آمریکا در جهان- صادرات آئینی جنگ
پلاتون [افلاطون] بسدین (PLATON BESEDIN)، نویسنده، منتقد ادبی، روزنامهنگار
ا. م. شیری
«جنگ تا آخرین اوکراینی» یک داستان ترسناک نیست، بلکه یک واقعیت است
روانشناسان و به خصوص عصبروانشناسان علاقهمند به اندیشیدن در تغییر جهت انرژی فکر هستند. این پالایش نیست، بلکه نوعی جابجایی نقطۀ جمع تهاجمی، منفی و بد به بیرون است. شما آن را، این بار منفی را، از درون خود به دنیای بیرون میرانید تا شما را از درون نابود نکند. به طور کلی، این یک ضابطه است که تقریباً به صورت شهودی انجام میگیرد، اما روانشناسان عاشق عاقل بودن یا تظاهر به دانایی هستند.
حالا بیائید فرض کنیم که این یک شخص نیست، بلکه یک کشور یا به عبارت دقیقتر، یک دولت است که کار مشابهی انجام میدهد و جهت انرژی مخرب انباشته در داخل خود را به بیرون تغییر میدهد. آن انرژی که به دلایل درگیریهای نژادی، ملی، جنسیتی، جنایی، سیاسی و غیره انباشته شده است. ابعاد این انرژی بسیار عظیم است. اگر به موقع رها نشود، مانند آب اضافی سد، میتواند سد را بشکند و کشور را نابود کند، مردم را زیر ابعاد هولناک خود مدفون سازد. بازآرایی آن لازم است و اهمیت حیاتی دارد.
این دقیقاً همان کاری است که آمریکا در طول دهههای متوالی انجام داده است. این در اصل، شیوۀ عمل و شیوۀ زندگی دولت آمریکا است. بطور کلی پذیرفته شده است و حتی گاهی با صدای بلند گفته میشود که آمریکا هم ذینفع اصلی و هم آغازگر اصلی همۀ جنگها، حتی اگر بگوییم بگوئیم تقریباً هر جنگی که در سیارۀ آلوده به گناه اتفاق میافتد باز هم صحیحتر است. و از این درگیریها، واشینگتن بیش از همه سود میبرد. تجربۀ جنگ جهانی دوم یک نمونۀ آشکار این مدعاست.
جنگها آمریکا را نه تنها ثروتمند و قدرتمند کرد، بلکه در واقع چنان شتابی به آن بخشید که بدون جنگهای گسترده غیرممکن بود. اینکه نازیها تحولات آلمان را به واشینگتن منتقل کردند، به هیچوجه اختراع نظریهپردازان توطئه نیست، بلکه، یک واقعیت عینی و آشکار است. آیا ناسا بدون امضای قرارداد با دانشمندان هیتلر میتوانست شکل بگیرد؟ در ابتدا رایش سوم را چه کسی تغذیه کرد؟ چه کسی مبالغ هنگفتی برای حمایت از هیتلر و باندش پرداخت؟ مگر خود آمریکا نبود؟
در واقع، از آن زمان تاکنون چیزی در روششناسی آمریکایی تغییر نکرده، فقط کمی ابعادش رشد نموده است. در فیلمهای اکشن هالیوود، در مقابل ژنرال با آروارههای سنگین و موهای خاکستری، نقشهای شبیه به یک نقشۀ پیشرفته قرار دارد که نورافکنها و چراغهای الایدی روی آن چشمک میزند. واشینگتن چیزی عملاً مشابه این دارد که با فشار یک دکمه روی صفحه، در هر جایی که به جنگ نیاز دارد، آتش آن را برمیافروزد. این کار بواسطۀ افرادی که از درون تغذیه میشوند، انجام میگیرد. این تخیل یا توهم نیست، بلکه، یک واقعیت مطلق است.
جای هیچ تعجب نیست، که جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا در مقالۀ اخیر خود در واشینگتنپست، همۀ آنچه را که در بالا ذکرش رفت، تأئید کرد. صراحت این متن که از ویژگیهای رهبران آمریکا نیست، قابل توجه است و دلیل آن شاید این واقعیت باشد که مقاله به معنای واقعی کلمه با غرور پرزرق و برق شبیه به همان چیزی که فرانسیس فوکویاما زمانی در مورد «پایان تاریخ و آخرین انسان» به ما نشان داد، اما اتفاق نیفتاد، مملو است. بدین منوال، جو بایدن مستقیماً میگوید که درگیریهای اوکراین و اسرائیل پیشرفت و امنیت بیشتر آمریکا را نوید میدهد. یعنی همانطور که میگویند همۀ نقابها از چهرهها افتاد.
تنها فرق این است که رویکرد آمریکا در رابطه با اسرائیل و اوکراین کمی متفاوت است. در مورد اول، در ورای عبارات معمولی در خصوص لزوم حل مناقشه، حمایت از اسرائیل پنهان میشود. پس، در مورد گروگانها چطور؟ شهروندان عادی چطور؟ البته، به آینده که خاورمیانه طبق برنامۀ واشینگتن، باید کاملاً به آمریکا وفادار بماند، نیز چشمی دارد. اظهارات در مورد اوکراین بسیار تندتر است. میگوید، اگر روسیه را در رود دنیپر متوقف نکنیم، به سمت اروپا بیشتر حرکت خواهد کرد. البته، بایدن در این باره هیچ نمیگوید، که اروپا هماکنون در رنج است. علاوه بر این، رفتار واشینگتن با اسرائیل، بسیار مؤدبانهتر از اوکراین است.
چرا اینطور است؟ همه چیز بسیار ساده است. آمریکا به همه جا جنگ صادر میکند، اما قوانین اینجا خودویژه هستند. اسرائیل زیستگاه مردمی است که مردم به دلیل نزدیکی به نخبگان آمریکایی نمیتوان آنها را نابود کرد. بنابراین، اجازه داده میشود تا حد امکان بیشتر کشتار نماید و ویرانی به بار آورد. اما در مورد اوکراین، منابع انسانی کاملاً بیاهمیت است. «جنگ تا آخرین اوکراینی» یک داستان ترسناک نیست، بلکه یک واقعیت مطلق است. و اگر زنان واقعاً به نیروهای مسلح اوکراین فراخوانده شوند، نباید تعجب کرد. آمریکاییها برای اوکراینیها متأسف نیستند – و هرگز برای آنها متأسف نخواهند شد. از نگاه آمریکا، آنها حتی انسانهای درجه دو هم نیستند، بلکه افراد درجه سیزدهم هستند.
البته، این واقعیت ناگوار قبلا در تاریخ اتفاق افتاده است. از قضا بایدن در مقالۀ خود به گذشته، به تاریخ نیز نگاهی دارد. و در اینجا به ابتدای این متن و نظریۀ توزیع مجدد نیرو و تغییر جهت آن بازمیگردیم. زیرا، خون جریان اصلی انرژی است و آزاد شدن اصلی انرژی زمانی ممکن است که به انسان برای زندگی داده شود یا با توقف آن از زندگی محروم شود. این تقریباً یک عمل آئینی است. آری، این یک واقعیت است. و در اصل، هیچ چیز عجیبی در اینجا وجود ندارد: سیاست همیشه عرفانی بوده است.
مأخوذ از: بنیاد فرهنگ راهبردی
مطلب مرتبط: صادرات دلار و جنگ، بنیان اقتصاد آمریکا
۴ دی-جدی ۱۴۰۲