توقف واگنر، شکست دیگری برای شادیهای گذرای آمریکا و غرب و ناتو، از سوریه تا اوکرایین
فرمانده واگنر، خواب های رنگین غرور میبیند. این رنگهای غرور، غروب دارند. شاید هم ترفندی برای غافلگیری اوکرایین.
ملیگرایی روسیه پیروز میشود
نوشتهی محمدعثمان نجیب
من عادت دارم، نسبت به رخدادهای جهانی و کشورم واکنش های انفعالی نشان نه دهم. به همان دلیل پیرامون وضع روسیه کوتاه جنین نوشتم: ( فرمانده واگنر، خواب های رنگین غرور میبیند. این رنگهای غرور، غروب دارند. شاید هم ترفندی برای غافلگیری اوکرایین. )برای یک تحلیلگر الزامی است تا پیشرخ جریانات و پس رخ جریانات را اگر صد در صد نه، هفتاد درصد بداند. دست و پاچهگی های آنی و ابراز دیدگاه های، مقصد بگو. پرستیژ و وجههی سیاست اندیشی شخصی را زیر پرسش میبرد که ادعای کارشناسی دارد. در حوادث اضطراری نه چندان غیر قابل انتظارِ مارش واگنر به سوی ماسکو، چهها نه بود که نه شنیدیم و چه ها نه بود که نه گفتند. همه خیله بازاری. حتا کشور ها تعیین تکلیف کردند، رسانه ها هر چیزی خواستند پخش کردند. هدف من آن نیست که وقایع داغ روز جهان گزارش نه شوند یا مورد بحث قرار نه گیرند. حد اقل سنجش باید وجود داشته باشد، در این گونه حالات است که رسانهی دوست و دشمن و بیطرف و باطرف معلوم نه میشود. در نتیجه دو دیدگاه متضاد به وجود میآیند. بیم و امید. یا فکر پیروزی و یا هم تفکر مغلوب شدن. در این میانه آنچه رسانه های دشمن کار میکنند، کلان نشان دادن آنی و گذرای یک حادثه اند. که اصلاً بسیار کودکانه
اند. کشوری به عظمت روسیه، ارتشی به اقتدار روس، سیاست و مکنتی به بزرگی و پیشینهی تاریخی اتاق های فکری روسیه، آدم فعال و مدام در اندیشهیی همچو پوتین، چهگونه میتوانند یکباره پای شان را در دام یک گروه اجیر بسته ببینند؟ یا تماشای خیالی کنند؟ حتا خود فرمانده واگنر که کسی از موضع روسیه نام او را هم نه گرفت تا کلانش نه کند، به این فکر نیست که در دامی بیافتد و برآمده نتواند. حتا اگر همه گونه توانانی قدرت مانور را هم داشته باشد، در مقابل یک دولت ایستایی کرده نه میتواند. به هر رو. دیدیم که همه این حرکت را تضعیف وجهه و پرستیژ پوتین دانستند. البته این دیدگاه بیشتر توسط رسانه های ضد روسیه چاق شده میرفتند و چابک سواران بی اندیشه طبل خیالی شکست روسیه را مینواختند. اینان حتا نه میدانند که شکست پوتین، اگر صورت گیرد، شکست یک شخص و یک رییس جمهور است. نه شکست سیستم و نظامی که برای بقای روسیه و اقتدارگرایی دوبارهی روسیه استوار است، نظامیان روسیه، مردم روسیه حتا مخالفان داخلی روسیه و حتا خود فرمانده و نیروهای واگنر میدانند که تضعیف نظام روسیه، اقدام به خودکشی خود شان و نابودی کشور شان است. پوتین یک رهبری که اگر امروز از بدرت برکنار نه شود، فردایی میرسد که از جهان میرود. ولی کشور که باید از نظم خارج نه شود و دورهی گرباچف خاین تکرار نه شود که هرگز نه میشود. حالا کسی از این گویا ناظران!؟ سیاسی بپرسد که یاغیگری فرمانده یک نیروی اجیر چرا سبب تضعیف موقعیت تنها رییس جمهور یک کشور شود؟ مگر همه کسانی که در تشکیلات واگنر اند، همه آمریکایی اند یا روسی؟ حتا اگر دو هزار روس هم در میان گروه واگنر باشند، کسی میتواند ضمانت کند که آنان طرفدار ویرانی ملک شان اند و هر چه فرمانده گفت، همان کار را میکنند؟ یا گروه را از داخل منفجر نه میسازند؟ چنانی که من در یکی از تفسیر ها نوشتم. شکست پوتین تنها در صورتی مضمر است که خیانت عمومی داخلی بر ضد کشور روسیه به حمایت کدام منبع یا منابع دشمن صورت گیرد. یعنی، همه رهبری کشور مانند غنی چوغک و اراکین خاینش وطن فروش شوند، اگر تعویض پوتین هم مطرح باشد، ارتش روسیه این قدرت را دارد. حوادثی را که اوکرایین پشت سر میگذارد و تحرکاتی که از افغانستان در تغییر اوضاع به نفع گویا به نام طالبان پاکستانی در شمال و شمالالشرق افغانستان برای اسکان پشتونهای خیبر صورت میگیرند، یا غایلهی خاموش آب نهخواستن پاکستان و غایلهی پر طمطراق حقآبه خواهی ایران، یک تیریست و چند شکارِ برنامهریزی شده، ولی، همان جابهجا سازی های غیر بومی ها به روش جدید در شمال و شمالالشرق افغانستان. شکار اول غصب جایدداد ها و دارایی و سرزمین های مردم بومی آن مناطق به نام غلط و با برنامهی دقیق اشغال و راندن مردمان بومی از محل. شکار دوم تغذیهی طالبانی از کمک ها و مستمری های آمریکا و غرب و انگلیس و ناتو گویا برای ایجاد خطرات و تهدیدات آسیای میانه و تقاص شکست در اوکرایین و گویا نشاندادن ضرب و شتم به روسیه. در حالی که از اول معلوم بود که بازندهی جنگ اوکرایین، خود اوکرایین و اوکرایینی هاستند و ناکامی کامل تمام اسلحه های آزمایش کرده شدهی لابیهای جنگ افزار ساز غرب در این جنگ. به مشاور ناکارهگی غول های نامکش شکست خوردهی پاتریوت ها، تاجران اسلحهی آمریکایی و غربی یک ناکامی کامل در تجارت و ساخت و ساز افزار و ابزار سبک و سنگین جنگی غرب در جهانی بود که منجر به سقوط اسهام و بهره های این کمپانی های غول آسا در جهان شد. و نشان داد که حد اقل برای یک دورهی پنجاه سال دیگر هم کارآمدی و کارایی سلاح امروز غرب زیر پرسش است و شکست کمپنی های تولید سلاح و مهمات در برابر تهاجمات روسیه و ایران و چین و هند علیه غرب در جهان پسا افغانستان و عراق و سوریه و لبنان دگر شکی باقی نماند که هیچ امیدی برای مؤفقیت غرب و کاربرد چنان سلاح ها در جنگهای تمام عیاری مثل اوکرایین وجود نه دارند جزء سرافکندهگی. انتظارات واهی از برگشت ترامپ برای ختم غایلهی جنگ اوکرایین درست همان چیز هاییست که ما در آغاز میگفتیم و کسی به آن ارزش نه میداد. چون آن گفته ها از زبان یک خارجی نه بودند.بحث منافع خانهوادهگی بایدن در اوکرایین، کودک آزاری مستند پسر بایدن در اوکرایین، و تقابل تجارتی ترامپ و بایدن در منطقه و تعهدات پنهان ترامپ برای روسیه در منطقه، تمام امید ها را برای پیروزی غرب در جنگ اوکرایین به ناکامی مواجه ساخته و حیف شدن هزینه های جانی و مالی و موقعیتی پیمان ناتو و آمریکا و انگلیس را ثابت ساخته. و نفرت مردم را در سراسر جهان برانگیخته اند. به ویژه که حالا اتاق های فکری روسیه و متحدانش، تبلیغ عاطفی بازپسگیری سرزمین های روسیه را به اذهان مردم روسیه تزریق میکنند. دولت های روسیه و متحدانش مردم روسیه را که شدیداً افکار ملیگرایی هم دارند سلاح برندهی خود هم میدانند. چون ثابت شده که آمریکا طی سی سال جنگ اخیر خود در آسیا و کشور های عربی ناکام و گریزنده بوده است. مزید بر آن هم دیده شد که غرب هرگز برای انجام کار های زیربنایی مثمر به ملت ها در کشور هایی که به آن ها تجاوز کرده نه بوده و تنها ارمغان پلید ویرانی فساد و بدبختی را از خود به جا گذاشته اند و هر کدام به سهم خود، دارایی های عامهی ملت ها را دزیدند و از سرزمین و زیر زمین همه داشته های کشور ها را دزدیدند و به کشور های خود منتقل ساختند و کشور ها را هم به نوبت برای تروریستان طرف اعتماد خود سپرده اند. پس انتخاب آمریکا و برگشت احتمالی ترامپ نه بر ختم جنگ ها اثری دارند و نه به پیروزی آمریکا در جنگ. به خصوص که ترامپ خودش از لحاظ اخلاق اجتماعی بداخلاق ترین رییس جمهور آمریکاست که ناتو و متحدان خود را ارزش پشیزی هم نه میدهد. عامل ک گی بی بودن او هنوز مرفوع نه شده است. همه مردم های درگیر ساخته شده و در جال افتاده شدهی جنگ های پسین حالا میدانند که ارزش انسانی آنان در نزد غرب و جهان سرمایه چ، تنها به شعار های فریبنده است و بس.