تروتسکی در تاریخ اندیشه سیاسی چپ
leo Trotzki ( 1879- 1940 )
آرام بختیاری
سنت ترور سیاسی با نام تروتسکی گره خورد.
لئو تروتسکی (1940-1879.م) یکی از سازمان دهندگان انقلاب اکتبر، فرمانده ارتش نوبنیاد سرخ شوروی سابق را استالین در سال 1940 میلادی در کشور مکزیک حین تبعید ترور نمود. نام واقعی او “داود برونشتاین” متولد کشور اوکراین، همکار نزدیک لنین از آغاز بود؛ که تا سال 1917 منشویک و سپس بلشویک، یکی از سیاستمداران مهم انقلاب تا روی کار آمدن استالین قفقازی بود. تروتسکی نخستین مبارزی بود که بعد از شکست انقلاب سال 1905 در روسیه تزاری، به امکان انقلاب کارگری و تغییر دولت تزار از طریق شوراهای مردمی پی برد. او موفق شد سوسیال دمکرات های روس را که از سال 1903 پراکنده شده بودند در شهر پطروگراد دوباره باهم متحد کند و شعار “سیاست نیابتی” را بی اعتبار سازد. سازمان امنیت تزاری بعد از شکست انقلاب 1905 تروتسکی و سخنگوی جنبش را دستگیر و روانه اردوگاهی در سیبریه نمود وی در جنبش 1903 میلادی بیشتر به منشویکها نزدیک بود تا به بلشویکها. لیبرالهای آنزمان روس بر این باور بودند که باید نخست کاپیتالیسم و بورژوازی بقدرت برسند.
تروتسکی با آغاز انقلاب 1905 خود را از محل تبعید به روسیه رساند و با افشای “مانیفست” تزار از طریق سخنرانی رهبر مشهور جنبش شوراها در پایتخت روسیه یعنی در شهر پطروگراد گردید. امروزه اشاره میشود که در آن سال پرولتاریای روس گرچه رقمی محدود ولی مدرن، صنعتی و تا حدودی دارای سازماندهی بود که از طریق شوراها و سندیکاها قصد اشغال دولت و قدرت سیاسی را داشت. انقلاب شکست خورده 1905 روسیه دومین جنبش توده ای بعد از کمون پاریس در سال 1871 میلادی بود. یکی از رهبران مذهبی آن آخوند ارتدکس جناب گاپول موجب موجی از تظاهرات شده بود. تروتسکی آنزمان هیچ اطمینانی به جنبش بورژوایی لیبرالها نداشت چون انقلاب 1848 آلمان نشان داده بود که این گروه ناتوان است برای امر انقلاب و همکاری به آن غیرممکن میباشد. لیبرال ها نشان دادند که از یک جمهوری دمکراتیک با رعایت حقوق کارگران و کشاورزان وحشت دارند. تروتسکی درحین محاکمه دادگاه از جنبش شورایی علیه تزار و از آزادی هایی که او در برنامه “مانیفست” قول داده بود، دفاع کرد؛ بدون اینکه از بکار بردن سلاح نامی ببرد.
مخالفان تروتسکیسم؛ مانند استالینیست ها، آنرا جریانی خرده بورژوا، ناباور به نیرو و نقش مهم طبقه کارگر، دچار ماجراجویی رادیکال چپ ، متظاهر به انقلابی گری احساسی، مبتلا به اپورتونیسم سیاسی، مخالف کمونیسم بین الملل و ساختار سوسیالیسم واقعن موجود آنزمان، و آنرا موجب اختلاف و انشعاب در جنبش کارگری، و حامی عینی امپریالیسم و متحدانش بشمار می آورند. بعد از اینکه تروتسکی در طرح تئوری “انقلاب مداوم” از استالین شکست خورد و 1927 میلادی از حزب بلشویک اخراج و در سال 1929 از شوروی رانده شد، سرانجام در سال 1940 ترور گردید. استالینی ها به او مهر دشمنی با مارکسیسم-لنینیسم زدند و وی را متهم نمودند که مدام علیه سیاست لنینیستی و حزب کمونیست بلشویک تبلیغات سوء مینماید. تروتسکی در سال 1938 در تبعید انترناسیونال 4 را برای مرزبندی با سیاست استالینیستی براه انداخت. وی قبلن تا فوریه 1917 در اروپا و امریکا در زمینه های: ادبیات و سیاست و فرهنگ از طریق تئوری و تحلیل میان چپ سوسیال دمکرات بسیار فعال بود. او میان سالهای 1912-1908 روزنامه پراودای وین را مدیریت نمود ولی نتوانست سوسیال دمکراتهای روس را در خارج و داخل متحد سازد.
تروتسکی خود را بی تاثیر از دانش مارکسیست های اتریشی مانند ویکتور آدلر و اوتو باور نمیدانست گرچه آندو را انقلابی بشمار نمی آورد. او خواهان “دیکتاتوری دمکراتیک پرولتاریا و دهقانان ” از طریق شوراها بود. تروتسکیست ها شباهت وی با استالین را در خشونت و سوسیالیسم بوروکراتیک، یک پیشداوری غلط میدانند. او بعنوان فرمانده ارتش سرخ با جنگ چریکی علیه ضد انقلاب، مخالفت نمود و خواهان سنترالیسم و فرماندهی مرکزی در ارتش بود چون پیروزی در جنگ داخلی بعد از انقلاب اکتبر را، ادامه مبارزه طبقاتی میدانست. وی تا سال 1933 میلادی هنوز خود را یک لنینیست بلشویک میدانست.
تروتسکی غیر از موضوعات روز، از جوانی در باره بحث های فرهنگی دیگر نیز مانند: هنر، ادبیات، فاشیسم، جنگ، ارتش، سیاست، جنگ داخلی در اسپانیا، کمونیسم چینی، انترناسیونال 4 در امریکا، و غیره مقاله مینوشت یا سخنرانی می نمود. کتاب اتوبیوگرافی اش در تبعید با عنوان “زندگی من” تاریخ عظیم انقلاب روسیه است، و در کتاب “انقلاب خیانت شده” بوروکرا تیک شدن شوروی سابق را به نقد میکشاند و میپرسد: شوروی چیست و به کجا منتهی میشود؟ در مرکز توجه وی مبارزات میدانی و عملی مانند کاپیتالیسم، استالینیسم، سازمانها و احزاب انقلابی، و تشکیل یک انترناسیونال مستقل بود، و گرچه گروه او در جنبش کمونیستی جهانی ایزوله شده بود، وی کوشید در سالهای تبعید یک انترناسیونال چپ تشکیل دهد که بخشی از انترناسیونال کمونیستی باشد. سهم تروتسکی در تحلیل و مبارزه علیه فاشیسم حتا امروزه قابل توجه است. بعد از اخراج وی از شوروی سابق توسط استالین،تروتسکیست ها تحت تعقیب قرار گرفتند و هزاران تن از آنان؛ حتا 2 پسرش، اعدام شدند. تروتسکی کوشید مانع استالینی شدن حزب بلشویک و انترناسیونال کمونیستی گردد و میگفت در محاصره قرارگرفتن شوروی نوین در خارج و در داخل به این دلیل است که از سرمایه خلع قدرت شود.
زمانیکه انترناسیونال 4 در سال 1938 بشکل مخفیانه در حوالی پاریس برقرار شد پسر تروتسکی؛ لئو که مشاور پدرش نیز بود ترور گردید. و در درون شوروی تعداد زیادی از دوستان، هواداران، و خویشاوندان وی زیر فشار جسمی و روانی وادار به اعترافات اجباری و نمایشی قرار گرفتند. جان دوی، فیلسوف امریکایی در سال 1937 تحقیقاتی پیرامون فعالیتهای تروتسکی و پسرانش نمود و بی گناهی آنها را آشکار کرد ولی این خبر به گوش کارگران و زحمتکشان درون شوروی نرسید. تروتسکی در یکی از مصاحبه هایش پیش از مرگ گفته بود: فکر میکنم فعالیت ام در سالهای تبعید حتا مهمتر از مبارزات ام در انقلاب اکتبر و در جنگ داخلی بین سالهای 1923-1917 بوده است. وی در فوریه سال 1940 و در وصیت نامه اش پیش از ترور نوشته بود: من در 43 سال زندگی گذشته ، آگاهانه یک انقلابی وفادار ماندم و 42 سال زیر پرچم مارکسیسم جنگیدم. اگر تاریخ دوباره تکرار شود، من همان راه را خواهم رفت و غیر از چند اشتباهی که مرتکب شدم، امید و باورم به کمونیسم و از گرمای شعله اش چیزی را از دست نداده، و امروزه آن امیدوارکننده تر از سالهای جوانی ام است. او زمانی ترور شد که به پیروزی کمونیسم در جهان هنوز باور داشت.
سه موضع مهم تروتسکی عبارت بودند از: دیکتاتوری پرولتاریا، دمکراسی سوسیالیستی، و انقلاب مداوم. او میگفت دیکتاتوری پرولتاریا و دمکراسی شورایی سوسیالیستی، یکی هستند؛ مفهومی که لنین نیز در کتاب “دولت و انقلاب” به آن پرداخته و دولت کارگری نام گرفت. دیکتاتوری پرولتاریا یا دوران گذار و موقت برای رسیدن به مرحله سوسیالیسم و کمونیسم است؛ یعنی مبارزه با استثمار و با مالکیت خصوصی کلان، و با سرمایه خلع قدرت شده، تا تولید با هدف رفع نیاز مردم عملی گردد، و سلطه دیگر وجود نداشته باشد تا مدیریت جمعی بر اشیاء و بر سرمایه ها در اقتصاد حاکم گردد. مارکس و انگلس سیستم سیاسی کمون پاریس را دیکتاتوری پرولتاریا نامیدند. آن فرم نهایی کشف و شناخته شده ای بود که طبقه کارگر در آن دارای قدرت سیاسی است و میتواند از آن طریق حکومت کند؛ یعنی دمکراسی مستقیم و بدون واسطه، وگرچه هنوز آن یک دولت است ولی نطفه و جوانه زوال و انحلال را در خود حمل میکند. پلورالیسم و تکثر سیاسی در این نظام امری واضح و حتمی است.
