ارزشهای غربی «جامعۀ مصرفی» در مقابل هیستری جنگ
پطر دمیترییف (PETER DMITRIEV)
ا. م. شیری
دولتهای بدنام غرب جمعی از مدتها پیش و به طور هدفمند «جامعۀ مصرفی» پرورش دادهاند. برای آن الزامات ارزشی، روندهای مد و «رهبران عقیدتی» دست و پا کردهاند. اکنون نخبگان غربی ناتوانی خود را در بسیج افراد براحتی قابل کنترل در جهت منافع خودشان دوباره نشان میدهند.
جنگ علیه روسیه در میدان اوکراین باعث باز شدن جعبۀ پاندور شد. انگار، دولتهای غربی ترس آنچنانی که از ایجاد جهان چند قطبی دارند، از خطر جنگ هستهای ندارند. بسیاری از متفکران و سیاستمداران غربی از پایان سلطۀ غرب و برقراری دنیای جدید، جهان چند قطبی سخن میگویند. یکی از آنها ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان است. رهبر مجارستان در ماه مارس گفت:
«هژمونی غرب پایان یافته است، امروز هیچ کس حاضر نیست در این باره مباحثه کند، این موضوع را دادهها بخوبی تأئید میکنند. یک نظم جهانی جدید در حال شکلگیری است، وضعیت باید دائما ارزیابی و تحلیل شود».
او در ماههای آوریل و مه نیز با همین روحیه به صحبتهایش ادامه داد. رهبران سلاواکی و کشورهای دیگر که آمریکا و اروپای قدیم اخیراً دست نشاندههای مطیع را دیدهاند، اظهارات او را بنوعی تکرار کردند.
در عین حال، غرب در تلاش است تا بر بیگانگی سیاسی جمعیتی که هنوز رسماً شهروند نامیده میشود، غلبه کند. با وجود این، نخبگان غربی آمادۀ پایان دادن به بیمسئولیتی و سادهلوحی خود در مدیریت «جامعۀ مصرفی» نیستند.
تئوری جنگ علیه روسیه، قرار بود شهروندان عادی غرب جمعی را متحد کند و آن را به فعالیتهای نظامی مختلف تشویق نماید. در واقع هیچ کس جز نخبگان و تاجرانی که مجتمعهای نظامی-صنعتی آنها را به فساد کشانده انست، علاقهای به جنگ ندارد. این واقعیت را عدم حضور موج عظیم مردم برای جنگ در اوکراین یا تخصیص مبالغ قابل توجهی از درآمد شخصی برای این هدف و یا حمایت از حاکمان خود حداقل در قالب رأی دادن، نشان میدهد. از این رو، مثلاً، در آمریکا، دونالد ترامپ از سال گذشته به عنوان رئیس جمهور بعدی در نظر گرفته میشود.
رئیس جمهور جدید- قدیم آمریکا به خاطر قولش برای پایان دادن به جنگ در اوکراین در ٢۴ ساعت و تمرکز بر مشکلات داخلی شهرت دارد. بهمن مهاجران غیرقانونی در سراسر مرز با مکزیک یکی از آنهاست و البته، تنها آن نیست.
بایدن ترجیح میدهد برای ایجاد مشکلات، پول خرج کند. علاوه بر این، بدهی ملی نجومی آمریکا با اخذ وامهای جدید برای کمک به رژیم جنایتکار نئونازی زلنسکی، رژیم نچندان بهتر از آن نتانیاهو و دستنشاندگان تایوانی که روی مشارکت آمریکا در جنگ با جمهوری خلق چین به طور جدی حساب میکنند، چند برابر میشود.
شهروندان آمریکایی و بسیاری از روشنفکران به شکستهای بایدن در دولت به عنوان یک شرّ مطلق مینگرند. آمریکا هنوز به طور رسمی کشور آنها است، اما آنها در آنجا تصمیمگیرنده نیستند. اینکه آیا آنها واقعاً میخواهند تصمیم بگیرند یا خیر نیز یک موضوع بحث برانگیز است.
ارزشهای مدرن «جامعۀ مصرفی» غرب طی مدت طولانی و با موفقیت تلقین شده است. آنها اولویتها و شیوههای روزمرۀ یک غربی معمولی را تعیین میکنند. جدایی از آنها برای یک غربی به خاطر «جنگ در اوکراین»، «تهدید چین» یا مواردی از این دست ناراحتکننده است.
با این حال، نخبگان غیرمسئول حاکم از افراد عادی میخواهند که همین به اصطلاح ارزشها را نیز کنار بگذارند. به عنوان مثال، از رفاه مادی با اقلام مصرفی و مصرف بیرویه حجم عظیم طیف گستردهای از کالاها و خدمات (با استانداردهای سایر نقاط جهان) صرفنظر کنند. پیشنهاد میشود راحتی با خدمات متعدد را به حداقل برسانند، فردگرایی معمولی پیش بگیرند، دیدگاهها خود را در مورد تنوع و تساهل نسبت به تقریباً همه چیز (به جز یهودیستیزی و روسوفیلی) بازنگری کنند، با «تبعیض مثبت» و دورنمای استراحت نه در مراکز تجاری- تفریحی یا در استراحتگاههای بهشتی ساحلی، بلکه در جاهای سادهتر و حتی خطرناکتر موافقت کنند. اما بخاطر چه؟
تورستین وبلن، اقتصاددان آمریکایی، در اثر معروف خود: «نظریۀ طبقه فراغت: مطالعه اقتصادی نهادها» در پایان قرن نوزدهم به این نتیجه رسید: به هیچ وجه. بلکه برعکس، «مصرف آشکار» دقیقاً همان چیزی است که تودههای وسیع «جامعۀ مصرفی» به آن نیاز دارد و نخبگان موظفند برای این امر شرایط کافی فراهم آورند و فرصتها را گسترش دهند.
هربرت مارکوزه در کتاب معروف خود «انسان تک بعدی» (١٩۶۴) ارزشهای غلط «جامعۀ مصرفی» را که در آن تفکر انتقادی، حقوق مدنی و آزادیهای به سختی به دستآمده قربانی میشوند، مورد توجه قرار داد. پدیدههای خودبیگانگی سیاسی و سازگاری، از لذتگرایی ریاکارانه ناشی میشود.
ژان بودریار، پیر بوردیو و بسیاری متفکران غیر مارکسیست دیگر، در همین زمینۀ مشکلساز کار کردند. مارکسیستها (به عنوان مثال، دیوید هاروی) نیز به شناخت چنین مشکلات طبیعی، جادههای مختلف منتهی به پرتگاه کمک کردند. هر یک از آنها رابطۀ متقابل بین «جامعۀ مصرفی» و دگرگونی ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، روابط سیاسی و به طور کلی همه چیز در زندگی یک فرد معمولی غربی را به شکل بدیع اما کاملاً واضح توضیح دادند.
بیمسئولیتی طبقۀ سیاسی حاکم در جوامع غربی پیامد مستقیم پیروزی ارزشهای «جامعه مصرفی» است. البته، در این امر لابیها مقصرند. با این حال، آنها، مانند دیگران، و برای مدت طولانی و قانونی، فقط به کار خود مشغولند. کاملاً واضح است که لابیها منافع شرکتهای بزرگ، شرکتهای ملی و فراملی را نمایندگی میکنند.
کسبوکارهای بزرگ هلدینگهای رسانهای را کنترل میکنند، از طریق آنها افکار عمومی را شکل میدهند و سلیقهها را در وهلۀ اول برای محصولات خود، از جمله، محصولات جدید القا میکنند. افراد معمولی را با رسواییها، دسیسهها، تحقیقات جنجالی سرگرم میکنند و آنها را مجبور میکنند توجه خود را از مسائل واقعاً جدی و مشکلات فوری منحرف کنند.
به نظر میرسد که انسان غربی در کوچه و خیابان با چنین خودمدیریتی چندان مخالف نیست. او به حوزۀ صلاحیتهای واقعی یک فرد به ظاهر منتخب، اختیارات سرویسهای امنیتی، مسائل مربوط به استقلال نهادهای قضایی و قانونگذاری، فرسایش دموکراسی و جایگزینی آن با پوسته ساختگی یک تمامیتخواهی جدید وارد نمیشود. اینها معمولاً به عنوان شرایط «قرارداد اجتماعی» اسطورهای که در آن سطح بالای مصرف، نکتۀ کلیدی است، تعبیر میشود.
آیا جای تعجب است که در اوکراین، جایی که ارزشهای غربی مدتها قبل از یانوکوویچ به جریان اصلی تبدیل شد، اکنون تعداد کمی از مردم حاضر است برای زلنسکی و رژیمی که او شخصاً نماد آن است، بمیرند؟ مد برای طفره رفتن به هیچ وجه یک ویژگی اوکراینی نیست. فنلاند و سوئد، آلمان و سایر کشورهای غرب جمعی نیز در تلاش برای پر کردن جای خالی ارتش و فراتر از آن با مشکلات زیادی روبرو هستند.
جوانان امروزی غرب علایق کاملاً متفاوت، دید متفاوت از خود در دنیای مدرن و جهان آینده دارند. واضح است که در این نگرش جایی برای هیچ جنگ، به ویژه، جنگ در فضای پساشوروی وجود ندارد.
روسیه به افول نهایی غرب کمک میکند. شاید این افول به اندازۀ افول امپراتوری روم که شهروندان تا حدودی خستۀ آن از تضمین لذتگرایی نخبگان تحقیرشدۀ خود که حتی عظمت ظاهری سابق خود را از دست داده بودند، ناراحتکننده نباشد.
روم سوم اکنون در نبرد مرگبار برای ممانعت از ایجاد دنیای جدید، عادلانه و متنوع، که در آن برای روسیه نیز جایی وجود دارد، بهای گزافی میپردازد. غرب برای افزایش نرخ آماده نیست و حاضر نیست مطابق ارزشهای «جامعۀ مصرفی» بپردازد. بنابراین، پایان کار آشکار است، تنها مسئلۀ آن زمان است [دیر و زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد].
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
١٠ خرداد- جوزا ١۴٠٣