خطوط قرمز، مانور، صحبت از ارسال نیرو – غرب چه برنامه ای دارد؟
ارسالی حسین تلاش
هرچه جبهه در دونباس شکنندهتر میشود، به نظر میرسد همه بازیگران غربی عصبیتر میشوند. و دستکم در اروپا، عمیقتر در درگیری اوکراین غرق میشوند. در همین حال، اگر رویدادهای مختلف را کنار هم بگذاریم، نتایج هشداردهندهتر به نظر میرسد.
نوشته: داگمار هن
ترجمه مجله هفته
گاهی اوقات، بدون اینکه تمرکز خاصی روی آنها داشته باشیم، اطلاعات در کنار هم قرار میگیرند و تصویری را تشکیل میدهند. این به معنای لزوم صحت این تصویر نیست و حتی اگر صحت داشته باشد، به معنای قریب الوقوع بودن چنین تحولی نیست. با این حال، آنچه این تصویر نشان میدهد به اندازه کافی ناخوشایند است که باید حداقل در مورد آن تأمل کرد.
بیایید به تک تک بخشها نگاهی بیندازیم. بخش اول که خبر قدیمی است، مانور بزرگ ناتو است که در حال حاضر در حال انجام است. فقط به دلیل حضور گسترده نیروها، از جمله ۱۶ هزار سرباز بریتانیایی، این مانور قابل توجه است. از اواخر آوریل، تمرکز بر جابجایی تیپهای تانک به لیتوانی بوده است. همانطور که نقشه نشان میدهد، تمرکز در ماه مه بر روی لیتوانی و رومانی خواهد بود.
حالا به سراغ تکه بعدی از این پازل «قدیمی» میرویم: پیمانهای کمک متقابل که در اوایل سال جاری با سروصدای زیاد به صورت دوجانبه بین اوکراین و آلمان، بریتانیا، فرانسه و … بسته شد. این پیمانها به طور تئوری امکان ورود به جنگ اوکراین را بدون فعال کردن بند کمک متقابل ناتو فراهم میکنند. پیمانهایی که با وجود آگاهی از اینکه عمر این اوکراین حداقل به ده سال نمیرسد، به مدت ده سال تنظیم شدهاند.
این به نوعی زمینهای است که درام در آن اتفاق میافتد. و حالا تکههای فعلی اضافه میشوند که این زمینه را زنده میکنند. به عنوان مثال، زمزمههای مداوم رئیس جمهور فرانسه، امانوئل مکرون، در مورد اعزام نیروهای فرانسوی. در برخی از روزها به گونهای مطرح میشود که انگار قرار است فردا اتفاق بیفتد یا دیروز اتفاق افتاده است، در روزهای دیگر به عنوان یک بازی فکری برای روزهای بارانی، اما خود انگیزه به طور مداوم تکرار میشود. این شامل اطلاعات – تأیید نشده – نیز میشود که ۱۵۰۰ لژیونر خارجی فرانسوی در حال حاضر در اوکراین هستند، تا به اظهارات دقیقتر مبنی بر اینکه آنها در اسلاویانسک هستند.
نمیتوان به طور کامل رد کرد، زیرا لژیون خارجی تحت فرماندهی مستقیم رئیس جمهور است، یعنی ارتش پارلمانی نیست و بدون بحث سیاسی بزرگ قابل استقرار است.
ممکن است موضوع لژیون خارجی درست باشد یا نباشد (وزارت امور خارجه فرانسه اکنون آن را تکذیب کرده است)، اما در هر صورت، واضح است که موضوع اعزام نیروهای ناتو از زمان اولین اظهارات مکرون در این راستا به طور مداوم مطرح شده است، و آخرین موضع رسمی کاخ الیزه این بود که آنها در صورت درخواست اوکراین آماده اعزام نیرو هستند. این بار دیگر تأکید میکند که این پیمانهای کمک متقابل برای چه بسته شدهاند (و البته به طور عجیبی به این نکته نیز اشاره میکند که اقدامات روسیه برای به رسمیت شناختن جمهوریهای دونباس، انعقاد معاهدات مشابه با آنها و سپس مداخله برای محافظت از آنها دقیقاً از همان الگو پیروی میکردند و کاملاً مشروع بودند، اما این فقط حاشیه است).
سپس در اواخر هفته گذشته این گزارش عجیب در روزنامه ایتالیایی لا ریپوبلیکا منتشر شد که ناتو «خطوط قرمز» را برای زمان لازم دانستن مداخله مستقیم با نیروهای ناتو تعیین کرده است. این گزارش شامل تعدادی اطلاعات جانبی است که باید ابتدا استخراج شود.
در ظاهر، گفته شده بود که «مشارکت یک کشور ثالث» یکی از این خطوط قرمز خواهد بود و به عنوان مثال از عبور نیروهای روسی از خاک بلاروس به اوکراین نام برده شد. و خط قرمز دوم حمله روسیه به لهستان، یکی از کشورهای بالتیک یا مولداوی خواهد بود.
اما در زیر سطح، موضوع جالبتر میشود. به غیر از این که دقیقاً همان چیزی که به عنوان اولین «خط قرمز» نامیده شد، در سال ۲۰۲۲ اتفاق افتاده است، و همچنین به غیر از این که اگر این مقیاس مشارکت برای طرف روسی نیز معتبر باشد، همه کشورهای غربی مدتهاست که درگیر بودهاند، زیرا آنها حتی نیروهای اوکراینی را در خاک خود آموزش میدهند، که تعهدی به مراتب قویتر از اجازه عبور است – این اظهارات فقط زمانی واقعاً هیجانانگیز میشود که نگاهی به نقشه بیندازید.
زیرا تبدیل عبور از خاک بلاروس به یک درام فقط در یک زمینه معنی دارد: اگر قصد دارید تنها مانع طبیعی در خاک اوکراین، یعنی رودخانه دنیپر را به خط دفاعی تبدیل کنید، زیرا تنها نقطهای که دور زدن از طریق بلاروس از نظر نظامی منطقی است، این است که این امکان حمله پشت این مانع را بدون نیاز به عبور از خود رودخانه فراهم میکند.
خط دفاعی در امتداد رودخانه دنیپر مطمئناً در محیطی که چیز زیادی برای ارائه ندارد، نسبتاً ارزان است، اما از نظر تاریخی واقعاً دوام نیاورده است. ورماخت نیز با قدرت پرسنلی بسیار بیشتر این کار را امتحان کرده بود و در نهایت، از جمله به دلیل طول خطی که از مسیر رودخانه پیروی میکرد، شکست خورد.
اما صرف نظر از اینکه چنین خط دفاعی تا چه حد واقع بینانه است، زمانی که چنین ایدهای از سوی محافل ناتو مطرح میشود، نشاندهنده یک ارزیابی شگفتآور واقعبینانه است. حداقل تا حدی که جبهه فعلی در دونباس در حال فروپاشی است یا در حال فروپاشی است. از جمله این اعتراف که پس از آن، عقبنشینی اجتنابناپذیر به سمت دنیپر نیز تلفات بیشتری به همراه خواهد داشت، به همین دلیل است که خط دفاعی ایجاد شده در دنیپر ذخایر بسیار کمی در پشت سر خود دارد (من میگفتم اصلاً هیچ) که در واقع حملهای که به نوعی در «خط قرمز» نشان داده شده است، دیگر با هیچ مقاومتی روبرو نخواهد شد. فقط در چارچوب این سناریو است که این گزینه معنایی پیدا میکند که تبدیل آن به «خط قرمز» را توجیه کند.
در همین حال، باید اضافه کرد که دقیقاً همین فروپاشی جبهه در حال وقوع است. دیگر نیازی به پرداختن به جزئیات بیشتر نیست، کافی است توجه داشته باشید که در حال حاضر برای حفظ بسیاری از مکانها دیگر به اندازه کافی جنگیده نمیشود، به طوری که ناظر از راه دور هنوز نام مکانها را به یاد میآورد. آنها ظاهر می شوند، تسخیر می شوند و دوباره ناپدید می شوند.
غرب چگونه به این موضوع واکنش نشان می دهد؟
شایعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه آنها برای حفظ جبهه به هر قیمتی فشار آورده اند. این مورد دیگری است که در آن نیازهای سیاسی بر ملاحظات نظامی مقدم است، زیرا در واقع عقب نشینی مورد نظر به سمت دنیپر باید قبل از اینکه ذخایر تمام شود انجام می شد. حتی اگر برخی از نخبگان غربی اکنون با ایده تقسیم در امتداد دنیپر کنار آمده اند – اولین ملاحظات در این مورد در بهار گذشته انجام شد – آنها خود را عمیقاً در ماجراجویی اوکراین درگیر کرده اند، که آنها هر گونه فضای مانور سیاسی را از خود سلب کرده اند.
دیگر نمیتوانند عمل کنند، فقط واکنش نشان دادن، این وضعیتی است که معمولاً قبل از شکست رخ می دهد. وضعیتی که ناتو، صرف نظر از اینکه شعارها چقدر جسورانه هستند، مدتی است در آن قرار دارد. «خطوط قرمز» که از طریق ایتالیا منتشر شد، نشانه ای از درجه درماندگی است که اکنون به آن رسیده است.
حالا به مصاحبه ای می پردازیم که نخست وزیر اوکراین، دنیس شمایخال، با تلویزیون کانادا انجام داد. این مصاحبه شامل بیانیه ای است که صراحتاً مبهم است. زیرا او از یک طرف گفت که در حال حاضر اوکراین فقط درخواست تجهیزات می کند. اما او همچنین گفت که سربازان غربی مفید خواهند بود و افزود: «اگر زمانش فرا برسد، بسیار سپاسگزار و خوشحال خواهیم شد.»
البته «اگر زمانش فرا برسد» فقط با دانستن وضعیت واقعی در جبهه، که حداقل در مطبوعات انگلیسی زبان به طور فزاینده ای به آن اعتراف می شود، شکل تهدیدآمیز خود را به دست می آورد. چه زمانی زمانش فرا میرسد؟ وقتی جبهه دونباس فرو ریخت؟ ممکن است این موضوع چند هفته طول بکشد، اما به همان راحتی می تواند در چند روز اتفاق بیفتد. اگر او یا زلنسکی تماسی از واشنگتن دریافت کنند؟https://de.m.wikipedia.org/wiki/Datei:Karte_Quadriga_2024.svg;
هکیم جفریس، رئیس فراکسیون دموکرات ها در مجلس نمایندگان آمریکا، اخیراً در مصاحبه ای با سی بی اس گفت:
«ما نمی توانیم اوکراین را رها کنیم، زیرا اگر سقوط کند، احتمال زیادی وجود دارد که آمریکا به درگیری کشیده شود – نه فقط با پول ما، بلکه با سربازان ما.»
داستان اینکه شکست اوکراین حداقل به معنای سقوط کشورهای بالتیک است، دائماً تکرار می شود، گویی نظریه دومینو قبلاً در اولین بار یک اختراع تبلیغاتی نبوده است. اما نکته مهم در این زمینه این است که این مصاحبه در ۵ مه انجام شده است، یعنی پس از تصویب ۶۱ میلیارد دلار کمک مالی، و بنابراین این بیانیه نمی تواند به منظور ترغیب به جریان این پول باشد. که به جملات لحنی متفاوت می دهد. زیرا به این ترتیب هدف آن است که شنونده را به این فکر وادارد که آیا بهتر نیست که با سربازان به طور مستقیم وارد عمل شود …
این اظهارات هنوز در هوا معلق هستند، اما فقط کافی است تاریخ «خطوط قرمز» را یک بار دیگر شخم بزنیم و تصویر وحشتناکی که در بالا به آن اشاره شد ظاهر می شود. نه به این دلیل که این می تواند چیزی را در میدان نبرد تغییر دهد، حتی تمام نیروهای موجود ناتو نمی توانند این کار را انجام دهند، در بهترین حالت فقط آن را به تعویق می اندازند. بلکه به این دلیل که خطر رویارویی هسته ای به طور قابل توجهی افزایش می یابد. همچنین به این دلیل که ترکیب فعلی با در نظر گرفتن مانور فعلی دقیقاً این خطر را افزایش می دهد.
بازگشت به خط قرمز دوم. در این مورد صحبت از کشورهای بالتیک، لهستان و مولداوی بود. نکته جالب در اینجا به ویژه آخرین موقعیت در لیست است. به تنهایی به این دلیل که لهستان و کشورهای بالتیک در واقع می توانند به جبهه غربی نسبت داده شوند، با عضویت در اتحادیه اروپا و ناتو، به همراه کل بسته، اما مولداوی نه. درست است که والی اتحادیه اروپا، مایا ساندا، به طور پیگیر از مدل «دموکراسی» پس از مایدان اوکراین با ممنوعیت احزاب و رسانه های مخالف و غیره پیروی می کند، اما مبارزه قدرت هنوز به پایان نرسیده است و از آنجایی که جمهوری شوروی سابق صحنه یکی از اولین جنگ های داخلی پس از شوروی بود و ترانسنیستریای که در آن زمان ایجاد شده بود هنوز هم وجود دارد، عجیب است که این کشور کوچک در این زمینه ظاهر می شود.
البته مگر اینکه بخواهید دقیقاً از این ویژگی سوء استفاده کنید. مولداوی یک بشکه باروت در انتظار جرقه است، که با توجه به انبار مهمات غول پیکر در ترانسنیستریا حتی یک استعاره نیست، و تعداد ماموران غربی در آنجا هر نویسنده رمان جاسوسی را از حسادت رنگ پریده می کند. راه اندازی یک پرچم جعلی در اینجا باید آسان باشد. دولت خانم ساندا که به هر حال کل درگیری سیاسی بر سر جهت گیری کشور را به عنوان مبارزه با «نفوذ روسیه» دنبال می کند، احتمالاً خوشحال می شود که قربانی شود تا هر داستانی را که لازم است تأیید کند.
و حالا به ابتدای بحث برمیگردیم، به نموداری که نشان میدهد نیروهای مانور ناتو در حال حاضر کجا هستند. در لیتوانی و رومانی. دومی کوتاه ترین مسیر قابل تصور برای اعزام نیرو به اوکراین خواهد بود و اولی – بله، این می تواند تا حدی به عنوان یک حمله تسکین دهنده به سمت کالینینگراد استفاده شود. بنابراین این تصویری است که در ذهنم نقش بست: یک حادثه پرچم جعلی در مولداوی که به دنبال آن نیروهای مانور ناتو به سمت کالینینگراد و ترانسنیستریا حرکت می کنند و بخشی از آن به اوکراین فرستاده می شود، جایی که سپس سایر پرسنل ناتو نیز مجاز خواهند بود.
همانطور که گفتم، همه اینها لازم نیست، این فقط یک فکر است که در نهایت توسط آخرین قطره بنزین جرقه زده شد، که سفیر آلمان در مسکو به تازگی برای یک هفته به برلین فراخوانده شد. ظاهراً به دلیل حمله سایبری بسیار خطرناک هکرهای روسی، سوپی بسیار رقیق که سرو شد، که البته بلافاصله حدس و گمان ها را در مورد اینکه دلیل واقعی این مانور چه می تواند باشد، برانگیخت. و بله، بسیاری از اتهامات جاسوسی نسبتاً وحشیانه در هفته های اخیر و به طور کلی حماقت آلمان نیز نقش دارد که چگونه ناگهان از حقایق جداگانه یک تصویر واحد شکل می گیرد.
اما وحشت در برلین، پاریس و واشنگتن بسیار واقعی است، زیرا شکست اوکراین دیگر دیری نخواهد پایید. و در همه این پایتخت ها، افرادی هستند که همیشه رفاه خود را بر رفاه دیگران مقدم دانسته اند و به همین دلیل آماده هر جنایتی هستند. حتی اگر این اتفاق به سرعت آنچه امروز در ذهنم گذشت رخ ندهد، مسیری که همه چیز در حال حاضر به سمت آن حرکت می کند واضح است. به جای اینکه سعی کنند چیزی در اوکراین نجات دهند، دوباره تلاش می کنند و سهم خود را افزایش می دهند.