جهان چند قطبی چرا بهتر است؟
ا. م. شیری
اخیراً اندیشکدۀ سیاست راهبردی استرالیا اطلاعاتی مبنی بر این که چین در ٣٧ حوزه از ۴۴ حوزۀ تحقیقات علمی بر آمریکا پیشی گرفته، منتشر کرده است. طی یک سال، تحلیلگران این مؤسسه، بر اساس مقالاتی که در زمینههای تحقیقاتی بسیار مؤثر در مجلات علمی پیشرو منتشر کردهاند، موفقیتهای کشورهای مختلف در اجرای پروژههای علمی را مورد بررسی قرار دادند. و متوجه شدند که چین نه تنها موفق شده از آمریکا و سایر کشورهای غربی در تعدادی از صنایع پیشی بگیرد، بلکه در واقع توسعۀ فناوریهای مدرن را نیز به انحصار خود درآورده است.
تولید باتریها، فناوریهای مافوق صوت و ارتباطات فرکانس رادیویی پیشرفته (جی۵ و جی۶) از جمله زمینههایی هستند که چین در آن بیشترین موفقیت را داشته است. مشخص شد که آمریکا فقط در هفت حوزۀ تحقیقات علمی، از جمله، تولید واکسن، توسعۀ رایانههای کوانتومی و پرتاب فضاپیما، جایگاه اول خود را هنوز حفظ میکند.
فرهنگستان علوم چین از لحاظ تعداد انتشارات علمی مهم در اکثر زمینههای تحقیقاتی در رتبۀ اول یا دوم جای میگیرد. چین در هشت رشتۀ صنعتی، از جمله فناوری نانو، استفاده از هیدروژن و آمونیاک در انرژی و زیستشناسی مصنوعی به انحصار توسعۀ فناوریهای پیشرفته نزدیک میشود. علاوه بر این، دانشمندان چینی طی پنج سال گذشته، بیش از ۴٨ درصد از انتشارات در مورد طراحی موتورهای هواپیماهای پیشرفته، از جمله موتورهای مافوق صوت را به خود اختصاص دادهاند.
همۀ چپگرایان باید از موفقیتهای چین خوشحال باشند. البته، نه به این دلیل که یک کشوری سوسیالیستی است. بلکه، به این دلیل که میتواند هژمونی آمریکا را به چالش بکشد.
در واقع، تا سال ٢٠١٣، یک زنجیرۀ کامل از سه «قطب» مساوی – آمریکا، اتحادیۀ اروپا در مقابل قطب سوم- روسیه و چین شکل گرفت. این قطبها میبایست در طول توسعۀ بیشتر با یکدیگر رو در رو قرار میگرفتند.
اما در سال ٢٠١۴، آمریکا با انجام کودتا در اوکراین، با استفاده از تضادهای تجاری بین آنها و بین اروپا و روسیه شکاف ایجاد کرد. آمریکاییها در اوکراین، یک رژیم با دیدگاههای آشکارا فاشیستی تحتالحمایۀ خود را به قدرت رساندند و از طریق آن آتش جنگ را برافروختند. آمریکا در پس زمینۀ قدرت خود، توانست در اروپا آن قبیلههایی را که به بورژوازی آمریکا نه به عنوان رقیب، بلکه به عنوان شریک نگاه میکردند، تقویت کند. حتی برخیها بر این نظرند که مقامات روسیه به دستور آمریکا عمل میکنند تا هم کشور خود و هم اروپا را تضعیف کنند. اما این قطعا درست نیست. زیرا، در این صورت آمریکا میبایست نه از اروپا، بلکه از روسیه به عنوان ضعیفتر حمایت میکرد تا درگیری را طولانیتر کند. و «ارزشهای لیبرالی مشترک غربی» نمیتوانست هیچ مانعی در این مسیر ایجاد کند. ائتلافهای نظامی نه بر اساس ارزشهای ایدئولوژیک، بلکه، بر اساس منافع مادی تشکیل میشوند. در نظام سرمایهداری چیزی بنام منافع کشور و منافع ملی وجود ندارد!
در نتیجه، اروپا تحت تابعیت کامل آمریکا درآمد و روسیه در حالی که برای تبدیل شدن به زائده مواد خام اروپای متحد آماده میشد، اگر چه تا حدودی منزوی شد، اما موفق شد حلقۀ انزوا را بشکند. و اگر روسیه پیروز شود، غلبۀ آن، موقعیت ملیگرایان اروپایی علاقهمند به اتحاد با روسیه را تقویت خواهد کرد. در این صورت، اروپا واقعاً به یکی از مراکز جهان چندقطبی تبدیل خواهد شد. اما در عالم سیاست به ندرت معجزه روی میدهد. بنابراین، تمام امیدها به چین است. و شاید هند نیز به موقع از راه برسد…
چرا جهان چند قطبی بهتر است؟ نه به این دلیل که از تنوع فرهنگی حمایت میکند. اساساً، کل تنوع فرهنگها به دو گروه عمده تقسیم میشوند:
ــ فرهنگ حمایت از منافع ستمگران برای استثمارگران کارگران و زحمتکشان، فرهنگ توجیه استثمار؛
ــ فرهنگ حامی منافع ستمدیدگان، استثمار شوندگان، فرهنگ توسعه و روشنگری.
و همچنین، جهان چند قطبی نه به این دلیل بهتر است که رقابت در حال افزایش است و مانهع رکود میشود. بلکه، به این دلیل که محرک اصلی توسعۀ اجتماعی در دنیای مدرن نه مبارزۀ رقابتی (از جمله بین دولتها)، که بعنوان یک ترمز عمل میکند، بلکه مبارزۀ طبقاتی است.
اما برای طبقۀ کارگر به راه انداختن مبارزۀ طبقاتی در دنیای چند قطبی سهلتر از آن در دنیای تک قطبی است. زیرا در دنیای تک قطبی، دست بورژوازی کاملاً باز است و از تمام منابع اقتصادی، امنیتی و رسانهای خود علیه کارگران و دیگر استثمارشوندگان استفاده میکند. اما در دنیای چندقطبی، بخشی از این منابع برای مبارزه بین خود بورژوازی صرف میشود. و هر چه تضادهای تجاری بین بورژوازی حادتر باشد، به نفع کارگران و زحمتکشان است.
برگرفته: از اینجا
٣ مرداد- اسد ١۴٠٣