جاسوسی درافغانستان سابقه طولانی دارد
احسان واصل
جاسوس به معنی جستجوگر، خبرکش و جستحو کننده خبر برای بدی است وبرای کسی میگویند که اخبار واسرار کسی ، اداره ای ویا مملکتی را بدست آورده وبه دیگری اطلاع بدهد. با پیشرفت علم وتخنیک امروز این کار را نه تنها افراد بلکه وسایل تخنیکی هم انجام میدهد. اگر بخواهیم مسایل جاسوسی کشورهای روسیه و انگلستان را ازقرن های گذشته و کشورهای همجوارو بخصوص پس ازایجاد پاکستان در۱۹۴۷را «منحیث جانشین انگلیس » درموردکشور ما با جزئیات آن بنویسم ، کار آن به هفتاد من کاغذ هم ختم نخواهد شد . دراین زمینه نوشته های تاریخی زیادی موجوداست که علاقمندان میتوانند بامطالعهٔ آن از تاریخ گذشته وسرنوشت کشور شان اطلاع حاصل نمایند.
********
قسمت اول:
از اواخرقرن۱۷کشورهای بزرگ و پیشرفته اروپایی بخصوص روسیه، بریتانیا وفرانسه به اشغال سرزمینهای دیگران آغاز نمودند. روسیه با اشغال کشور های آسیای میانه تا سرحدات شمالی رسیدند. انگلستان که هند را اشغال نموده بود، بخاطر جلوگیری روسیه ازشمال و فرانسه از غرب(ازراه ایران) به کشور پهناوروغنی هندوستان، به اعزام جواسیس وبااستفاده از عنعنات وعقاید بسیار عقب مانده مردم، پلان تجرید افغانستان را ازسایرممالک براه انداختند که متاسفانه تا امروز ادامه دارد. محمدولی درکتاب(توطئهٔ انگلیس درسقوط دولت امان الله) می نویسد: « ازسال۱۷۸۹ پلان تجرید افغانستان توسط بریتانوی هاعملی گردید… انگلیسها طی همین مدت با مهارت تبلیغاتی شان افغانها را به جهانیان به حیث یک قوم وحشی، نامتمدن، غرق درخرافات، جنگجووبی اتفاق معرفی میکردند. آنها علاقمندی نداشتند تا افغانستان باجهان خارج در تماس باشد. رقابت بریتانوی ها بافرانسوی ها درمورد هند ورقابت انگلسها و روسها در بازی بزرگ باعث این تجرید گردید.» ص ۹
احمدشاه ابدالی(۱۷۴۷-۱۷۷۳) دریک کشور ملوک الطوائفی زمانی پادشاه شد، که باوضع وشرایط کشور های همجوار آشنا بود. درآن زمان قلمرو افغانستان که وسعت بیشتر داشت توسط والی، حکمران، ملک، ارباب ، میرها وریش سپیدان هر قوم وقبیله اداره میشد . از گذشته های دور و تاریخی افغانستان ، معلوم می شود که پادشاه وپادشاهی، یعنی شخصیکه عسکر، زور وتوان دارد، مالیه جمع آوری نموده و درهرم همه تشکیلات اجرایی ، قضایی و نظامی قرار داشته باشد، بود. پول مالیه را که مردم از زمین ومُلک وجایدادخود مجبور بودند بپردازند، عمدتاً در راه داشتن سپاه ولشکر استفاده میشد،کمتر میخوانیم که از این پول کدام سرکی، حمامی، بازاری، میناری، قصری ساخته شده باشد. اگر ساخته هم شده توسط افراد واشخاص ویا در «حشر» ها ساخته شده اند. شاهان وحاکمان افغان تا امیر عبدالرحمن درخانه های کرایی ویا در بالاحصار کابل که آنهم در سالهای دور(یفتلی ها) به منظور محافظت از دشمن ساخته شده بود، زندگی و «کار» میکردند.
شاهان افغان تا دوران امیرعبدالرحمن (که مستعمره خورانگلیس بود)، بخاطر حفظ وامنیت خود و «آرام ساختن » مردم بخصوص سران اقوام وقبایل که همیشه باهم درجنگ ونزاع بودند، توجه شان را به خارج کشور جلب نموده، دست به تجاوز به خصوص به کشور پهناور وغنی هند می زدند. دراین لشکر کشی ها اسلام واسلامیت تاثیر زیاد داشت، زیرا مسلمانان شمال هند بخصوص قبایل پشتون نشین که هنوز پاکستان تشکیل نشده بود، به طرفداری مسلمانان متجاوز افغان درامر«جهاد» یکجا میشدند واز دست درازی به مال ومقدسات مذاهب غیرمسلمان و تجاوز به مال وناموس مردم بنام «غنیمت »هم هیچ دریغ نمیکردند. «…، احمدشاه، فیودالهای بزرگ قبایل را دور ازقبیلهٔ شان، در دربار نگهمیداشت ودرجنگ ها سوق مینمود، اما نمیگذاشت که درپایتخت قطعات مسلح قبیلوی داشته باشند.»(افغانستان درمسیرتاریخ ص۳۵۷)
درهند هم، بین والیان ونواب ها اختلافات فراوان وجود داشت. بااستفاده از این وضع بریتانیا تحت پوشش تجارت وخرید وفروش منحیث یک «قوه نهانی وخطرناک مثل اختاپوت ازماورای بحارغوطه زده ودرسواحل هند سرکشیده بود. این مهمان ناخوانده که بااسلحه، علم وتخنیک عالیتر وهم با حرص و خشونت مجهزبود، به شکل تدریجی، اما عمیقاً درعروق وشرائین هند بزرگ وغنی سیر میکرد، درحالیکه هندی ها، ایشان را ازسوداگری بیشترنمیدانستند، وافغانها آنهارا« پساری ودکاندار» می نامیدند.» )همانجا)
ولی، این همان استعمارگران غربی بودند که درسال۱۶۰۰تحت نام « کمپنی هند شرقی»، تسلط کامل خود را درسال ۱۷۶۳ برهندوستان مسجل نمودند.
براساس خانه جنگی های اقوام وقبایل مختلف در زمان احمدشاه ابدالی و پس از آن در زمان تیمور شاه و پسرانش سرحد شرقی افغانستان که تا دهلی میرسید، تا پشاور محدود گردید که آنهم توسط حکمرانش سردار سلطان محمد مشهور به طلايی به رنجیت سنگهـ تسلیم داده شد.
کشور فرانسه ( ناپلیون) ازغرب، از راه ایران و روسیه تزاری از شمال افغانستان هم چشم به سرزمین افسانوی هندوستان دوخته بود، که دراینصورت افغانستان در بین سه کشور بزرگ جهان قرار گرفته و اتباع این کشورها بنام های مهاجر، تاجر، سیاح، ملا ومولوی ، فالبین، طبیب یونانی، ملنگ و نماینده های رسمی کشورها با تحفه وتارتق ودر ضمن استخدام همکاران ( جواسیس ) محلی در شهرها و بخصوص در شهر کابل حتی در کنار شاهان افغان پیدا می شدند.
دربین این سه کشور بزرگ، انگلیسها بیشتر از افغانستان بنابر سوابق تاریخی، احساس خطر مینمودند آنهم، از حمله بر هند براساس اعلان « جهاد» توسط ملا ومولوی، که تمام مسلمانان این طرف و آن طرف را میتوانست متحد بسازد ، ترس داشتند.
ازجانب دیگر، وطن پرستی بین مردمان این سرزمین، بخصوص درمیان اقوام وقبایل پشتون نشین، متاسفانه درطول تاریخ طوری افاده شده که باید زور داشت و باید «حکمران» بود. هیچگاهی سران ومَلک ها به فکر پیشرفت وعصری ساختن ساحات تحت «حاکمیت» شان نه خود بودند ونه اجازه میدادند. زمانیکه محمد نادر را انگلیسها به پادشاهی رساندند، و از راه جنوبی وارد کابل شد، سران ومشران جنوبی تقاضا نموده بودند که سه خواست آنها درنظر گرفته شود: سرک کشیده نشود، مکتب ضرورت نیست و جوانان به عسکری جلب نشوند. که دراین راه انگلیسها تلاش فراوان بخرچ داده بودند. محمدولی در(توطئهٔ انگلیس درسقوط امان الله)می نویسد: «سیاست انگلیس این بود تا افغانستان بحیث یک کشور عقب مانده، دست ناخورده وانکشاف نیافته باقی بماند … راه ها و سرک ها وپل ها وجود نداشته باشد… . ص۱۲»
جورج آرنی ژورنالیست انگلیسی می نویسد:« تاریخ سیاسی دولت معاصر افغانستان سرگذشت پشتونهاست.» سِرهانری راولنسن، جنرال انگلیس درتحقیقاتی که پس ازیک قرن ازمرگ احمدشاه انجام داده می نویسد :« ملت افغان ازتجمع اقوام وقبایل زیادی تشکیل گردیده، که قدرت آنها نابرابر وعادات شان متفاوت است. آنها به اساس کرکتر شخصی رئیس [مشر] شان کم وبیش باهم نزدیک اند. احساس وطنپرستی آنچنانکه درغرب شناخته میشود، درمیان آنها وجود ندارد.»
«امیر عبدالرحمن درتاج التواریخ ونیز درنامه های خود عنوانی ویسرای هندوستان مناطق قبایلی وزیرستان وبلندخیل و کُرم وافریدی و باجور وسوات و بُونیر وچپلاس وچترال تا درهٔ کافرستان ( نورستان) را بنام یاغیستان یاد کرده است یعنی آن مناطق سکونت گاه مردمان یاغی وسرکشی می باشد که حاضر به اطاعت هیچ حکومتی نیستند.» ( پشتونستان و زخم ناسور خط دیورند – م.ا.سیستانی)
دراوایل قرن هژدهم دوقبیله ابدالی وغلزایی یکی پی دیگری به قدرت رسیدند که برای سالهای طولانی درجنگ ها وکشمکش باهم گذشتاندند. دراین جنگها نه تنها، هزاران انسان جانهای خود را ازدست دادند بلکه براثرهمین اختلاف ها، ضعف ها وجاه طلبی های شاهان افغان، مداخلات کشور های خارجی بخصوص انگلستان که با تصرف هندوستان تاسرحدات افغانستان رسیده بود، عملی گردید. درسال ۱۸۰۹الفنستن فرستاده انگلیس، به «خاطر» جلوگرفتن فرانسوی ها(ناپلیون) ازطریق افغانستان به هندوستان، شاه شجاع را برای گرفتن قدرت درمقابل برادرش تشویق نموده با دادن تحفه وتارتق اولین معاهده را بااو امضا و افغانستان را در روابط خارجی محدود به دوستی وهمکاری با انگلیس ساخت که بعد ها معاهده های سمله، جمرود وغیره مداخلات نظامی انگلیسها وتجرید افغانستان راعملی گردانید.
«فعالیت جاسوسی انگلیس درافغانستان ازعملیات نظامی او شدید تر و مؤثر تربود.» زیرا در افغانستان اصلاً دولتی وجود نداشت تا بتواند این جاسوس هارا کشف وعملیات آنها را خنثی بسازند. همچنان انگلیسها بر اثر ضعف افغانها درمیان اقوام وقبایل مختلف کشور بخصوص بااستفاده از معتقدات و باورهای مردم در دین ومذهب ودادن رشوه های نقدی وجنسی، افرادی را اجیر ومنحیث جواسیس در سطوح مختلف نصب نمودند. این افراد بحیث معلم خانگی، اموزگار، طبیب یونانی، صاحب منصب، ترجمان، تاجر، سیاح، ملاهای مساجد، شیخ، حضرت، سید ، ملنگها باتبر زین وکجکول و غیره در شهرها، ولایات و به خصوص در شهروکوچه های کابل پراگنده بودند. اکثر این ملا ومولوی ها که بعدها اسناد شان افشا شده اصلاً مسلمان هم نبودند ولی تا ملا امام و پیش نماز مسجد بزرگ شهرکابل ( لارنس – مسجد پل خشتی) هم رسیده اند .
«موهن لال جاسوس انگلیس که زبان فارسی را میدانست ، درایران بنام (آغاحسن کشمیری) و در افغانستان (میرزاقلی کشمیری) معرفی شده بود.»(افغانستان درمسیر تاریخ)
انگلیسها موهن لال را بنابرذکاوت واستعدادی که داشته از هنگام جوانی تحت تربیت گرفته بودند. اوبه زبان فارسی تحصیل نمود وخصوصیات مردم افغانستان را بدرستی میدانست . وظایف جاسوسی وجلب و جذب سران، مشران، خوانین وحتی برادران ونزدیکان شاهان افغان را به منظور خوشخدمتی برای انگلیسها « به درستی » اجرا نموده وبرای جمع آوری معلومات کار های زیادی را انجام داده است. نانسی دوپری افغانستان شناس فرانسوی می نویسد:« ماموریت او[موهن لال] به ملتان ودیره غازی خان قبل ازلشکرکشی انگلیس برای جمع آوری معلومات واغواگری تاجران واهل نفوذ آن منطقه، باردیگر ماموریت اوبه سرحدات برای رشوه دادن واغوا نمودن سران قبایل آزاد، مهارت وچیره دستی موهن لال برای استخدام یکعده افغان ها ازطریق دادن رشوه های گزاف، به شمول عبدالرشید، خواهرزادهٔ امیردوست محمد، اردوی بریتانیه را ازتباهی درغزنی نجات داد… وزمینه، اشغال کابل میسر گردید.»
موهن لال کتابی به نام(زندگی امیر دوست محمدخان، امیرکابل) نوشت که علاوه ازرخدادهای تاریخی، سیاسی ونظامی درآن روزگاران را که چشم دیدویا بنابر« وظیفه جاسوسی»به آن ها دسترسی داشته قابل دقت است. دراین کتاب علاوه از رجال وشخصیت های ملی که در۱۸۴۱ درکوچهٔ باغ نواب در منزل عبدالله خان اچکزیی بخاطر طرد متجاوزین در «دشمنی» با موهن لال قرارداشتند، مثل امین الله خان لوگری، سکندرخان، محمدحسین خان چنداولی، خضرخان کوتوال، محمودخان بیات، اکبر خان خوابگاهی ودیگران نام برده شده، از استخدام «افراد موثر» دردستگاه امیرکابل که بخاطر منافع شخصی با موهن لال جاسوس یکجا شدند وبا اخذ پول و زرکشور افغانستان رابه ویرانه ای مبدل کردند که تاامروز، که بیش از۱۸۰ سال ازآن روزگار میگذرد، هنوز هم ادامه دارد،هم تذکر بعمل آمده است. موهن لال بعضی ازاین چهره های استخدام شده را مثل حاجی خان کاکرسرلشکرسرداران قندهاری، نایب شریف خان، شاه جی[سیدعبدالله-معروف به شاه جی ونام اصلیش قربان حسین]، سعید خان [جان فشان خان] پغمانی، میرحسن، ملا احمد برنج فروش، خان شرینخان چنداولی، سردارعبدالرشید محمدزائی، ملا نصوح پیشکار سردار کهندل خان ، غلام خان پوپلزائی وده ها روحانی وسرکرده های اقوام وقبایل رانام گرفته است.
موهن لال (میرزاقلی کشمیری) که سالها با افغانان مسلمان درمساجد نماز خوانده و یا ممکن پیشنماز هم بوده باشد، دراواخرعمردرحالیکه درفقرو فاقه زندگی مینموده، به دین اسلام گرویده و« بحیث مسلمان» دفن شده است.» (مقدمه کتاب امیردوست محمد)
امیرعبدالرحمن درتاج التواریخ می نویسد :«سپهسالار کل قشون پدرم[امیر محمد افضل] یک نفر انگلیسی به نام شیر محمد خان بودکه تغیر مذهب داده بود.» این شخص همان کیمپبل ( Campbell) انگلیسی است که در جنگ قندهار با شاه شجاع زخمی واسیر، بعداً مسلمان شد. «امیر دوست محمد این «جدید الاسلام» که اسم خود را ( شیر محمد) گذاشته بود، بحیث قوماندان توپخانه اردوی کابل مقررنمود. درسال۱۸۳۹زمانیکه انگلیس وشاه شجاع علیه امیر دوست محمد حمله نمودند، کیمپبل(شیرمحمد) به دفاع مامور شد ولی ازجنگ علیه شاه شجاع وانگلیس انکار نمود وبعداز شکستِ دوست محمدخان، «شیرمحمد» مجدداً افسرگارد شاهی شاه شجاع شد و زمانیکه این قطعه نظامی مورد حملهٔ مردم کابل قرار گرفت، شیرمحمد اسیر وچون تازه «مسلمان» شده بود مردم کابل او را رها وبازهم امیر دوست محمد اورا قوماندان اردوی۱۵ هزار نفری بلخ مقرر میکند و والی بلخ( سردار محمد افضل) «پسرک دوازده سالهٔ خود سردارعبدالرحمن (بعدپادشاه افغانستان) را به شاگردی او میسپارد.»
همه تاریخ نویسان افغان متفق القول نوشته اند، زمانیکه در میدان جنگهای قدرت، بین اولادهٔ احمد شاه، یکطرف قوا کمی ضعیف گردیده، عساکربه امر قوماندان یابزرگان شان به جانب مقابل ( حریفش) میرفتند و پیروزی شخص مطلوب خودراسبب می شدند که یقیناً، این « شیر محمد» ها بودند که چنین میکردند ورنه عساکر درمیدان جنگ اگر کشته نشوند، دو راه دارند یا فرار میکنند و یا اسیر میشوند.
جوسیان هرلان یا جولیان هرلان « فیتزصاحب» (۱۷۹۹-۱۸۷۱) Josiah Harlan یک امریکایی از ایالت پنسلوانیا بود. داکتربشیراحمدزکریا درکتاب (شهزادهٔ افغان ومن – اولین امریکایی درافغانستان) او را «سیاح» معرفی کرده است. درحالیکه ازهمان آغاز کتاب معلوم میشود که او یک جراح ودرخدمت اردوی انگلیس بوده، طوریکه دراین کتاب اززبان خودش ذکر شده :« بعد ازبجا آوردن سلام محکم خاصهٔ عسکر انگلیسی گفتم؛ صاحب! براین فیتزجرلد، افسر طب نظامی.» سپس بالشکر کشی انگلیسها به جانب افغانستان(۱۸۳۸م) همراه شده و درنیمه راه به لاهور مرکز حکمروائی رنجیت سنگهـ میرود ، درلودهیانه با شاه شجاع که تحت نظر انگلیسها «درگهواره وشیر خوارگاه آرامی » قرار داشت، می بیند و در بازگشت به دربار رنجیت سنگهـ، به حیث گورنر جنرال گجرات مقرر میشود .« به گفته خودش ازطرف رنجیت سنگهـ متهم به تقلب شده[ یا وظیفه اش در آنجا به پایان رسیده]، ازراه پشاور به کابل و راساً به دربار امیردوست محمد میرسد و به گرمی استقبال شده بنام «جنرال فیتس جیرول » خطاب و برایش لقب« مصاحب» رااعطا مینماید. او مشاور خاص نظامی دربار و دوست بسیار نزدیک وزیر محمد اکبر خان میشود که او را بنام فیتس جیرول یا سردارفیتز صاحب می نامید.»
کاندید اکادمیسن محمداعظم سیستانی در(پشتونستان وزخم ناسورخط دیورند) می نویسد: « پس ازآنکه سلطان محمد خان[مشهوربه طلایی] برادر امیردوست محمدخان که حکمران پشاور بود، پشاور را تحت الحمایهٔ رنجیت سنگهـ حکمران پنجاب قرارداد و پشاورعملاً تحت تصرف سیکها قرار گرفت، زمانیکه در۱۸۳۶ امیر دوست محمد خان بعد ازاعلان جهاد، خواست پشاور را دوباره به کابل الحاق نماید. دسایس جواسیس سکهـ وتلاشهای(هرلان) جاسوس امریکائی در دربار رنجیت سنگهـ [آن زمان درخدمت رنجیت سنگهـ بود]، دستهٔ از قوای افغانی به سرکردگی سردارسلطان محمدخان «شیرمحمد!» به طرفداری رنجیت سنگهـ ازجنگ دست گرفتند وبه صف دشمن پیوستند و پول و امتیاز بدست آوردند .» محمدولی هم در(توطئهٔ انگلیس درسقوط امیرامان الله) می نویسد: «… اولین امریکایی به حیث جاسوس به نام (جوره هارلن) نزد شاه شجاع بود وبنام جراح کار میکرد که اصلاً او یک جنرال نظامی بود ودرایجاد تفرقه میان شهزادگان[شاه شجاع ودیگران] نقش داشت.»
انگلیسها با استفاده از اعتقادات مذهبی مردم افغانستان، افراد واشخاصی را که مسلمان بودند ویا تازه اورا «مسلمان» ساخته بودند به نامها و وظایف مختلف بخصوص ملا ومولوی ومعلم به افغانستان اعزام مینمودند.«پاتنجرکه ازراه ایران به هرات آمده بود، بنام حاجی پوتینجرملام امام وخطیب مسجدجامع شهرهرات بود.» اکثر این جاسوس ها به هدایت انگلیسها توسط خود مردم که از سواد وفهم کافی برخوردار نبودند به اجتماع راه می یافتند. کاتب می نویسد :« … این داکتر عبدالغنی از آنروز که پانهاد خاک افغانستان گشت به وعدهٔ خدمتی که به کارکنان دولت انگلیس داده بود، درظاهر مواظب خدمت این دولت شده، درباطن عقب خدمت آن دولت افتاد.»
« عطا محمد نام با یکنفر انگلیس که خودرا شیر علی نام نهاده بود، به تغیر لباس و وضع درویشی ونام طبیبی داخل خاک افغانستان شده بودند[۱۸۴۹] حین مراجعت به هندوستان دستگیر شدند ولی به شفاعت بهرام خان وزیری رها میشود.» (سراج التواریخ )
استعمارانگلیس، بعد پاکستان بحیث «وارث حقوق ووظایف مقامات بریتانیه » در افغانستان جنایت نا بخشنودنی را اساس گذاشته اند که عبارت ازخیانت به وطن وخدمت به دشمن وطن رادرمقابل پول، مایه افتخار ویک کار شایسته وطبعی و« حتی مسلمانی» میدانند که تا امروزهم ادامه دارد. توجه کنید، طی سالهای اخیربه «تجارت ریشه درخت پسته»، « گادر سمنت دار»،« آهن اره شده» و غیره.
دستهٔ دیگر از جاسوس ها، خاندان قضات اند که از زمان احمدشاه ابدالی درپشاورزندگی می کردند. یکی ازاین ها قاضی محمد حسن بود که با کمک سرالکساندربرنس استخدام و دردربار شاه شجاع عنوان « خان العلماء» گرفت زمانیکه شاه شجاع به هندفرار نموده بود، قاضی، ندیم وملا امام او بود. اولادهٔ این قاضی «قاضی غلام قادر» یکی ازدربانان سلطان محمد (مشهوربه طلایی ) والی پشاوربود که برای انگلسها کار میکرد.
اما «قهرمان» خاندان قاضیان، قاضی عبدالقادرمشهور به «قاضی قادرو» پسرقاضی فضل قادر، پسر قاضی حسن است. او باقاضی محمد جان یکجا به دربارامیرشیرعلیخان راه یافت. قاضی علاوه ازلسان فارسی وپشتوبه زبان های پنجابی وانگلیسی نیزوارد بوده، مرد خطیب ونویسنده بود. وبحیث سکرترنظامی وامور خارجی امیر کارمیکرد. «درمذاکرات جنرال ستولیتوف نماینده روسیه با دربار کابل، قاضی یکی ازاعضای هیات افغانی بود و مکاتباتی که بین امیر شیرعلیخان و کافمان والی دولت روسیه در اسیای مرکزی مبادله شد(۵۴ مکتوب) همه دردسترس قاضی بود(کاپی این مکاتیب را درتاریخ سیاسی افغانستان تالیف سید مهدی فرخ مطالعه نمایید) که بدست انگلیسها افتاد وادعا نمودند که درهنگام تخریب بالاحصاربدست شان افتاده است.»
زمانیکه امیرشیرعلیخان ازکابل به مزار فرارنمود، قاضی با وی همراه بود ودرجمله هیاتی به آسیای میانه سفر نمود واینبار بیش ازهمه درجستجوی سردارعبدالرحمن(پادشاه آینده افغانستان) که درقلمرو روسیه پناهنده بود، بیشتر کوشش نمود تااورا برای «اشغال تاج وتخت افغانستان تشویق » نماید. قاضی این بارتنها نبود، هم مسلک دیگر اوسردار شیرعلیخان قندهاری هم عضو هیات وطرفدار انگلیسها بود. «درحوادث کابل مردم در مسجد پل خشتی بخاطرصحبت به پشتیبانی از سردارعبدالرحمن در مقابل سردار محمد ایوب خان،بالای قاضی حمله نمودند و قاضی فرار نموده بخانهٔ یکی ازسید های کنررفت واز همانجا حوادث کابل را عنوانی واتر فیلد کمشنر پشاور راپور میداد.»
این قاضی جاسوس انگلیس درزمان سلطنت امیر عبدالرحمن منجیث مدیر جریده، مشاور نظامی وسیاسی شخص پادشاه، عضو هیات های سیاسی دولت درمذاکرات با دولت روس واز همه خوشنما تردر لباس یک قاضی« مسلمان وضد انگلیس» درکنارش قرار داشت.
قابل تذکر است که مردم افغانستان به کمک برخی از ملا ها ومولوی های وطنپرست که تعداد شان نهایت کم بوده واست، پیوسته صدای اعتراض شانرا علیه اشغالگران انگلیس بلند می نمودند ولی شاهان و جیره خواران انگلیسها که از سالیان دور جاسوسان خود را بخصوص درلباس روحانیت تربیه نموده بودند، بنابر معتقدات مذهبی و دینی آنهارا از تقابل با انگلیس ها مانع میگردیدند. درسال ۱۳۲۶هجری( ۱۹۰۸ م)(ج۴-ص۳۰۲) طوریکه فیض محمد کاتب درج نموده، میرصاحب جان معروف به شیخ پادشاه، بلوای عام مردم را بااینکه « شرعی» ندانسته ولی باصراحت ابراز نموده که نام ملت را باید بلند نگهداشت. جنبش های مردم وقتاً فوقتاً بخاطر اعتقادات دینی ومذهبی و همچنان بخاطر گرفتن « غنیمت» علیه قوای انگلیس درشهرهای مختلف افغانستان بخصوص در سرحدات با هندوستان بوجود میامد، ولی این جنبش ها از جانب ملا ومولویی ها و حضرات به کمک دستگاه دولتی وامرپادشاه خنثی میگردید، که گویا امرپادشاه و اولاامر نیست. سلاح ومهماتیکه هم از دشمن بدست می آوردند، جمعاوری و دوباره به قوای متجاوز داده میشد .
کاتب می نویسد:« حضرت صاحب بتخاک ازوصول مناشیر [جمع منشور- فرمان های شاهی] ممانعت تقریری که حضرت والا[ امیرحبیب الله] درباب ممانعت ازجهاد وعدم جوازآن درصورت امر نکردن پادشاه نگار داده بفرستاد… ،جهاد وغزای ما شرعاً ، به کتاب و سنت راست و درست نمی آید…[؟] و گویند که این تبلیغ آن جناب هم از صدور منشور والا وهم از عطای زر دولت انگلیس که مبلغی نزد او تقدیم کرده بودند، افشا شده، ترک جهاد کرد ومردم را ابلاغ نمود.»ج۴ ب۳-ص۳۰۸
دراین نوشته استفاده شده از:
- فیض محمد کاتب – سراج التواریخ
- محمد ولی – توطئهٔ انگلیس درسقوط دولت امان الله خان
- م.غ. غبار- افغانستان درمسیر تاریخ
- موهن لال- امیردوست محمد خان– امیر کابل
- لیدی سیل – شبخون افغان
- سید مهدی فرخ – تاریخ سیاسی افغانستان
- کاندیداکادمیسن م ا سیستانی – پشتونستان وزخم ناسور… سایت افغان جرمن