روناک آلتون
خانم “روناک آلتون” (به کُردی: ڕوناک ئاڵتوون)، شاعر و نویسندهی کُرد زبان، ساکن سلیمانیه است.
┄┅═✧❁
❁✧═┅┄
(۱)
پیش از سنگ شدن،
من چشمه بودم –
دریغ که تو زبان آب را نمیفهمیدی!
(۲)
جلوی خانهی ما درخت سیبی
و جلوی خانهی آنها،
بوتهای گل نسرین…
مگر مرزهای بهشت،
همین اندازه نیست؟!
(۳)
در بهاران، سفید میشوم و
در پاییزان، زرد…
پس کی گل نرگس میشوم؟!
(۴)
از آن روزی که عاشقت شدهام
در انتظارت هستم،
تیرهای چراغ
ناامید نمیشوند از پرندهها…
(۵)
جلوی در خانهات
راست راست خواهم ایستاد
فقط مرگ میتواند
کجم کند…
(۶)
برایت میمیرم!
این تنها هنریست که دارم.
غیر از آن هیچ نمیدانم…
آه که چه دست و پا چلفتیام!
(۷)
دست چند پروانه را گرفت
و با خود به خانه آورد،
پیراهن گلدارم!
(۸)
در فراق تو،
دلم جنازهای میشود.
باید دنبال قبرستانی بگردم
که او را دفن کنم.
(۹)
شهری در قلبم است!
ولی ویران ویران،
وقتی تو در آن نیستی.
(۱۰)
به اندازهی برگها
زخم
بر تن من و درخت است.
(۱۱)
هزار سال است
که این وضع من است،
زیاد نمانده
که اثری باستانی بشوم.
(۱۲)
روز تولد آب
تو در کدامین دریایی؟
تا دعوتت کنم؟!
(۱۳)
گویی که زادهی ابری بهاری باشم،
دوازده ماه سال
از چشمانم باران میبارد.
(۱۴)
آبیاری هم نشود،
باز میرویند،
گلهای روی پیراهنم.
(۱۵)
خواب دیدم
برای چشمهای خشکیده میگریم –
چشمم جوشید!
(۱۶)
در میانهی راه با او آشنا شدم،
پیراهنش از پیراهن من زیباتر بود –
بهار…
(۱۷)
من کی بدون تو زندگی کردهام!
که اینبار
دومین بارم باشد؟!
(۱۸)
زنی با پیراهنی گلگلی
باغچه به باغچه
برای روزنهی پروازی میگشت
باغبان خواست بگوید که من راه پرواز را میدانم،
که دیشب مرد!
شعر: روناک آلتون
مترجم: زانا کوردستانی












