ستایش انقلاب افتخارآفرین اکتبر ۱۹۱۷
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به زحمتکشان و ستمدیدگان تمام دنیا راهی را که باید طی کنند نشان داد و نشان میدهد: راه انقلاب سوسیالیستی. زیرا آیندهای برای بشریت در سرمایهداری وجود ندارد. این نظام هر چه بیشتر در بحران فرو میرود، بیشتر برای انسان و طبیعت تهدیدآمیز میشود: جنگها، تروریسم، آشفتگی در خاورمیانه، صعود نوفاشیسم در ایالات متحده و اروپا، فقر جهانی و ثروتاندوزی یک اقلیت، تاراج طبیعت، رسواییهای فساد و ارتشاء عمومی و غیره و غیره. ما را خیلی از «پایان تاریخ» فوکویاما دور میکند.
در برابر کابوسی که ما امروزه در آن زندگی میکنیم، انقلاب ۱۹۱۷ روسیه همانند یک رویای اعجابانگیز بهنظر میآید. انقلابی که مورد نفرت عمیق طبقه مسلط قرار گرفته است، هیچ زمان تا این اندازه بهحق و لازم شمرده نشده است. هیچ دارو و هیچ درمانی نمیتواند دنیا را از سرمایهداری، این بیماری کشندهای که به آن مبتلا شده است، شفا بخشد.
شیوه دیگری بهجز انقلاب، برای برانداختن نظام حاکم وجود ندارد. فقط در عرض چند ماه، انقلاب روسیه چهره جهان را تغییر داد. در ماههای فوریه و اکتبر ۱۹۱۷، زنان و مردان زحمتکش پتروگراد علیه بدبختی و تحقیر برمیخیزند. ارتش از دستور تیراندازی سرپیچی میکند. گردانهای ارتش با کارگران برادری میکنند. تزار تاج و تخت را رها میکند. رژیم مستبد و چندین صد ساله فرومیپاشد. دولت موقت بورژوا محو میشود. شوراها که از کارگران، دهقانان تنگدست و سربازان تشکیل شده است، قدرت را در دست میگیرند. آنچه در زمینه غیرممکنها بود، به واقعیت میپیوندد. نظام حاکم سرنگون میشود. انقلاب در آنجاست، در کارخانهها، در سربازخانهها، در بنادر، در محلهها، در میادین عمومی شهرهاو دهکدهها، در مزرعهها و در جبههها و با خود آرمانها و سادهترین و باشکوهترین امیدهای یک خلق و تمام زحمتکشان دنیا را با خود دارد.
در کمتر از نیم سده پس از کمون باشکوه پاریس، ستمدیدگان یکبار دیگر قدرت را در دست میگیرند و در تاریخ وارد میشوند و این تودهها و رهبران انقلابی آنها هستند که تاریخ را میسازند. منافع عینی تودهها در حالیکه از انسانیت محروم شدهاند، در فروپاشاندن کامل شرایط مادی و معنوی است که در آن به اسارت کشیده شده و تحقیر شدهاند. مساله در آن نیست که جامعه را بهبود بخشند و آن را قابل تحمل سازند، بلکه باید نظام حاکم را نابود نمایند. مساله این نیست که یک دموکراسی بورژا بسازند بلکه باید یک دیکتاتوری پرولتاریا برپا سازند.
توده ستمدیدگان میدانند که قدرتمندان هرگز از امتیازهای خود چشم نمیپوشند؛ که آنها هرگز هیچ چیز را بهخاطر سخاوت یا بزرگواری روحشان اعطاء نمیکنند و برای نجات منافعشان و تداوم نظام موجود، از هیچ چیز نمیگذرند.
گام گذاشتن در راه سوسیالیسم نمیتواند از بهبود یک دموکراسی بورژوایی، از سازش طبقات، از انتخابات و غیره حاصل شود. سازش طبقات خواب و خیالی بیش نیست؛ رویایی است که توسط طبقات استثمارگر بهوجود آمده و نگهداری میشود. این رویا هر روزه در عمل به بنبست برمیخورد. فقط تصاحب ابزار تولید توسط کارگران است که امکان گسستن این بردگی اقتصادی، نخستین سرچشمه بدبختیهای آنها را فراهم میآورد. انقلاب تنها آلترناتیو سرمایهداری و جنگهای نکبتبار آن است. بنابراین، بدون سازش و مصالحه با ستمگر، باید دنیای غیرعادلانه را نابود ساخت، برای اینکه بتوان بر روی خرابههای آن، یک دنیای عادلانهتر و روشنتر برپا نمود. حتی اگر اتحاد شوروی دیگر وجود ندارد، انقلاب اکتبر برای همیشه یک نمونه جایگزینناپذیر برای تمام خلقهای تحت ستم باقی میماند.
جان رید، روزنامهنگار، شاعر و انقلابی آمریکایی (۱)، پس از آن که نمایندگان با اکثریت آرا اعلام صلح پیشنهادی توسط لنین را به تمام خلقهای متخاصم اعلام کرد، نخستین لحظات در دست گرفتن قدرت را این چنین مینویسد: «چیزی ناگهان در تمام این مردان بیدار شد. یکی از انقلاب جهانی که به راه افتاده است سخن میگفت و دیگری از عصر برادری که در آن تمام خلقها فقط یک خانواده بزرگ را تشکیل میدادند … در حالیکه همگان گویی با یک تکان به حرکت درآمده بودیم، ناگهان از جا برخاستیم، صداهایمان به یکدیگر پیوست تا برای خواندن سرود انترناسیونال از صدای آهسته به اوج خود برسد. سرود با قدرت از لابهلای سالن برمیخاست، درها و پنجرههارا به لرزه درمیآورد و میرفت تا در سکوت آسمان گم شود.»
اما انترناسیونال فقط یک شعر نیست که به مردان و زنان کمون به تمام «نفرینشدگان زمین» تقدیم شده باشد، بلکه به سرود سوسیالیسم بینالمللی تبدیل شده است. یک بینالملل سوم شکل گرفته است برای این که ایدههاو پراتیکهای انقلابی در میان طبقه کارگر در همه جای دنیا پخش شود. زیرا انقلاب اکتبر فقط یک پیشدرآمد است، یک گام در راه بسیار دراز و بسیار سخت انقلاب سوسیالیستی جهانی. مرزهای روسیه بیش از حد تنگ هستند که بتوانند این شورش انقلابی عظیم را در خود جای دهند. انقلاب فقط هنگامی توسعه مییابد و شکوفا میشود که بهصورت جنبش واقعی جهانی پدیدار گردد. زیرا آنجایی که استثمار انسان از انسان وجود دارد، الزاما یک جنگ دائمی نیز وجود دارد که ستمکار را در برابر ستمدیده قرار میدهد و فقط با سرنگون شدن انقلابی سرمایهداری به پایان میرسد. اینجا دیگر مسأله جغرافیا در کار نیست بلکه یک مرز دیگری است که طبقات اجتماعی را از یکدیگر جدا میسازد. سرنوشت انقلاب روسیه به مقیاس گستردهای به پیروزی طبقه کارگر و در دست گرفتن قدرت توسط این طبقه در کشورهای دیگر از جمله در کشورهای پیشرفته وابسته است: «این مسلما قطعی است که پیروزی انقلاب ما، اگر قرارباشد که منزوی بماند، اگر در کشورهای دیگر جنبش انقلابی بهوجود نیاید، بدون امید خواهد بود.» (۲) برد انقلاب پرولتری اکتبر ۱۹۱۷ نه تنها تاریخی است بلکه و بهویژه جهانی است.
این همان بعد انقلاب روسیه، «این کانون شیوع» است که بورژوازی غربی نمیتواند تحمل کند. این کانون شیوع بهویژه وجود نظام موجود را تهدید مینموده است. بهویژه که موج ضربه انقلاب روسیه در همه جای دنیا، بهویژ ه در اروپا انتشار یافت. از اسپانیا گرفته تا مجارستان، با گذر از آلمان، فرانسه، انگلستان و ایتالیا، کارگران آغاز به بلند کردن سرهای خود کردند. زیرا رستگاری همه کارگران و در پی آنان تمام ستمدیدگان زمین در انقلاب سوسیالیستی نهفته است. انقلابی که تنها و یگانه وسیلهایست که به آنها امکان میدهد زنجیر بردگی مدرن خود را پاره کنند و از نظامی که آنها را سرکوب میکند، آزاد شوند. میباید هرچه که میشد، این قدرت نوین کارگری را کاملا نابود کرد و از تاریخ انسانها اثر این انقلاب بزرگ را پاک نمود.
در یک جنگ صلیبی مقدس، در حالیکه قدرتهای امپریالیستی همین دیروز در یک جنگ وحشتناک یکدیگر را میکشتند، با اتحاد نیروهایشان را علیه انقلاب جوان روسیه بهکار بردند. قدرتهای امپریالیستی برای گرسنه کردن مردم و خفه کردن انقلاب، یک تحریم کامل به روسیه تحمیل کردند. به ضدانقلاب پروبال دادند، از آن پشتیبانی کردند، به آن پول و تسلیحات دادند. ارتش سرخ که از فعالان حزبی، کارگران، سربازان، روستائیان تنگدست و غیره تشکیل شده بود، در پرتو انظباطی پولادین و اراده شکستناپذیرش برای دفاع از انقلاب، موفق شد با شهامت در جلوی دشمنان داخلی و خارجی مقاومت کند. ولی پیروزیش در اثر شکست طبقه کارگر در اروپا پنهان ماند. همه جا شورشهای زحمتکشان در خون غوطهور شدند. رزا لوگزامبورگ و کارل لیبکنشت، دو چهره درخشان طبقه کارگر آلمان به قتل رسیدند، در حالیکه یک جنبش انقلابی در تمام کشور گسترش مییافت. برتولد برشت گفته بود: «رزا لوگزامبورگ به تنگدستان حقیقت را گفت. و بهخاطر همین، ثروتمندان او را به قتل رساندند.»
شکست طبقه کارگر آلمان، شکست انقلاب روسیه و تمام زحمتکشان دنیا بود. منزوی و محصور شده توسط نیروهای امپریالیستی، که تنها هدفشان از بین بردن دولت کارگری بود، انقلاب خودش را بر روی خود و در داخل سرزمین روسیه جمع کرد و اندیشه خصلت بینالمللی خود را رها نمود. مثله و خفه شده توسط دیوانسالاری که جایگزین قدرت کارگران و دهقانان تنگدست شده بود، انقلاب نتوانست نه خود را تحکیم کند و نه به انتهای منطق رهاسازنده و آزادکننده خود برسد.
ولی این انقلاب باشکوه، از همان آغاز خود، بنیادهای جامعهای عادلانهتر و برادرانهتر را ریخته بود. تمام بخشهای صنعتی و مالی از صاحبانشان گرفته شده و ملی اعلام گشته بود. تولیدات و توزیع فرآوردهها تقریبا تحت کنترل کامل کارگران قرار گرفته بود. از آن پس، زمین به کسانی تعلق میگرفت که قادر به بهرهکشی از آن بودند. صلح بین خلقها، جایگزین جنگ و کشت و کشتار امپریالیستی شد. یک شعار ساده، این اهداف اولیه انقلاب را اینگونه بیان میکند: «صلح، نان و زمین».
در یک کشور عقبافتاده و آغشته به پیشداوری نسبت به زنان، انقلاب همچنین وقار زنان را به آنها بازگرداند. بهرغم یک وضعیت اقتصادی سخت، انقلاب، برابری دو جنس را جزو کارهای مقدم خود شمرد. لنین در یک سخنرانی برای کارگران مسکو بر اهمیت این مسأله تأکید ورزید: «از خیلی وقت پیش، از سدهها پیش تاکنون، خواسته تمام جنبشهای آزادیبخش در غرب، ملغی کردن قوانین کهنه تفاوت بین زن و مرد و برابری دو جنس در برابر قانون بوده است. اما حتی یک دولت دمکراتیک، حتی یک جمهوری پیشرفته نتوانسته این اصلاحات را به مرحله عمل بگذارد، زیرا آنجایی که سرمایهداری وجود دارد، آنجایی که مالکیت خصوصی زمین، کارخانهها و آتلیهها وجود دارد، آنجایی که هنوز قدرت سرمایه حکمفرمایی میکند، مردان امتیازهایشان را حفظ میکنند … ما میتوانیم با غرور و بدون ترس از اغراق بگوئیم که به جز روسیه شوراها، حتی یک کشور در دنیا وجود ندارد که در آن زنان دارای همه حقوق باشند … این یکی از نخستین و مهمترین وظایف ما بوده است. (۳)
شور و شعف انقلابی، دهانها را گشود. مناظرههای پُرشور درباره مناسبات مرد و زن، درباره روابط جنسی آنان، درباره خانواده … جوانان را به هیجان درمیآورد. میتینگهای سیاسی درباره ساختمان سوسیالیسم در همه کشور گل میکند. انقلاب، به شعر و شاعری، به تئاتر، به موسیقی، به هنرهاو بههر آنچه که برای کارگران، برای سربازان و دهقانان تنگدست و بهگونهای کلی برای تودههای مردم، دسترسیناپذیر بود یک خیز پُرشکوه میدهد. خلق، فرهنگ را که تا آن زمان فقط در انحصار قشر امتیازداران بود، در دست خود گرفت. ولی این جنبه انقلاب فرهنگی به معضل بیسوادی و جهل تودهها برخورد. بههمین دلیل یکی از وظایف عمده انقلاب «ریشهکن کردن بیسوادی» بود. لنین میگفت: «آری، بالت، تئاتر، اپرا، نمایشگاه نقاشی و مجسمهسازی مدرن، همه اینها به درد این میخورد که خیلیها در خارج نشان دهند ما بلشویکها آن وحشیهای خطرناکی که فکر میکنند، نیستیم. من این نوع تظاهرات فرهنگی اجتماعی را رد نمیکنم و آنها را کم ارزش نمیشمرم. ولی اعتراف میکنم در درون خودم برپا ساختن دو یا سه مدرسه ابتدایی را در دهکدههای دور به زیباترین شئی در یک نمایشگاه، ترجیح میدهم. (۴)
انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ به زحمتکشان و ستمدیدگان تمام دنیا راهی را که باید طی کنند نشان داد و نشان میدهد: راه انقلاب سوسیالیستی. زیرا آیندهای برای بشریت در سرمایهداری وجود ندارد. این نظام هر چه بیشتر در بحران فرو میرود، بیشتر برای انسان و طبیعت تهدیدآمیز میشود: جنگها، تروریسم، آشفتگی در خاورمیانه، صعود نوفاشیسم در ایالات متحده و اروپا، فقر جهانی و ثروتاندوزی یک اقلیت، تاراج طبیعت، رسواییهای فساد و ارتشاء عمومی و غیره و غیره. ما را خیلی از «پایان تاریخ» فوکویاما دور میکند. شبح انقلاب اکتبر هنوز هم جامعه بوژوازی را آزار میدهد. ولی این نظام، دشمن انسان و طبیعت خودبهخودی ناپدید نمیشود. فقط انقلاب است که قادر است به مقاومت اقلیت استثمارگر پایان بخشد و جامعهای نوین بهوجود آرد. حتی اگر تمام شرایط گرد نیایند، تنها راهحل، انقلاب است. موانع بیشماری که در برابر این تغییر بلند میشوند، نه قانونیت انقلاب را زایل میکنند و نه الزام آن را. تمام نیمچه اقدامات و تمام اصلاحات، بهرغم بهبود موقتی وضعیت مزدبگیران، این بردگان مدرن، ناکافی است. بدتر از آن، این که اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، هر چه هم که لازم باشند، در تجزیه و تحلیل نهایی بردگی عمومی را که نظام ایجاد میکند، دائمی میکنند. ولی انقلاب با یک حکم صادر نمیشود سرهمبندی نمیگردد؛ آن را آماده مینمایند همانگونه که انقلاب شکوهمند روسیه آن را نشان داد. بلشویکها و اکثریت عظیم خلق روس آن را آماده کردند و پیروزی اکتبر ۱۹۱۷ را ممکن ساختند. این پیروزی همانند یک امکان بسیار بزرگ برای زحمتکشان و ستمدیدگان تمام کشورها بوده و خواهد بود.
(۱) ۱۹۲۰ ـ ۱۸۸۷، به لینک زیر در تارنگاشت مهر درباره این انقلابی بزرگ رجوع شود.
مرد رویاها؛ زندگینامه جان رید
http://۱۰mehr.org/wordpress۲۹۱/?p=۲۶۰
(۲) گزارش کمیته مرکزی، ۷ مارس ۱۹۱۸
(۳) لنین، آثار، ۱۹۱۹
(۴) «لنین، مایاکوفسکی، پرول-کولتور و انقلاب فرهنگی» کلود فرییو ، ص ۱۰۲