اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالینستیزی
![](https://mashal.org/media/shiri.jpg)
پیک بهار از راه رسید و مژده آورد که عید است.
قرار است جامه نو از شکوه و گل و گلبرگ به قامت طبیعت بدوزد و نفس تازه بر جان جهان بدمد.
رسیدن قاصد عید را به همۀ رفیقان، دوستان، یاران رهرو حقیقت و عدالتخواهی، به همۀ کارگران و زحمتکشان استثمارشده، به تمامی محرومان و ستمدیدگان خجسته باد عرض نموده، با امیدواری به استقرار و صلح و امنیت و آسایش در جهان، بخش نخست «اسرار بیماری و مرگ استالین و آغاز کارزار استالینستیزی» را همراه با یک سرسخن کوتاه، بمثابه تحفۀ عید تقدیم میدارم.
«تا چه قبول افتد و چه در نظر آید».
ا. م. شیری
سرسخن
حاکمان، مقامات دولتی، سیاستمداران، رهبران و فعالان احزاب سیاسی، روشنفکران ممالکی که در آنها بیکاری و اجارهنشینی، حتی بدتر از آن، خانهبدوشی بیداد میکند، آنهایی که آزادی و برابرحقوقی زنان و حقوق بشر یکی از مهمترین دغدغههایشان است و آنهایی که در کشورشان انسانها بر اساس جنسیت، نژاد و ملیت، رنگ پوست یا دین و مذهب، مقام و منصب، فقر و ثروت تقسیم میشوند، بلحاظ اخلاقی نه تنها حق فحاشی و افتراگویی، حتی حق انتقاد هم به ایدئولوژی سوسیالیزم علمی و بنیانگذاران آن، به کنشگران آن، بویژه، به استالین ندارند که رهبری ایجاد نخستین جامعۀ سوسیالیستی تاریخ جهان را برعهده داشت؛ که در امپراطوری مستأصل و بطور کلی ویرانه شدۀ روسیه در جنگ جهانی اول، ابرقدرت علمی، صنعتی، سیاسی و نظامی اتحاد شوروی را ساخت که تکیهگاه صلح و امنیت جهانی بود؛ که بدون آن هیچ مشکل جهانی حل و فصل نمیشد؛ که در سختترین شرایط اتحاد شوروی، برغم جنگهای ویرانگر داخلی با ارتس سفید تحت حمایت همه جانبۀ ١۴ قدرت خارجی، در مجموع با گذشت ١٢ سال از انقلاب کبیر اکتبر تیشه به ریشۀ بیکاری زد، که با محافظ خودش به بحث مینشست…
پر واضح است که نشر چنین مطالبی بهیچوجه بمعنی دفاع از شخص استالین نیست. چه که، کارها و آثار ماندگار او یک حقیقت مسلم است و بینیاز از دفاع. بلکه، در واقعیت امر و در اصل بمعنی بمعنی پرتوافکنی، البته در هر حد توان، به جهانبینی و ایدئولوژی رهاییبخش طبقۀ کارگر و تاریخ نخستین تجربۀ عملی آن است، که همواره مورد تهاجم عصبی نظریهپردازان بورژوازی و همۀ انواع نیروهای ارتجاعی جهان تحت بهانهها و عناوین جعلی، از جمله، با عنوان نابخردانۀ قرار گرفته و میگیرد.
ا. م. شیری
***
در اقامتگاه «بلیژنیایا»
اسرار فاشنشدۀ مرگ استالین
(بخش نخست)
http://www.sovross.ru/modules.php?name=News&file=article&sid=602321
مترجم: ا. م. شیری
ویراستار: حسین کوشی
٢٩ اسفند- حوت ١٣٩۴
در مدت ۶٣ سالی که از مرگ استالین میگذرد، مورخان، محققان، مؤلفان، نویسندگان سناریوهای تلویزیونی هیچگاه حوادث روزهای ٢٨ فوریه تا ۵ مارس ١٩۵٣ در اقامتگاه استالین را مورد توجه قرار ندادهاند. مسئله عبارت از این است که حتی قبل از تشییع جنازۀ استالین شبهاتی در توضیحات رسمی دایر بر بیماری او بوجود آمد. سوتلانا آلیلوئوا در مقالۀ خود متذکر میشود که هنگام احتضار استالین در اقامتگاه، واسیلی، پسر مست او حضور داشت که با داد و فریاد رهبران اتحاد شوروی حاضر در آنجا را به «قتل پدر متهم کرد». واسیلی بعدها یادآور شد هنگامی که در کنار تابوت پدر در تالار ستونها ایستاده بود، در میان کسانی که برای وداع با استالین آمده بودند، یک بانوی پیر حضور داشت، که بر علیه رهبران کشور که بعنوان گارد تشریفات در کنار تابوت استالین ایستاده بودند، اتهام مشابهی را تکرار نمود. گذشته از تخیلات واسیلی مست، صحبت مادرم در بازگشت از مرکز مسکو پس از تلاش ناموفق برای ورود به تالار ستونها، از احتمال صحت وقوع این رخداد، گواهی میدهد. در اتوبوس برقی انباشته از مسافر که او سوار بر آن به خانه بازگشت، ناگهان مردی با صدای بلند بعضی دشمنان را متهم کرد و گفت که آنها «استالین را کشتند و حالا در خفا شادمانی میکنند
».
اقدام برای قتل استالین بارها در فیلمهای تلویزیونی توصیف شده است. در یکی از آنها سوسلوف سعی میکند شکلات مسموم به استالین بدهد. کتابی انتشار یافت که در آن گفته میشود در جایی یک بطری نگهداری میشد که استالین قبل از شروع درد مرگبار خود از آن آبمعدنی نوشید. مؤلف کتاب متذکر میشود، که در دیوارۀ بطری آثار زهر وجود داشت. شایعاتی در این خصوص پخش گردید، که کلمنت گاتولاد، رئیس جمهور چکوسلاواکی که در آن روزها بنحوی در مسکو حضور داشت، زمانی به اقامتگاه استالین رفت که او بیهوش افتاده بود. هنگامی که گاتولاد به او نزدیک شد، لکههای خون در روی لبان استالین مشاهد کرد. گاتولاد با دستمال جیباش لبهای او را تمیز کرد و دستمال را به جیباش گذاشت. معلوم است، که گاتولاد به بیماری ریوی مبتلا شد و پس از بازگشت به پراگ ناگهان در اثر حملۀ قلبی درگذشت
.
شایعات و روایات در بارۀ قتل استالین مولود شواهد واقعی در مورد چگونگی بیماری و مرگ مرموز او بود. چرا در مدت چند ساعت که استالین در کف اتاق کار خودش بیهوش افتاده بود، هیچیک از تعداد زیاد نگهبانان (بنوشتۀ اولگ خولنیوک در کتاب «استالین، سرگذشت یک رهبر»، ٣۵۵ نفر بودند) سعی نکردند روشن نمایند که چه اتفاقی برای کسی افتاده است که همۀ آن افراد مسئول حفاظت از جان و امنیت او بودند؟ علاوه بر آن، واضح بود، که در آن روز، اول مارس، قرار بود به افتخار رهبران کشور و فرزندان استالین ضیافت شام برگزار شود. آنها به کرّات به اقامتگاه زنگ زدند و بیدار شدن استالین را از خواب جویا شدند، اما هر بار فقط یک جواب گرفتند: «هیچ خبری نیست». باز هم سؤال پیش میآید: چرا در میان کارکنان اقامتگاه (اولگ خولنیوک ٧٣ نفر نوشته است) یک نفر پزشک یا حتی یک فرد قادر به ارائه کمکهای پزشکی وجود نداشت؟ بالآخره، شگفتآور است، چرا حتی پس از آنکه نگهبان استالین را روی کف اتاق بیهوش یافت تا آمدن پزشکان به بالای سر او بیش از ١٠ ساعت طول کشید؟
با این حال، به این و سایر پرسشهای حیرتانگیز میبایست پاسخهایی برای اثبات این داده میشد که همۀ اتفاقات عجیب حاصل برقراری مقررات اکید توسط استالین بوده، و به تبع آن، خود او هم مسئول مرگ خودش شناخته شود. چیز عجیبی نیست، اما پاسخهای بیخردانه و فاقد منطق برای بخش قابل ملاحظهایی از افکار اجتماعی کشور ما و همۀ جهان قانعکننده بنظر میرسند. این واقعیت منتفی نیست، که در جهان انسانهای زیادی وجود دارند که با پیروی از الهیات کوینیتوس ترتولیانوس اعتراف میکنند که: «چون احمقانه است، باور میکنم».
نگهبانان کجا بودند؟
در توضیح اینکه، چرا نگهبانان به استالین سر نزدند، خولنیوک نوشت: «از وارد شدن به اتاق استالین میترسیدند». این توجیه یکی از ابداعات خولنیوک نیست، بلکه آن در سال ١٩۵٣، قبل از تولد این فارغ التحصیل دانشکدۀ تربیت معلم وینیتسا پدید آمد. واقعا هم خولنیوک اذعان میکند که نگهبانان «به استالین عادت کرده بودند و استالینِ از تنهایی به آنها (کارکنان جایگزین خانواده او شده بودند). گاهی اوقات استالین همراه با کارکنان اقامتگاه در باغ کار میکرد، روی اجاق کباب میپخت. برای معالجۀ بیماری کمرش، گاهی به آشپزخانه می رفت و روی بخاری روسی دراز میکشید». اما برغم این اعترافات، خولنیوک مینویسد: «استالین اطرافیان خود را در شرایط ترس و انضباط سخت نگه میداشت». به این سبب، نگهبانان ترسیدند و هر چند که مدت زیادی از زمان معقول بیداری استالین در اول ماه مارس میگذشت، به او سر نزدند
.
برغم این، نیروهای امنیتی و مسئولان خدماتی اقامتگاه استالین انسانهای مرعوب شده نبودند. آ. رئبین، که مدت طولانی در نگهبانی استالین شاغل بود، در بارۀ او مینویسد: «از آدم چاپلوس بدش میآمد. من با آگاهی به طبیعت او، بارها با وی وارد بحث شدم. بعضی وقتها استالین به فکر فرو میرفت و میگفت: احتمال دارد حق با شما باشد. من فکر می کنم». آن افرادی هم که عصر روز اول مارس استالین را از غذاخوری کوچک به تالار بزرگ اقامتگاه آوردند، انسانهای وحشتزده و مرعوب شده نبودند (م. بوتوسووا، و. توکوف، م. استراستین، پ. لازگاچف). خانم خانهدار، ماترنا بوتوسووا همیشه بر سر پوشیدن کفش تازه بجای کفش کهنه که استالین به آن عادت کرده بود، با رهبر بحث میکرد. هنگامی که قبل از سفر، و. توکوف، سرهنگ محافظ، وجود تپانچه در جیب مخفی شنل رئیس خود در داخل ماشین را بدقت وارسی میکرد و سپس، در صندلی جلو مینشست و بلافاصله بخواب میرفت، استالین صبورانه تحمل میکرد. (فقط یک بار استالین به همکار خود در داخل ماشین به آرامی گفت: «معلوم نیست، کی محافظ کیست؟» پس از آن که معلوم شد توکوف بخاطر زندگی با خانواده در یک اتاق و دختر سخت بیمارش، باندازه کافی نمیخوابد، برای نقل مکان توکوف به منزل جداگانه چاره اندیشید. استراستین هم یک بار، هنگامی که استالین بعد از یک ضیافت طولانی تصمیم گرفت در سرمای شدید شب در پارک قدم بزند، بیملاحظه از دستور او سرپیچی کرد. سرهنگ دوم م. استراستین اول وانمود کرد، که نمیتواند در را باز کند، اما سپس، بدون ترس از اخراج توسط فرمانده، بصراحت اظهار داشت که به ساکن اقامتگاه اجازۀ خروج نمی دهد. با این وضع، استالین روز بعد از استراستین خواست حادثۀ دیشب را فراموش کند. زیرا متوجه شده بود که نگهبان بدلیل نگرانی از سلامتی او این کار را کرده است. این واقعیت که عصر روز اول مارس لازگاچف اولین کسی بود که به غذاخوری کوچک وارد شد، گواه آن است که او هم از ترس فلج نشده بود
.
روایتها در خصوص ارعاب نگهبانان با کتاب «اقامتگاه بلیژنیایای استالین. تجربۀ راهنمای تاریخی»، تألیف س. دویاتوف، آ. شفوف و یو. یورییف نیز که در همین اواخر انتشار یافت، تناقض دارند. چند روز پیش از اول مارس استالین به حمام رفت و یک ساعت در آنجا ماند. از داخل حمام صدایی شنیده نشد. نگهبانان به فرمانده بلافصل خود، ژنرال ن. پ. نویکاطلاع دادند. او نیز حادثه را به س. ل. ایگناتیف، وزیر امنیت ملی اتحاد شوروی که پس از عزل ن. س. ولاسیک، از ٢٩ ماه مه ١٩۵٢ مسئولیت تأمین امنیت استالین را بعهده داشت، گزارش داد. ایگناتیف خبر دریافتی از اقامتگاه را به اطلاعمالنکوف رساند. با این حال، نویک به اقامتگاه رفت و دستور داد در حمام را بشکنند. همینکه نگهبانان مسلح به وسایل لازم به در حمام نزدیک شدند، در بطور غیرمنتظره باز شد. استالین خوابآلود در آستانۀ در ظاهر شد. «صبح بخیر!»- نگهبانان نفس راحتی کشیدند. استالین در پاسخ سر تکان داد. سپس معلوم گردید که او روی نیمکت اتاق استراحت بخواب رفته است. هیچ شواهدی وجود ندارد، که استالین از اقدام مسئولین امنیتی نارضایتی کرده باشد. واضح است که او اقدام مسئولان امنیتی برای ورود به حمام را بمعنی نگرانی آنها از سلامتی خودش درک میکرد
.
چه تغییری در اول مارس بوجود آمد؟
پس از آن که استالین از خواب بیدار نشد، بر اساس خاطرات آنها، همانطور که او آن روز در خروج از حمام تأخیر کرد، اظهار نگرانی نمودند. اما اول مارس آنها برای وارد شدن به محل حضور فرد تحتالحفظ خود در مدت چند ساعت سعی نکردند. در حالیکه این بار بینیاز از شکستن در، بسادگی میتوانستند آن را باز کنند. اما نگهبانان به هر دلیلی چنین نکردند. میتوان فرض کرد، که از انجام این کار منع شده بودند. حتی اگر نگهبانان به استالین وفادار نبوده باشند، مهمتر از هر چیز، آنها مأموران سازمان منظمی بودند که در آن دستورات صادره بطور اکید اجرا میشد. فقط ستوان امنیت ملی، و. استامین، مأمور این ساختار نظامی که همه والچکا صدایش میکردند، بدلیل رابطۀ خاص خود با استالین، میتوانست از هر دستوری سرپیچی نماید. نکتۀ قابل تأمل این است، که والچکا آن روز در اقامتگاه حضور نداشت
.
مسلم این است که استالین پس از صرف غذا با چهار نفر از اعضای هیأت دبیران کمیته مرکزی، ساعت پنج صبح به اتاق خواب رفت و نگهبانان به دستور رئیس نگهبانی خروجی، ای. و. خروستالیف عمل کردند. این دستورالعمل در سالهای ١٩٨٠ علنی شد و عبارت از آن بود که نگهبانان برای اینکه مزاحم استالین نشوند، میبایست بخوابند. اما آیا دستورالعمل خروستالیف فقط عبارت از این بود؟ سخنان خروستالیف میتوانست ذهن مردم را در مدت سه و نیم دهه تغییر دهد. خود خروستالیف هم نمیتوانست به تاریخنگاران کمک نماید. زیرا بعد از مرگ استالین، نیروهای وزارت کشور این نگهبان را بازداشت کردند. او بعد از چند روز آزاد شد، اما این مرد تنومند تقریبا بلافاصله بعد از آزادی در اثر حملۀ قلبی درگذشت و دستور واقعی که خروستالیف به زیردستان خود داده بود، بعنوان یک راز سر به مُهر پوشیده ماند
.
یک نکته دیگر نیز ناروشن مانده است. نگهبانان میدانستند که استالین در حدود ساعت پنج صبح خوابید. آنها تصور میکردند که او در حوالی ظهر بیدار خواهد شد. بر حسب آنکه زمان گذشت و استالین از غذاخوری کوچک بیرون نیامد، نگرانی آنها شدت گرفت. در این حال، ساعت ١٨ و ٣٠ دقیقه در پنجره غذاخوری کوچک روشنایی مشاهده شد. اول مارس در این ساعت در مسکو و منطقۀ مسکو خورشید غروب می کند. نگهبانان با این تصور که استالین مدتها نخوابیده، و، این دفعه هم، بروال برخی وقتها، خودش برای تهیه غذا چراغ را روشن کرده است، آرامش یافتند. با این وضع، باز هم معلوم نیست که چرا او برغم آگاهی به گذشت وقت غذا، بیرون نیامد. در هر حال، آنها در ساعت ٢٢ و ٣٠ دقیقه در را باز کردند و دیدند که او روی کف اتاق افتاده و شبچراغ در روی پاتختی روشن است. چه کسی چراغ را روشن کرده بود؟ اگر استالین روشن کرده باشد، در این صورت میتوان گفت که او ساعت ١٨ و ٣٠ دقیقه از هوش رفته است. آیا احتمال دارد که چراغ را کس دیگری بمنظور فریب نگهبانان و ممانعت از ورود آنها به اتاق روشن کرده باشد؟
ادامه دارد…