پس به قدرت رسیدن طالبان تضاد های گروهی و قومی در افغانستان به نقطه ی غیر قابل بازگشت رسیده است. نه تنها روابط گروه های ساسی و قومی وارد بدترین تنش در افغانستان شده؛ بلکه رابطه های شخصی افراد را به گونه ی بی سابقه ای به چالش کشیده است.
این در حالی است که در یک جامعه چندقومیتی مانند افغانستان، که پشتون، تاجک، هزاره، ازبک و سایر اقوام در کنار هم زندگی میکنند، استفاده ابزاری از هویت قومی میتواند ابزار خطرناکی در دست سیاستمداران یا گروههای استخباراتی باشد؛ زیرا شعار های برتری جویی های قومی و زبانی به گونه ی ناخودآگاه یا آگاهانه، تیشه زدن به ریشه همزیستی های مسالمتآمیز است.
این راه، فقط از مسیر زور نظامی یا توافق سیاسی مقطعی نمیگذرد؛ بلکه ترکیبی است از اصلاحات داخلی، همبستگی مردمی، مدیریت روابط منطقهای؛ البته با دوری از بازیهای استخباراتی که در نتیجه ی گفتمان ملی، ایجاد ساختار سیاسی فراگیر، عدالت انتقالی، مبارزه با افراط گرایی، نوانمند سازی نسل جدید، بازسازی نهادهای دولتی، ایجاد اقتصاد مستقل و حفظ بیطرفی مذهبی و قومی دولت، می توان به آن رسید.
با تاسف که در نتیجه ی سیطره جویی های قومی طالبان شعار های تجزیه طلبی قومی زیر نام خراسان، هزارستان و غیره در افغانستان بر پایه تبعیض و طرد دیگران به گونه ی شمشیری گلوی عدالت، برابری و آینده مشترک را میبُرد. این شعارها نه تنها مردم افغانستان را در مقابل هم قرار داده و تضاد های قومی، گروهی و زبانی را به گونه ی بی سابقه دامن زده؛ بلکه راه را برای مداخلههای خارجی، عملیات استخباراتی و تضعیف حاکمیت ملی هم هموار نموده است. در مقابل، اگر برادری قومی، احترام به تفاوتها، و هویت ملی جایگزین این شعارهای تفرقهافکن شود، آن وقت این شمشیرها در غلاف خواهند شد. آقایانی که رویای تجزیه ی افغانستان را در سر دارند. آنان باید بدانند که بالکانیزیشن افغانستان وابسته به بالکنیزیشن منطقه در سطح وسیعی از عراق تا ایران، سوریه، ترکیه، پاکستان، چین و هند را در بر دارد که هنوز نه شرایط منطقه ای و جهانی برای چنین تجزیه آماده است و حتا چنین تفکری در سطح منطقه هنوز شکل نگرفته است. گمانه زنی ها بیشتر بر این است که در عقب این همه تفرقه افکنی شبکه های استخباراتی منطقه و جهان دست دارند.
نقش شبکه های استخباراتی:
نقش استخبارات (سازمانهای اطلاعاتی)، چه داخلی و چه خارجی، در دامن زدن به شعارهای قومی در کشورهایی مانند افغانستان بسیار حیاتی و گاهی هم ویرانگر بوده است. این سازمانها میدانند که جامعهای چندپاره و درگیر تنشهای قومی مانند افغانستان راحتتر قابل کنترل و کمتر قادر به اتحاد برای منافع ملی خود می باشند. بیرابطه نخواهد بود، اگر به چند تاکتیک مشخص استخباراتی اشاره شود.
۱. تفرقه ی قومی و زبانی:
شبکه های استخباراتی تلاش می کنند تا با حمایت از یک قوم خاص یا تحریک یک قوم علیه قوم دیگر، زمینه بیاعتمادی و دشمنی قومی را فراهم کنند؛ زیرا آنان می دانند که با افتادن اقوام به جان یکدیکر نیروی ملی ضعیف میشود و بازی برای منافع بیرونیها ساده تر صورت می گیرد. با تاسف که حکومت تک قومی طالبان در موجی از سیطره جویی ملاهبت الله بستر مناسبی برای این گونه فعالیت های استخباراتی است.
۲. نفوذ در رسانهها و فضای مجازی:
سازمانهای اطلاعاتی تلاش می کنند تا با استخدام شماری ها و یا با ایجاد حسابهای جعلی، صفحات فیسبوک یا تلگرام و انتشار محتوای حساس قومی، ذهنیت مردم را تحریک کنند. به گونه مثال یک خبر دروغ درباره توهین یک مقام به قوم خاص میتواند در عرض چند ساعت تنش قومی را شعلهور کند. با تاسف که ما اکنون شاهد این گونه زهر پاشی های بی رویه از سوی افرادی می باشیم که به هیچ اصلی حرمت نمی گذارند و برای پول بدست آوردن از رسانه های تصویری حرمت شکنی های اخلاقی به عادت آنان بدل شده است. این افراد ورک کرده اند که هرچه بیشتر به دیگران دشنام بدهند، بیشتر بیننده پیدا می کنند.
۳. حمایت های پنهان از چهرههای قومگرا:
گاهی استخبارات از افراد یا رهبران قومی حمایت مالی، سیاسی یا تسلیحاتی میکنند تا آنان را به عنوان “نماینده ی قوم” مطرح و زمینه را برای قطبی شدن جامعه ی زخمی و تروریست زده ی افغانستان فراهم کنند. چنین رهبران قومی اغلب به جای دنبالکردن منافع مردم، در خدمت منافع آن سازمان یا کشور قرار میگیرند. با تاسف که جامعه ی افغانستان پس از تهاجم شوروی بصورت بیرحمانه ای آماج این گونه فعالیت های استخباراتی شده است.
۴. بحران آفرینی های جعلی برای انحراف افکار:
زمانیکه در یک کشور یک موضوع ملی مهم در حال شکلگیری باشد. شبکه های استخباراتی تلاش می کنند تا با پخش شعارهای تند قومی یا حادثهسازیهای ساختگی، افکار عمومی را منحرف کرده و توجهها را به سمت تنش قومی سوق دهد.
۵. بازی با کارت تاریخ و هویت:
بازنویسی و تحریف بخشهایی از تاریخ قومی نیز یکی از ابزارهایی است که شبکه های استخباراتی با دست یازی به آن از طریق استخدام افراد عمل می کنند. به گونه ی مثال شبکه ها تلاش می کنند تا با بزرگنمایی مظلومیت یک قوم یا جنایتهای تاریخی قوم دیگر حس قربانیبودن و نفرت را در میان افراد جامعه تقویت کنند.
نمونه های اینگونه فعالیت ها در افغانستان:
با تاسف که طی پنج دهه ی گذشته ما شاهد این گونه فعالیت های استخباراتی بویژه پاکستان و ایران در افغانستان هستیم که از طریق حمایت های نظامی و سیاسی افراد و گروه ها آتش نفاق را در افغانستان شعله ور ساخته اند. یا اینکه شبکه های جهنمی تلاش کرده اند تا با انتشار برنامهها و محتواهای قوممحور از طریق رسانههای خاص در دورهها و زمان های خاص اختلاف های قومی و زبانی را بیشتر دامن بزنند .
گاهی هم شبکه های استخباراتی با تجهیز و حمایت از گروههایی می پردازند که در عمل بهنام قوم، اما در واقع به نیابت از منافع یک دولت خارجی فعالیت میکنند. با تاسف که افغانستان بیش از هر زمانی در معرض هجوم همچو فعالیت شبکه های استخباراتی قرار دارد تا برای دامت زدن به نفاق صدای قومی را فراتر از ملت افغانستان جلوه بدهند.
مقابله با این بازی های استخباراتی
هرچند مقابله با این بازی های استخباراتی دشوار است و اما بازهم چند مورد قابل اشاره است.
۱. افزایش آگاهی عمومی و فهم رسانهای:
مردم باید یاد بگیرند چگونه اخبار و اطلاعات را تحلیل کنند؛ و نباید هر چیزی را در شبکههای اجتماعی به ساده گی باور کنند؛ زیرا آشنایی و شناخت ابزارهای فریب رسانهای و مهارت در تشخیص اطلاعات جعلی ما را برای رسيدن به حقیقت کمک می کند. دیگر اینکه رسانههای مستقل و آموزش های عمومی در راستای بلند بردن سطح آگاهی مردم، نقش بزرگی و سازنده تی می توانند داشته باشند.
۲. تقویت هویت ملی به جای هویت های قومی:
این زمانی ممکن است که همه اقوام به گونه ی عادلانه، البته بر بنیاد شایسته سالاری نه روابط گروهی و قومی خود را “شریک در سرنوشت افغانستان” بدانند، در این صورت شعارهای تفرقهافکن بیاثر میشوند. این زمانی ممکن است که بر ارزشهای مشترک چون؛ تاریخ مشترک، درد مشترک، آینده مشترک تأکید شود؛ افراد و گروه ها تلاش کنند تا به جای زهر پاشی های قومی به شفاف سازی و نشر تفکر ملی و وحدتمحور تمرکز نمایند.
۴. پاسخ هوشمندانه به تحریکات قومی:
پاسخ دهی هوشمندانه زمانی ممکن است که چیز فهمان و نخبگان کشور در برابر تحریکات احساساتی عمل نکنند. در این صورت نخبگان قومی بجای شعله پر کردن نفاق برعکس خاموش کردن آن دست به کار می شوند. هریک باید با نانی عمل کنند تا اگر یک طرف فریب خورد، دیگری در دام نیفتد.
۵. افشای نقش قدرتهای خارجی:
تلاش شود نا با استفاده از رسانه های جمعی نقش منفی کشور های خارجی در افغانستان افشا گردد تا مردم به بازی های پشت پرده آگاهی یابند و بدانند که چه کشوری یا چه سازمانی از اختلاف های قومی در افغانستان سود میبرد. در شناسایی و افشای جاسوسان تحلیلگران، خبرنگاران بویژه گزارشگران تحقیقی و نهادهای مدنی نقش بایسته ای دارند.
۶. ایجاد ساختارهای سیاسی مشارکتی و فراگیر:
با ایجاد ساختار های سیاسی مشارکتی و فراگیر؛ البته طوری که همه اقوام در حکومت، اقتصاد، فرهنگ و آموزش خود را سهیم بدانند. در این صورت احساس بیعدالتی در جامعه و در ضمن زمینه ی نفوذ استخبارات خارجی کاهش می یابد. زیرا فضای
تبعیض، نابرابری و انحصار مرکز ثقل بازی ها و خوراک استخبارات خارجی است. یگانه بدیل برای خشکاندن زمین بازی های استخباراتی دموکراسی واقعی و مشارکت عادلانه است.
۷. حمایت از جوانان و نخبگان غیر وابسته:
برای مقابله با نقشه های شوم استخباراتی کشور های منطقه و جهان نیاز به یک سلسله کار های سازمان یافته چون؛ تشویق جوانان بیدار، باانگیزه و آگاه است تا با ایجاد شبکه های اجتماعی در برابر نفوذ و جنگ روانی خارجی ها مقاومت کنند. حمایت بدون قید و شرط از رسانههای مستقل جوان، جنبشهای مدنی، و نخبگان غیر وابسته، حیثیت پادزهر را در برابر نفوذ استخباراتی دارد.
صلح و ثبات
افغانستان برای رسیدن به صلح و ثبات راه ی درازی در پیش دارد و این موضوع حیثیت بسیار مهم و حیاتی را برای مردم این کشور دارد. هرچند راه رسیدن به صلح و ثبات پایدار در افغانستان، مسیری دشوار است؛ اما ناممکن نیست. این راه، فقط از مسیر زور نظامی یا توافق سیاسی مقطعی نمیگذرد؛ بلکه نیاز به یک سلسله راهکار های بنیادی زیر دارد.
۱. گفتمان ملی واقعی (نه نمایشی):
گفتوگوی فراگیر بین تمام اقشار جامعه، نه فقط بین چند چهره سیاسی یا گروه مسلح. گفتمانی که باید صدای اقوام، زنان، علما، جوانان، نهاد های مدنی، مهاجران، قربانیان جنگ و سایر اقشار جامعه را به گونه ی واقعی بازتاب بدهد و صدای راستین مردم افغانستان باشد. نه تنها این؛ بلکه گفتمانی که بر مبنای عدالت، آشتی، و پذیرش تفاوتها و نه بر مبنای زور یا معامله سیاسی باشد.
۲. ساختار سیاسی فراگیر و غیرانحصاری:
ساختاری که آیینه ی تمام نمای همه اقوام بوده و هیچ قومی یا گروهی در آن نباید احساس بیگانگی کند. بستری که هرکس خویش را در قدرت، سیاست، اقتصاد یا آموزش سهیم بداند. ساختاری که بالاخره جانشین نظام سیاسی شود؛ البته نظامی که بر اساس مشارکت و شایستگی بنا شده باشد و نه بر بنیاد قوم، منطقه یا رابطه.
۳. عدالت انتقالی و رسیدگی به قربانیان جنگ:
از آنجا که صلح بدون تامین عدالت معنای سکوت موقت را دارد. بنابراین صلح واقعی زمانی در افغانستان استقرار می یاید که به صدا و خواست قربانیان دهههای جنگ گوش داده شود و به ظلم و جنایت هایی رسیده گی شود که بر مردم بی گناه و بی دفاع افغانستان تحمیل شده است. کمیسیونهای حقیقتیاب، عفو مشروط، دادگاههای ویژه و نمادهای آشتی میتوانند، برای تحقق عدالت کمک کنند.
۴. مبارزه با افراطگرایی و جنگ نیابتی:
افغانستان باید از میدان نبرد قدرتهای منطقهای و استخباراتی بیرون کشیده شود. این زمانی ممکن است که نخست از همه افغانستان را از لوث گروه های افراطی پاک کرد تا زمینه های جنگ نیابتی در افغانستان را از میان برد. برای نیل به این هدف، دیپلوماسی فعال، سیاست بیطرفی مثبت و روابط متوازن با همسایگان ضروری است.
۵. توانمندسازی نسل جوان و سرمایهگذاری روی آموزش:
آموزش رایگان، باکیفیت و غیرسیاسی میتواند ریشه جنگ و افراط را بخشکاند. جوانان باید جای خود را در تصمیمگیریهای کلان پیدا کنند.
۶. بازسازی نهادهای دولتی بر پایه شفافیت و شایستهسالاری:
از اینکه دولت فاسد و ناکارآمد اعتماد مردم را از بین میبرد و زمینهساز شورش و جنگ داخلی میشود.
بنا براین تنها با اصلاح سیستم قضایی، پولیس، اداره و ارتش میتوان ثبات واقعی را به افغانستان برگرداند.
۷. ایجاد اقتصاد مستقل و مقاوم:
از آنجا که اقتصاد وابسته به کمک خارجی یا قاچاق و فساد، ناپایدار است. تنها حمایت از زراعت، صنعت، تجارت محلی، و زیرساختهای ملی، افغانستان را به ثبات اقتصادی نزدیک میکند.
۸. حفظ بیطرفی مذهبی و قومی دولت:
هیچ حکومتی نباید خود را نماینده یک مذهب یا قوم بداند. بنا براین بیطرفی دولت، زمینه همبستگی و اعتماد عمومی را تقویت میکند.
نقشه راه صلح و ثبات در افغانستان:
مرحله اول: بیدارسازی اجتماعی و وحدت ملی: ایجاد آگاهی و آماده گی مردمی همراه با اقدامات کلیدی؛ راهاندازی کارزارهای آگاهی ملی برای مقابله با نفرت پراگنی های قومی و افراطگرایی؛ تقویت رسانههای ملی و محلی برای پخش پیامهای وحدت و صلح؛ آموزش سواد رسانهای و را ثه اندازی تفکر انتقادی در مکتب ها و دانشگاهها و گفتوگوی مدنی در بین اقوام، علما، زنان، جوانان و مهاجران .
مرحله دوم: اصلاحات سیاسی و شمولیت ساختاری
در مرحله ی دوم برای ساختار نظامی مبادرت کرد که همه در آن سهم داشته باشند. این زمانی ممکن است با
اقدام های کلیدی زیر توسل جست: ایجاد ساختار حکومتی فراگیر و متوازن (غیرانحصاری). تضمین حقوق اقلیتها، زنان، اقوام و مذاهب. حمایت از مشارکت سیاسی شایستهسالار به جای رابطهمحور و اصلاح قوانین تبعیضآمیز و تقویت قانون اساسی ملی .
مرحله سوم: عدالت و آشتی ملی
برای پایان دادن به چرخه ی انتقام و خشونت به اقدامات کلیدی زیر باید متوسل گردید: تشکیل کمیسیون حقیقتیاب برای ثبت جنایات جنگی گذشته؛ عفو مشروط برای گروههایی که به روند صلح میپیوندند؛ پرداخت غرامت و توجه به خانوادههای قربانیان جنگ و گنجاندن روایتهای همه اقوام در تاریخ ملی .
مرحله چهارم: اصلاح نهادهای دولتی و امنیتی
برای ایجاد یک دولت کارآمد و مورد اعتماد همه به اقدام های کلیدی ذیل نیاز است: مبارزه با فساد در نهادهای دولتی؛ غیرسیاسیسازی نهادهای امنیتی و قضایی؛ افزایش شفافیت در استخدام، حسابدهی و خدماترسانی و آموزش نیروهای امنیتی بر اساس بیطرفی قومی و وفاداری به ملت .
مرحله پنجم: سیاست خارجی متوازن و بیطرف
برای بیرونکشیدن افغانستان از جنگ نیابتی به اقدام های کلیدی ذیل ضرورت است: برقراری روابط متوازن با کشورهای همسایه و منطقه؛ اعلام سیاست بیطرفی مثبت در منازعات منطقهای؛ همکاری اطلاعاتی منطقهای برای مقابله با تروریسم و قاچاق
و پایاندادن به استفاده کشورهای دیگر از خاک افغانستان علیه یکدیگر .
مرحله ششم: رشد اقتصادی و بازسازی ملی
کار هایی را که به هدف ایجاد امید، اشتغال و امنیت معیشتی باید انجام داد: سرمایهگذاری در زراعت، معادن، صنعت و انرژی؛ بازسازی زیرساختها (راهها، برق، مکاتب، بیمارستانها)؛ حمایت از تجارت داخلی و بازارهای محلی و جذب سرمایهگذاران داخلی و خارجی بصورت شفاف.
مرحله هفتم: تضمین صلح پایدار از طریق نهادسازی مردمی
تدابیری را که برای مراقبت از صلح و جلوگیری از بازگشت به جنگ باید اتخاذ نمود: مشارکت دائمی جامعه مدنی در نظارت بر دولت؛ تقویت شوراهای محلی، شوراهای زنان و جوانان؛ حمایت از رسانههای آزاد و مستقل و تشکیل نهادهای نظارت بر حفظ صلح، عدالت و حقوق بشر .
از آنچه گفته آمد، افغانستان جنگ زده و بیمار که هنوز زخم های ناسور گذشته های نزدیک آن اندکی التیام نیافته و برعکس شعار های تجزیه طلبانه ی قومی و تضاد های گروهی و زبانی چون شمشیر های برهنه بر پشت و پهلوی آن سنگینی می کند؛ برای رسیدن به صلح و ثبات پایدار راه درازی در پیش دارد و عبور از هر خوان آن دشوارتر از ” هفت خوان رستم” است؛ اما بر مصداق این ضرب المثل که ” تا ریشه در آب است، امیدی ثمری است” نباید برای رسیدن به صلح و ثبات بی باور شد و با توجه به جنگ پراگنی های قومی و فحش گویی های زبانی شماری رسانه های اجتماعی دروازه ی امید برای یک افغانستان باید بود، را به کلی بست و فتوای نابودی جغرافیای این سرزمین گرگ باران دیده را صادر کرد. افغانستان در طول تاریخ فراز و فرود های زیادی را پیموده و حاکمیت های استبدادی و ستمگرانه را پشت سر نهاده و بار بار قامت آرایی کرده است. زود است که کشتی ورشکسته ی هبت الله در گل فرو رود و پیش چشمان طالبان افراطی، زهر پاشان رسانه ای و تجزیه طلبان دهن پاره؛ افغانستان جدید تولد خواهد شد. امید است که آن افغانستان دیگر عرصه ی مانور های سیاسی برای سیاه کاران حزب دموکراتیک خلق، رهبران سیاه کار جهادی، لیبرال ها و تکنوکرات های خاین و معامله گر نباشد و صاحبان و مالکان راستین اش بر آن حکومت نمایند.