آخرین جنگ صلیبی آمریکا
پاتریک بوکانان (Patrick Buchanan)
ا. م. شیری
همانطور که راسل کرک اشاره کرد، عقیدۀ دموکراسی نوعی بتپرستی است، پرستش یک خدای دروغین، یک بت، یک گوسالۀ طلایی.
در اوایل دهۀ ۱۹۹۰، ایالات متحده آخرین و تنها ابرقدرت بود و بوش پیروزمندانه اعلام کرد که ما «نظم نوین جهانی» را ایجاد خواهیم کرد. نئومحافظهکاران ستارۀ بخت «جهان تک قطبی» آمریکا و عصر آیندۀ «هژمونی جهانی» آن را تا اوج آسمان بالا بردند.
سپس ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد و جرج دبلیو بوش پسر آن را به مداخلهجویی ویلسون بسط داد. پس از شکست طالبان در دسامبر ۲۰۰۱، بوش تصمیم گرفت افغانستان را به شکل و مشابه ایالت آیووا بازسازی کند و جنگ صلیبی را علیه «محور شرارت» راهاندازی کند. او در مراسم تحلیف دومین دورۀ ریاست جمهوری خود اظهار داشت که مأموریت آمریکا «پایان دادن به استبداد در جهان ما» است.
نوبت رسید به باراک اوباما. اوباما آغاز بهار عربی در سال ۲۰۱۰ و سرنگونی دیکتاتورها در تونس، مصر، یمن، لیبی و سوریه را به آسانی بنام خود ثبت کرد.
بیداری وحشتناک بود. هنگامی که دیکتاتورهای عرب یکی پس از دیگری سقوط کردند، چهار سوار آخرالزمان عرب به سرتاسر سرزمینهایی که بر آنها حکومت میکردند، هجوم آوردند: قبیلهگرایی، قومگرایی، بنیادگرایی اسلامی و ضد آمریکایی. و سپس با یک سوال ساده روبرو شدیم:
اگر نتیجۀ محتمل یا اجتنابناپذیر سرنگونی دیکتاتورهای متحد این است که دشمنان اسلامگرای ما به قدرت برساند، پس چرا به سرنگونی دیکتاتورها کمک میکنیم؟
جنگ صلیبی «دموکراسی» بوش دوم و پذیرش «بهار عربی» از سوی اوباما، نیروهایی را آزاد کرد و به قدرت رساند که بسیار کمتر از آن چیزی که مستبدان و دیکتاتورها با تأئید کامل ما سرنگون شدند، پذیرای خواستههای آمریکا هستند.
معلوم شد هر سه نمایش توهم بودند.
منبع:
۳۱ فروردین- حمل ۱۴۰۲