حکومت ورشکسته و طرحهای شکست خورده!
سیامک بهاری
زاکانی، شهردار تهران، بسیجی ذوب شده در ولایت، از اعضای کلیدی مافیای حکومتی، دستیار ویژه رئیس جمهور قاتل، وعده داده است تا قبل از نوروز چهره تهران را از آسیبهای اجتماعی بزداید.
این کاملاً روشن است که دلیل وجودی آسیبهای اجتماعی مانند کار حرفهای کودکان و میلیونها کودک کار، ریشه و باز تولید آن موضوع کار زاکانی و شرکاء او نیست. او میخواهد آثار و شواهد آن آسیبها را از چشم جامعه پنهان کند. عوارض بی تردید تحمیل بزرگترین فلاکت اقتصادی به مردم ایران را از خیابانها پاک کند، تا بتواند انکارشان کند. همان کاری که اسلافش هم یکی پس از دیگری قرار بود انجام بدهند! نتوانستند و شکست خوردند. طرح روی طرح آوردند، هزینه کردند، شعار دادند، رجز خواندند، بگیر و ببند در خیابانها راه انداختند و حاصلش شد وضعیت به مراتب بدتر، دردناکتر و پیچدهتر کنونی.
نتیجهٔ تحمیل فقر و فلاکت به جامعه، متلاشی شدن ارزشهای انسانی است. استثمار کودکان و تبدیل او به نانآور خانواده، انتخاب هیچ خانواده و کودکی نیست. کارتنخوابی، قبرخوابی، حاشیه نشینی عوارض نه انتخاب که نتیجه دردناک تحمیل فلاکت اقتصادی به جامعه است.
او از طرحهای پیشین، بانیان و متولیان آن آگاه است. یعنی به خوبی میداند “ننگ با رنگ پاک نمیشود”. اما آنچه وعده داده است، علیرغم نتیجه محتومش و شباهت به طرحهای شکست خوردهٔ پیشین در خود، ویژه است.
زاکانی مهره امنیتی حکومتی است که مانند کل دستگاه سرکوب کارش این است که اعتراض به فقر و فلاکت و تبعیض را خفه کند. صورت مسئله را امنیتی کند تا به درجهای بتواند اوضاع را مدیریت کند تا بساط دزدی و چپاول حکومتی تداوم داشته باشد. او در اوج رسوایی اختلاسهای نجومی باندهای حکومتی، ورشکستگی فاجعهبار اقتصادی کشور، همدست و هماهنگ با نیروی سرکوب به میدان آمده است. قرار است در قدم اول قربانیان خردسال و خاموشی را که به جای درس و مدرسه و بازی و کودکی به میدان بیرحم کار پرتاب شدهاند و ناامنی خیابان سفره تأمین زندگی آنها شده را از دید جامعه پنهان کند و آثار جرم و جنایت حکومت را از جلوی چشم جامعه پاک کند. ادعا کند کودک کار و تکدیگری کودکان کار باندهای خلافکار است. اما چه کسی نمیداند که همین شهرداری و پیمانکاران آن، همان باندها و مافیای به کارگیری و استثمار وحشیانه کودکان زبالهگرد و دپوهای بازیافت هستند!؟ چه کسی نمیداند که خصوصی سازی و کالایی و پولی کردن دسترسی به تحصیل چند میلیون کودک را از چرخه تحصیل به بازار بیرحم کار پرتاب کرده است!؟
سابقه طرحهای ضد کودک و شکست خورده
اسلاف زاکانی در زمانهای مختلف سه طرح سراسری را به کمک چندین دستگاه پلیسی – امنیتی و قضایی با همکاری شهرداری و بهزیستی علم کردند:
۱- جمعآوری کودکان کار و خیابان؛ که اساساً یورش به کودکان کار و خیابان بود. مجرم دانستن کودک کار. طرحی بشدت ضد کودک، عاری از هر عاطفه انسانی که به شکار کودکان در خیابان روی آورده بود. این طرح رسوا بسرعت شکست خورد و متولیان آن ناچار عقب نشستند. نهادهای مدافع حقوق با افشاگری بیامان با هزینه زندان و دستگیری و پلمب دفاتر خود، این طرح ضد کودک را متوقف و رسوا کردند.
۲- ساماندهی کودکان کار و خیابان؛ این دومی همان طرح اول بود با تفاوت اینکه ادعا داشت کودکان خیابانی را سامان میدهند. که نه عزمش بود تا دست به ریشهٔ کار کودک ببرند و نه حتی بودجهای برای نمایش در اختیار بهزیستی گذاشته بودند. این طرح محتوم به شکست، علیرغم افشاگری نهادهای دفاع از حقوق کودک، مانند طرح پیشین شکست خورد و حاصلش همین محلهای موقت نگهداری از کودکان خیابانی، مانند مرکز «یاسر» و امثال آن است. همزمان با اجرای این طرح دفاع از حق کودکان به موضوعی تماماً امنیتی بدل شد و دفاتر نهادها و سمنهای مدافع حقوق کودک مورد هجوم قرار گرفت. فعالین دفاع از حقوق کودکان تحت پیگرد امنیتی قرار گرفتند، بعضاً دستگیر و زندانی شدند. یک هدف این طرح مشخصاً دستگیری و اخراج کودکان اتباع افغانستانی بود. هزاران کودک دستگیر و بیرحمانه رد مرز شدند.
۳- طرح حمایت اجتماعی از کودکان کار و خیابان؛ با ادعای تأمین اجتماعی خانواده کودک، پا جای پای همان طرحهای شکست خورده قبل گذاشت. تأمین اجتماعی کودکان کار یعنی تأمین اجتماعی صدها هزار خانواده که همین حکومت آنرا به خاک سیاه نشانده است. طبق ارزیابی مرکز پژوهش مجلس اسلامی بیش از ۲۵ میلیون نفر از مردم ایران در فقر مطلق بسر میبرند که قادر به خارج شدن از چرخه فقر نیستند! اینجا نه فقط کارمزدی کودک که همه حقوق کودکان باید روی میز باشد. از تغذیه و تحصیل تا ممانعت از کودک همسری تا بهداشت و درمان و حق شهروندی برابر.
از اساس نمایشی بودن این طرح موجب شد که به سرنوشت طرحهای پیشین دچار شود. در همان زمان، سازمان بهزیستی که قادر به تأمین بودجه ناچیز و ناکافی خود نبود اعلام کرد، توان پرداخت هزینه پوشک برای نوزادان سر راهی و پرورشگاهی را ندارد چه رسد به تأمین احتیاجات اقتصادی صدها هزار خانواده مستمند و محتاج که اساساً شناسایی نشده زیر خط فقر متلاشی شدهاند.
حداقل ۳۵ بار در دورههای متفاوت با طرحهای سهگانه بالا، قرار بوده کودکان را در مراکز تحت سرپرستی سازمان بهزیستی “جمعآوری” کنند اما در نهایت بعد از یک هفته به دلیل عدم توان نگهداری از آنها، مجدداً به خیابانها سپرده شدند، تا بازهم در معرض آزار و استفادههای جنسی قرار بگیرند. این د رحالی است که بحران و فلاکت اقتصادی عملاً سن کار کودکان را حتی به زیر هفت سال رسانده است.
کودکان کار و خیابان، معتادان و کارتنخوابها، سالمندان رها شده در خیابانها از آسمان نازل نشدهاند. بازتولید و محصول کارکرد حکومت دزد سالار اسلامی و تحمیل فقر و بیکاری و گرانی و عدم تأمین اجتماعی جامعه هستند.
برای طرح تکرای زاکانی، اما زمان بازی به پایان رسیده، این طرح سقط شده به دنیا آمده است. دوره فریبکاری و شعبدهبازی حکومتی در خط پایان است. مردم حکومت کودککش اسلامی را بخوبی میشناسند. جامعه آبستن تحولی زیر و رو کننده است. بر بستر انقلاب زن زندگی آزادی که جامعه را بیدار کرده و روی پنجه نگهداشته است، این طرح، ادعایی پوچ و در عمل یورش پلیسی و دستگیری کودکان کار و زیرزمینی کردن کار کودک و بمراتب خطرناکتر کردن و ناامنتر کردن آوارگی در بیغولههایی است که بارها از خیابان ناامنتر و خطرناکترند.
بحران اقتصادی، گرانی کمرشکن
گرانی و بیکاری، امان از زندگی مردم ربوده است. مردم ایران در فلاکتبارترین وضعیت ممکن با رنج سفرههای خالی و گرسنگی و سوءتغذیه آشکار دست و پنجه نرم میکنند. جمهوری اسلامی، هشتمین کشور جهان با بالاترین رکورد شاخص فلاکت در سال ۲۰۲۲ ثبت شده و جزو دوازده کشور نخست جهان با بالاترین شاخص فلاکت است.
این چهره واقعی جامعه فقر زده ایران است. برای پاک کردن شواهد فاجعهبار یورش به معیشت جامعه، ورشکستگی مزمن اقتصادی و فروپاشی ارزشهای انسانی، مترسکی چون زاکانی و شهرداری تهران، دست به شمشیر شدهاند تا برای پاک کردن چهره شهر از کودکان کار و معتادان متجاهر که آنها را “منشاء آسیب و آزرده خاطر کردن روح جامعه” میشمارند، با اجرای طرح مشترک شهرداری با بهزیستی، پلیس و قوه قضاییه، آسیب زدایی کنند!
روشن است که زاکانی نگفته است که میخواهد به جنگ منشاء کار کودکان، تبدیل شدن کودکان به کارگران خردسال در بیغولهها و خیابانها برود. میخواهد چهره فقرزده و مسکنت عمومی جامعه را رتوش کند. سراغ آموزش و پرورش پولی و کالایی و خصوصی سازی نمیرود، به جایش کودکان زبالهگرد را پنهان میکند تا دست کثیف مافیای پیمانکاران شهرداری تحت مسئولیتاش را در استثمار کودکان زبالهگرد دیده نشود. کارفرمای بیرحمی که از استثمار کودکان خردسال بهره میبرد را نشانه نگرفته است، تأمین زندگی و آموزش و درمان کودکان هدفش نیست. قرار است این حرمان بیپایان از نظر پنهان بماند و دیده نشود.
نمیخواهد به جنگ دیو اعتیاد برود که میلیونها انسان و خانواده را به خاک سیاه نشانده است. میخواهد آثار آن را از دید جامعه پنهان کند و این جز با توسل به پلیس و بگیر و ببند ممکن نیست.
خودیهای خودشان در مرکز پژوهشهای مجلس اسلامی چندی پیش اقرار کردند «یک و نیم میلیون کودک در آستانه ترک تحصیل قرار دارند و ۱۴ میلیون کودک در خانوارهایی زندگی میکنند که توان دریافت حداقل سبد غذایی را هم ندارند». یعنی دچار سوءتغذیه آشکارند. این البته هنوز نوک قله کوه فقر در جامعه است. زاکانی به خیال خام خود، میخواهد این کوه را غیب کند! آنهم در مقابل چشم جامعهای که مسبب و عامل بقاء این مصائب را به خوبی شناخته است.
پاسخ جامعه اعتراض است
جمهوری اسلامی و مترسکهایی نظیر زاکانی، با جامعهای معترض، به پاخواسته و مطالبهگر روبرو هستند. صدای اعتراض کارگران، بازنشستگان و همه فرودستانی که جمهوری اسلامی میخواهد به ضرب سرکوب ساکتشان کند را از کف خیابان می شنوند. صدای جامعه علیهشان بلند است. این صدای اعتراض و حضور قدرتمند، کل دستگاه حکومتی را به وحشت انداخته است. شعبدهبازی زاکانی از همین وحشت مایه گرفته است.
جامعه معترض برای صیانت از حقوق کودک، برای دفاع از کیان انسانیت راه چاره دارد، برنامه دارد، معیار رفاه جامعه را میزان رفاه کودک اعلام کرده است. کار کودک را مطلقا ممنوع اعلام کرده است. رفاه و یک زندگی شاد و خلاق را حق مسلم کودکان میداند و برای تحقق آن مبارزه میکند. سنگینترین هزینه را میپردازد تا با به زیر کشیدن جمهوری اسلامی بساط فقر و فلاکت را از جامعه برچیند!