درسهای کمینترن
دمیتری آگرانوفسکی (Dmitry AGRANOVSKY) حقوقدان، عضو کانون حقوقدانان فدراسیون روسیه
ا. م. شیری- یک نسخۀ کاربردی نسبتاً جامع برای مطالعۀ اهالی نظر و عمل، انترناسیونالیستها و دیگر میهندوستان!
ما اغلب میگوییم که انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر یک رویداد جهانی بود که نه تنها کشور ما، بلکه کل جهان را تغییر داد و به بشریت یک بدیل واقعی و قابل دوام نشان داد. اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی پس از آن در خط مقدم مبارزۀ همۀ بشریت برای ایجاد دنیای نو و عادلانه قرار گرفت، رؤیاهای فیلسوفان و آزادیخواهان بزرگ همۀ زمانها و مردمان در کشور ما به واقعیت پیوست. آری، این یک آزمایش عالی بود که در مجموع، از نظر جمع امتیازات، باید آن را فوقالعاده موفق دانستو موفقیت آن در همۀ زمینهها، از دستاوردها و جمعیتی گرفته تا پیروزی در علم و فناوری، و در میدان جنگ، آشکار است. اما نتایج این آزمایش با نتایج آزمایش دیگری که بعد از سال ١٩٩١ در کشور ما آغاز شد و به نظر من کشور ما را به سادگی از مسیر توسعۀ واقعی خود منحرف کرد و عواقب فاجعهباری در پی داشت، کاملاً در تضاد است.
با این حال، هر چیزی که با قوانین عینی تاریخ در تضاد باشد، به پایان میرسد و میبینیم که چگونه امروز کشور ما، مانند آغاز قرن گذشته، دوباره در خط مقدم مبارزه برای نسخۀ جدید دنیای عادلانه، دنیای فارغ از ظلم و ستم و استعمار قرار گرفته است. به نظر من، این واقعاً به طور عینی و به طور کلی برخلاف میل طبقۀ حاکم اتفاق افتاد. اما تاریخ، جغرافیا، خودآگاهی مردم و حتی اگر بتوان گفت، قوانین فیزیک ما از قبل معین شده بود. رزم امروز ما، علیرغم تمام تفاوتهای بیرونی فراوانش، با مبارزهای که اتحاد شوروی به راه انداخت، شباهتهای زیادی دارد. و مهمتر از همه، این غرب متحد، استعمارگر و بردهپرور دشمن ماست (البته، منظور نه خلقها، بلکه، حاکمیتها و قشر حاکم است)، که بدون تغییر در اهداف خود، یعنی سلطه بر جهان، روشها و سبک رفتاری خود را تغییر میدهد که در نسخۀ فعلی، «نظم مبتنی بر قوانین» مینامد. و البته، روسیه اکنون نیز مانند آن زمان در مبارزه با همان دشمن فوقالعاده قدرتمند، در مواجهه با غرب جمعی، به دوستان و متحدان نیاز دارد.
متأسفانه، در اواخر دهۀ ٨٠ – اوایل دهۀ ٩٠ قرن گذشته، برخی از سیاستمداران ما، تسلیم تبلیغات غرب شدند (آه، فریب دادن من کار سختی نیست، من خوشحالم که فریب میخورم!)، بنا به دلایلی تصمیم گرفتند که دیگر هیچ تجاوزی در جهان روی ندهد، هیچ جنگی درگیر نشود و کشور ما میتواند مانند «کشورهای به اصطلاح عادی» زندگی کند. اینگونه بود که آنها، کشورهای موسوم به غربی، دشمنان سابق و، همانطور که معلوم شد، کنونی ما شروع کردند. ما، کمونیستها و سایر مخالفان که عقل سلیم خود را از دست ندادهایم، سعی کردیم توضیح دهیم که در تاریخ بشریت هیچ موردی وجود نداشته و ندارد که کشوری بتواند بدون ارتش قدرتمند، نیروی دریایی مقتدر و متحدان وفادار برای مدت طولانی «فقط زندگی کند». چنین کشورها به سرعت طعمۀ همسایگان قویتر و تهاجمیتر میشوند. «اگر صلح میخواهی، پس برای جنگ آماده شو!» و «وای بر مغلوب!» – میبینیم که این گفتههای روم باستان هنوز هم معتبر هستند. اگر سر خم کنی، روی تو پا میگذارند. یا به بیان نرمتر، مانند «داستان آلیس در سرزمین عجایب»، در دنیای ما، برای اینکه فقط در جایگاه خود بمانی، باید سریع بدوی، و اگر میخواهی به جایی برسی، باید سریعتر بدوی!
اتحاد جماهیر شوروی در زمان استالین این را به خوبی درک کرد. از این رو، ناگزیر از مفهوم انقلاب جهانی فاصله گرفت. اما در عین حال، یک دولت آشکارا جهانی و تهاجمی با ایدئولوژی جهانی و همگانی باقی ماند که در هر نقطۀ کرۀ زمین به عنوان کشور متعلق به خود تلقی میشد. روسیه و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، همانطور که تجربۀ جنگ کبیر میهنی نشان داد، قدرتمندترین ارتش و نیروی دریایی جهان را داشتند و دارند. اما، جستجو و جذب دوستان نیز بر اساس حرفهای انجام میشد.
کمینترن یکی از مؤثرترین ابزارها برای ارتقای اعتبار ما در سه دهۀ اول موجودیت اتحاد شوروی بود که احزاب کمونیست را در دهها کشور در سراسر جهان متحد کرد و تلاشهای صدها هزار و میلیونها حامی ما را هماهنگ کرد. علاوه بر این، کار، هم در سطح بالای ایدئولوژیک و هم در بالاترین سطح فنی انجام گرفت. بر این اساس، در سالهای ١٩٢٢، ١٩٢٧ و ١٩٣٣ فرستندههای رادیویی کمینترن راهاندازی شد. علاوه بر این، فرستندۀ رادیویی ١٩٢٧ قدرتمندترین در اروپا بود و فرستندۀ رادیویی سال ١٩٣٣ که در شهر الکتروستال در نزدیکی مسکو راهاندازی شد، در آن زمان قدرتمندترین در جهان بود. در سال ٢٠٠۴، کار فرستندههای رادیویی متوقف شد و در سال ٢٠٢٢، برجهای منحصر به فرد ٢١۵ متری آنها بطریق انفجار تخریب گردیدند.
کمینترن که دولتهای غربی را در معرض خطر قرار میداد، در سال ١٩۴٣ رسماً منحل شد. زیرا، انحلال کمینترن یکی از شروط متفقین برای گشودن جبهۀ دوم بود. برغم این، در واقع، کمینترن منحل نشد، بلکه به کمینفرم تغییر یافت، که بر اساس آن بعدا دو اهرم مهم دیگر اعتبار و همکاری ما: شورای همیاری اقتصادی و ارتش- سازمان پیمان ورشو تشکیل گردید. کاملاً طبیعی است که پس از پیروزی در جنگ کبیر میهنی و گسترش چشمگیر فضای سوسیالیستی، کمینترن تا حدی منسوخ شد. آنچه لازم بود نه فقط اتحادیهای مرکب از فعالان کشورهای مختلف، بلکه سازمانی بود که بتواند در سطح بین دولتی کار کند. فضای وسیع و پتانسیل اقتصادی عظیم شورای همیاری اقتصادی [کومکن] امکان اجرای بلندپروازانهترین و مترقیترین پروژهها، توسعه و فروش طیف وسیعی از کالاها – از هواپیماهای مافوق صوت گرفته تا پیچ و مهره فراهم آورد و پتانسیل نظامی سازمان پیمان ورشو در حد کاملاً قابل اعتماد از همۀ کشورهای دوست ما نه تنها در اروپا، بلکه در هر نقطۀ جهان محافظت میکرد.
بموازات این، ما کار با کشورهای بیطرف و حتی سرمایهداری را فراموش نکردیم. ما از جنبش قدرتمند غیرمتعهدها که ١٢٠ کشور، از جملۀ آنها، هند و کوبا-دوستان نزدیک ما را متحد میکرد، حمایت کردیم (در جنبش غیرمتعهدها کشورهایی عضو بودند که در بلوکهای نظامی رسماً مشارکت نداشتند). علاوه بر این، ما از جنبشهای کمونیستی و چپ در سراسر جهان و همچنین، بهویژه جنبش صلح در کشورهای غربی قاطعانه حمایت کردیم.
در عین حال، باید توجه داشت که همین کار را آمریکا و کشورهای ناتو به شدت دنبال میکردند – فقط در جهت مخالف و حتی از خونریزی در «هستۀ» اردوگاه سوسیالیستی نیز خودداری نمیکردند. کودتای خونین مجارستان در پائیز سال ١٩۵۶ یا مشابه آن، «بهار پراگ» خوشبختانه با عواقب بسیار کمتر، اما همچنان با تلفات انسانی در چکسلواکی در سال ١٩۶٨ نتیجۀ مداخلۀ مستقیم آمریکا و اقمارش بود! [برای اطلاعات بیشتر، رجوع شود به: «پائیز خونین مجارستان» و «بهار پراگ»- مترجم]. لازم به یادآوری میدانم که در بازگرداندن نظم قانون اساسی در هر دو کشور، فقط نیروهای مسلح وزارت کشور آنها و اتحاد جماهیر شوروی مشارکت فعال داشتند. و اکنون، اگر به بودجۀ آمریکا توجه کنیم، معلوم میشود که تنها تحت یک بند مستقیم زیر عنوان «ترویج دموکراسی» (بخوانید – فعالیتهای خرابکارانه)، ٩ میلیارد و ۴٠٠ میلیون دلار فقط به طور رسمی برای سالهای ٢٠٢٢-٢٠٢۴ تخصیص یافته است و چنین هزینهها در بسیاری از اقلام بودجۀ آمریکا پنهان است و مبالغ آن را میتوان صدها میلیارد دلار تخمین زد.
با شروع «پرسترویکا» [نوسازی]، کلماتی مانند «کمینترن»، «انترناسیونال» و حتی بیشتر از آن، «انترناسیونال کمونیستی» در رسانههای ما تقریباً بمعنی توهین به کار برده شد. چنین القا میشد که گویا ما نیمی از جهان را بدون عقلانیت اقتصادی تغذیه میکنیم. در واقع، «پرسترویکا» و «اصلاحطلبان» در وهلۀ اول به مبارزه با تفکرات انترناسیونالیستی، یعنی تفکر جهانی شروع کردند. زیرا، به نظر آنها، کشوری که قصد ادغام در زنجیرههای تولید جهانی به عنوان زائده مواد خام دارد، نمیتواند منافع انترناسیونالیستی دیگری داشته باشد جز مواردی که «شریکای» ارشد تعیین میکنند. درست است، که در سالهای اخیر موضوع «ناکارآمدی اقتصادی» کمک ما به متحدان در دورۀ اتحاد جماهیر شوروی به تدریج محو شده است- ارقام سالانۀ خروج سرمایه از روسیه بسیار ناخوشایند است و میزان آن با حجم کمکهای ما به هیچوجه قابل مقایسه نیست. اگر در آن روزها ما به ازای هزینۀ خود در اکثریت مطلق کشورها بازار برای کالاها، متحدان مطمئن و ارتقای منافع ژئوپلیتیک خود دریافت میکردیم، در مقابل آنچه که ما مثلاً از خروج سالانه دهها یا حتی صدها میلیارد دلار از کشورمان به دست میآوریم، بطور کلی غیرقابل درک است.
آری، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به بسیاری از کشورهای جهان کمک کرد و به نظر من، این امر حتی از نظر اخلاقی کاملاً موجه بود. زیرا، ما برای کشورهای نیازمند کمک، از جمله، عقبماندهترین آنها از نظر اقتصادی در آن زمان، فرهنگ و ترقی هدیه کردیم. اکنون بسیاری از این کشورها، از جمله، کشورهای آفریقایی، عقبماندگی را پشت سر گذاشتهاند و اگر مثلاً در مورد چین و ویتنام صحبت کنیم، آنها جزو پیشرفتهترینها هستند و منابع قابل توجهی دارند. و علاوه بر این، کاملاً روشن است که کدام کشورها به بلوکهای ما مانند سازمان همکاری شانگهای یا بریکس میپیوندند؛ کدام کشورها در مجمع عمومی سازمان ملل به ما رأی میدهند؛ و به طور کلی، کدام کشورها ایدۀ غربی «انزوای بینالمللی روسیه» را در هم شکستند و گرد و غبار تحریمهای غرب را بیاثر کردند؟ دقیقاً همان کشورهایی که ابتدا از طریق کمینترن، و سپس از طریق دیگر ساختارهای خود فعالانه به آنها کمک کردیم. و اکنون ما نه تنها از سوی چپهای حاکم در دورۀ اتحاد جماهیر شوروی، بلکه، توسط نیروهایی که در آن سالها در اپوزیسیون بودند و ما به آنها کمک میکردیم از جملۀ آنها، کنگرۀ ملی آفریقا، حزب حاکم کنونی در آفریقای جنوبی، لولا داسیلوا، رئیس جمهور برزیل و متحد فیدل کاسترو یا رفقای ما در ونزوئلا فعالانه حمایت میشویم.
به طور کلی، اگر کشوری هیچ دوستی نداشته باشد، فقط یک معنی دارد و آن این است که دیپلماتهای کشور برای انجام وظایف حرفهای مناسب نیستند و نه بیشتر. خوشبختانه، در روسیه امروزی چنین موضوع بسیار دور از ذهن است. در اکثر کشورهای غیرغربی جهان، حداقل با احترام، در بسیاری از موارد با علاقه و اغلب با همدردی و امید صادقانه با ما برخورد میشود. و این، بیتردید گواه شایستگی آن دسته از افرادی است که در کمینترن و ساختارهای مشتق از آن کار میکردند. به ما بعنوان بدیل مینگرند و چه بخواهیم و چه نخواهیم نمیتوانیم از این نقش فرار کنیم. و نیازی هم به دور شدن از این نیست. زیرا، به مصداق یک ضربالمثل معروف، ابرقدرت بودن دشوار و گرانبار است، اما فرصتهای کاملاً متفاوتی را نیز به وجود میآورد.
بر زبان مقامات فعلی کشور ما هنوز کلماتی مانند «ضد استعمار» با قاطعیت جاری میشود که نشان میدهد مبارزۀ ما یک امر جهانی است و هدف آن در مقیاس جهانی، نه فقط تحقق دنیای چند قطبی، بلکه، عادلانهتر و در دراز مدت، یک دنیای عادلانه است. این بدان معناست که خواه ناخواه، باید از روشها و اصولی بهره جست که اتحاد شوروی به درستی از آنها استفاده میکرد.
همین چند وقت پیش، در ١۶ مه، یک رویداد مهم، شاخص و، به نظر من، بسیار مثبت رخ داد: سرگئی ناریشکین، مدیر سرویس اطلاعات خارجی، رئیس انجمن تاریخی روسیه در یک میزگرد در دانشگاه دولتی اجتماعی روسیه که به تاریخ کمینترن اختصاص داشت، سخنرانی کرد. سخنرانی ایشان در سایت انجمن تاریخی روسیه منتشر شده است. مطالعۀ کامل آن را توصیه میکنم. رئیس سرویس اطلاعات خارجی که در ماه سپتامبر سال گذشته در مقر آن از یادوارۀ فلیکس ادمونویچ دزرژینسکی پردهبرداری کرد، خواستار استفاده از تجارب اتحاد شوروی برای ارتقای منافع روسیه در دنیای معاصر شد.
مکان برگزاری میزگرد به طور تصادفی انتخاب نشده بود. همانطور که آندری خازین، رئیس دانشگاه دولتی اجتماعی روسیه یادآور شد، ساختمان اصلی دانشگاه در خود خانۀ اسطورهای کمینترن واقع است. خازین گفت: «اینجا بود که وفادارترین متحدان کشورمان در سالهای پیش از جنگ و در زمان جنگ کار کردند و بیش از دهها نفر از آنها پس از پیروزی سال ١٩۴۵ رهبری کشورهای خود را به عهده گرفتند. آنها با وظیفۀ ایجاد یک نظام جهانی جدید بر اساس اصول متفاوت ساختار اجتماعی و سیاسی نسبت به قبل مواجه بودند و موفق به انجام این وظیفه شدند. اکنون کشور ما، دوباره با این وظیفه روبروست».
سرگئی ناریشکین نیز به نوبه خود، گفت [فرازهایی از سخنان ناریشکین]: «انترناسیونال کمونیستی در سال ١٩١٩، در سختترین دورۀ جنگ داخلی تشکیل گردید. بلشویکها در میان امواج ملهم از تصرف موفقیتآمیز قدرت سیاسی، برنامۀ بلندپروازانه و در مقیاس بزرگ برای دگرگونی جامعه و فراتر از مرزهای ملی را به اجرا گذاشتند. قرار بود کمینترن ابزار این تحول شود. اعضای احزاب کمونیست را از سرتاسر جهان گرد هم آورد.
این جنبشها تا حد زیادی روح زمانه را تسخیر کردند… ایدههای امپریالیسم غربی و حکومت استعماری خود را کاملاً بیاعتبار کردند. اذهان مترقی از رؤیای رهایی کارگران، از آزادی انتخاب مسیر زندگی خود، بیتوجه به نژاد و خاستگاه اجتماعی الهام میگرفتند. در متن این، کشور ما که در آن یک تجربۀ اجتماعی بزرگ رخ داده بود، در مدت چندین دهه به یک الگو در سراسر جهان تبدیل گردید… متذکر میشوم که تضمین محبوبیت انترناسیونال کمونیستی کمترین نقشی بود که مخالفت آشتیناپذیر آن با نازیسم ایفا کرد…
خاطرۀ کمینترن را در بسیاری از کشورهای بلوک شوروی سابق، در چین، ویتنام و در کشورهای آمریکای لاتین با دقت عزیز میدارند. درست این است که در کشور ما موزۀ تاریخ کمینترن تأسیس شود. به خصوص امروز که روسیه در خط مقدم تحولات بزرگ نظم جهانی قرار دارد، میتوان از تجربۀ انترناسیونال کمونیستی درسهای کاربردی بسیار مفیدی فراگرفت».
به نظر من اینها ابتکارات بسیار مدرن و مفیدی هستند. و خرسندم که آنها نه به زبان اسوپی، بلکه مستقیماً و به ویژه، با صراحت تمام بیان میشوند [زبان اسوپی، سبکی در داستانویسی- مترجم]. همانطور که بارها اشاره کردهام، تاریخ یک دور کامل زده است و ایدههای چپ اعصار ١٩ و ٢٠، هم از نقطه نظر عدالت اجتماعی و هم از نقطه نظر رهایی مردم از شر ستم استعمار، دوباره اولویت یافته است. چندی پیش، «مانیفست حزب کمونیست» را دوباره مطالعه کردم. اثر مارکس و انگلس در سال ١٨۴٨، شگفتانگیز است و چقدر مدرن به نظر میرسد. البته، به استثنای برخی ارجاعات به شخصیتهای سیاسی آن زمان. این فقط یک سرود آنتی گلوبالیسم است!
البته من منتظر اجرای ابتکار سرگئی ناریشکین هم برای افتتاح موزۀ کمینترن و هم برای مطالعۀ تجربیات آن خواهم بود. اگر بخواهیم واقعاً در خط مقدم مبارزه باقی بمانیم، این بسیار مهم است. اما، بیتردید، این مسئله باید در سطح گستردهتر مطرح شود – ما دوباره باید رویکردی نظاممند برای ارتقای اعتبار خود در جهان در همۀ زمینهها، از بلوکهای نظامی و اقتصادی گرفته تا آموزش پرسنل برای کشورهای دوست داشته باشیم. فراگیری درسهای کمینترن و نیز دیگر سازمانهای جهانی که بر پایۀ آن پدید آمدند و رشد یافتند، اکنون بسیار مفید و به موقع است. زمان تشکیل یک انترناسیونال ضد استعماری فرارسیده است!
برگرفته از: ساوتسکایا راسیا– روسیۀ شوروی
١٢ خرداد- جوزا ١۴٠٣