نو کانتی ها،- مخالف سوسیالیسم و ماتریالیسم دیالکتیکی

neukantism.نو افلاتونی آرام بختیاری نو کانتی ها؛ نیم قرن میان مارکسیسم و…

غم دوشینه و سرنوشت نافرجام و دردناک مردم افغانستان

نویسنده: مهرالدین مشید کشتی شکستگانیم ای بادشرطه برخیز  باشد که باز بینیم …

برگردان شعرهایی از ژنرال پاییز

زنده‌یاد “محمدعمر عثمان” ملقب به “ژنرال پاییز” در سال ۱۹۵۷…

خلق در دانه لری - مرواریت های ناب

قۉشیق ( دو بیتی )   داکتر فیض الله ایماق باید گفت که،…

آشتی کردن طالبان با مردم افغانستان، راهی برای پایان جنگ…

نویسنده: مهرالدین مشید زهر پاشی های قومی و زبانی و توطیۀ…

 ترجمه‌ی شعرهایی از سردار قادر 

استاد "سردار قادر" (به کُردی: سه‌ردار قادر)، شاعر کُرد زبان،…

خموشی

 نوشته نذیر ظفر شــــــــد مــــدتی که ورد زبانم ترانه نیست آوای مــــن…

چشم براه وحدت

            چشمم براه  وحدت  پیوند وهمد لی جانم فدای وحدت وصد ق…

دوحه سر دوحه، پروسه های پیچیده و آرمانهای خشکیده 

نوشته از بصیر دهزاد  سومین کنفرانس در دوحه  درست سه هفته…

کور و نابینایان خرد

تقدیم به زن ستیز های بدوی و ملا های اجیر، آن…

فضیلت سیاسی و افغانستان

در نخست بدانیم٬ ماکیاولی در شهریار و گفتارها٬ در واقع…

بهای سنگین این خاموشی پیش از توفان را طالبان خواهند…

نویسنده: مهرالدین مشید طالبان بیش از این صبر مردم افغانستان را…

گلایه و سخن چندی با خالق یکتا

خداوندا ببخشایم که از دل با تومیخواهم سخن رانم هراسانم که…

(ملات گاندی در مورد امام حسین

باسم تعالى در نخست ورود ماه محرم و عاشوراء حسينى را…

جهان بی روح پدیداری دولت مستبد

دولت محصولی از روابط مشترك المنافع اعضاء جامعه می باشد٬ که…

ضانوردان ناسا یک سال شبیه‌سازی زندگی در مریخ را به…

چهار فضانورد داوطلب ناسا پس از یک سال تحقیق برای…

پاسخی به نیاز های جدید یا پاسخی به مخالفان

نویسنده: مهرالدین مشید آغاز بحث بر سر اینکه قرآن حادث است و…

طالبان، پناهگاه امن تروریسم اسلامی

سیامک بهاری شورای امنیت سازمان ملل: ”افغانستان به پناهگاه امن القاعده و…

  نور خرد

 ازآن آقای دنیا بر سر ما سنگ باریده عدوی جان ما…

عرفان با 3 حوزه شناخت/ ذهن، منطق، غیب

دکتر بیژن باران با سلطه علم در سده 21،…

«
»

تأملاتی دربارهٔ رویزیونیسم در ایالات متحده (۵)

۳) به‌دور انداختن آموزش‌های بنیادی لنین

«بالاخره، تا آنجا که به نقش کمونیست‌ها مربوط می‌شود، رسالت ما هدایت کشتی دولت نیست.» ـــ «تأملات»[۹۸]

یکی از بنیادی‌ترین دیدگاه‌های اولیهٔ  لنین ـــ که او نظریهٔ حزب طراز نوین را براساس آن پی‌ریزی کرد ـــ این بود که طبقۀ کارگر به خودی خود چیزی فراتر از آگاهی صنفی را ایجاد نخواهد کرد. دفاع از نقش رهبری طبقهٔ کارگر در جنبش ضدانحصاری در عین تظاهر به بحث‌انگیز بودن این موضع در جنبش چپ، چنان که  «تأملات» می‌کند، حتی یک گام از رفرمیسم اجتماعی فراتر نمی رود. رفرمیسم به نقش رهبری طبقهٔ کارگر راضی است[۹۹]، اما لنینیسم  ازاین فراتر می رود و از نقش رهبری حزب دفاع می‌کند. این چیزی است که  به‌صراحت توسط «تأملات» انکار  می‌شود: «این کار [در دست گرفتن سکان کشتی دولت ـــ نویسنده] مسؤولیت یک ائتلاف چپ گسترده‌تر و گسترده‌ترین بخش ممکن از مردم است.»

در میان مهم‌ترین خدمات لنین به مارکسیسم، مفهوم نقش رهبری، یا نقش پیشاهنگ، حزب انقلابی، قبل، در حین، و پس از انقلاب است. این نقش در «تأملات»، که به‌شکل زیر مورد انتقاد دو نویسندۀ شوروی نیز قرار گرفته است، بی‌ارزش شده است:

«رویزیونیست‌های راست به این گزارهٔ مارکسیستی ـ لنینیستی ‌که حزب کمونیست هستهٔ رهبری‌کنندهٔ کل نظام سیاسی سوسیالیسم است، و فعالیت‌های سازمان‌های عمومی و دولتی را در جهت یک هدف واحد ـــ یعنی تضمین عملکرد طبیعی کل نظام اجتماعی و اجزای آن ـــ هماهنگ می‌کند، حمله می‌کنند. [رویزیونیسم می‌کوشد] حزب را از یک نیروی سازمان‌دهنده و هدایت‌کننده به یک «نیروی رهبری‌ اخلاقی و سیاسی»، یک «عامل ایدئولوژیک»، و «جزئی از یک سیستم اداری خودگردان» بدل کند. آنها معتقدند که حزب باید عملکرد خود را به نظارت صرف و مطالعهٔ فرآیندهای اجتماعی، مشکلات موجود و منافع گوناگون محدود کند؛ به‌طوری که بتواند موضع خود را در مورد مسایل مشخص تعیین کند…. موضع حزب باید با تکیه بر  «قدرت اعتبارش» به‌پیش برده شود.»[۱۰۰]

رویزیونیسم، این واقعیت را که حزب مارکسیست ـ لنینیست باید نقش رهبری را ایفا کند نادیده می‌گیرد، نه به‌ این دلیل‌که رهبران آن چنین می‌خواهند، بلکه به این دلیل که انقلاب سوسیالیستی و رشد سوسیالیسم آن را ضرور می‌سازد.[۱۰۱]

۴) استثناگرایی آمریکایی

«با در نظر گرفتن اشکال گذار به سوسیالیسم، ما باید طرفداران جسور راه ملی ویژهٔ خودمان باشیم». «تأملات»[۱۰۲]

لنینیست‌ها همواره گفته‌اند که هر انقلاب، علاوه بر پیروی از قوانین عام تحول انقلابی، از ویژگی‌های هر کشور نیز پیروی می‌کند. مطلق کردن ویژگی‌های متمایز ملی در مسیر سوسیالیسم در تقابل با مشابهت‌های کلی فرایند انقلابی، تاکتیک غالب مورد استفادۀ انحرافات راست است. این یک طنز بزرگ است که «تأملات» بی‌شرمانه استثناگرایی آمریکایی را تأیید می‌کند. «تأملات» نشان می‌دهد که انحرافات راست چقدر قابل پیش‌بینی هستند.

دفاع «جسورانه» از استثناگرایی آمریکایی، اشتباهی است بزرگتر از آن‌چه که ممکن است در ابتدا به‌نظر برسد. این یک نمونهٔ دیگر از دور کردن «ح.ک.ا.» از اتحاد شوروی و سوسیالیسم قرن بیستم است. این حتی نمونۀ دیگری از دورکردن  «ح.ک.ا.»  از کل سوسیالیسم قرن بیست و یکم است،زیرا جنبش ایالات متحده را از جنبش جهانی جدا می‌کند. شاهد این روند نیز این است که مواضع حزب کمونیست ایالات متحده ،چنان‌که از نشست‌های بین‌المللی سالانه در آتن بر می‌آید، در شرف دور شدن هرچه بیشتر از مواضع  جنبش جهانی کمونیستی است.

استثناگرایی آمریکایی با دیگر تزهای رویزیونیستی کاملاً جفت و جور است. اگر بحران عمومی سرمایه‌داری وجود خارجی نداشته باشد،[۱۰۳] یعنی اگر سرمایه‌داری آمریکا از قوانین کلی حاکم بر سرمایه‌داری معاف باشد، پس چشم‌انداز آن برای حفظ ثبات خود روشن، و مسیر انقلاب طولانی خواهد بود. چنین ادعا می‌شود که سرمایه‌داری در سراسر جهان در بحران است و به همین دلیل توده‌های دیگر نقاط در حال حرکت به سمت چپ اند، اما نه در ایالات متحده. تأکید مبالغه‌آمیز بر تمایزات ملی به آنها کمک می‌کند تا  اصرار مارکسیسم بر مشخصات عمومی انقلاب، مانند دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا، را زیر سؤال ببرند. به این طریق، راه برای مفهوم رفرمیستی تکامل تدریجی اجتماعی، و «سوسیالیسم دموکراتیک»، هموار می‌شود. استثناگرایی آمریکایی کاملاً با تفکر ضدمارکسیستی در مورد تاریخ و انقلاب هم‌نوا است، زیرا ویژگی‌های مشخص ملی را مطلق می کند، از تعمیم‌های جدی هراس دارد، و ترجیح می‌دهد با واقعیت‌ها به‌صورت منفرد جدا از هم برخورد کند.[۱۰۴] رویزیونیست‌ها از شرایط خاص حاکم بر هر مرحلهٔ مجزا بت می‌سازند. آنها قوانین کلی انقلاب سوسیالیستی را رد می‌کنند. استثناگرایی آمریکایی در خدمت  کمونیسم‌ستیزی و شوروی‌ستیزی قرار می‌گیرد، چون تجربۀ انقلاب روسیه را غیرجهانشمول می‌داند.[۱۰۵]

«ح.ک.ا.» تاکنون دوبار با استثناگرایی آمریکایی کشمکش داشته است ـــ با لاوستون در اواخر دهۀ  ۱۹۲۰، که دربارۀ قدرت سرمایه‌داری آمریکا به‌طور کامل مبالغه می‌کرد؛ و با براودر در اواسط دهۀ  ۱۹۴۰، که ادعا می‌کرد استثناگرایی آمریکایی سرشت مترقی دارد.

۵) عدول از الفبای ماتریالیسم دیالکتیک

«اما در جنبش کمونیستی، یک برخورد ابزارگرایانه به ارزش‌ها و هنجارها وجود داشت. از این‌رو، تحت  عنوان  مبارزه با دشمن طبقاتی و در راه ساختمان سوسیالیسم، این ارزش‌ها و هنجارها به‌راحتی کنارگذاشتنی شدند.» «تأملات»[۱۰۶]

«تأملات» کاستی‌های بزرگتر ایدئولوژیک خاص رفرمیسم را نیز از خود نشان می‌دهد: سوسیالیسم «ارزش‌مدار» را جایگزین اخلاق علمی مارکسیستی می‌کند و دموکراسی را «هم هدف و هم وسیله‌» می‌نامد. لنین احتمالاً چنین برخوردی را «اخلاق‌گرایی انتزاعی» می‌نامید.  مارکسیسم ـ لنینیسم به ما می آموزد که کمونیست‌ها ارزش اخلاقی یک عمل معین را بر اساس تأثیر آن بر مبارزهٔ طبقاتی می‌سنجند. به‌عنوان مثال، تصور یک استاندارد  «جهانی» در مورد مجازات اعدام، یا به‌طور کلی‌تر، صحبت از اصول اخلاقی جهان‌شمول در خارج و فرای مبارزهٔ طبقاتی، آرمان‌گرایی بورژوایی است. این موضوع یادآور همان شعار «ارزش‌های انسانی جهان‌شمول» است که پایان جانب‌داری طبقاتی و ضدامپریالیستی را در سیاست خارجی اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های ۱۹۹۱-۱۹۸۵ اعلام کرد. در میان کمونیست‌های ایالات متحده، به‌درستی، هیچ تناقضی در این مورد وجود ندارد  که با مجازات اعدام در ایالات متحده، به این دلیل که نژادپرستانه و ضد طبقهٔ کارگر است، مخالفت کنند، در عین این‌که از سیاست کوبای سوسیالیستی در اعمال شدیدترین مجازات‌ها در صورت لزوم، برای جلوگیری از ثبات‌زدایی و به‌منظور حفظ بقای خود، حمایت نمایند. بالاترین وظیفهٔ اخلاقی کوبایی‌ها دفاع از انقلاب‌شان است.[۱۰۷]

تز دموکراسی «هم هدف و هم وسیله» به‌معنای نفی اخلاق علمی، و در خدمت کسب جایگاه  برای «تأملات» در نظام موجود است. «تأملات» می‌گوید:

«اگر ارزش‌های ما محرک فرآیند انقلابی نباشند، اگر ابزارها و روش‌های ساختمان سوسیالیسم بازتابی از آن ارزش‌ها نباشند، در این صورت، سوسیالیسم ویژگی‌های بسیارجذاب خود ـــ یعنی انسان‌گرایی و برتری اخلاقی ـــ را از دست خواهد داد؛ ارزش‌هایی که یک بار از دست رفته‌اند و بازیابی آن‌ها، پس از از دست رفتن، دشوار است.[۱۰۸]

کمونیست‌ستیزان برای مدت‌های مدید کمونیست‌ها را به این متهم کرده‌اند که می‌گویند: «هدف وسیله را توجیه می‌کند». طبق گفتۀ «هوارد سلسام»، فیلسوف مارکسیست، در واقع این سؤال که «آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟» بیش از آن انتزاعی است که بتواند هوشمندانه مورد بحث قرار گیرد. این شبیه این پرسش است که آیا هر چیزی به قیمتش می‌ارزد؟

این اتهام که برخی از مردم و جنبش‌ها معتقدند «هدف وسیله را توجیه می‌کند» یک ابزار به‌ویژه‌ قدرتمند برای حفظ وضع موجود است. این اتهام، بر اساس ماهیت واقعی‌اش، در دفاع از نظم موجودی عمل می‌کند که همهٔ «ابزارها» را در انحصار خود دارد  و هدفی جز جاودانی کردن  خود را دنبال نمی‌کند.[۱۰۹]

«تأملات» دیالکتیک را، که یک بخش جدایی‌ناپذیر مارکسیسم است، به‌کناری می‌اندازد.[۱۰۹] کار یک انقلابی تغییر دادن جهان است. یک انقلابی نمی‌تواند درک علمی از ماهیت تغییر را به‌دور اندازد. دیالکتیک یک دکترین عمیق در مورد ماهیت تغییر در جهان مادی، جامعه، و تفکر است. درک «تأملات» از راه ایالات متحده آمریکا به‌سوی سوسیالیسم درکی غیردیالکتیکی است، گویی که این راه صرفاً به‌معنای گسترش کمّی دموکراسی است و نه یک جهش کیفی در دموکراسی. رویزیونیسم تکامل‌گرایی بدوی را جانشین دیالکتیک مارکسیستی ـ لنینیستی توسعهٔ اجتماعی می‌کند، و به‌جای درهم شکستن انقلابی طبقۀ حاکم، صرفاً به دنبال تغییرات تدریجی و اصلاحات جزئی در سیستم سرمایه‌داری است.

«تأملات» از قانونیت بورژوایی یک ایده‌ال می‌سازد. از نظر «تأملات»، سوسیالیسم باید «متکی بر قانون» باشد،عبارتی که پژواک کلمه‌به‌کلمهٔ روزیونیسم گورباچف است. ایده‌آل‌سازی بورژوازیی از قانونیت ربطی به  واقعیت انقلابی گذشتۀ آمریکا ندارد. لینکلن قانون صدور حکم توقیف را تعلیق کرد و به ژنرال «ویلیام تکومسه شرمن» اجازه داد تا در مسیر حرکت نیروهای خود به‌سمت دریا از طریق ایالت «جورجیا»ی وابسته به جنوب، ترور انقلابی گسترده را اعمال کند. نه ژاکوبن‌ها در سال‌های  ۱۷۹۴-۱۷۹۳ از قانونیت ایده‌آل‌سازی کردند و نه بلشویک‌ها در ۱۹۲۱-۱۹۱۹. چنین کاری خوش خدمتی به کمونیسم‌ستیزی است که ادعا می‌کند انقلاب سوسیالیستی بی‌قانون است و به استبداد منجر می‌شود. عبارت «سوسیالیسم منشور حقوقی» نیز، که مورد تحسین زیاد رهبری فعلی «ح.ک.ا.» است، بر چنین دیدگاهی استوار است.

«تأملات» موضع پاسیفسیم بورژوایی را اتخاذ می‌کند. این که گذار به سوسیالیسم بدون جنگ داخلی چیزی مطلوب و ممکن است، یک فرمول‌بندی سابقه‌دار در برنامه‌های حزب کمونیست است. اما «تأملات»، بدون هیچ شاهد و مدرک، با قاطعیت وقوع چنین روند صلح‌آمیزی را پیش‌بینی می‌کند: «ممکن است بیشتر طول بکشد و نیازمند سازش باشد، اما مردم کشور ما احساس خواهند کرد که ارزش اش را دارد». همۀ کمونیست‌ها از برخی جنگ‌ها به‌عنوان جنگ عادلانه دفاع می‌کنند: به‌عنوان مثال، جنگ انقلابی آزادیبخش ملی، جنگ داخلی برای دستیابی به انقلاب سوسیالیستی، جنگ دفاعی در برابر حملهٔ امپریالیستی، جنگ ضدفاشیستی، و اقدامات سرکوبگرانه علیه ضدانقلاب توسط دولت محاصره شدۀ سوسیالیستی،  مانند کوبای معاصر.

زیر لوای «توسعۀ خلاقانه»، «تأملات» خود را از شر مفاهیم سوسیالیسم علمی، مانند ضرورت تاریخی و ناگزیری تاریخی می‌رهاند. و در تلاش برای پوشاندن رد پای خود، «تأملات» اظهار می‌کند  که «سوسیالیسم صرفاً  یک ایدهٔ خوب نیست، بلکه یک [ایدهٔ] ضروری است». «ضرورت» در فلسفهٔ مارکسیستی به‌طور معمول در نقطۀ مقابل تصادف (شانس) قرار می‌گیرد. این مفهوم از جمله در بحث راجع به مفهوم مارکسیستی آزادی ظاهر می‌شود («آزادی شناخت ضرورت است»). مارکسیسم به واقعیت اجتماعی و تاریخی، همانند طبیعت، به‌مثابه پدیده‌ای قانونمند می‌نگرد. اما در «تأملات»، «ضرورت» چیزی چندان ضروری نیست. این مفهوم در «تأملات» بر داشتن اهمیت اخلاقی یا مطلوبیت بیشتر دلالت دارد. بخش «ضرورت تازه» در این سند در واقع یک حمله به ناگزیری (جبر) تاریخی است. در مورد خطرات «جدیدی» که «تأملات» ادعا می‌کند سوسیالیسم را «ضروری‌تر»  می‌سازد، هیچ چیز واقعاً تازه‌ای وجود ندارد: چشم‌انداز جنگ بی‌پایان و نابودی توده‌ها، آهسته شدن نرخ رشد اقتصادی در سرمایه‌داری جهانی، تخریب محیط زیست، نابرابری‌های نژادی، جنسیتی و منطقه‌ای در سراسر جهان، تجاوز به دموکراسی از ناحیۀ تجاوزگری تازهٔ امپریالیسم جهانی، و استیلای سیاسی نومحافظه‌کاران ایالات متحده. هدف واقعی «تأملات»، همان‌گونه که جملهٔ آخر آن نشان می‌دهد، نفی امکان قرار دادن سوسیالیسم بر یک شالودۀ علمی و نشان دادن ضرورت و اجتناب‌ناپذیری آن از دیدگاه ماتریالیسم تاریخی، و تمسخر  مفهوم ناگزیری (جبر) تاریخی است:

«من، در عین این‌که نمی‌گویم باید به ایدهٔ اجتناب‌ناپذیری سوسیالیسم ـــ ایده‌ای که ما به شکلی بیش از حد مکانیکی و سطحی درک می کردیم ـــ نفتالین بزنیم، معتقدم که مفهوم سوسیالیسم به‌عنوان یک امر «ضروری»، معنایی بزرگ و طنینی توده‌ای دارد».[۱۱۱]

«تأملات» از کثرت‌گرایی، یعنی این ایده که بیش از یک خط سیاسی در حزب کمونیست قابل پذیرش است، پشتیبانی می‌کند.[۱۱۲] پشتیبانی رویزیونیسم از «کثرت‌گرایی» در مارکسیسم، وحدت حزب و توانایی رهبری آن را تضعیف می‌کند.

۶) یک جادهٔ تکاملی طولانی‌تر به‌سوی سوسیالیسم

«هنگامی که آرمان  نهایی ما (حتی در رابطه با دموکراسی) از اقدامات بسیج‌گرانهٔ ما  دور و دورتر شود، به رفرمیسم دچار می‌شویم». ـــ لنین

«اما خوشبختانه هیچ مهلت عاجلی وجود ندارد که ما را وادار به عجله در این فرآیند کند. ما می‌توانیم در بحث‌های‌مان  تقریباً آسوده‌خاطر باشیم، زیرا با اطمینان می‌شود گفت که سوسیالیسم به این زودی‌ها در کشور ما اتفاق نمی‌افتد». ـــ «تأملات»[۱۱۴]

تأکید «تأملات» بر طولانی بودن مسیر سوسیالیسم و ماهیت تکاملی این مسیر است.[۱۱۵] در مفهوم ماتریالیستی ـ دیالکتیکی مراحل مبارزه تجدید نظر می‌شود تا تنها به گسترش دموکراسی، آن هم در افقی بسیار دور، محدود شود. اصطلاحات اراده‌گرایانه و ایده‌آلیستی، مرسوم در محافل رفرمیستی و دانشگاهی، با تعبیرها و تفسیرهای بالقوه رفرمیستی،  این نگرش را محکم می‌کنند: از کلمهٔ «گسست» به‌جای «انقلاب»، و از «بازیگران» به‌جای «طبقات»، استفاده می‌شود. از «پروژهٔ سوسیالیستی» نام برده می‌شود. اما سوسیالیسم یک «پروژه» نیست، یک سیستم است، یک شکل‌بندی (فورماسیون) اجتماعی ـ اقتصادی است.

ادامه دارد

ـــــــــــــــــــــــــــ

پانویس‌ها

۹۸ ـ تأملات، ص ۲۴.

۹۹ ـ نگاه کنید به هرب گامبرگ، «در مورد اقتصاد سیاسی و تئوری سیاسی»: «لنین می‌گوید، این تصور که طبقهٔ کارگر خودش به‌تنهایی سوسیالیسم را به‌وجود خواهد آورد، و این‌که تنها چیزی که بدان نیاز دارد (اگر اصلاً به چیزی نیاز داشته باشد) انگیزه‌ای برای خودیابی است، اولین اصل رویزیونیسم است. این همان موضعی است که تمام احزاب سوسیالیست تأسیس شده در اروپا در زمان لنین داشتند.»

۱۰۰ ـ «سوسیالیسم و دموکراسی: پاسخی به اپورتونیست‌ها»، ص ۱۳۳.

۱۰۱ ـ همان، ص  ۱۲۳.

۱۰۲ ـ «تأملات»، ص ۱۹.

۱۰۳ ـ به‌طور خلاصه، این غیرقابل انکار است که بسیاری از نویسندگان شوروی و کسانی که تحت تأثیر آنان بودند درک ساده‌نگرانه‌ای از مفهوم بحران عمومی سرمایه‌داری داشتند. گورباچف، قبل از این‌که درچرخش به راست خود به رفرمیسم بغلطد، در این مورد هم مقصر بود: «بحران عمومی سرمایه‌داری در حال عمیق شدن است. عرصهٔ سلطۀ  آن به‌ناچار رو به کاهش است، زوال تاریخی آن هر لحظه آشکارتر می‌شود» (میخائیل گورباچف، برنامهٔ حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی :نسخهٔ جدید، ۱۹۸۶). بحران عمومی سرمایه‌داری به‌طور ساده‌نگرانه به سطح ظواهر آن، از قبیل  آشوب حاد سیاسی و اقتصادی، یا وقوع جنگ جهانی، یا انقلاب، از جمله  جنگی که در سال‌های   ۱۹۱۸-۱۹۱۴ رخ داد، و یا رشد نسبی اردوگاه سوسیالیستی و انقباض مربوط به اردوگاه سرمایه‌داری، چنان‌که  بعد از جنگ جهانی دوم رخ داد، تقلیل داده شد. تصور می‌شد که سرمایه‌داری به‌شکل منظم و گام به گام به مرگ خود نزدیک می‌شود. در دوران تغییرات مهم  سیاسی، مانند رکود بزرگ، در بیشتر نوشته‌های کمونیستی از ناگزیزی «سقوط» سرمایه‌داری به‌عنوان یک امکان بسیار نزدیک یاد می‌شد. در دهه‌های بعد، چنین مطرح شد که اردوگاه سوسیالیستی «ابتکار عمل» تاریخی را، که از دست سرمایه‌داری خارج شده است، به‌دست گرفته است؛ ایده‌ای که، در نظر بسیاری، توسط حوادث جهان دست‌کم تا اواخر دههٔ ۱۹۷۰، تأیید شده به‌نظر می‌رسید. اما نمی‌توان چنین نتیجه گرفت که این درک اشتباه بدین معنا است که بحران عمومی سرمایه‌داری اصلاً وجود ندارد، مگر آن‌که کسی مایل به دور انداختن یک ایدهٔ حتی اساسی‌تر مارکسیستی باشد: این‌که تاریخ فرایندی قانونمند است  که در آن یک شکل‌بندی (فورماسیون) اقتصادی ـ اجتماعی عالی‌تر و مولدتر جایگزین نوع پایین‌تر و کم‌تر مولد آن می‌شود. این یک قانون ماتریالیسم تاریخی است که، دیر یا زود، نیروهای همیشه در حال پیشرفت تولید باید قیود کهنۀ مناسبات تولیدی را بشکنند. بحران عمومی سرمایه‌داری در اواخر قرن ۱۹ آغاز شد، زمانی که تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی سرمایه‌داری، در نتیجهٔ سلطۀ نوین و سراسری انحصار، به‌شکلی فزاینده حاد شد. ظهور سلطهٔ انحصار به‌معنای یک تغییر اساسی در روابط مالکیت سرمایه‌داری بود. لنین از مفهوم بحران عمومی سرمایه‌داری به‌عنوان شاخصی برای سنجش درجهٔ آمادگی انقلابی جامعه استفاده می‌کرد. به‌همین دلیل بود که او امپریالیسم ـــ سرمایه‌داری انحصاری ـــ را «سرمایه‌داری در مرز انقلاب سوسیالیستی» می‌نامید. اما زمان بروز انقلاب را نمی‌توان با رجوع به این تضاد تعیین کرد. برای مثال، به بحران عمومی فئودالیسم نگاه کنید. بورژوازی فرانسه، که از نظر رشد اقتصادی چندان از بورژوازی انگلستان عقب نبود، ۱۴۰ سال بیشتر طول کشید تا بتواند دولت سلطنتی فئودالی خود را براندازد. سرمایه‌داری اکنون بیش از هر زمان دیگر انحصاری شده است، و به‌همین دلیل، بحران عمومی آن نه‌تنها تداوم یافته بلکه شدیدتر شده است. البته همهٔ نویسندگان شوروی در این مورد اشتباه نکردند. یک نمونهٔ آن: و. ترپلینکوف، «بحران عمومی سرمایه‌داری»، (مسکو، انتشارات پروگرس، ۱۹۸۳) است.

۱۰۴ ـ نگاه کنید به ژوکوف، یوگنی، و دیگران، «متدولوژی تاریخ»‌ (مسکو، آکادمی علوم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، ۱۹۸۳)، ص ۵۶.

۱۰۵ ـ «رویزیونیسم راست امروز»،ص ۶۹.

۱۰۶ ـ «تأملات»، ص ۱۰.

۱۰۷ ـ «هیچ دولت انقلابی نمی‌تواند مجازات اعدام را کنار بگذارد؛ مسأله  این است که یک دولت معین آن را علیه کدام طبقه به‌کار می‌برد.» (لنین، به‌نقل از «علیه رویزیونیسم، در دفاع از مارکسیسم» ـــ مسکو: انتشارات پروگرس، ۱۹۷۰، ص ۱۳۴). این کاملاً نشان می‌دهد که «تأملات» تا چه حد از لنینیسم به‌دور است. مارکسیسم ـ لنینیسم با عقل سلیم سازگار است.  اگر یک آتش‌نشان درب جلوی خانۀ شما را  بشکند و به‌داخل خانه‌تان هجوم آورد تا خانواده و خانۀ شما را از شعله‌های آتش نجات دهد، کار خوبی کرده است. اما اگر دزدی  درب جلوی خانۀ شما را بشکند، به داخل خانه‌تان هجوم آورد تا خود و خانواده‌تان را به‌قتل برساند و اموال‌تان را به‌سرقت برد، کار بدی کرده است. در مورد هر دو اقدام، شکستن درب جلوی خانه وجود دارد، اما اولی لازم، یعنی یک خدمت عمومی اضطراری است، و دومی یک جنایت. به‌عبارت دیگر، یک عمل مشابه می‌تواند دو معنای کاملاً متفاوت اخلاقی، بسته به پیامدهای اجتماعی آن، داشته باشد.

۱۰۸ ـ «تأملات»ص ۱۰.

۱۰۹ ـ هوارد سلسام، «اخلاق و پیشرفت: ارزش‌های جدید در جهان انقلابی» (نیویورک، انتشارات بین‌الملل، ۱۹۶۵)، ص ۹۴.

۱۱۰ ـ اما دوبار واژه یا ریشهٔ واژۀ  «دیالکتیک»را به‌کار می‌برد.

۱۱۱ ـ  «تأملات»، ص ۹. برای اطمینان دادن به خوانندگان کمونیست، «تأملات  باید ریاکارانه منکر این شود که می‌خواهد «به ایدهٔ اجتناب‌ناپذیری سوسیالیسم نفتالین و ضدبید بزند.»  اما بی‌درنگ در اطمینان بخشیدن به خوانندگان رفررمیست شتاب می‌ورزد: «ایده‌ای که، به‌هر حال، ما بیش از حد مکانیکی و خیلی  سطحی درک کرده‌ایم.»

۱۱۲ ـ صرف وجود «تأملات» حاکی از وجود دو خط است. ثانیاً، «تأملات»، علی‌رغم خودداری از به‌کار گرفتن کلمهٔ «کثرت‌گرایی»، بی‌تردید از یک رویکرد لیبرالی دفاع می‌کند: «مارکسیسم، البته، باید این بحث را هدایت کند. اما ما باید اصول و روش‌های خود را خلاقانه به‌کار بندیم. مارکسیسم، هنگامی که به درستی از آن استفاده شود، یک سیستم باز است که تجربۀ جدید را جذب می‌کند و مفاهیم پیش از آن را با  واقعیت‌های جدید منطبق می‌کند. برای داشتن پربارترین بحث، ما باید جوی را ایجاد کنیم که رفقا را تشویق به  اکتشاف بدون چشم‌بند، و به روش‌های تازه ترغیب کند، و هم‌زمان آنها را از برچسب‌زنی سیاسی،که جای برخورد متفکرانه در مورد شایستگی‌های دیدگاه‌های متفاوت از آنچه ما داریم را می‌گیرد، باز دارد.» این جملهٔ قابل‌توجه حداقل دوازده نعمت از علم فصاحت و بلاغت مبتنی بر اصل کثرت‌گرایی را به‌ما عطا می‌کند: «راهنمایی»، «خلاقیت»، «باز»، «استفادهٔ درست»، «انطباق»، «واقعیت‌های جدید»، «پربار»، «اکتشاف»، «بدون چشم‌بند»، «تازه»، نفی «برچسب‌زنی»، و «متفاوت از آن‌چه ما داریم ». روش مشخصهٔ «تأملات» طرح فصیحانۀ چیزهایی است که از بیان آشکار آن‌ها می‌ترسد.

۱۱۳ ـ لنین، «علیه رویزونیسم، در دفاع از مارکسیسم»، (مسکو، انتشارات پروگرس، ۱۹۷۰)، ص ۷۶.

۱۱۴ ـ «تأملات»، ص ۳.

۱۱۵ ـ درازگویی‌های بیشتر: «بنابراین، انقلاب‌ها نه یک عمل منفرد، بلکه مجموعه‌ای از وقایع و فرآیندهای پیچیدهٔ هستند که در طول زمان امتداد می‌یابند.» («تأملات»، ص ۱۷). «دیدگاه دیگر در مورد گذار این است که مبارزه برای سوسیالیسم یک فرآیند طولانی‌مدت است که راه خود را از طریق پیچ و تاب خوردن از مراحل مختلفی می‌گشاید که طی آن‌ها صف‌بندی طبقات، نیروهای اجتماعی و آگاهی سیاسی توده‌ها تغییر می‌یابد. این، به نوبه خود، نیازمند اتخاذ سیاست‌های استراتژیک جدید در انطباق با این صف‌بندی  جدید نیروها و سطح جدید آگاهی است.» («تأملات»، ص ۱۶). «حتی زمانی که گسست سیاسی رخ دهد، این گسست نه کامل و نه برگشت‌ناپذیر خواهد بود. در روز بعد از انتقال قدرت، زندگی اجتماعی ـ اقتصادی احتمالًا به آن‌چه روز قبل به‌نظر می‌رسید بسیار شبیه‌تر خواهدبود و نبرد بر سر قدرت ادامه خواهد یافت.» («تأملات»، ص ۱۶).