آیین وفا
رسول پویان
ز لب های سکوت ساز دل آواز می خیزد
زغوغای شکست بال وپرپروازمی خیزید
مکن در سـایـۀ بال هما شـوق مگس رانی
که از اوج فـراز شانه ها شهباز می خیزد
نـوای عندلیبان چـمن ارچـه شـده خامـوش
هنوز نجوای دل از پـردۀ شهناز می خیزد
اگرچـه آفتاب در پشت ابـر تیره می گرید
ولی نــور امـیـد از دیـدۀ غـمّاز می خیـزد
مگوافراطیت بشکسته نای وتنبک و تنبور
تم خاموش دل از پرده های ساز می خیزد
زخشم و جهل شمشیرتعصب خون میریزد
بـه جـای مهـربـانی کـیـنۀ لـجباز می خیزد
نگردد نـور بـزم دوستی و همدلی خاموش
از آیین وفـا بس هـمدم و دمـساز می خیزد
خراسان جلوگاه ترک وتاجیکست درتاریخ
زهر جانب سیه چشمان تیرانداز می خیزد
سمرقـنـد و بخـارا و خجـند و بلـخ را نازم
که تا شهر هـریوا همدل و طنّاز می خیزد
مپنداری که شورعشق ومستی رفته ازدلها
زشعر حافظ و خیام و جامی باز می خیزد
کند کام بشـر را شهد فارسی تا ابـد شیرین
که اسـتاد غـزل از مکتب شیراز می خیزد
ز احساس لطیف واژگان فارسـی دیریست
پـیـام آشـنایی پـر ز رمـز و راز می خیزد
18/11/2022