انقلاب نوینی که به پیش میرود
امروزه در سال ۲۰۱۷، وقتش رسیده که یک درگیری تودهای دیرپا، و نه فقط شورشی، فرایندهای انقلابی را از طریق فتح دائمی شهروندی، که پیشروی میکند و راه خود را میجوید، به جلو براند و تمدید کند. این نبرد، کمونیسم نسل جدید خواهد بود.
در بهار سال ۲۰۱۶، در آمریکا، مرد هفتاد سالهای بهنام برنی ساندرز، امیدی برای جوانان با خروش «انقلاب سیاسی» بهوجود میآورد. در پائیز ۲۰۱۶، در فرانسه، مرد سی سالهای بهنام امانوئل ماکرون، استیلای سیاسی خود را با چاپ کتابی که دارای عنوانی یادآورنده، «انقلاب» است، آغاز مینماید. البته این دو نمونه همارزش نیستند، از آنجایی که پیشرفتگرایی اجتماعی ساندرز در نقطه مقابل مدرنیسم لیبرال ماکرون قرار گرفته است. این چیزی ژرف درباره کشور و زمانه به ما میگوید. دنیا راه انقلابهای نوینی را جستوجو میکند. در کشور ما و در جاهای دیگر.
در فرانسه این چنین است: انقلاب، با وجود سدهها افترا، مترداف با آزادسازی و پیشرفت است. هر کاری بکنند خلق ما همواره انقلابش را دوست دارد و با دید مثبت به انقلابهایی که خود را نشان میدهند، مینگرد.
انقلابی که به پیش میرود، نوزایی یک میراث باشکوه نیست، بلکه نتیجه دنیایی است که در پیش چشمانمان بهگونهای ریشهای تغییر مییابد. آن را میبینیم، حس میکنیم، میدانیم: دنیایی که به رویمان باز میشود، کاملاً دنیای دیگری است.
انقلاب رایانهای، فوریت اکولوژیکی، ضربه ناشی از نابرابریهای تحملناپذیر در سیارهای که با جهانیسازی دهکدهای شده است، جزو چالشهای زمانه هستند که هر کس حس میکند تمام جنبههای زندگی را دگرگون میسازند. هنگامی که دنیای اقتصادی، اجتماعی، فنی و فرهنگی در انقلاب است، چه کسی میتواند فکر کند که به انقلاب سیاسی نیازی نیست؟
مطمئن باشیم، در پی تغییرات بزرگ و بهروز کردن ریشهای در کشورمان هستیم. رشد اقتصادی دیگر از به اجرا درآوردن دقیق وظائف تحمیل شده و از خود بیگانه و انقیاد فزاینده کار به منطقهای مالی سودآوری بهدست نمیآید. برای این که کار ما، سرچشمه تمام ثروتها، بههمراه طبیعت، بتواند تمام سودمندی خویش را بیابد، باید کمتر استثمار شده و بیشتر در تولید شراکت داشته باشیم. میباید قدرت اقتصادی در دستان دیگری باشد. باید تخیلمان، درگیریمان، آفرینشمان را بیشتر کنیم. باهوشترین سرمایهداران تلاش میکنند با کمی آزادی برای حقوقبگیر، نگهداری مطلق روابط زیردستانه و گرفتن ارزش افزوده را با هم ادغام کنند. ولی دنیای ما نیاز به یک انقلاب واقعی دارد و نه به یکی از این رگههای باریک هوا در سلولهای خاکستری سرمایه که همیشه با کلید قفل شدهاند. میلیونها حقوقبگیر میگویند: «بگذارید ما کارمان را بهخوبی انجام دهیم.» دیگر نمیتوان یک درصد سیاره را گذاشت که تصمیم بگیرد چه باید تولید کرد، چه جستوجو کرد، چه اختراع کرد و چگونه. امروزه، پیشرفت بشریت درگیری مستقیم، گسترده و ژرف زحمتکشان زن و مرد را الزامی کرده است. قدرت در یک شرکت دیگر نمیتواند بیگانه باشد. این یک رویای قدیمی است، ولی این انقلاب امروزه یک ضرورت است.
در فرانسه، جمهوری پنجم یک نابهنجاری تاریخی وحشتناک است. ۶۶ میلیون زن و مرد غنی از تجربه، دانش، مهارتها و تأملات خود. ۶۶ میلیون زن و مرد که در جریان امور دنیا هستند … و آنوقت تمام قدرت را به یک مرد یا به مشتی از آنان بدهیم؟ این نابهنجاری تاریخی مصادره شده که قانون اساسی ریاستجمهوری ماست، که در واقع سلطنتی است، امروزه دیگر کاملاً عقبافتاده است. آری اکنون باید یک انقلاب سیاسی، یک انقلاب دمکراتیک، یک انقلاب شهروندی صورت گیرد.
گذر از قدرت چند نفر ـ سلطنت ریاستجمهوری، این یا آن وزیر، صاحب سرمایه شرکت تا به قدرت رسیدن ۶۶ میلیون مغز، زن و مرد بهگونهای برابر، شهروند، حقوقبگیر، تولیدکننده، آفریننده. انقلاب سیاسی، اینچنین خواهد بود. در برابر این الزامات، فرمانها و گام برداشتن به تنهایی در کاخ لوور، اینها همه بوی رژیم گذشته را میدهد.
آری، دنیای ما نیاز به انقلابهای ۱۷۸۹، ۱۸۷۱، ۱۹۱۷، ۱۹۴۵، ۱۹۶۸ داشت. دنیای ما تب باورنکردنی آفرینش را شناخت و چه خوب شد که شناخت. امروزه در سال ۲۰۱۷، وقتش رسیده که یک درگیری تودهای دیرپا، و نه فقط شورشی، فرایندهای انقلابی را از طریق فتح دائمی شهروندی، که پیشروی میکند و راه خود را میجوید، به جلو براند و تمدید کند. این نبرد، کمونیسم نسل جدید خواهد بود.